در منابع روایی، داستان‌هایی درباره برخی عابدان و فریب خوردن آنان به وسیله شیطان نقل شده است. یکی از آن داستان‌ها این است: امام محمد باقر(ع) فرمود: «عابدی هشتاد سال خدا را عبادت کرد، تا آن‌که نگاهش به زنی افتاد، و مهر او در دلش جای گرفت، از (جایگاه خود) به پایین آمد و او را به زنا فرا خواند و زن او را اجابت نمود. هنگامی که کام خود را از آن زن گرفت، فرشته مرگ در نزد او حاضر شد و زبان عابد پیر از دیدن او لکنت گرفت، در این هنگام فقیری بر او گذر کرد و عابد به او اشاره کرد تا نانی را که در عبای او بود بردارد، پس خداوند عبادت هشتاد سال او را به سبب آن زنا محو کرد، و (گناه) زنای او را به خاطر آن قرص نان بخشید».[1] پیام‌ها و آموزه‌های روایت: 1. اگر شهوت جنسی کنترل نشود و به وسیله عقل در حد اعتدال نگه‌داری نشود، از بزرگ‌ترین موجبات هلاکت انسان است. هنگامی که عقل آدمی مقهور شهوت شود، از پیمودن راه آخرت محروم خواهد شد. در این حال، دین مقهور هوا و هوس شده و انسان به ارتکاب فحشاء و منکر گرفتار می‌شود. در این صورت است که قوّه واهمه عقل را تسخیر کرده در اختیار قوه شهوت قرار می‌دهد، در حالی‌که عقل برای فرماندهی خلق شده است، عقل آفریده شده تا از او اطاعت شود، نه این‌که در خدمت شهوت باشد.[2] پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «نگاه [به نامحرم]، تیری مسموم از تیرهای شیطان است، هرکس از خوف خدا نگاه کردن را ترک کند، خدای تعالی ایمانی به او عطا می‏کند که حلاوت آن‌را در قلبش می‏یابد».[3] که واقعیّت این سخن، در روایت به خوبی معلوم است. 2. عبادت، دارای آفاتی است که برخی از آنها در واقع به شرایط قبولی عبادت باز می‌گردد، نه به صحّت و درستی آن که در کتاب‌های فقهی آمده است. یکی از این آفات، عُجب و بزرگ شمردن اعمال نیک و پسندیده است، شادی و شگفتی از عبادت، خود را قهرمان میدان عمل دانستن و در پی آن، ناز و کرشمه به خدا فروختن از نادانی و کوته فکری انسان سرچشمه می‌گیرد و دردی کشنده و آفتی بر باد دهنده است و هستی و حیات عبادت و کار نیک را نابود می‌سازد و از جمله آفت‌هایی است که ممکن است به همه نیکی‌ها و پرستش‌ها آسیب برساند؛ لذا نباید عبادت‌ها و اعمال نیکوی خود را بزرگ شمرده و مغرور شد، پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «ای پسر مسعود! به خدا مغرور مشو و به پاکی و علم و عمل و نیکی و عبادت خود، فریفته مگرد».[4] آنچه می‌توان از این داستان به دست آورد؛ این است که شخص عابد، عبادت خود را خیلی بزرگ می‌شمرده است به طوری که به «عابد» معروف شده بود، همان‌طور که انجام این خطای او هم معروف شد و امام باقر(ع) آن‌را نمونه‌ و مایه عبرتی برای دیگران قرار داد. 3. حُسن عاقبت و عاقبت به خیری نعمت بزرگی است که اولیای خدا همواره از خداوند می‌طلبیده‌اند، حضرت یوسف(ع) از خدا خواسته که: «تَوَفَّنی‏ مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی‏ بِالصَّالِحینَ»؛[5] خدایا! مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما! یکی از خواسته‌های خردمندان از خدا آن است که آنان را با نیکان بمیراند: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار».[6] 4. عبادت، بدون کنترل شهوت و تعقل و تفکر، موجب شکست آدمی در مصاف با وسوسه‌های شیطانی و صحنه‌ها و میدان‌های فعالیت‌ و تعاملات اجتماعی می‌شود؛ چرا که عبادت واقعی و ارزش‌مند، با تأمّل و اندیشیدن توأم است و زیباترین و اطمینان‌بخش‌ترین پرستش را انسان‌های اندیشمند و خردمند انجام می‌دهند. اگر عابد، عبادت را با تفکر و تعقل همراه کند و ارزش یک عمر عبادت خدا را بداند، به این نگاه اعتنا نمی‌کند و با نیروی عقل از قلب و ذهن خود مراقبت می‌کند تا شیطان او را فریب ندهد. اگر به این حقایق توجه شود که؛ «رستگاری و رشد و پیشرفت، در مخالفت با شهوت است»،[7] و «خدمت کردن به نفس با نگه‌داشتن آن از لذت‌هاست و پرورش آن با دانش‌ها و حکمت‌ها و کار کشیدن از آن به عبادت‌ و طاعت است و این کارها باعث نجات نفس است»،[8] عاقبت به خیری را به همراه خواهد داشت و موجب رستگاری می‌شود. 5. ظاهر روایت بر این دلالت دارد که این شخص عابد از کار خود پشیمان و شرمنده شده بود که این همان توبه است؛[9] زیرا یکی از اموری که انسان را مستوجب دریافت مغفرت از سوی خدا می‌کند، توبه کردن از اعمال بد گذشته و استغفار به درگاه خداوند متعال است: «و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می‌افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می‌کنند- و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- و بر گناه، اصرار نمی‌ورزند، با این‌که می‌دانند».[10] یکی از الطافی که خداوند به بندگان خود نموده، این است که راه بازگشت را بر آنان باز گذاشته و به آنها امکان استغفار داده است؛ تا با توبه به درگاه خداوند از مسیر ناصواب گذشته بازگردند و با پشیمانی و درخواست عفو گناهان گذشته آنها را به طور کل محو نماید. 6. یکی از مهم‌ترین مسائلی که ذهن انسان را پس از پشیمانی و گناهان گذشته به خود مشغول نموده، مسئله جبران و رهایی از گناهان با انجام عمل صالح است. پس، از عواملی که، زمینه نزول رحمت و مغفرت الهی را فراهم می‌آورد، عمل نیک و پسندیده است؛ چرا که کارهای خوب، دل را نرم کرده و مانع رفتن به سوی گناهان می‌شود و موجب بخشش گناهان گذشته از سوی خداوند متعال می‌شود، چنان‌که قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «اگر به خدا قرض الحسنه دهید، آن‌را برای شما مضاعف می‏سازد و شما را می‏بخشد و خداوند شکرکننده و بردبار است».[11] آیه شریفه به ارزش عمل صالح در نزد خدای متعال، که انفاق در راه خدا مصداقی از آن است، اشاره کرده و بیان می‌کند که، کارهای خوب موجب جلب رحمت و مغفرت خداوند خواهد شد. پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: «هر کس دل مؤمنی را شاد کند، مرا شاد نموده و هر که مرا شاد نماید خدا را شاد نموده است».[12] برابری شاد نمودن دل مؤمن با شادی خدا چیزی نیست که با عقل قاصر خود بتوان آن را درک نمود. پس، یکی از کارهایی که همیشه باید در لیست برنامه‌های ضروری انسان باشد، مسئله برآوردن حاجات برادر دینی و گره‌گشایی از زندگی آنهاست. چنان‌که عابد در این لحظات پایانی عمر خود به شخص فقیر و گرسنه‌ای کمک کرد. نتیجه این‌که توبه و عمل صالح دو دلیل نجات این شخص عابد بوده است. [1] . شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 139، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406ق. [2] . ر.ک: شبر، سید عبد الله، الأخلاق، ص 127، چاپ مکتبة العزیزی، قم، 1374ش. [3] . محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص 268، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق؛ ابن قیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر، تفسیر القرآن الکریم، ص 690، دار و مکتبة الهلال، بیروت، چاپ اول، 1410ق. [4] . طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 452، شریف رضی، قم، چاپ چهارم، 1412ق. [5] . یوسف، 101. [6] . آل عمران، 193. [7] . امام علی(ع): «الرُّشْدُ فِی خِلَافِ الشَّهْوَة»؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 214، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق. [8] . تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: رجائی، سید مهدی،‏ ص 365، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق. [9] . ر . ک: «توبه و جایگاه آن در قرآن کریم»، سؤال 25704. [10] . آل عمران، 135. [11] . «إِن تُقْرِضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یضَاعِفْهُ لَکمْ وَ یغْفِرْ لَکمْ وَ اللَّهُ شَکورٌ حَلِیم‏‏‏»؛ تغابن، 17. [12] . شیخ صدوق، مصادقة الإخوان، محقق و مصحح: الخراسانی الکاظمی، سید علی، ص 62، مکتبة الإمام صاحب الزمان العامة، الکاظمیه، چاپ اول، 1402ق.
در روایت آمده است؛ شخص عابدی هشتاد سال عبادت کرده بود و یک بار هم به وسیله زنی گناه کرد، و هنگام مرگ به سختی بخشیده شد و شامل رحمت خداوند شد. چگونه هشتاد سال عبادت از یک معصیت کمتر است؟ و چگونه دادن یک قرص نان به فقیر، عابد را نجات میدهد؟
در منابع روایی، داستانهایی درباره برخی عابدان و فریب خوردن آنان به وسیله شیطان نقل شده است. یکی از آن داستانها این است:
امام محمد باقر(ع) فرمود: «عابدی هشتاد سال خدا را عبادت کرد، تا آنکه نگاهش به زنی افتاد، و مهر او در دلش جای گرفت، از (جایگاه خود) به پایین آمد و او را به زنا فرا خواند و زن او را اجابت نمود. هنگامی که کام خود را از آن زن گرفت، فرشته مرگ در نزد او حاضر شد و زبان عابد پیر از دیدن او لکنت گرفت، در این هنگام فقیری بر او گذر کرد و عابد به او اشاره کرد تا نانی را که در عبای او بود بردارد، پس خداوند عبادت هشتاد سال او را به سبب آن زنا محو کرد، و (گناه) زنای او را به خاطر آن قرص نان بخشید».[1]
پیامها و آموزههای روایت:
1. اگر شهوت جنسی کنترل نشود و به وسیله عقل در حد اعتدال نگهداری نشود، از بزرگترین موجبات هلاکت انسان است. هنگامی که عقل آدمی مقهور شهوت شود، از پیمودن راه آخرت محروم خواهد شد. در این حال، دین مقهور هوا و هوس شده و انسان به ارتکاب فحشاء و منکر گرفتار میشود. در این صورت است که قوّه واهمه عقل را تسخیر کرده در اختیار قوه شهوت قرار میدهد، در حالیکه عقل برای فرماندهی خلق شده است، عقل آفریده شده تا از او اطاعت شود، نه اینکه در خدمت شهوت باشد.[2]
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «نگاه [به نامحرم]، تیری مسموم از تیرهای شیطان است، هرکس از خوف خدا نگاه کردن را ترک کند، خدای تعالی ایمانی به او عطا میکند که حلاوت آنرا در قلبش مییابد».[3] که واقعیّت این سخن، در روایت به خوبی معلوم است.
2. عبادت، دارای آفاتی است که برخی از آنها در واقع به شرایط قبولی عبادت باز میگردد، نه به صحّت و درستی آن که در کتابهای فقهی آمده است. یکی از این آفات، عُجب و بزرگ شمردن اعمال نیک و پسندیده است، شادی و شگفتی از عبادت، خود را قهرمان میدان عمل دانستن و در پی آن، ناز و کرشمه به خدا فروختن از نادانی و کوته فکری انسان سرچشمه میگیرد و دردی کشنده و آفتی بر باد دهنده است و هستی و حیات عبادت و کار نیک را نابود میسازد و از جمله آفتهایی است که ممکن است به همه نیکیها و پرستشها آسیب برساند؛ لذا نباید عبادتها و اعمال نیکوی خود را بزرگ شمرده و مغرور شد، پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «ای پسر مسعود! به خدا مغرور مشو و به پاکی و علم و عمل و نیکی و عبادت خود، فریفته مگرد».[4]
آنچه میتوان از این داستان به دست آورد؛ این است که شخص عابد، عبادت خود را خیلی بزرگ میشمرده است به طوری که به «عابد» معروف شده بود، همانطور که انجام این خطای او هم معروف شد و امام باقر(ع) آنرا نمونه و مایه عبرتی برای دیگران قرار داد.
3. حُسن عاقبت و عاقبت به خیری نعمت بزرگی است که اولیای خدا همواره از خداوند میطلبیدهاند، حضرت یوسف(ع) از خدا خواسته که: «تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ»؛[5] خدایا! مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما!
یکی از خواستههای خردمندان از خدا آن است که آنان را با نیکان بمیراند: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار».[6]
4. عبادت، بدون کنترل شهوت و تعقل و تفکر، موجب شکست آدمی در مصاف با وسوسههای شیطانی و صحنهها و میدانهای فعالیت و تعاملات اجتماعی میشود؛ چرا که عبادت واقعی و ارزشمند، با تأمّل و اندیشیدن توأم است و زیباترین و اطمینانبخشترین پرستش را انسانهای اندیشمند و خردمند انجام میدهند. اگر عابد، عبادت را با تفکر و تعقل همراه کند و ارزش یک عمر عبادت خدا را بداند، به این نگاه اعتنا نمیکند و با نیروی عقل از قلب و ذهن خود مراقبت میکند تا شیطان او را فریب ندهد. اگر به این حقایق توجه شود که؛ «رستگاری و رشد و پیشرفت، در مخالفت با شهوت است»،[7] و «خدمت کردن به نفس با نگهداشتن آن از لذتهاست و پرورش آن با دانشها و حکمتها و کار کشیدن از آن به عبادت و طاعت است و این کارها باعث نجات نفس است»،[8] عاقبت به خیری را به همراه خواهد داشت و موجب رستگاری میشود.
