بیشتر دختران و پسران در این سن با سؤالاتی از این دست روبرو هستند! اما تنها برخی از آنان می پرسند و یا دوست دارند از زبان پدر و مادر خود این سخنان را بشنوند! پدر و مادر باید سؤالات آنان را جدی گرفته و به شیوه ای مناسب اطلاعات لازم را در این زمینه به آنان منتقل کنند. بهتر است خود شما مستقیمآً یا توسط فرد دیگری که شما صلاح می دانید (معلم او یا...) به سؤالات او پاسخ دهید. یکی از راه های صحیح اطلاع رسانی این است که به علم و حکمت خداوند در خلقت موجودات اشاره کرده و به سادگی بیان کنید که هر موجودی برای زندگی و ادامه حیات خود نیاز به اعضا و جوارحی دارد که خداوند این اعضاء را برای او آفریده و در اختیار او قرار داده است از جمله برای دیدن چشم، برای شنیدن گوش، برای بوئیدن بینی و... . نسبت به آلت تناسلی مرد و زن می توانید به این بیان که خداوند برای دفع مواد زائد (ادرار و مدفوع) و تکاثر نسل این اعضاء را آفریده و در اختیار آنان قرار داده است و به این صورت وظایف این اعضاء را بیان کنید.
دختر 9 ساله ای دارم که اخیرا به اندام تناسلی زن و مرد توجه می کند و مرتب می پرسد مامان من فلانی را دیدم فلان چیز در ذهنم آمد یا به خودم چنین چیزی گفتم. من مانده ام چگونه با این مسئله برخورد کنم زیرا نمی خواهم ادامه داشته باشد و از طرفی به من هم اعتماد کند و راحت باشد.
بیشتر دختران و پسران در این سن با سؤالاتی از این دست روبرو هستند! اما تنها برخی از آنان می پرسند و یا دوست دارند از زبان پدر و مادر خود این سخنان را بشنوند! پدر و مادر باید سؤالات آنان را جدی گرفته و به شیوه ای مناسب اطلاعات لازم را در این زمینه به آنان منتقل کنند. بهتر است خود شما مستقیمآً یا توسط فرد دیگری که شما صلاح می دانید (معلم او یا...) به سؤالات او پاسخ دهید. یکی از راه های صحیح اطلاع رسانی این است که به علم و حکمت خداوند در خلقت موجودات اشاره کرده و به سادگی بیان کنید که هر موجودی برای زندگی و ادامه حیات خود نیاز به اعضا و جوارحی دارد که خداوند این اعضاء را برای او آفریده و در اختیار او قرار داده است از جمله برای دیدن چشم، برای شنیدن گوش، برای بوئیدن بینی و... . نسبت به آلت تناسلی مرد و زن می توانید به این بیان که خداوند برای دفع مواد زائد (ادرار و مدفوع) و تکاثر نسل این اعضاء را آفریده و در اختیار آنان قرار داده است و به این صورت وظایف این اعضاء را بیان کنید.
- [سایر] سلام خانم بهرامی من همون دختر 18 ساله ام که یه دختر 9 ماهه دارم و 3 ساله ازدواج کردم.شوهرمن مومنه و اهل نمازو روزه و هیئت هستش.ولی من درست شب زایمانم دیدم که تو اینترنت داشت عکس سکسی میدید درضمن شوهرمن کارش نظامیه و خیلی مستندسازی دارن حتی اگه حمکاراش زنا کنن شوهرم برا بازداشتش از پنجره شون فیلم میگیره و خلاصه همه موردی میبینه.وخلاصه موردایی مثل این باعث شده به شوهرم حساس شم مثلا اگه تو خیابون به یه زن بخوره من اعصابم خورد میشه.یا مثلا اگه یه زن خوشگل و بیحجاب از کنارش بگذره ناخود اگاه قلبم تند تند میزنه و دیوونه میشم.جمعه شوهرم میخواد بره تهران و شنبه برگرده میگه از اداره برا یه کلاس اموزشی میره ولی من شک دارم مثلا باخودم میگم شوهرم تو مسیرش اگه پیش یه زن بشینه یا اگه یه زن هی بخواد بهش نزدیک بشه چی؟ یا اگه تو تهران بخواد با یه زن بخوابه چی.دلم میخواد منم پشت سرش باشم ببینم چیکار میکنه.یا الان که دانشجو هستش و پیش دختراس همیشه اعصابم خرابه.چون اونا هر روز برا رفتن به کلاس ارایش میکنن و لباس مرتب میپوشن ولی من که هر روز مرتب و ارایش کرده نیستم.خلاصه مشکلم اینه نمیخوام چشمش به یه زن بیوفته. نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنین و لطفا جوابمو تو قسمت عمومی بذارین.
- [آیت الله مکارم شیرازی] دو جنسی های کاذب از لحاظ پزشکی بر دو دسته اند: دسته اوّل دو جنسی هایِ کاذبِ مؤنّث اند، که از لحاظ کروموزومی مؤنّث، ولی ظاهری کاملاً مردانه دارند. دسته دوّم دو جنسی هایِ کاذب مذکّر هستند، که وضعیّت کروموزومی آنان مذکّر، ولی دارای ظاهری کاملاً زنانه هستند. ضمناً دو جنسی های حقیقی (که در فقه به آنها خنثای مشکل می گویند) دارای دو گناد (بیضه و تخمدان) هستند، و ممکن است هر دو فعّال باشد. (ممکن است تخمدان در یک طرف و بیضه ها در طرف دیگر باشد، یا مخلوطی از بافت بیضه و تخمدان در یک طرف، یا در هر دو طرف باشد. خلاصه دارای اندام تناسلی، به اشکال گوناگون هستند.) باتوجّه به مطالب بالا بفرمایید: 1. آیا پزشک در دو جنسی های کاذب مؤنّث، مجاز است، در صورت تمایل فرد و علیرغم ماهیّت زنانه، اقدامی کند که ظاهر مردانه وی حفظ شود؟ 2. اگر دوجنسی کاذب مؤنّث که ماهیّتش زنانه است با زن سالم ازدواج کرده باشد، تکلیف شرعی پزشک در اقدام به عمل جرّاحی برای حفظ ظاهر مردانه وی چیست؟ 3. اگر دو جنسی کاذب مؤنّث هنوز ازدواج نکرده باشد، با توجّه به اینکه اگر ازدواج کند هرچند ظاهرش بر اثر عمل جرّاحی باقی می ماند دو زن با هم ازدواج کرده اند، تکلیف پزشک در انجام عمل جرّاحی برای ظاهر مردانه چیست؟ 4. در مواردی که دو جنسی کاذب مؤنّث با زن ازدواج کرده باشد، و پزشک متوجّه دو جنسی بودن وی شود، وظیفه اش در کتمان یا افشای اسرار چیست؟ (کتمان سر موجب ازدواج یا ادامه ازدواج دو زن می شود، و افشای سرّ نیز کار ناشایستی است، چون صاحب آن راضی به افشا نیست.) پزشک چه کند؟ 5. آیا پزشک مجاز است در مورد دو جنسی های کاذب مذکّر، که علی رغم ظاهر زنانه از لحاظ ماهیّت مرد هستند، برای حفظ ظاهر زنانه آنها، عمل جرّاحی انجام دهد؟
- [سایر] سلام خسته نباشید از حدود یک هفته پیش من در زندگی دچار مشکل شده ام من زنی 33 ساله می باشم که 2 سال پیش بعد از یک رابطه عاطفی عمیق 18 ماهه با مردی که 12 سال از من بزرگتر است ازدواج کردم وضعیت مالی همسرم بد نیست و از لحاظ مالی بی نیاز می باشد هر دو دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس می باشیم در این دو سالی که با هم زندگی کرده ایم بیش چند بار آنهم به صورت سطحی اختلاف نداشته ایم همسرم مرد با خدایی است بطوریکه نماز شبش ترک نمی شود و همیشه از خدا می گوید ولی نمی دانم چه شده است که به برقراری رابطه تلفنی با یکی از دخترهایی که قبل از ازدواجمان دوست بوده اند زده است یعنی ماجرا به این شرح است که یک هفته پیش من به طور اتفاقی وارد ایمیل ایشان شدم و با کمال ناباوری مشاهده نمودم که در طول مدت 5 ماه گذشته از 8 دختر تقاضای دوستی نموده اند که آنطور که از ایمیلها فهمیدم با یکی از آنها تماس تلفنی نیز داشته اند ولی بحث ملاقات را انکار می کنند بعد از فهمیدن موضوع آنرا با همسرم در میان گذاشتم و دلیلش را جویا شدم و با ابراز پشیمانی و گریه او مواجه شدم و علت اینکار را فقط کنجکاوی بیان کردند الان یک هفته است از ماجرا می گذرد و من چندین بار با او در این مورد حرف زده ام و دلیل خاصی برای اینکارش ندارد و فقط علت را کنجکاوی بیان می کند شب اول که موضوع بیان شد حتی می خواست به قرآن قسم بخورد که تکرار نخواهد شد که من مانع شدم رابطه ام با او صمصمی تر شده است ولی من یک باور چند ساله را از دست داده ام و این موضوع عذابم می دهد در درونم به او اعتماد ندارم ذهنم همه اش متوجه چند ماه پیش است دست و دلم از همه چیز سرد شده است نمی دانم آیا باید به او اعتماد کنم یا نه؟ چند بار در اینتر نت استخاره کردم که آیا اعتماد کنم نهی شدم. با این اوضاع مانده ام چه باید بکنم آیا اگر اعتماد کنم ممکن است دوباره دست به این عمل بزند و اگر نکنم چگونه در این جهنم زندگی کنم؟ شما بگویید چه کنم با قضیه چگونه کنار بیایم؟ در ضمن بنده شاغل هستم و فعلا فرزندی نداریم. منتظر راهنماییهای ارزشمند شما هستم.
- [سایر] باسلام و تشکر از پاسخگویی شما . پسری 6 ساله دارم به نام علی که درحال حاضر پیش دبستانی را پشت سر می گذارد. او پسر خوبی است وتنها ایرادش این است که زیادی خوش قلب است و اعتماد به نفسش پایین است و زود حرف دیگران را گوش میکند. خصوصا با پسری در کلاسشان دوست شده که به شر بودن معروف است و از لحاظ رفتاری روی پسرم تاثیر می گذارد و از طرفی این پسر با ما همسایه هم هست البته با یک کوچه فاصله . متاسفانه با وجود تلاش من و مربی نتوانستیم او را راضی کنیم که از ان پسر دوری کند و در همه صحبت هایش امکان ندارد که اسمی از او نبرد و از طرفی هم الان برای عوض کردن کلاس دیر است و چون پسرم مربی اش را دوست دارد ترس این وجود دارد که صدمه روحی بیشتری به او وارد شود . لطفا شما راه حلی برای اینکه بتوانم او را راضی کنم که دوست خوبی برای خودش انتخاب کند به من پیشنهاد کنید و اینکه بتواند نه گفتن را یاد بگیرد و هر کس هر چیزی گفت قبول نکند. یکی از برخوردهایی که اخیرا بین علی و دوستش پیش آمد این بود که او چند بار از علی سی دی بازی امانت گرفت ولی وقتی علی از او خواست که او هم از سی دی هایش به او امانت دهد او از این کار امتناع کرد و جالب اینکه باز دوستش از او تقاضای سی دی کرد و علی خیلی راحت پذیرفت ولی این بار من جلوی کارش را گرفتم و به او فهماندم که دوستی باید دوطرفه باشد و نباید اجازه دهد که از او سوءاستفاده شود ولی علی در جواب گفت مامان گناه دارد بگذار سی دی به او بدهم .و به این صورت دوستش خیلی راحت از او سوءاستفاده می کند ولی پسرم حاضر نیست این را بپذیرد . خواهش میکنم راهنمایی ام کنید میترسم این مشکل در آینده و در اجتماع بزرگتر برای پسرم دردسر ساز شود و اگر الان این مسئله حل نشود دیگر در آینده رفع آن بسیار دشوارتر می شود و اجازه می دهد تا همه از مهربانی او به نفع خود و به ضرر او استفاده کنند. البته این نکته هم قابل ذکر است که من وپدرش همیشه سعی میکنیم تا جایی که در توان داریم به دیگران کمک کنیم وکسی را از خودمان نرنجانیم ولی احساس میکنم که علی زیادی رقیق القلب است و اغلب این مسئله باعث ضربه خوردن او از همسالانش میشود و وقتی در مورد دوستش با او صحبت میکنم در جواب میگوید من اگه با او دوست نشم دوست دیگه ای ندارم حالا مشکل کجاست نمی دانم کمکم کنید.بسیار ممنون.
- [سایر] سلام حاج آقا. من قبلا هم پیام داده بودم. به هر حال میخوام مشکلم رو که خواسته بودم تلفنی خدمتتون عرض کنم رو اینترنتی بگم!البته جسارت منو به خاطر انتقاده کوچکم ببخشید دیگه. حاج آقا من 20 سالمه پشت کنکور هستم.من ساله قبل با دختر خانومی دوست شدم و بین ما علاقه ایجاد شد. و بعد از مدت بسیار کمی تصمیم به ازدواج گرفتیم و این رابطه که کاملا پاک بود و بدونه هیچ گونه قصد بد همراه بود ادامه پیدا کرد. ما در روز حداقل 7 ساعت با هم حرف میزدیم.البته مادر من هم از این موضوع مطلع شد اول مخالفت کرد و بعد موافق شد ضمنا ما همسایه هستیم. خلاصه بگم ما چند باری نزدیک بود از هم جدا شیم من در ابتدا خیلی خیلی علاقه شدید داشتم تا حدی که وقتی چند باری خواست بهم بزنه تا حد سکته داشتم پیش میرفتم و اون این کارا رو به خاطر هم آزمایش من و هم حتی آزار من کرد. بعد از مدتی به من گفت در ابتدا منو رو به خاطر ازدواج نخواسته بود و در ادامه به این حس رسیده. به هر حال ما با هم بودیم تا من احساس کردم که حجاب او کامل نیست و خواستم که رابطه رو بعد از تذکرات زیاد قطع کنم که با التماس های بسیار اون این کار و نکردم. در ضمن حاج آقا اون قبلا با چندین نفر رفاقت کرده بود که همه رو صادقانه به من گفت و من هم گذشت کردم. اما من متوجه شدم اون هم به من وابسته شده اما حاج آقا من در دل احساس میکنم اون زن مورد دلخواه من نیست و از طرفی خانواده هامان به هم نمیخورند و از طرفی به خدا شرمنده امام زمان هستم. چه کنم؟ از یک طرف علاقه از یک طرف آینده .در ضمن در این مدت دوستی چند مورد از اون دیدم اما رو حساب بچه گی و خامی گذاشتم. البته اون زیاد دختره آروم و قانعی نیست.اما به اون خیلی وابسته شدم.و البته بزرگترین مشکل من ناراحتی امام زمانه. به من بگید که با این شرایط ادامه بدم یا رابطه رو قطع کنم؟ اون هم از این قطع رابطه عذاب میکشه. تو رو به خدا راهنماییم کنید. دیگه به خدا بریدم. ممنون.
- [سایر] با سلام خدمت استاد عزیز حجت الاسلام شهاب مرادی خیلی سریع می رم سر اصل مطلب، من دختر عمه ای دارم که از بچکی تا سن 12 یا 13 سالگی با هم بزرگ شدیم. بعد از این سن هم به خاطر بزرگ شدن من و رسیدن به سن تکلیف و هم به خاطر دو خانواده مذهبی دیگر ارتباطی با هم نداشتیم. الآن هم نداریم. دیگر ارتباطمان سلام و علیک معمولی است. لذا هم اکنون شناختی از او ندارم. من همیشه نسبت به این دختر یه احساس خاصی داشتم و دارم نمی دونم چیه فقط می تونم بگم یه احساس خاصه. مثلاً وقتی می دونم اون توی جمع خانم هاست الکی ضربان قلبم بالا می ره ، حالا اینکه اون چه جوریه الله و اعلم ووو تا اون جایی که من می دونم ایشون دختر خوبیه ، نماز می خونه ، روزه می گیره، اعتکاف می ره ، پارسال هم توی دانشگاه تهران رشته ی زیست شناسی قبول شده، تازه خانواده ی مذهبی ای مثل خودمون دارن. هم خانواده نزدیک مذهبی و هم خانواده ی دور مذهبی، دختر پاکی است و بی شیله پیله. ولی چند اشکال وجود دارد که می خواهم از جناب عالی سؤال کنم : خانواده ی آن ها ولایت مدار نیستند... ولی آنطور که خانواده ی ما عاشق دلبسته هستند، نیستند. من متولد سال 66 و او متولد 69 یا 70 است. من سال 84 دانشگاه آزاد مکانیک قبول شدم و بعد از گذشت چهار سال از ادامه دادن آن صرف نظر کردم. چون علاقه ای به آن نداشتم الآن هم به دنبال گرفتن فوق دیپلم از این دانشگاه هستم. در راستای این چهار سال به انجام کار خبرنگاری و نوشتن مقاله و یادداشت و همچنین طراحی های گرافیکی پرداختم. در این راه تجربه ای خوب بدست آوردم و الآن هم دنبال ادامه دادن تحصیل در مجتمع فنی هستم. یعنی رفتن به کلاس های فتوشاپ و ... راستش او دانشجوی زیست شناسی تهران است و من ... من فرزند شهید هستم. مادرم بعد از شهادت پدرم ازدواج نکردند و سختی ها را با دل و جان خریدند. در این راه یکی از سختی ها وجود 5 خواهر شوهر بود. که یکی از این افراد مادر همین دختر عمه ی من و کوچکترین آن هاست. آن زمانی که پدر من شهید شده بود عمه کوچیکه ی من جوان بود، حدود 17 سال، از این رو زبان تندی داشتند و دل مادر ما رو آزرده خاطر کردند. ولی این حرف ها باعث اختلاف در خانواده بین ما و آن ها نشده است. منظور وجود زبان تند عمه است. از سویی دیگر مادر من ، فردی کم صحبت و آرام است که آزارش به مورچه ای نمی رسد. معرکه ی دو عالم است. اگر ازدواجی بین من و دختر عمه ام پیش آید اذیت نخواهد شد؟ چون می دانم که از عمه ام کمی واهمه دارد . از طرفی مادرم با ازدواج من تنها خواهد شد. چون خواهرم ازدواج کرده و من هم اکنون خانه هستم. خانواده ی من و دختر عمه ام پر جمعیت هستند و بساط حرف و گفتمان میانشان بسیار، فلانی رفت خواستگاری فلانی و فلان شد و بهمان. من از این قضیه خوشم نمی آد که بروم خواستگاری و مثل بمب تو خانواده بپیچه تا هم من نتونم تصمیم خوبی بگیرم و هم دختر عمه ام. این اتفاق در خانواده افتاده است. (بعلاوه همه فکر می کنند من و دختر عمه ام زوج خوبی می شویم) با تمام این حرفها دو سؤال داشتم : با چنین وضعیت خانوادگی و حرفها و درس ها و وضعیت مادر و این ها به خواستگاری ایشان بروم یا خیر ؟ فکری به ذهنم خطور کرده که می خواستم با شما مشورت کنم؛ نظرتون چیه که با هماهنگی خواهرم یا خودم قراری با دختر عمه ام بگذارم و با او در خصوص ولایت مداری و برخی مسائل مثل درس و اخلاق و نوع رفتار و نگرشش نسبت به زندگی صحبت کنم. و بعد اگر مناسب دیدم به خواستگاری اش بروم؟ (واقعاً نسبت به حرف فامیل واهمه دارم) قبلاً از زحمات شما متشکرم ببخشید طولانی شد یا علی
- [سایر] سلام حاج آقا! خدا قوت! خواستگاری دارم 37 ساله لیسانس حسابداری دارد و کارمند بانک است. وضع کار و تحصیلات و ظاهرش خوب و مورد پسند است اما--- تا حالا دو بار با هم صحبت کردیم. ظاهر قضیه این بود که خانواده مذهبی ای هستند و دنبال دختر مذهبی هم می گردند اما وقتی با ایشان صحبت کردم به چند نکته اشاره کرد: ... ... 12. خیلی خیلی صادق بود و به نظر می رسید درون پاکی دارد و این حرف ها و افکار را از چند مسلمان نما و کسانی که به اسلام درست عمل نمی کنند گرفته است و فکر کرده اسلام همین است و دنبال اصلاح افکار خود هم نرفته است. خود را معتدل و بقیه را خشک مذهب می نامید. 13. به نظر می رسید به نوعی دچار کمبود عاطفه بوده است و شدیدا نیاز به محبت دارد. گفت اهل ابراز عاطفه هم هست. ... حالا هم که موردی پیش آمده این جوری است؟ !!! آخه من باید چه کار کنم؟ چقدر دیگه باید صبر کنم که یه آدم درست و حسابی از نظر ایمان و اخلاق سراغم بیاد. مامان و بابام که کلید کردند که دیگه ما خسته شدیم . برو دیگه!!!! حاج آقا به خدا اونا دیگه تحمل ندارن ؟ من چه کار کنم؟ تازه حال روحی ام کمی خوب شده بود اما حالا کم کم صدای اعتراضم داره به سمت خدا بلند میشه. ناسپاسی نمی کنم اما بعد از این همه دعا برای این که همسری صالح داشته باشم، انتظار موردی بهتر از این را داشتم. تقریبا جواب خودم منفی است اما گاهی این در ذهنم می آید که شاید خدا این فرد را سر راهم قرار داده تا من وسیله ای برای هدایتش باشم. برادرم می گوید از طریق شخص ثالثی که او هم قبولش دارد( خانم برادرش که واسطه ما بود و دوست دوستم است و من تقریبا ایشان را نمی شناسم و از افکار مذهبی ایشان اطلاعی نداریم) مسلمانی را در قالب همین اختلافاتی که با او داری برایش تعریف کن. شاید دادن آگاهی به او باعث تغییر عقیده اش شود. البته من ترجیحم این است که به یک مشاور مراجعه کنیم. آقای مرادی! با توجه به سن و سال و افکار این آقا و حساسیت خودم روی مسایل دینی آیا اصلا صلاح هست این جریان ادامه پیدا کند و اگر صلاح است به چه روشی و چگونه؟ آیا شروع زندگی با چنین تفاوت هایی محلی از اعراب دارد( بر فرض هدایتگری) . دیگران می گویند اگر زن زندگی هستی برو و او را به راه بیاور!!!
- [سایر] با سلام و وقت بخیر شاید متن پیامم کمی طولانی شود ببخشید لطفا شماره ی 6 خصوصی باشد جستجو کردم ولی به جواب قانع کننده برای خودم نرسیدم 1 . 17 ساله 2 . سال سوم دبیرستان رشته ی ریاضی مدرسه استعداد های درخشان 3 . عاشق دانشگاه خوب رفتن و رشته ی فیزیک و هم عاشق حوزه رفتن و فلسفه! 3 . مرحله ی اول جامعه الزهرای قم قبول شدم 4 . اگه حوزه برم با اعتراض اطرافیان روبرو خواهم شد به خاطر بدبینی آنها و انتظارشان از من به دلیل موفقیت در رشته های دانشگاهی خانواده ام هم زیاد راضی نیستند 4 . واقعا مردد هستم که حوزه بروم یا نه از یک طرف احساس مسئولیت و علاقه و اینکه دوست دارم مدتی دور از اطرافیان و تنها در یک محیط معنوی باشم (و از این یکنواختی زندگی بیرون بیایم و حال و هوایم عوض شود) من رو به این سمت سوق میده و از طرف دیگه احساس مسئولیت در مقابل جامعه ی دانشگاهی و تاثیر کزاری مثبت در آن و علاقه و خواست دیگران مانع ام میشه و من رو سوق میده به این سمت که پیش دانشگاهی و بعد از آن دانشگاه رو ادامه بدم 5 . راستش درس نمیخونم یعنی حس اش نیست و البته چون بیشتر فکر و ذهنم با مطالب دینی و فلسفه و ... درگیره و بیشتر از درسم، برای اینها وقت مییگذارم و فعلا روحیاتم بیشتر با این فضا سازگاری دارد 6 . 7 . احساس میکنم با توجه به علاقه ای که به دروس حوزوی دارم شاید بتوانم موفق و تاثیرگزار باشم البته به یک شناخت کاملتر از خودم احتیاج دارم(چرا که میدانم برای حوزه رفتن خیلی باید دقت کنیم چرا که مسئله ی حساسی است و در صورت توجه نکردن حتی رفتار یک طلبه میتواند مخرب و آسیب زننده هم باشه و خودم اینگونه افراد را دیده ام ) 8 . درسته که به ظاهر شرایط علیه حوزه رفتنم هست ولی راستش من نمیخواهم این را قبول کنم! علاقه و احساس نیاز و نیز احساس مسئولیت چیز دیگری به من میگوید... 9 . و نکات بسیار دیگر که مجال بیان نیست 10 . خلاصه اینکه میترسم هم از رفتنم و هم از نرفتنم! 11 . استخاره هم خواهم کرد ولی مشورت را قدم اول میدانم 12 . اگر هم حوزه بروم در کنار آن و یا سالهای بعد انشاءالله دانشگاه هم خواهم رفت چون واجب میدانم! لطفا مرا برای تمامی مشکلاتی که گفتم به خصوص شماره 6 و تصمیم نهایی راهنمایی کنید میدانم که بسیار طولانی بود ولی برای مشورت گرفتن بهتر لازم دانستم بسیار بسیار معذرت و بسیار بسیار ممنون یا حق
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما مشاور محترم: با شخصی در دانشگاه آشنا شدم که حال هر دو فارغ التحصیل شدیم. از معیارهای من برای ازدواج معتقد بودن به مسائل دینی است که همین باعث شده اکثر مواردی که برای ازدواج پیش می امده نپذیرم، چرا که باوجود اینکه انسانهای خوبی بودند، خیلی موظف به انجام نماز و روزه و .... نبودند. یکی از مواردی که باعث شد که مورد حاضر رو بپذیرم برای آشنایی بیشتر، پایبند بودن به مسایل اعتقادی اون هم نه فقط برای رفع تکلیف، بلکه با یک اعتقاد عمیق قلبی بود. در این مدت برخورد های مختلفی با ایشون داشتم، میتونم بگم که شناخت نسبتا خوبی ازشون به دست آوردم که از نظر اخلاقیات و رفتار و کردار، خودشون و خانوادشون مورد پسند هستند (صحبت هام هم بر اساس نتیجه گیری خودم و هم صحبت هایی که با خانواده ام داشتم هست). "تنها" مسئله ای که فکرو ذهن من رو (نه ایشون رو) مشغول کرده تفاوت بین حجاب مادرانمون هست. مادر من چادر سرشون میکنن و مقید هستن، مادر ایشون با یک ظاهر معمولی ای هستن بدون چادر که کمی هم به خودشون میرسن. مثلا توی مهمونی ها مادر من با چادر هستن و مادر ایشون با پیراهن و دامن و روسری که فقط در رابطه با 3،2 تا از اقوام خیلی نزدیکشون روسری سرشون نمی کنن. هستن تو فامیل خودمون کسایی که حجابشون همینطوره و ما با اونها ارتباط داریم، ولی خب از طرفی هم قرار نیست ما با اونها ازدواج کنیم! حجاب من و خواهر ایشون در یک حده و خانواده ام من رو قبول دارند. خانواده داماد اونها پدرشون فوق العاده مذهبیه، مادر دامادشون تقریبا با مادر شخص مورد نظر من در یک سطح هستن کمی پوشیده تر. با توجه به اینکه کفویت شرعی نسبی باید باشه، الان خیلی موارد دیگه ای هست که واقعا خوبه، شاید بشه با اونها از این تفاوت چشم پوشی کرد. اما مدام دلهره دارم ،اگه واقعا موضوع مهمه و انتخابم مشکل داره بیشتر از این ادامه ندم، ولی خب با این کارم چشم رو خیلی چیزهای خوب دیگه میبندم که تا الان تو بین اطرافیانم و موردهایی که برای ازدواج برایم پیش اومده همه رو یک جا با هم ندیدم... با مادرم هم مطرح کردم ، ایشون گفتن بستگی داره در چه حدی باشن، و یعنی تا 9-10 ماه دیگه چیزی مشخص نمیشه....( زمان مورد توافق 2 طرف برای خواستگاری) من هم به فکر پذیرش خانواده ام هستم و هم اینکه در آینده برای خود من مشکلی بوجود نیاد. در مورد حجاب خودم هم با اون شخص صحبت کردم ، حجابی که الان دارم رو قبول دارن .من چادر سر نمیکنم اما ساده و آراسته ام.... متشکرم....
- [سایر] یا اله العاصین سلام علیکم (فوری - خانوادگی - طلاق) با توجه به اینکه فرمودید مختصر من نیز سعی کردم به اختصار مشکل را خدمتتان عرض میکنم ولی شرمنده که طولانی شد. با توجه به اینکه بسیار مصتعصل هستم در صورت امکان سریعتر پاسخ بفرمایید. 1. من 32 سال دارم. 2. 2 سال پیش با خانمی که 2 سال از من کوچکتر است ازدواج کردم.جفتمان مذهبی و تحصیلکرده و خانواده های خوب. 3. از همان اوایل متوجه شدم که باید مراقب حساسیتهایی باشم. 4. بعد از مدتی دعواها شروع شد. بر سر چی ؟ هیچی. مسایل بسیار پیش پا افتاده. 5. در واقع ما مشکل و اختلاف بزرگی در زندگی نداریم. لذا در مورد مشکلات و اختلافاتمان میگویند چشم خورده اید ! 6. بعد از گذشت مدتی از دعواها و شدت گرفتن به روان شناس مراجعه کردیم و تشخیص افسردگی داد و داروهایی مربوطه را داد و گفت که پیش مشاور نیز برویم. 7. الان مدت 10 ماه است که از این قضیه میگذرد. بعد از مدتی دکتر داروهای افسردگی را قطع کرد و مشاوره را ادامه دادیم. 8. خلاصه ای از انچه از جلسات مشاوره در مورد مشکلات بود را میگویم: 9. اولا 90 درصد مشکلات از خانم من است و بسیار از جلسات به صورت خصوصی فقط با ایشان است. 10. مادر ایشان در دوران کودکی برخورد نامناسبی با ایشان داشته 11. سعی میکرده بچه ها را مجبور به انجام تصمیمات خود کند که البته خانم من خیلی زیر بار نمیرفته. 12. به علت وجود یک برادر کوچکتر که مشکلات زیادی ایجاد میکرده و ظاهرا مشکلات عصبی داشته و بسیار بداخلاق، بد دهن، زورگو و شر است بیشتر توجه مادر به ایشان بوده و حقوق بچه های دیگر برای جلب رضایت او پایمال میشده. 13. لذا همسر من نیز از سن 12 تا 25 سالگی با مادر بیگانه بوده و بیشتر پناهش خاله اش بوده است. 14. حال او مرا در کنار گوشه ای از خاطراتش میداند. 15. هر توصیه ای را به معنی امر کردن میداند و احساس میکند از بالا داری با او برخورد میکنی و دچار چالش میشود. اگرچه که یک شوهر گاها اجازه دارد از بالا درخواستهایی هم داشته باشد. 16. کمال گرا و ایده ال گراست لذا توقعش از افراد، رفتارشان، تمیزی خانه و غیره بسیار بالا و مشکل ساز است. 17. در کنار این همه جلسات اگرچه روابط ما خیلی بهتر شده ولی هنوز هم از سطح استاندارد بسیار پایینتر است و گاها دعواها شدیدی صورت میگیرد. 18. در واقع من هم خلی زن ذلیل شده ام که روابط بهتر شده ولی همین دیروز برای چندمین بار مرا زد. 19. گاها برخوردهایش مرا تا حد جنون عصبانی میکند و این در حالی است که من انسان بسیار آرامی بودم. 20. اخیرا نیز دکتر گفته که دوباره دچار افسردگی شده است. 21. مدتها پیش به فکر طلاقش افتادم ولی به دلایلی این کار نکردم. یکی ترس از خدا. دوم اینکه اگر او را طلاق دهم نابود میشود. سوم به امید اصلاح. چهارم شاید اشکال از من است و من هستم که او را عذیت کردم و به اینجا کشاندم و خودم نمیفهمم. پنجم ترس از شرایط خودم بعد از طلاق. 22. لازم به ذکر است برخورد ظاهری ایشان با آشنایان بسیار خوب است و بسیار عاطفی است. 23. با توجه به جدایی از مادر مهارتهای زندگی را در سطح پایینی دارد. حتی در کارهای خانه من به شدت کمک میکنم تا انجام شوند. 24. بسیار مرا دوست دارد. من هم او را دوست دارم البته بسیار کمتر از قبل. 25. در واقع او یک انسان غیر متعادل است. 26. او قبل از ازدواج هم مشکلاتی داشته و به روانپزشک و مشاور مراجعه کرده است چنانچه در دوره عقد کردگی هم داروهای اعصاب استفاده میکرد. 27. برادران او هم حساس هستند و تحت نظر مشاور و روانپزشک هستند. سوالات من : 1. چه کار کنم؟ حیران مانده ام؟ 2. طلاق در چه مواردی لازم است؟ 3. آیا طلاق دادن او مخالف رضای خدا و مروت است؟ 3. آیا زندگی با او مورد رضای خدا و صلاح است ؟ آیا اجری دارد؟ آیا عاقلانه است؟ 4. اگر او را طلاق دهم در مورد عاقبت خودش و خانواده اش مسؤل هستم ؟ 5. آیا استخاره در این مورد جا دارد؟ برادر عزیز، دوست دارم خدا خودش دهان باز کند و بگوید چه کنم تا آن کنم. یا صاحب الزمان با تشکر