سلام، بعضی ها نظرشان این است که: سفر چهارمی که ملاصدرا مطرح می کند در واقع به انقلاب برمی گردد، یا تئوری ولایت فقیه برآمده از یک نگرش صدرایی است، در حالی که در اسفار اربعه، سفر چهارم که آخرین سفر است سفر از خلق به حق نیست، بلکه سفر در خلق به حق(بالحق، فی الخلق) است. در واقع او که کوله ‌باری از معرفت به حق از سفر دوم آورده است، نیازی نمی ‌بیند همه مردم در بند را برهاند و به حق ببرد، بلکه حق را به میان آنها آورده است. در واقع در سفر چهارم صدرایی، مهدویت و ظهور دیده نمی‌شود. اگر سفر چهارم، سفر با خلق به حق بود، می‌ شد مدعی مهدویت در آن گردید و انقلاب اسلامی را سفر چهارم صدرایی خواند، اما این پارادایم مخدوش است و عنصر امامت و ولایت در آن مغفول و محذوف است. شخص سفر کرده، متعهد به رهبری دیگران نیست و تنها شهروند مسئولی است که حق مدارانه به خلق بازگشته و در میان آنهاست. چهارچوب تصوری ناب اسلامی، بر چهار مفهوم هبوط و عروج، و نبوت و امامت استوار است. حذف یا غفلت از عنصر امامت در سفر چهارم صدرایی، انطباق پارادایم او را با چهارچوب تصوری قرآنی دشوار می ‌سازد. از این رو نمی‌ توان اسفار اربعه‌ صدرایی را نقشه راه امام خمینی در انقلاب اسلامی دانست...آیا واقعا تئوری ولایت فقیه برآمده از یک نگرش صدرایی است؟ آیا سفر چهارمی که ملاصدرا مطرح می کند در واقع به انقلاب برمی گردد؟
برای روشن شدن پاسخ توجه به دو نکته ضروری به نظر می رسد: نکته اول: این که منظور از سفر چهارم، سفر از خلق به سوی خلق است با حق. در این سفر سالک اطلاعات کاملی از امور تمام مخلوقات به دست می آورد: مشاهده خلایق، آثار و لوازم آنها، علم به مضار و منافع آنها در آینده دور و نزدیک(دنیا و آخرت)، آگاهی از اصل رجوع خلایق به خدا، چگونگی رجوع، اسباب رسیدن به خدا، موانع آن و خلاصه هر آنچه مربوط به سعادت یا بدبختی مخلوقات به ویژه انسان است، آگاه می شود. از این رو سفر چهارم، نه سفر از خلق به حق است و نه سفر در خلق به حق(بالحق، فی الخلق) است؛ زیرا قید با حق که در سفر دوم تا چهارم آورده می شود، بیانگر این نکته است که وجود سالک به دلیل حقانی شدن در پایان سفر اول، همراهی و مدد حضرت حق را تا پایان سفر های چهارگانه مشاهده می کند؛[1] نه این که حق را به میان مردم آورده باشد. نکته دوم: حکیمانی که بر اساس حکمت متعالیه می اندیشند نهایت سفر چهارم را همان نبوت تشریعی می دانند.[2] بنابر این، عارفان از عنصر امامت و ولایت غافل نبودند؛ البته از آن جا که هر یک از اسفار چهارگانه دارای مراتبی است؛ زیرا اهل سیر و سلوک یکسان نیستند و دارای مراتب هستند؛ باید گفت به شماره اهل سیر و سلوک، مراتب و مقامات عرفانی وجود دارد؛ بنابر این به نظر می رسد منظور عارفان از این که نهایت سفر چهارم، نبوت تشریعی است، مرتبه اعلای این سفر است؛ از این رو حرکت امام خمینی (ره) را می توان سفر چهارم ایشان در سیر و سلوک به شمار آورد. برای آگاهی بیشتر در این زمینه پاسخ های زیر را مطالعه فرمایید: دیدگاه فلاسفه اسلامی نسبت به مقوله سیاست، 9929 اندیشه سیاسی امام خمینی، 6783   [1] . اقتباس از سؤال 23715. [2] . ر. ک: صدر المتألهین، محمد، الحکمة المتعالیة، پاورقی، الاهی قمشه ای، محمد رضا، ج 1، ص 14، منشورات مصطفوی، قم.