5. ظاهر روایت بر این دلالت دارد که این شخص عابد از کار خود پشیمان و شرمنده شده بود که این همان توبه است؛[9] زیرا یکی از اموری که انسان را مستوجب دریافت مغفرت از سوی خدا میکند، توبه کردن از اعمال بد گذشته و استغفار به درگاه خداوند متعال است: «و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا میافتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش میکنند- و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- و بر گناه، اصرار نمیورزند، با اینکه میدانند».[10] یکی از الطافی که خداوند به بندگان خود نموده، این است که راه بازگشت را بر آنان باز گذاشته و به آنها امکان استغفار داده است؛ تا با توبه به درگاه خداوند از مسیر ناصواب گذشته بازگردند و با پشیمانی و درخواست عفو گناهان گذشته آنها را به طور کل محو نماید.
6. یکی از مهمترین مسائلی که ذهن انسان را پس از پشیمانی و گناهان گذشته به خود مشغول نموده، مسئله جبران و رهایی از گناهان با انجام عمل صالح است. پس، از عواملی که، زمینه نزول رحمت و مغفرت الهی را فراهم میآورد، عمل نیک و پسندیده است؛ چرا که کارهای خوب، دل را نرم کرده و مانع رفتن به سوی گناهان میشود و موجب بخشش گناهان گذشته از سوی خداوند متعال میشود، چنانکه قرآن کریم در اینباره میفرماید: «اگر به خدا قرض الحسنه دهید، آنرا برای شما مضاعف میسازد و شما را میبخشد و خداوند شکرکننده و بردبار است».[11] آیه شریفه به ارزش عمل صالح در نزد خدای متعال، که انفاق در راه خدا مصداقی از آن است، اشاره کرده و بیان میکند که، کارهای خوب موجب جلب رحمت و مغفرت خداوند خواهد شد. پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: «هر کس دل مؤمنی را شاد کند، مرا شاد نموده و هر که مرا شاد نماید خدا را شاد نموده است».[12] برابری شاد نمودن دل مؤمن با شادی خدا چیزی نیست که با عقل قاصر خود بتوان آن را درک نمود. پس، یکی از کارهایی که همیشه باید در لیست برنامههای ضروری انسان باشد، مسئله برآوردن حاجات برادر دینی و گرهگشایی از زندگی آنهاست. چنانکه عابد در این لحظات پایانی عمر خود به شخص فقیر و گرسنهای کمک کرد.
نتیجه اینکه توبه و عمل صالح دو دلیل نجات این شخص عابد بوده است. [1] . شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 139، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406ق. [2] . ر.ک: شبر، سید عبد الله، الأخلاق، ص 127، چاپ مکتبة العزیزی، قم، 1374ش. [3] . محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص 268، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق؛ ابن قیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر، تفسیر القرآن الکریم، ص 690، دار و مکتبة الهلال، بیروت، چاپ اول، 1410ق. [4] . طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 452، شریف رضی، قم، چاپ چهارم، 1412ق. [5] . یوسف، 101. [6] . آل عمران، 193. [7] . امام علی(ع): «الرُّشْدُ فِی خِلَافِ الشَّهْوَة»؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 214، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق. [8] . تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: رجائی، سید مهدی، ص 365، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق. [9] . ر . ک: «توبه و جایگاه آن در قرآن کریم»، سؤال 25704. [10] . آل عمران، 135. [11] . «إِن تُقْرِضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یضَاعِفْهُ لَکمْ وَ یغْفِرْ لَکمْ وَ اللَّهُ شَکورٌ حَلِیم»؛ تغابن، 17. [12] . شیخ صدوق، مصادقة الإخوان، محقق و مصحح: الخراسانی الکاظمی، سید علی، ص 62، مکتبة الإمام صاحب الزمان العامة، الکاظمیه، چاپ اول، 1402ق.
- [سایر] روایات زیادی که از معصومین (ع) نقل شده، بعضی اعمال ثواب بسیار دارند و بعضی از آنها حتی از عذاب آخرتمان می کاهند. برای نمونه نماز لیلة الرغائب، از حضرت رسول اکرم (ص) نقل شده این نماز فضیلت های بسیار دارد. مانند این که، در شب اول قبر خداوند ثواب آن را به بهترین صورت، با روی گشاده و خندان و زبان فصیح برای او میفرستد که میگوید: ای محبوب من! مژده بده، از هر سختی نجات پیدا کردی. میپرسد: تو کیستی؟ رویی بهتر از روی تو ندیده و بویی به خوشبویی تو مشامم نرسیده. جواب میدهد: ای محبوب من! من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب، فلان منطقه، فلان ماه و فلان سال بجا آوردی، امشب آمدهام تا حقت را ادا کرده، مونس تنهایی تو بوده و وحشتت را از بین ببرم. حال این سؤال، برای من به وجود آمده که، آیا خداوند بنده ای را که این همه گناه دارد و نماز و روزه قضای زیادی هم دارد، با این نماز این همه لطف و بخشش می کند؟
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552