در ارتباط با لزوم عصمت پیامبران و محدوده چنین عصمتی از دیرباز گفتگوهای بسیاری میان اندیشمندان دینی وجود داشته است. برخی از پرسشهای موجود در این پایگاه نیز تا حدی به این موضوع می پردازد که به عنوان نمونه، می توان به سؤالات 7020 (سایت: 7257) اشاره کرد. در مورد نسیان و فراموشی حضرت موسی(ع)، هنگام همراهی با بنده پرهیزگار خداوند که بسیاری از مفسران، او را حضرت خضر(ع) دانسته اند، نظرات مختلفی ارائه شده، از جمله: 1. این اندازه از فراموشی از طبایع تمام انسانهاست و پیامبران نیز ممکن است در برخی موارد دچار آن شوند (نظری که شما آن را منتسب به شیخ صدوق دانسته اید). این نظریه خواه پذیرفته و خواه رد شود، منافاتی با عصمت پیامبران از گناهان نیست چون چنین نسیانی، یقینا گناه به شمار نمی آید. 2. برخی اندیشمندان نیز نسیان را در این آیه، نه به معنای فراموشی، بلکه به معنای صرف نظر کردن تفسیر کردند.[1] در این نظریه، موسی (ع) در واقع دچار فراموشی نشده بود، بلکه با حوادثی توجیه ناپذیر روبرو گشت که موضع گیری و یا توضیح خواستن در مورد آنها را مهم تر از وفای به شرط اولیه خود با عبد صالح می پنداشت و می دانیم که بر اساس آموزه های دینی هر گاه دو موضوع مهم و مهم تر در تعارض با هم قرار گیرند، اولویت با آن موضوعی خواهد بود که اهمیت بیشتری دارد. شایان گفتن است که در تمام مراحل همراهی این دو مرد الاهی، اقدامی عملی از جانب موسی (ع) در مقابل رفتارهای به ظاهر ناشایست همراه خود به عمل نیامده و واکنش او تنها در حد توضیح خواستن باقی ماند، با آنکه می دانیم حضرت موسی (ع) در مقابل آنچه یقینا به ظالمانه بودن آن اعتقاد داشت، موضعی سرسختانه و عملی اتخاذ می کرد که کشتن مرد قبطی را می توان نمونه ای از آن به شمار آورد. [1] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13، ص 283، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.
1- چه دلیلی وجود دارد که پیامبران حتّی قبل از بعثت خود و در دوران طفولیّت نیز معصوماند؟ چه اشکالی دارد اگر مانند مرحوم شیخ صدوق قائل شویم که سهو و خطایی که ضرری به جنبهی نبوّتشان نداشته باشد از آنها مرتفع نیست؟2- در آیه 73 سوره کهف حضرت موسی به عبد صالح میفرمایند: (لا تُؤاخِذْنی بِما نَسیتُ...). آیا توجیهی برای این نسبت نسیان که در برابر فرمان آن معلّم الهی از حضرت موسی سر زد وجود دارد؟ زیرا او به موسی گفته بود که (فَإِنِ اتَّبَعْتَنی فَلا تَسْئَلْنی عَنْ شَیْءٍ حَتّی أُحْدِثَ لَک مِنْهُ ذِکراً) امّا موسی به او اعتراض کرد ((قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً))، و در این آیه هم در مقام اعتذار آن اعتراض را مستند به نسیان میکنند.
در ارتباط با لزوم عصمت پیامبران و محدوده چنین عصمتی از دیرباز گفتگوهای بسیاری میان اندیشمندان دینی وجود داشته است. برخی از پرسشهای موجود در این پایگاه نیز تا حدی به این موضوع می پردازد که به عنوان نمونه، می توان به سؤالات 7020 (سایت: 7257) اشاره کرد.
در مورد نسیان و فراموشی حضرت موسی(ع)، هنگام همراهی با بنده پرهیزگار خداوند که بسیاری از مفسران، او را حضرت خضر(ع) دانسته اند، نظرات مختلفی ارائه شده، از جمله:
1. این اندازه از فراموشی از طبایع تمام انسانهاست و پیامبران نیز ممکن است در برخی موارد دچار آن شوند (نظری که شما آن را منتسب به شیخ صدوق دانسته اید). این نظریه خواه پذیرفته و خواه رد شود، منافاتی با عصمت پیامبران از گناهان نیست چون چنین نسیانی، یقینا گناه به شمار نمی آید.
2. برخی اندیشمندان نیز نسیان را در این آیه، نه به معنای فراموشی، بلکه به معنای صرف نظر کردن تفسیر کردند.[1] در این نظریه، موسی (ع) در واقع دچار فراموشی نشده بود، بلکه با حوادثی توجیه ناپذیر روبرو گشت که موضع گیری و یا توضیح خواستن در مورد آنها را مهم تر از وفای به شرط اولیه خود با عبد صالح می پنداشت و می دانیم که بر اساس آموزه های دینی هر گاه دو موضوع مهم و مهم تر در تعارض با هم قرار گیرند، اولویت با آن موضوعی خواهد بود که اهمیت بیشتری دارد.
شایان گفتن است که در تمام مراحل همراهی این دو مرد الاهی، اقدامی عملی از جانب موسی (ع) در مقابل رفتارهای به ظاهر ناشایست همراه خود به عمل نیامده و واکنش او تنها در حد توضیح خواستن باقی ماند، با آنکه می دانیم حضرت موسی (ع) در مقابل آنچه یقینا به ظالمانه بودن آن اعتقاد داشت، موضعی سرسختانه و عملی اتخاذ می کرد که کشتن مرد قبطی را می توان نمونه ای از آن به شمار آورد.
[1] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13، ص 283، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.