1. امام علی(ع) در فرازی از نصایح خود به فرزندشان می‌فرماید: «پسرم! آگاه باش محبوب‌ترین برنامه‏ای که از وصیتم به آن چنگ می‏زنی تقوای الهی، و اکتفا کردن به وظایفی است که خداوند بر تو واجب نموده، و رفتن به راهی است که پدران و شایستگان خاندانت آن‌را پیموده‌اند؛ زیرا آنان به صلاح امور خود توجه داشتند چنان‌که تو توجه می‏کنی، و اندیشه در کار خود می‌کردند همان‌گونه که تو اندیشه می‏نمایی، سرانجام چنان شد که آنچه را دانستند عمل کردند، و از آنچه تکلیفشان نبود روی گرداندند».[1] با توجه به صفاتی که برای این پدران، گفته شد؛ می‌توان افراد مختلفی؛ مانند حمزه، جعفر، عبدالمطلب و... که از عموها و اجداد امام حسن(ع) بودند را مشمول این تعبیر دانست[2] و حتی می‌توان انبیای الهی؛ نظیر پیامبر(ص)، ابراهیم(ع)، اسماعیل و... را نیز در این جرگه قرار داد. گفتنی است؛ عبارتی که در این نامه آمده است، تنها پدران پرهیزگار نبوده بلکه دیگر شایستگان خاندان هم به عنوان الگو معرفی شده‌اند. 2. مسائل بسیاری وجود دارند که دانستن آنها ضرورت و فایده‌ای ندارد و خداوند انسان‌ها را موظف نکرده تا به دنبال چنین دانش‌های بیهوده‌ای بروند.. امام علی(ع) در این‌باره می‌فرماید: «بدان علمی که سودمند نباشد، فایده‌ای نخواهد داشت، و دانشی که سزاوار یادگیری نیست سودی ندارد».[3] آن‌حضرت هشدار داده است که پاره‌ای از علوم بی‌فایده هستند، پس نباید به دنبال آنها رفت؛ زیرا انسان را از سیر و سلوک در راه خدا و علمی که می‌تواند او را به خدا برساند، باز می‌دارد. البتّه مقصود از این علوم همان‌هایی هستند که شرع مقدّس از آموختن آنها نهی فرموده است. پس آن علم در طریق آخرت بی‌فایده است، در نتیجه خیری در آن نیست؛ زیرا خیر واقعی آن منفعتی است که در نزد خدا جاویدان است، و آنچه منفعت جاودانه ندارد، خیر نیست.[4] این‌گونه مسائل می‌تواند در علوم عالی و معرفتی مانند جهان‌‌شناختی و خداشناسی نیز وجود داشته باشد که امام علی(ع) آن‌را این‌گونه بیان می‌فرماید: «اگر درباره جهان، و تحوّلات روزگار مشکلی برای تو پدید آمد آن‌را به عدم آگاهی ارتباط ده؛ زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولّد شدی و سپس علوم را فرا گرفتی، و چه بسیار است آنچه را که نمی‌دانی و خدا می‌داند، که اندیشه‌ات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را می‌شناسی».‏[5] «به دقت بنگر، آنچه از صفات خدا که قرآن تو را به آن راهنمایی می‏کند، از آن پیروی کن، و از نور هدایت قرآن بهره‏مند شو و آنچه را که شیطان تو را به یاد گرفتن آن واداشته از آنچه که در قرآن بر تو لازم نگشته، و در سنت پیامبر(ص) و ائمه اثری نیامده، علمش را به خدای سبحان واگذار».[6] در همین راستا امام کاظم(ع) فرمود: «وقتی رسول خدا(ص) وارد مسجد شد، گروهی را مشاهده کردند که دور مردی جمع شده‌اند. سپس فرمود: چه خبر است؟ گفتند: علامه است. فرمود: علامه یعنی چه؟ گفتند: داناترین مردم است به دودمان عرب و حوادث ایشان، به روزگار جاهلیت و أشعار عربی. پیامبر فرمود: اینها علمی است که اگر کسی آن‌را نداند، زیانی به او نرسد و همچنین عالمش را سودی نبخشد، سپس فرمود: همانا علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادله، سنت پا برجا، و غیر از اینها فضل است».[7] 3. اما در مورد سؤال سوم؛ امام علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‌فرماید: «پسرم! چون خود را سالخورده دیدم، و قُوایم را رو به سستی مشاهده کردم، پیش از مرگ به وصیتم به تو پیشدستی نمودم، و در آن برنامه‏های خوبی ثبت کردم؛ از ترس این‌که نتوانم آنچه در خاطر دارم به تو برسانم، یا اندیشه‏ام نیز همچون تنم نقصانی به هم رساند، یا پیش از وصیت من پاره‏ای از خواهش‌های نفسانی بر تو چیره شود یا آفت‌های دنیا به تو هجوم آورد، در نتیجه رمیده شوی و فرمان نبری. قطعاً دل جوان همانند زمین خالی است، هر بذری در آن ریخته شود می‏پذیرد».[8] در مورد این که چرا امام علی(ع) به امام حسن(ع) که 35 سال داشت جوان خطاب کرد؟ اولا: جوان بودن نسبی است و فرد 35 ساله نسبت به شخص 60 ساله جوان به شمار می آید. ثانیا: بیان امام علی(ع) در این وصیت، اشاره به عموم والدین و فرزندانشان دارد و از خصوصیات شخصی خالی است تا برای همگان مفید فائده باشد؛ لذا نمی‌توان گفت این جملات اختصاص به امام حسن دارد؛ بلکه باید آن‌را خطاب به عموم والدین و جوانان دانست. [1] . «وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَی اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَی مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَی عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُم آخِرُ ذَلِکَ إِلَی الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا‏...»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 394 - 395، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [2] . ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل،‏ ج 16، ص 71، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق. [3] . «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا یَحِقُّ تَعَلُّمُه»؛ نهج البلاغة، ص 393. ‏ [4] . ابن میثم بحرانی، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 11 – 12، بی‌جا، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1362ش. [5] . «فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْ‏ءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَی جَهَالَتِکَ فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِک‏»؛ نهج البلاغة، ص 395. [6] . نهج البلاغة، ص 125. [7] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 32، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [8] . «أَیْ بُنَیَّ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُنِی قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَیْتُنِی أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِیَّتِی إِلَیْکَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ یَعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِمَا فِی نَفْسِی أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی أَوْ یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَی وَ فِتَنِ الدُّنْیَا فَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِ وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْ‏ءٍ قَبِلَتْه‏‏»؛ نهج البلاغة، ص 393.
1. منظور از آباء طاهرین در وصیت امام علی(ع) به فرزندش چه کسانی هستند؟ 2. در نامه 31 امام علی(ع) به امام حسن(ع) اینگونه سفارش میکنند: (درباره مسائلی که نمیدانی و خدا هم علم و اگاهی از آنرا از تو طلب نکرده، بحث و اظهار نظر نکن!) چه علومی است که ندانستن آن موردی ندارد؟ 3. در این نامه اشاره به جوانی میشود. از آنجایی که نامه برای امام حسن(ع) میباشد، آیا میشود گفت: امام حسن 35 ساله را جوان خطاب کرده است؟ آیا این نامه، جعل یا اضافاتی بعد از امام نداشته است؟
1. امام علی(ع) در فرازی از نصایح خود به فرزندشان میفرماید: «پسرم! آگاه باش محبوبترین برنامهای که از وصیتم به آن چنگ میزنی تقوای الهی، و اکتفا کردن به وظایفی است که خداوند بر تو واجب نموده، و رفتن به راهی است که پدران و شایستگان خاندانت آنرا پیمودهاند؛ زیرا آنان به صلاح امور خود توجه داشتند چنانکه تو توجه میکنی، و اندیشه در کار خود میکردند همانگونه که تو اندیشه مینمایی، سرانجام چنان شد که آنچه را دانستند عمل کردند، و از آنچه تکلیفشان نبود روی گرداندند».[1]
با توجه به صفاتی که برای این پدران، گفته شد؛ میتوان افراد مختلفی؛ مانند حمزه، جعفر، عبدالمطلب و... که از عموها و اجداد امام حسن(ع) بودند را مشمول این تعبیر دانست[2] و حتی میتوان انبیای الهی؛ نظیر پیامبر(ص)، ابراهیم(ع)، اسماعیل و... را نیز در این جرگه قرار داد.
گفتنی است؛ عبارتی که در این نامه آمده است، تنها پدران پرهیزگار نبوده بلکه دیگر شایستگان خاندان هم به عنوان الگو معرفی شدهاند.
2. مسائل بسیاری وجود دارند که دانستن آنها ضرورت و فایدهای ندارد و خداوند انسانها را موظف نکرده تا به دنبال چنین دانشهای بیهودهای بروند.. امام علی(ع) در اینباره میفرماید:
«بدان علمی که سودمند نباشد، فایدهای نخواهد داشت، و دانشی که سزاوار یادگیری نیست سودی ندارد».[3] آنحضرت هشدار داده است که پارهای از علوم بیفایده هستند، پس نباید به دنبال آنها رفت؛ زیرا انسان را از سیر و سلوک در راه خدا و علمی که میتواند او را به خدا برساند، باز میدارد. البتّه مقصود از این علوم همانهایی هستند که شرع مقدّس از آموختن آنها نهی فرموده است. پس آن علم در طریق آخرت بیفایده است، در نتیجه خیری در آن نیست؛ زیرا خیر واقعی آن منفعتی است که در نزد خدا جاویدان است، و آنچه منفعت جاودانه ندارد، خیر نیست.[4]
اینگونه مسائل میتواند در علوم عالی و معرفتی مانند جهانشناختی و خداشناسی نیز وجود داشته باشد که امام علی(ع) آنرا اینگونه بیان میفرماید:
«اگر درباره جهان، و تحوّلات روزگار مشکلی برای تو پدید آمد آنرا به عدم آگاهی ارتباط ده؛ زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولّد شدی و سپس علوم را فرا گرفتی، و چه بسیار است آنچه را که نمیدانی و خدا میداند، که اندیشهات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را میشناسی».[5]
«به دقت بنگر، آنچه از صفات خدا که قرآن تو را به آن راهنمایی میکند، از آن پیروی کن، و از نور هدایت قرآن بهرهمند شو و آنچه را که شیطان تو را به یاد گرفتن آن واداشته از آنچه که در قرآن بر تو لازم نگشته، و در سنت پیامبر(ص) و ائمه اثری نیامده، علمش را به خدای سبحان واگذار».[6]
در همین راستا امام کاظم(ع) فرمود: «وقتی رسول خدا(ص) وارد مسجد شد، گروهی را مشاهده کردند که دور مردی جمع شدهاند. سپس فرمود: چه خبر است؟ گفتند: علامه است. فرمود: علامه یعنی چه؟ گفتند: داناترین مردم است به دودمان عرب و حوادث ایشان، به روزگار جاهلیت و أشعار عربی. پیامبر فرمود: اینها علمی است که اگر کسی آنرا نداند، زیانی به او نرسد و همچنین عالمش را سودی نبخشد، سپس فرمود: همانا علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادله، سنت پا برجا، و غیر از اینها فضل است».[7]
3. اما در مورد سؤال سوم؛ امام علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) میفرماید: «پسرم! چون خود را سالخورده دیدم، و قُوایم را رو به سستی مشاهده کردم، پیش از مرگ به وصیتم به تو پیشدستی نمودم، و در آن برنامههای خوبی ثبت کردم؛ از ترس اینکه نتوانم آنچه در خاطر دارم به تو برسانم، یا اندیشهام نیز همچون تنم نقصانی به هم رساند، یا پیش از وصیت من پارهای از خواهشهای نفسانی بر تو چیره شود یا آفتهای دنیا به تو هجوم آورد، در نتیجه رمیده شوی و فرمان نبری. قطعاً دل جوان همانند زمین خالی است، هر بذری در آن ریخته شود میپذیرد».[8]
در مورد این که چرا امام علی(ع) به امام حسن(ع) که 35 سال داشت جوان خطاب کرد؟ اولا: جوان بودن نسبی است و فرد 35 ساله نسبت به شخص 60 ساله جوان به شمار می آید. ثانیا: بیان امام علی(ع) در این وصیت، اشاره به عموم والدین و فرزندانشان دارد و از خصوصیات شخصی خالی است تا برای همگان مفید فائده باشد؛ لذا نمیتوان گفت این جملات اختصاص به امام حسن دارد؛ بلکه باید آنرا خطاب به عموم والدین و جوانان دانست. [1] . «وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَی اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَی مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَی عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُم آخِرُ ذَلِکَ إِلَی الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا...»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 394 - 395، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [2] . ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 16، ص 71، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق. [3] . «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا یَحِقُّ تَعَلُّمُه»؛ نهج البلاغة، ص 393. [4] . ابن میثم بحرانی، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 11 – 12، بیجا، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1362ش. [5] . «فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَی جَهَالَتِکَ فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِک»؛ نهج البلاغة، ص 395. [6] . نهج البلاغة، ص 125. [7] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 32، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [8] . «أَیْ بُنَیَّ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُنِی قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَیْتُنِی أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِیَّتِی إِلَیْکَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ یَعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِمَا فِی نَفْسِی أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی أَوْ یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَی وَ فِتَنِ الدُّنْیَا فَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِ وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْه»؛ نهج البلاغة، ص 393.