متن زیر که از تفسیر کشف الاسرار میبدی گرفته شده، سؤالاتی پیرامون آن برایم پیش آمده است: "... و در آثار بیارند که علی (ع) در بعضی از آن حرب ها تیری به وی رسید. چنان که پیکان اندر استخوان وی بماند. جهد بسیار کردند، جدا نشد. گفتند: تا گوشت و پوست برندارند و استخوان نشکنند، این پیکان جدا نشود. بزرگان و فرزندان وی گفتند اگر چنین است، صبر باید کرد تا در نماز شود که ما وی را اندر ورد نماز چنان همی بینیم که گویی وی را از این جهان خبر نیست. صبر کردند تا از فرایض و سنن فارغ شد و به نوافل و فضایل نماز ابتدا کرد. مرد معالج آمد و گوشت برگرفت و استخوان وی بشکست و پیکان بیرون گرفت و علی اندر نماز بر حال خود بود. چون سلام نماز باز داد، گفت: درد من آسان تر است. گفتند چنین حالی بر تو رفت و تو را خبر نبود. گفت اندر آن ساعت که من در مناجات الله باشم، اگر جهان زیر و زبر شود یا تیغ و سنان در من می زنند، مرا از لذت مناجات الله از درد تن خبر نبود". بعد این قضیه را با قضیه یوسف و زنان مصر و بریدن دست به جای ترنج مقایسه کرده است. حال با توجه به این که این حکایت در کتاب درسی ادبیات سال سوم متوسطه، رشته ادبیات و علوم انسانی آمده است، برای بنده و شاید دیگرانی که از آسیب رسیدن به شأن و مقام امیرالمؤمنین در هراسند جای سؤال است که آیا این حکایت اساسی دارد؟ و پذیرفتنی است؟ و آیا سؤال نمی شود که تیر کجای پای مبارک نشسته بود؟ آیا امام (ع) در رکوع، سجده یا قیام بود که تیر از پای ایشان خارج شد؟ آیا تعادل ایشان هنگام خارج کردن تیر به هم نخورد؟ و...
این داستان در بسیاری از منابع حدیثی با نقل های مختلف آمده است. هرچند منابع و کتاب هایی که این داستان را نقل کرده اند از منابع دسته اول روائی نیستند، ولی از آن جا که اولاً: در منابع متعدد اعم از منابع شیعه و اهل سنت آمده، ثانیاً: مؤلفان این کتاب ها و ناقلان این داستان از علمای معروف و شناخته شده هستند. ثالثاً: محتوای این داستان بر خلاف عقل و نقل نیست، بلکه عقل و نقل امکان وقوع چنین حادثه را تأیید می کند؛ بنابراین براساس معیار های علمی نقل و بیان اصل این داستان اشکالی ندارد.  
عنوان سوال:

متن زیر که از تفسیر کشف الاسرار میبدی گرفته شده، سؤالاتی پیرامون آن برایم پیش آمده است: "... و در آثار بیارند که علی (ع) در بعضی از آن حرب ها تیری به وی رسید. چنان که پیکان اندر استخوان وی بماند. جهد بسیار کردند، جدا نشد. گفتند: تا گوشت و پوست برندارند و استخوان نشکنند، این پیکان جدا نشود. بزرگان و فرزندان وی گفتند اگر چنین است، صبر باید کرد تا در نماز شود که ما وی را اندر ورد نماز چنان همی بینیم که گویی وی را از این جهان خبر نیست. صبر کردند تا از فرایض و سنن فارغ شد و به نوافل و فضایل نماز ابتدا کرد. مرد معالج آمد و گوشت برگرفت و استخوان وی بشکست و پیکان بیرون گرفت و علی اندر نماز بر حال خود بود. چون سلام نماز باز داد، گفت: درد من آسان تر است. گفتند چنین حالی بر تو رفت و تو را خبر نبود. گفت اندر آن ساعت که من در مناجات الله باشم، اگر جهان زیر و زبر شود یا تیغ و سنان در من می زنند، مرا از لذت مناجات الله از درد تن خبر نبود".
بعد این قضیه را با قضیه یوسف و زنان مصر و بریدن دست به جای ترنج مقایسه کرده است. حال با توجه به این که این حکایت در کتاب درسی ادبیات سال سوم متوسطه، رشته ادبیات و علوم انسانی آمده است، برای بنده و شاید دیگرانی که از آسیب رسیدن به شأن و مقام امیرالمؤمنین در هراسند جای سؤال است که آیا این حکایت اساسی دارد؟ و پذیرفتنی است؟ و آیا سؤال نمی شود که تیر کجای پای مبارک نشسته بود؟ آیا امام (ع) در رکوع، سجده یا قیام بود که تیر از پای ایشان خارج شد؟ آیا تعادل ایشان هنگام خارج کردن تیر به هم نخورد؟ و...


پاسخ:

این داستان در بسیاری از منابع حدیثی با نقل های مختلف آمده است. هرچند منابع و کتاب هایی که این داستان را نقل کرده اند از منابع دسته اول روائی نیستند، ولی از آن جا که اولاً: در منابع متعدد اعم از منابع شیعه و اهل سنت آمده، ثانیاً: مؤلفان این کتاب ها و ناقلان این داستان از علمای معروف و شناخته شده هستند. ثالثاً: محتوای این داستان بر خلاف عقل و نقل نیست، بلکه عقل و نقل امکان وقوع چنین حادثه را تأیید می کند؛ بنابراین براساس معیار های علمی نقل و بیان اصل این داستان اشکالی ندارد.  





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین