نزدیک به دو ماه است که دچار وسواس فکری فوق العاده شدیدی شده ام که الحمدالله با استعانت از ادعیه کمی بهتر شده ام . شاید کمتر کسی بتواند با اون حالتی که من داشتم طاقت بیاورد که من این مورد را مدیون خدا هستم. چراکه دیده و شنیده ام افراد در این حالت حتی دست به خودکشی می زنند. اما من خودکشی نکردم و نمی کنم. ولی آن چنان انرژی از من گرفته شده است که زندگی برایم بی معنی و احساساتم کمرنگ و حتی گاهی اوقات بی رنگ شده است. می ترسم در این حالت بمانم و چیزهای دیگری را از دست بدهم. چنانچه تا به الان چیزهایی را از دست داده ام مثل لذت عبادت مثل احساس دوست داشتن زیبایی ها مثل نگاه در آینه کردن و شکرخدا از زیبایی که به من عطا کرده است. من الان حتی من از چهره خودم می ترسم! در دانشگاه ناموفق هستم . آرامش درونی و احساسات خوب سابقم هنگام عبادت مهم ترین چیز های هستند که از دست داده ام. شبها خواب ندارم و این سیل افکار که مرا با خودش می برد نمی دانم چرا؟ نمی دانم چی شد؟.. با وجود اینکه من آدمی بودم که خدا را مثل عشق طفلی به مادرش دوست داشتم و می پرستیدم و الان از خدا می ترسم... می ترسم از اینکه خدا را از دست داده باشم و خدا مرا از افرادی قرار داده باشد که به حال خودشان رها شده اند! یکسال پیش با خدا معامله ای کردم و الان تنها امیدم این است که این آزمایش الهی است که شامل حالم شده است.با تمام این تفاصیلی که بیان کردم و امیدوارم درک کرده باشید، هنوز نمازم را اول وقت میخوانم، حجابم را بهتر از پیش رعایت می کنم و ادعیه را رها نمی کنم! پدرم گوسفندی رو برایم قربانی کرد! من همیشه به یاد خدا هستم و سایت شمارو زیرو رو کردم و تقریبا هر کاری بوده انجام دادم و مواظب رفتارم هستم تا جایی که جز والدینم هیچ کس از دردم خبری نداره دوست ندارم پیش روانپزشک یا روانشناس برم چون می ترسم حالم را بدتر کنند. می خواهم خودم مسئله ام را حل کنم! چون این مشکل را مشکل معنوی می دانم. این که پیش شما آمده ام فقط به خاطر اعتمادی که از گذشته ها به شما داشته ام! پرسشم از شما این است: "چرا به جایی رسیده ام که زندگی ام سیر طبیعی ندارد و همه چیز برایم علامت سوال شده است؟" من که داشتم زندگی می کردم و وقتی خودم را در آینه می دیدم خدا را شکر می کردم (از بس که درونم آروم بود).جالب است بدانید الان خواستگاری دارم که فرد خوبی است. اما با این افکار فکر کنم او را هم از دست بدهم. شما بگوئید چه کار کنم تا به زندگی طبیعی خود برگردم و روحم را آرام کنم و ایمان به قلبم برگردد و شر شیطان را از خود دور کنم؟ چکار کنم تا بتوانم خالصانه بندگی کنم؟
به جز معصومین برخی از انسانها ممکن است در برهه ای از زمان، در افکار و عقاید خود دچار نوسانات و فراز و نشیب هایی شوند و در وجود خدا شک کنند، یا در درستی حکمی از احکام الهی دچار تردید هایی شوند، یا در رفتارهای عملی آنان اختلالاتی ایجاد شود، ولی با استعانت از خداوند متعال و با صبر و مقاومت با آن مبارزه کرده و به حالت عادی خود بر می گردند. اولین گام در مبارزه با وسوسه ها ریشه یابی آنها و شناخت منشأ آنهاست. منشأ بعضی از وسوسه در ضعف اطلاعات یا خطاء و اشتباه در دریافت و تجزیه و تحلیل آنها و آگاهی های دینی است که در این صورت باید با مطالعات بیشتر، پرسش از افراد آگاه و بحث و گفتگو با آنان این ضعف ها و اشتباهات را بر طرف نمود.   در بعضی از موارد گناه و معصیت موجب سست شدن اعتقادات و در نتیجه وسوسه در آنها می شود که باید با توبه به درگاه خداوند و جبران گناهان زمینه و آثار وسوسه را از بین ببریم. در بعضی از موارد ضعف ایمان و عدم اعتماد به نفس موجب وسواس می شود که باید برای مبارزه با آن در صدد تقویت ایمان و اعتماد به نفس باشیم.   با توجه به آنچه در رابطه با خودتان و وسوسه هایی خود بیان داشته اید وسوسه های شما بسیار جزیی و خفیف است و جای هیچ گونه نگرانی نیست و با توکل بر خدا و اعتماد به نفس می توانید این وسوسه های جزیی را از راه هایی که بیان کردیم بر طرف نمائید.
عنوان سوال:

نزدیک به دو ماه است که دچار وسواس فکری فوق العاده شدیدی شده ام که الحمدالله با استعانت از ادعیه کمی بهتر شده ام . شاید کمتر کسی بتواند با اون حالتی که من داشتم طاقت بیاورد که من این مورد را مدیون خدا هستم. چراکه دیده و شنیده ام افراد در این حالت حتی دست به خودکشی می زنند. اما من خودکشی نکردم و نمی کنم. ولی آن چنان انرژی از من گرفته شده است که زندگی برایم بی معنی و احساساتم کمرنگ و حتی گاهی اوقات بی رنگ شده است. می ترسم در این حالت بمانم و چیزهای دیگری را از دست بدهم. چنانچه تا به الان چیزهایی را از دست داده ام مثل لذت عبادت مثل احساس دوست داشتن زیبایی ها مثل نگاه در آینه کردن و شکرخدا از زیبایی که به من عطا کرده است. من الان حتی من از چهره خودم می ترسم! در دانشگاه ناموفق هستم . آرامش درونی و احساسات خوب سابقم هنگام عبادت مهم ترین چیز های هستند که از دست داده ام. شبها خواب ندارم و این سیل افکار که مرا با خودش می برد نمی دانم چرا؟ نمی دانم چی شد؟.. با وجود اینکه من آدمی بودم که خدا را مثل عشق طفلی به مادرش دوست داشتم و می پرستیدم و الان از خدا می ترسم... می ترسم از اینکه خدا را از دست داده باشم و خدا مرا از افرادی قرار داده باشد که به حال خودشان رها شده اند! یکسال پیش با خدا معامله ای کردم و الان تنها امیدم این است که این آزمایش الهی است که شامل حالم شده است.با تمام این تفاصیلی که بیان کردم و امیدوارم درک کرده باشید، هنوز نمازم را اول وقت میخوانم، حجابم را بهتر از پیش رعایت می کنم و ادعیه را رها نمی کنم! پدرم گوسفندی رو برایم قربانی کرد! من همیشه به یاد خدا هستم و سایت شمارو زیرو رو کردم و تقریبا هر کاری بوده انجام دادم و مواظب رفتارم هستم تا جایی که جز والدینم هیچ کس از دردم خبری نداره دوست ندارم پیش روانپزشک یا روانشناس برم چون می ترسم حالم را بدتر کنند. می خواهم خودم مسئله ام را حل کنم! چون این مشکل را مشکل معنوی می دانم. این که پیش شما آمده ام فقط به خاطر اعتمادی که از گذشته ها به شما داشته ام! پرسشم از شما این است: "چرا به جایی رسیده ام که زندگی ام سیر طبیعی ندارد و همه چیز برایم علامت سوال شده است؟" من که داشتم زندگی می کردم و وقتی خودم را در آینه می دیدم خدا را شکر می کردم (از بس که درونم آروم بود).جالب است بدانید الان خواستگاری دارم که فرد خوبی است. اما با این افکار فکر کنم او را هم از دست بدهم. شما بگوئید چه کار کنم تا به زندگی طبیعی خود برگردم و روحم را آرام کنم و ایمان به قلبم برگردد و شر شیطان را از خود دور کنم؟ چکار کنم تا بتوانم خالصانه بندگی کنم؟


پاسخ:

به جز معصومین برخی از انسانها ممکن است در برهه ای از زمان، در افکار و عقاید خود دچار نوسانات و فراز و نشیب هایی شوند و در وجود خدا شک کنند، یا در درستی حکمی از احکام الهی دچار تردید هایی شوند، یا در رفتارهای عملی آنان اختلالاتی ایجاد شود، ولی با استعانت از خداوند متعال و با صبر و مقاومت با آن مبارزه کرده و به حالت عادی خود بر می گردند. اولین گام در مبارزه با وسوسه ها ریشه یابی آنها و شناخت منشأ آنهاست. منشأ بعضی از وسوسه در ضعف اطلاعات یا خطاء و اشتباه در دریافت و تجزیه و تحلیل آنها و آگاهی های دینی است که در این صورت باید با مطالعات بیشتر، پرسش از افراد آگاه و بحث و گفتگو با آنان این ضعف ها و اشتباهات را بر طرف نمود.   در بعضی از موارد گناه و معصیت موجب سست شدن اعتقادات و در نتیجه وسوسه در آنها می شود که باید با توبه به درگاه خداوند و جبران گناهان زمینه و آثار وسوسه را از بین ببریم. در بعضی از موارد ضعف ایمان و عدم اعتماد به نفس موجب وسواس می شود که باید برای مبارزه با آن در صدد تقویت ایمان و اعتماد به نفس باشیم.   با توجه به آنچه در رابطه با خودتان و وسوسه هایی خود بیان داشته اید وسوسه های شما بسیار جزیی و خفیف است و جای هیچ گونه نگرانی نیست و با توکل بر خدا و اعتماد به نفس می توانید این وسوسه های جزیی را از راه هایی که بیان کردیم بر طرف نمائید.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین