برخی از منابع اهل سنت در حادثه صلح حدیبیه این مطلب را گزارش کرده اند که عمر آنگاه که احساس کرد فرموده های پیامبر (ص) به وقوع نپیوسته، گفته است: "والله ما شککت منذ أسلمت إلا یومئذ، به خدا قسم از زمانی که مسلمان شدم در نبوت پیامبر شک نکردم مگر در آن روز " و البته در برخی منابع دیگر مانند صحیح بخاری و مسلم این عبارت نیامده است اما گزارش همان متون نیز به گونه ای است که موجب گشته تا برخی به نقد حرکت عمر بپردازند و مدعی شوند که شواهدی از همین گزارش بر تأیید منابعی که این عبارت را نقل کرده اند وجود دارد، به عنوان مثال: 1. عمر با فرمایش پیامبر (ص) قانع نشد و با گفتار ابوبکر آرام گرفت در حالی که قرآن در باره پیامبرش می فرماید: "وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی‏" و خود آن حضرت در پاسخ فرمود: من فرستاده خداوندم و او را عصیان نمی‏کنم یا من پیامبر خدا هستم و خداوند هیچگاه مرا ضایع نخواهد کرد. اگر عمر از جواب پیامبر قانع گشت چرا دوباره به ابوبکر متوسل گشت؟! 2. گرچه در نقل مسلم عبارت: "أَلَسْتَ نَبِیَّ اللَّهِ حَقًّا" نیامده اما معنای این عبارت در نقل بخاری چیست؟! آیا از این عبارت شک در نبوت پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟! 3. آیا از این که عمر بعد از پاسخ پیامبر (ص) که فرمود: "إنی رسول الله و لست أعصیه و هو ناصری"، به آن حضرت گفته است: "أو لیس کنت تحدثنا أنا سنأتی البیت فنطوف به"، توبیخ ایشان نسبت به پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟!‏ 4. این سخنان در شرایطی بیان شد که پیامبر شدیدا نیاز به حمایت مسلمین داشت آیا این نوع موضع گیری تقویت دلیل و حجت سهیل بن عمرو و فتح ابواب شک در نبوت حضرت نبود؟! 5. در نقل صحیح مسلم این عبارت آمده است: "فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَلَمْ یَصْبِرْ مُتَغَیِّظًا". واژه غیظ به معنای خشمناک شدن و تغیظ به معنای اظهار آن است که گاهی همراه با صوتی است که شنیده می شود. آیا از این جملات که عمر از فرمایش پیامبر قانع نگشت و صبر و تحمل ننمود و با حالت عصبانیت و خشم به سراغ ابوبکر رفت می توان همان مفهومی را برداشت کرد که سائل و مستشکل ما برداشت کرده است؟! حال با این نکات بیان شده آیا می توان این حادثه را با کار حضرت علی (ع) مقایسه کرد و گفت اگر به عمر این نسبت را دهیم باید کار علی (ع) را نیز در برابر رسول خدا نافرمانی تلقی نماییم در حالی که قرائن و شواهدی از نافرمانی علی (ع) در گزارشات تاریخی به چشم نمی خورد. آیا از این که حضرت علی (ع) فرمود من در رسالت تو شکی ندارم و به خود این اجازه را نمی دهم که نام رسول الله را پاک کنم، می توان نافرمانی و بی احترامی به ساحت مقدس پیامبر (ص) را برداشت کرد؟!، البته این در صورتی است که اصل وقوع این حادثه را بپذیریم. آیا اگر حضرت علی (ع) به این کار اقدام می کرد، گفته نمی شد که گیریم که پیامبر(ص) به او فرمود به من بی حرمتی کن اما آیا این مجوزی برای علی (ع) بود؟! آیا او نمی دانست که نباید بی حرمتی کند؟! در حقیقت امتناع علی (ع) از پاک کردن نام پیامبر (ص) ردی بوده است بر نماینده مشرکین که خواستار این امر بود و کسی که در این امر دقت کند می فهمد که آن حضرت جایگاه پیامبر (ص) را عزیز شمرد و برای اسم او قداست قائل شد و اصلا در مقام اعتراض نبوده است و شاهد ما آن است که نسبت به اصل عمل اعتراضی نداشته است. اما نسبت به ازدواج عمر با ام کلثوم باید گفت که در باره اصل این اتفاق اختلاف است و عده ای آن را انکار کرده اند و بر فرض وقوع چنین ازدواجی این ازدواج از روی رضایت و خوشبختی نبوده است.
در حدیبیه بعد از امضای صلح نامه توسط پیامبر اکرم (ص) عمر به پیامبر (ص) گفته بود: (مگر ما بر حق و آنها بر باطل نیستند؟ پس چرا باید ذلت و خواری را در دین خود بپذیریم؟) عمر و همه دیگر اصحاب آماده بودند تا آخرین قطره خونشان برای تحقق رؤیای پیامبر در خصوص فتح مکه جنگ کنند و لذا آمادگی خود را با این جملات برای دفاع از پیامبر اعلام کرد. ولی شما شیعیان می خواهید از این مسئله یک نتیجه گیری شیطانی کنید که عمر به پیامبر اکرم (ص) گفت که هیچگاه به این اندازه در نبوت پیامبر شک نکرده بودم؟)
عمر هیچگاه نه توسط رسول خدا (ص) و نه توسط هیچکدام از دیگر اهل بیت مورد این اتهام که در نبوت پیامبر شک کرده است، قرار نگرفته است. اگر واقعاً اینطور بود چرا علی رضی الله عنه او را با خوشوقتی برای همسری دختر محبوبش ام کلثوم پذیرفت؟ بهتر است پاسخ این سؤالها را بدهید نه اینکه تیرهای تو خالی اتهام را بی هدف پرتاب کنید چرا که کاری بیهوده است و وقت خو را تلف می کنید همچنان که تا کنون تلف کرده اید و می بینید شیعیان با همه تلاشی که می کنند، فرقه ای منزوی هستند که در صدد جمعیت آنها نسبت به کل مسلمین از 9% تجاوز نمی کند! عمر به خاطر اشتیاقی که از دفاع پیامبر داشت، این حرف را زده بود. اگر بخواهیم تحلیل های شما را بپذیریم ، پس باید بگوییم که علی رضی الله عنه نیز در برابر رسول خدا نافرمانی نموده چرا که در همین ماجرای حدیبیه وقتی پیامبر خدا به وی امر فرمود که جمله محمد رسول الله (ص) را از صلح نامه حذف نماید، ایشان عرض کرد: ( به خدا قسم! من آن را پاک نخواهم کرد!) آنگاه رسول خدا صلح نامه را خودشان گرفتند و جمله را حذف کردند و فرمودند: (به خدا قسم من رسول خدا هستم حتی اگر شما (کفار) به آن ایمان نداشته باشید.)
برخی از منابع اهل سنت در حادثه صلح حدیبیه این مطلب را گزارش کرده اند که عمر آنگاه که احساس کرد فرموده های پیامبر (ص) به وقوع نپیوسته، گفته است: "والله ما شککت منذ أسلمت إلا یومئذ، به خدا قسم از زمانی که مسلمان شدم در نبوت پیامبر شک نکردم مگر در آن روز " و البته در برخی منابع دیگر مانند صحیح بخاری و مسلم این عبارت نیامده است اما گزارش همان متون نیز به گونه ای است که موجب گشته تا برخی به نقد حرکت عمر بپردازند و مدعی شوند که شواهدی از همین گزارش بر تأیید منابعی که این عبارت را نقل کرده اند وجود دارد، به عنوان مثال: 1. عمر با فرمایش پیامبر (ص) قانع نشد و با گفتار ابوبکر آرام گرفت در حالی که قرآن در باره پیامبرش می فرماید: "وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی" و خود آن حضرت در پاسخ فرمود: من فرستاده خداوندم و او را عصیان نمیکنم یا من پیامبر خدا هستم و خداوند هیچگاه مرا ضایع نخواهد کرد. اگر عمر از جواب پیامبر قانع گشت چرا دوباره به ابوبکر متوسل گشت؟! 2. گرچه در نقل مسلم عبارت: "أَلَسْتَ نَبِیَّ اللَّهِ حَقًّا" نیامده اما معنای این عبارت در نقل بخاری چیست؟! آیا از این عبارت شک در نبوت پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟! 3. آیا از این که عمر بعد از پاسخ پیامبر (ص) که فرمود: "إنی رسول الله و لست أعصیه و هو ناصری"، به آن حضرت گفته است: "أو لیس کنت تحدثنا أنا سنأتی البیت فنطوف به"، توبیخ ایشان نسبت به پیامبر (ص) استفاده نمی شود؟! 4. این سخنان در شرایطی بیان شد که پیامبر شدیدا نیاز به حمایت مسلمین داشت آیا این نوع موضع گیری تقویت دلیل و حجت سهیل بن عمرو و فتح ابواب شک در نبوت حضرت نبود؟! 5. در نقل صحیح مسلم این عبارت آمده است: "فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَلَمْ یَصْبِرْ مُتَغَیِّظًا". واژه غیظ به معنای خشمناک شدن و تغیظ به معنای اظهار آن است که گاهی همراه با صوتی است که شنیده می شود. آیا از این جملات که عمر از فرمایش پیامبر قانع نگشت و صبر و تحمل ننمود و با حالت عصبانیت و خشم به سراغ ابوبکر رفت می توان همان مفهومی را برداشت کرد که سائل و مستشکل ما برداشت کرده است؟! حال با این نکات بیان شده آیا می توان این حادثه را با کار حضرت علی (ع) مقایسه کرد و گفت اگر به عمر این نسبت را دهیم باید کار علی (ع) را نیز در برابر رسول خدا نافرمانی تلقی نماییم در حالی که قرائن و شواهدی از نافرمانی علی (ع) در گزارشات تاریخی به چشم نمی خورد. آیا از این که حضرت علی (ع) فرمود من در رسالت تو شکی ندارم و به خود این اجازه را نمی دهم که نام رسول الله را پاک کنم، می توان نافرمانی و بی احترامی به ساحت مقدس پیامبر (ص) را برداشت کرد؟!، البته این در صورتی است که اصل وقوع این حادثه را بپذیریم. آیا اگر حضرت علی (ع) به این کار اقدام می کرد، گفته نمی شد که گیریم که پیامبر(ص) به او فرمود به من بی حرمتی کن اما آیا این مجوزی برای علی (ع) بود؟! آیا او نمی دانست که نباید بی حرمتی کند؟! در حقیقت امتناع علی (ع) از پاک کردن نام پیامبر (ص) ردی بوده است بر نماینده مشرکین که خواستار این امر بود و کسی که در این امر دقت کند می فهمد که آن حضرت جایگاه پیامبر (ص) را عزیز شمرد و برای اسم او قداست قائل شد و اصلا در مقام اعتراض نبوده است و شاهد ما آن است که نسبت به اصل عمل اعتراضی نداشته است. اما نسبت به ازدواج عمر با ام کلثوم باید گفت که در باره اصل این اتفاق اختلاف است و عده ای آن را انکار کرده اند و بر فرض وقوع چنین ازدواجی این ازدواج از روی رضایت و خوشبختی نبوده است.