در مورد علت نام‌گذاری قوم یهود به این نام دو نقل وجود دارد.[1] 1. این نام از آیه شریفه «إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ»، یعنی ما به سوی تو رجوع کرده‌‏ایم، گرفته شده است. راغب در کتاب مفردات از بعضی نقل می‌‏کند که نام‌گذاری قوم یهود به این نام، به دلیل همین سخنی است که با خدا داشتند.[2] این معنا در روایات نیز مورد تأیید قرار گرفته است. مفضل به امام صادق(ع) گفت: آقا! چرا قوم موسی(ع) را یهود می‏‌گویند؟ فرمود: برای این‌که خداوند از زبان آنها نقل کرده است که گفتند: إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ، یعنی ما به سوی تو رجوع کرده‏‌ایم.[3] 2. از نام یهوذا فرزند حضرت یعقوب گرفته شده است. برخی دیگر از مفسران گفته‌‏اند: علت نام‌گذاری این قوم به یهود ارتباطی با این سخن ندارد، بلکه در اصل از ماده "یهوذا" که نام یکی از فرزندان یعقوب است گرفته شده و سپس ذال تبدیل به دال گردیده و یهودا شده و منسوب به آن یهودی می ‏باشد.[4] به نظر می‌‌رسد قول اول قوی باشد؛ لذا برخی این قول را ضعیف شمرده شده‌اند.[5] سخن آخر این‌که بر فرض اگر بپذیریم که این نام از لفظ یهوذا گرفته شده باشد، امّا دلیلی بر برتری شخص یهوذا بر حضرت یوسف نیست؛ زیرا دلیلی وجود ندارد که این نام‌گذاری از جانب خداوند صورت گرفته باشد، بلکه بعدها به عللی مثلاً شاید به دلیل بیشتر بودن بچه‌های یهودا، یا بزرگ‌تر بودن وی، یا نفوذ بیشتر آنان در میان دیگر فرزندان، کم کم این نام بر این قوم نهاده شده است. [1] . فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ‏4، ص 76، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410 ق. [2] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، صفوان عدنان، داود، ص 847، دمشق- بیروت، دارالعلم الدار الشامیة، چاپ اول، 1412 ق. [3] . قَالَ الْمُفَضَّلُ: یَا مَوْلَایَ وَ سَیِّدِی لِمَ سُمِّیَ قَوْمُ مُوسَی الْیَهُودَ؟ قَالَ (ع): «یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ أَیِ اهْتَدَیْنَا إِلَیْکَ»، حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، محقق، مصحح، مظفر، مشتاق‏، ص 438، قم، مؤسسة النشر الإسلامی‏، چاپ اول‏، 1421 ق‏. [4] . کتاب العین، ج ‏4، ص 76. [5] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏3، ص 439، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414 ق.
با عرض سلام خدمت شما عزیزان؛ حضرت یعقوب دوازده پسر داشت، حضرت یوسف(ع) یکی از پسرهایش بود که به پیامبری برگزیده شد، یهودا هم پسر دیگری از حضرت یعقوب بود. سؤال من این است که چرا قوم بنیاسرائیل به یهودا نسبت داده میشود؛ یعنی میگویند یهودی، نمیگویند یوسفی؟
در مورد علت نامگذاری قوم یهود به این نام دو نقل وجود دارد.[1]
1. این نام از آیه شریفه «إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ»، یعنی ما به سوی تو رجوع کردهایم، گرفته شده است.
راغب در کتاب مفردات از بعضی نقل میکند که نامگذاری قوم یهود به این نام، به دلیل همین سخنی است که با خدا داشتند.[2]
این معنا در روایات نیز مورد تأیید قرار گرفته است. مفضل به امام صادق(ع) گفت: آقا! چرا قوم موسی(ع) را یهود میگویند؟ فرمود: برای اینکه خداوند از زبان آنها نقل کرده است که گفتند: إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ، یعنی ما به سوی تو رجوع کردهایم.[3]
2. از نام یهوذا فرزند حضرت یعقوب گرفته شده است. برخی دیگر از مفسران گفتهاند: علت نامگذاری این قوم به یهود ارتباطی با این سخن ندارد، بلکه در اصل از ماده "یهوذا" که نام یکی از فرزندان یعقوب است گرفته شده و سپس ذال تبدیل به دال گردیده و یهودا شده و منسوب به آن یهودی می باشد.[4]
به نظر میرسد قول اول قوی باشد؛ لذا برخی این قول را ضعیف شمرده شدهاند.[5]
سخن آخر اینکه بر فرض اگر بپذیریم که این نام از لفظ یهوذا گرفته شده باشد، امّا دلیلی بر برتری شخص یهوذا بر حضرت یوسف نیست؛ زیرا دلیلی وجود ندارد که این نامگذاری از جانب خداوند صورت گرفته باشد، بلکه بعدها به عللی مثلاً شاید به دلیل بیشتر بودن بچههای یهودا، یا بزرگتر بودن وی، یا نفوذ بیشتر آنان در میان دیگر فرزندان، کم کم این نام بر این قوم نهاده شده است. [1] . فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 4، ص 76، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410 ق. [2] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، صفوان عدنان، داود، ص 847، دمشق- بیروت، دارالعلم الدار الشامیة، چاپ اول، 1412 ق. [3] . قَالَ الْمُفَضَّلُ: یَا مَوْلَایَ وَ سَیِّدِی لِمَ سُمِّیَ قَوْمُ مُوسَی الْیَهُودَ؟ قَالَ (ع): «یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ أَیِ اهْتَدَیْنَا إِلَیْکَ»، حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، محقق، مصحح، مظفر، مشتاق، ص 438، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، 1421 ق. [4] . کتاب العین، ج 4، ص 76. [5] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 3، ص 439، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414 ق.
- [سایر] به نام خدا سلام علیکم 1-در آیه 53 سوره یوسف (و ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء )جمعی از مفسرین این گفته را به زلیخا نسبت داده در صورتی که او مومن نبوده تا مشمول این مقوله باشد کما این که در تفسیر المراغی و تفاسیر متعدد دیگری به او نسبت داده شده و جمع دیگری از مفسرین آن را به حضرت یوسف(ع) نسبت داده و یقینا او پیامبر و معصوم بوده است . سوال این است دلایل نسبت هر کدام از مفسرین رانسبت به زلیخا یا حضرت یوسف(ع) بیان فرموده و بعد از تجزیه و تحلیل دلایل آن نظریه خود را درباره صحت آن اعلام فرمایید . 2-حکم نص صریح آیات 15-16 و 17 سوره نساء در مورد کارهای فحش و زنای محصن و محصنه که با توبه و اصلاح شخص زناکار و فاحشه باشد شامل عفو پروردگارند پس انجام حدودات از قبیل جلد و سنگسار برای آنها چه مجوزی دارد ؟ 3-حکم سنگسار محصن و محصنه در کدام سوره و آیات قرآن بیان شده توضیح فرمایید . اجرکم عندالله
- [سایر] با عرض سلام سه سوال داشتم به شرح زیر 1- منظور از اینکه خدا گفته خودم از قران محافظت می کنم یعنی چه و چگونه؟چطور می شه ثابت کرد که کسی به آن دست نبرده؟ 2-آیاتی که از داستان یوسف و مریم به پیامبر وحی می شد چگونه به مردم ثابت می کرد که همچین واقعه ای رخ داده است مثلا حضرت عیسی در گهواره سخن می گفت؟ 3- دلیل به گردن ماندن نماز غذای پدر به پسر اول، چرا پسر دوم نه یا دختر نه، حالا اگه کسی پسر نداشت و فقط دختر داشت چطور آیاتی از قران که غیبت و استمناء را گناه بزرگ شمرده باشد را بگویید. ممنونم از شما
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خدمت مشاوره عزیز پیشاپیش خاطر نو ع نوشتار معذرت میخوام چون فوق العاده اعصابم بهم ریخته است و نمیتونم افکارم و جمع کنم دختری از خانواده نسبتا مذهبی حدود 5ماه عقد کردم و همون اولیل متوجه شدم همسرم سیگار میکشد اما به روی خود نیاوردم درصورتی که از روز اول اولین شرط من نبود سیگار بود.به تازگی مسافرتی رفتیم عروسی پسرخاله من بود که این بار خیلی واضح روبروی من کشید و من کاملا شکه شدم . از طرفی همسر من کاملا نسبت به خانواده من پلنگ دماغ است تا پدرم کوچکترین حرفی می زند بهش برمی خورد هرچند بگویم پدرم اخلاقی تند دارد .اما هردفعه به جون من داعما غر میزند پدرت این و گفت خواهرت این و گفت برادرت این و گفت من این چیزها رو تحمل کردم تا عروسی پسرخاله ام صبح همسرم خواب بود یکی از پسر خاله هایم گفته بود آخه مثل بچه یتیما خوابیده است این حرف و برای من کرد پیراهن اوسمان داعما گفت من نمیتونم باید بریم تهران بریم بریم تمام رفتار های بدشو تحمل کردم کلی من و خانواده ام باهاش حرف زدیم تا قبول کرد بماند خلاصه از تنم در آورد این موضوع را به تهران کشید و حی گفت تامن از کوره دررفتم وباهاش برخورد جدی کردم دوتا پدر مادرارو جمع کردم و همه چیز و گفتم اوضاع بهتر نشد فقط من و همسرم برای اولین بار 3 روز ازهم خبر نداریم من هیچ وفت به همسرم نگفتم فامیلت مادرت یا پدرت درصورتی که اونها بدتر هستن مشاور عزیز لطفا هرچه زودتر راه حلی جلوی پایم بگذارید از طرفنی نمیخواهم ترک فامیل و خانواده ام بکنم از طرف دیگر میخواهم این اخلاق زشت همسرم رو اصلاح کنم خواهشا هرچه سریعتر راهنماییم کنید باتشکر
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند