1. صاحب نظریه یاد شده با این دیدگاه، اسلام را فقط در احکام عبادی خلاصه می‌کند. این نظریه می‌تواند تبعات منفی فراوانی؛ مانند: نفی جامعیت، عدم کمال و ... داشته باشد که درباره جامعیت و کمال دین اسلام به­طور مفصل بحث شد. [1] 2. صاحب نظریه هیچ دلیل نقلی و درون­دینی ارائه نمی‌دهد که قوانین اسلام موقتی هستند و فقط اصول ارزشی جاودانه اند. برای این ادّعا که انسان در هر عصری می‌تواند، قوانین الاهی را نقض کند، هیچ دلیلی ارائه نشده و قابل ارائه هم نیست، بلکه دلیل عکس آن است؛ یعنی همه مأمورند آنچه را پیامبر اسلام (ص) می‌گوید، اخذ کنند: "ما اتاکم الرسول فخذوه ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب". [2] آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است‏. علامه طباطبائی در ذیل این آیه می‌گوید: "این آیه با صرف نظر از سیاقی که دارد، شامل تمامی اوامر و نواهی رسول خدا (ص) می‌شود و تنها منحصر به دادن و ندادن سهمی از فیء نیست، بلکه شامل همه اوامر و نواهی که صادر می‌فرماید، هست". [3] ذیل آیه یعنی، «و اتقوالله ان الله شدید العقاب» مسلمانان را از مخالفت با دستورات و نواهی پیامبر گرامی اسلام برحذر می‌دارد. [4] چگونه ممکن است، تأکید بر پیروی از اوامر و نواهی پیامبر (ص) را نادیده گرفت و قوانین اسلام را مقطعی و عصری تلقی و در هر عصری قوانین جدیدی وضع کرد. 3. صاحب این فرضیه معتقد است، قوانین اسلام باید با سلوک توحیدی مردم هر عصر سازگار باشند. [5] به جهت تحول در سلوک توحیدی بشر در هر عصر قوانین الاهی هم باید تغییر یابند. در جواب گفته می‌شود از کجا مشخص می­شود که قوانین اسلامی با سلوک توحیدی مردم ناسازگار است. آیا تنها با عقل می‌توان تشخیص داد که بعضی از قوانین اسلام با سلوک توحیدی مردم ناسازگار است و در نتیجه قوانین اسلام تغییر یابند؟ اگر بشر می‌توانست با عقل، قوانین اسلام را نقض کند، پس چه نیازی به دین بود. چون عقلی که بتواند قوانین صریح اسلام را نقض کند، همان عقل می‌‌تواند به ­جای دین، هادی انسان باشد، ‌حال آن که چنین نیست، بلکه عقل در مقابل وحی که منبع دین است، همچون کودک دبستانی است که نیاز به آموزش دارد. بنابر آنچه بیان گردید، بدین نتیجه می‌توان دست یافت که اگر چه هدف نهایی اسلام، خداپرستی و دوری از طاغوت است، [6] ولی از متن وحیانی به­دست می‌آید که انبیای الاهی علاوه بر هدف نهایی، دارای اهداف مقدّمی هم بودند که بدون دست یابی به اهداف مقدمی، دست یابی به اهداف نهایی میسر نخواهد بود. از جمله اهداف مقدمی مسائلی؛ همچون عدالت اجتماعی، حکومت، قضاوت و فروعات وابسته به آنها هستند که همه بسترساز رسیدن به توحید حقیقی و اجتناب از طاغوت اند. بنابراین، قوانین مربوط به روابط اجتماعی، حکومت، قضاوت، حدود و... هیچ­گاه با تحول زمان و سلوک توحیدی مردم قابل نقض نخواهد بود. [7] [1] در این باره می توانید به 386 (سایت: 399) مراجعه کنید. [2] حشر، 7 . [3] . طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 19، ص 353 و 354، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ: پنجم‏، 1374 ش‏. . [4] . ر.ک. همان، ص 354. [5] . ر.ک. مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، ص 87. [6] . "لقد بعثنا فی کل امة رسولاً ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت"، نحل، 36. [7] . ر.ک. هادوی تهرانی، ولایت فقیه، ص30.
بعضیها معتقدند قبل از ظهور اسلام مجموعهای از روابط خانوادگی، اجتماعی؛ مانند: قضاوت، حکومت و ... وجود داشت که با ظهور اسلام همه یا برخی از آنها در اسلام باقی ماندند. اسلام با دخالت در آنها برخی را اصلاح کرده که در کتاب و سنت آمده است و به عنوان مقررات عمل میشدند. صاحب این نظریه معتقد است، دخالت اسلام نسبت به چنین موارد و عمل به آن در عصر اولیه برای وضع قانون نبود، بلکه مراد پیامبر اسلام این بود که با اصلاح چنین موارد و عمل به آنها کرامت انسانی و سلوک توحیدی مردم آن عصر محفوظ بماند. بنابراین، آنچه در کتاب و سنت درباره روابط خانوادگی و اجتماعی از قبیل حکومت، قضاوت و ... آمده و مورد تأیید واقع شدند، به منظور ارائه قوانین جاودانه نبوده. آنچه در این میان جاودانه است، فقط اصول ارزشی است که باید منطبق با خواستههای مردم هر عصر باشد و با گذر زمان تغییر میکند. صاحب این نظریه میگوید: (... آنچه درباره روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، حکومت، قضاوت، مجازات و معاملات و مانند اینها به صورت امضائات بیتصرف یا امضائات همراه با اصلاح و تعدیل در کتاب و سنت وجود دارد، ابداعات کتاب و سنت، به منظور تعیین قوانین جاودانه برای روابط حقوقی خانواده یا روابط حقوقی جامعه و یا مسئله حکومت و مانند اینها نیست... اصول و نتایجی که بیان کردیم ما را به این موضوع اساسی میرساند که لازم است در هر عصر قوانین و نهادهای مربوط به روابط حقوقی خانواده و اجتماع، حکومت و شکل آن، قضاوت، حدود، دیات، قصاص و معاملات و مانند اینها که در جامعه مسلمانان مورد عمل و استناد است، با این معیار که درجه سازگاری و ناسازگاری آنها با امکان سلوک توحیدی مردم چه اندازه است، مورد بررسی قرار گیرند).
1. صاحب نظریه یاد شده با این دیدگاه، اسلام را فقط در احکام عبادی خلاصه میکند. این نظریه میتواند تبعات منفی فراوانی؛ مانند: نفی جامعیت، عدم کمال و ... داشته باشد که درباره جامعیت و کمال دین اسلام بهطور مفصل بحث شد. [1] 2. صاحب نظریه هیچ دلیل نقلی و دروندینی ارائه نمیدهد که قوانین اسلام موقتی هستند و فقط اصول ارزشی جاودانه اند. برای این ادّعا که انسان در هر عصری میتواند، قوانین الاهی را نقض کند، هیچ دلیلی ارائه نشده و قابل ارائه هم نیست، بلکه دلیل عکس آن است؛ یعنی همه مأمورند آنچه را پیامبر اسلام (ص) میگوید، اخذ کنند: "ما اتاکم الرسول فخذوه ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب". [2] آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است. علامه طباطبائی در ذیل این آیه میگوید: "این آیه با صرف نظر از سیاقی که دارد، شامل تمامی اوامر و نواهی رسول خدا (ص) میشود و تنها منحصر به دادن و ندادن سهمی از فیء نیست، بلکه شامل همه اوامر و نواهی که صادر میفرماید، هست". [3] ذیل آیه یعنی، «و اتقوالله ان الله شدید العقاب» مسلمانان را از مخالفت با دستورات و نواهی پیامبر گرامی اسلام برحذر میدارد. [4] چگونه ممکن است، تأکید بر پیروی از اوامر و نواهی پیامبر (ص) را نادیده گرفت و قوانین اسلام را مقطعی و عصری تلقی و در هر عصری قوانین جدیدی وضع کرد. 3. صاحب این فرضیه معتقد است، قوانین اسلام باید با سلوک توحیدی مردم هر عصر سازگار باشند. [5] به جهت تحول در سلوک توحیدی بشر در هر عصر قوانین الاهی هم باید تغییر یابند. در جواب گفته میشود از کجا مشخص میشود که قوانین اسلامی با سلوک توحیدی مردم ناسازگار است. آیا تنها با عقل میتوان تشخیص داد که بعضی از قوانین اسلام با سلوک توحیدی مردم ناسازگار است و در نتیجه قوانین اسلام تغییر یابند؟ اگر بشر میتوانست با عقل، قوانین اسلام را نقض کند، پس چه نیازی به دین بود. چون عقلی که بتواند قوانین صریح اسلام را نقض کند، همان عقل میتواند به جای دین، هادی انسان باشد، حال آن که چنین نیست، بلکه عقل در مقابل وحی که منبع دین است، همچون کودک دبستانی است که نیاز به آموزش دارد. بنابر آنچه بیان گردید، بدین نتیجه میتوان دست یافت که اگر چه هدف نهایی اسلام، خداپرستی و دوری از طاغوت است، [6] ولی از متن وحیانی بهدست میآید که انبیای الاهی علاوه بر هدف نهایی، دارای اهداف مقدّمی هم بودند که بدون دست یابی به اهداف مقدمی، دست یابی به اهداف نهایی میسر نخواهد بود. از جمله اهداف مقدمی مسائلی؛ همچون عدالت اجتماعی، حکومت، قضاوت و فروعات وابسته به آنها هستند که همه بسترساز رسیدن به توحید حقیقی و اجتناب از طاغوت اند. بنابراین، قوانین مربوط به روابط اجتماعی، حکومت، قضاوت، حدود و... هیچگاه با تحول زمان و سلوک توحیدی مردم قابل نقض نخواهد بود. [7] [1] در این باره می توانید به 386 (سایت: 399) مراجعه کنید. [2] حشر، 7 . [3] . طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 19، ص 353 و 354، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ: پنجم، 1374 ش. . [4] . ر.ک. همان، ص 354. [5] . ر.ک. مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، ص 87. [6] . "لقد بعثنا فی کل امة رسولاً ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت"، نحل، 36. [7] . ر.ک. هادوی تهرانی، ولایت فقیه، ص30.