عنوان سوال:

سلام، بعضی ها نظرشان این است که: سفر چهارمی که ملاصدرا مطرح می کند در واقع به انقلاب برمی گردد، یا تئوری ولایت فقیه برآمده از یک نگرش صدرایی است، در حالی که در اسفار اربعه، سفر چهارم که آخرین سفر است سفر از خلق به حق نیست، بلکه سفر در خلق به حق(بالحق، فی الخلق) است. در واقع او که کوله ‌باری از معرفت به حق از سفر دوم آورده است، نیازی نمی ‌بیند همه مردم در بند را برهاند و به حق ببرد، بلکه حق را به میان آنها آورده است. در واقع در سفر چهارم صدرایی، مهدویت و ظهور دیده نمی‌شود. اگر سفر چهارم، سفر با خلق به حق بود، می‌ شد مدعی مهدویت در آن گردید و انقلاب اسلامی را سفر چهارم صدرایی خواند، اما این پارادایم مخدوش است و عنصر امامت و ولایت در آن مغفول و محذوف است. شخص سفر کرده، متعهد به رهبری دیگران نیست و تنها شهروند مسئولی است که حق مدارانه به خلق بازگشته و در میان آنهاست. چهارچوب تصوری ناب اسلامی، بر چهار مفهوم هبوط و عروج، و نبوت و امامت استوار است. حذف یا غفلت از عنصر امامت در سفر چهارم صدرایی، انطباق پارادایم او را با چهارچوب تصوری قرآنی دشوار می ‌سازد. از این رو نمی‌ توان اسفار اربعه‌ صدرایی را نقشه راه امام خمینی در انقلاب اسلامی دانست...آیا واقعا تئوری ولایت فقیه برآمده از یک نگرش صدرایی است؟ آیا سفر چهارمی که ملاصدرا مطرح می کند در واقع به انقلاب برمی گردد؟


پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ توجه به دو نکته ضروری به نظر می رسد: نکته اول: این که منظور از سفر چهارم، سفر از خلق به سوی خلق است با حق. در این سفر سالک اطلاعات کاملی از امور تمام مخلوقات به دست می آورد: مشاهده خلایق، آثار و لوازم آنها، علم به مضار و منافع آنها در آینده دور و نزدیک(دنیا و آخرت)، آگاهی از اصل رجوع خلایق به خدا، چگونگی رجوع، اسباب رسیدن به خدا، موانع آن و خلاصه هر آنچه مربوط به سعادت یا بدبختی مخلوقات به ویژه انسان است، آگاه می شود. از این رو سفر چهارم، نه سفر از خلق به حق است و نه سفر در خلق به حق(بالحق، فی الخلق) است؛ زیرا قید با حق که در سفر دوم تا چهارم آورده می شود، بیانگر این نکته است که وجود سالک به دلیل حقانی شدن در پایان سفر اول، همراهی و مدد حضرت حق را تا پایان سفر های چهارگانه مشاهده می کند؛[1] نه این که حق را به میان مردم آورده باشد. نکته دوم: حکیمانی که بر اساس حکمت متعالیه می اندیشند نهایت سفر چهارم را همان نبوت تشریعی می دانند.[2] بنابر این، عارفان از عنصر امامت و ولایت غافل نبودند؛ البته از آن جا که هر یک از اسفار چهارگانه دارای مراتبی است؛ زیرا اهل سیر و سلوک یکسان نیستند و دارای مراتب هستند؛ باید گفت به شماره اهل سیر و سلوک، مراتب و مقامات عرفانی وجود دارد؛ بنابر این به نظر می رسد منظور عارفان از این که نهایت سفر چهارم، نبوت تشریعی است، مرتبه اعلای این سفر است؛ از این رو حرکت امام خمینی (ره) را می توان سفر چهارم ایشان در سیر و سلوک به شمار آورد. برای آگاهی بیشتر در این زمینه پاسخ های زیر را مطالعه فرمایید: دیدگاه فلاسفه اسلامی نسبت به مقوله سیاست، 9929 اندیشه سیاسی امام خمینی، 6783   [1] . اقتباس از سؤال 23715. [2] . ر. ک: صدر المتألهین، محمد، الحکمة المتعالیة، پاورقی، الاهی قمشه ای، محمد رضا، ج 1، ص 14، منشورات مصطفوی، قم.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین