با جست‌وجویی که در روایات انجام گرفت؛ عین روایت موجود در پرسش یافت نشد، اما در روایتی- که در منابع اسلامی نیز مهر تأییدی بر آن نهاده شده - آمده است پروردگار به عیسی(ع) فرمود: «ای عیسی! به کار نیک دلشاد باش؛ زیرا خوشنودی من در آن است، و بر کار بد گریه کن که زشت است. و آنچه را دوست نداری [دیگران] نسبت به تو انجام دهند تو نیز با دیگران مکن، و اگر کسی به طرف راست گونه‌ات سیلی زد طرف چپ آن‌را هم در اختیارش بگذار».[1] یعنی این‌که شخص فکر انتقام‌جویی نباشد و صبر و عفو و گذشت داشته باشد.[2] گفتنی است؛ مفاد این روایت در انجیلی که در دسترس است نیز وجود دارد[3] و بر خلاف آنچه گاه این موضوع به عنوان یکی از نکات ضعف مسیحیّت عنوان می‌شود، باید گفت که چنین توصیه‌ای، آموزه‌ای مثبت و مورد تأیید اسلام می‌باشد، اما نه مسیحیّت و نه اسلام، آن را به عنوان قاعده‌ای فراگیر اعلام نکرده‌اند؛ زیرا در انجیل متی از حضرت مسیح(ع) سخن دیگری نیز نقل شده است: «گمان مبرید که من آمده‌ام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامده‌ام تا سلامتی بگذارم؛ بلکه شمشیر را...».[4] و در سیره ایشان هم در انجیل یوحنّا چنین نقل شده است: «وقتی خادم رییس کهنه به او سیلی زد، او نه تنها بخش دیگر صورتش را آماده زدن نکرد که به او اعتراض کرد. یکی از خادمان که در آن‌جا ایستاده بود، طپانچه بر عیسی زده گفت: آیا به رییس کهنه چنین جوابی می‌دهی. عیسی بدو جواب داد: اگر بد گفتم به بدی شهادت ده و اگر خوب، برای چه می‌زنی؟».[5] به هر حال؛ به طور کلی در روایات اسلامی نیز بسیار به گذشت و عفو سفارش شده[6] و قهر کردن برادران دینی با هم مورد نکوهش قرار گرفته است: الف . امام صادق(ع) فرمود: «...به ملاقات هم بروید و به گفتگو بپردازید و به یکدیگر نیکی کنید، چیزی از هم پنهان نکنید، از گسستن پیوندها بپرهیزید، از قهر کردن و فاصله گرفتن دوری کنید».[7] ب . و نیز حضرتشان فرمود: «دو فرد با هم قهر نمی‌کنند جز این‌که یکی از آن دو سزاوار بیزاری و لعنت خواهد شد، و چه بسا که هر دوی آنها سزاوار آن شوند‏». شخصی به نام «معتّب» از آن‌حضرت پرسید: خدا مرا به قربان تو گرداند!، آن‌که ظالم و ستمکار است سزاوار چنین لعنتی است، اما مظلوم چه جُرمی دارد؟! امام(ع) فرمود: «برای این‌که برادرش را به آشتی و پیوند دعوت نمی‌کند. از پدرم شنیدم که: چون دو نفر با هم درگیر شده و از هم دلگیر شوند، فرد مظلوم (برای رفع کدورت) نزد ظالم رفته و خود را مقصّر قلمداد کند تا این کدورت برطرف شود. البتّه پروردگار، فرمانروای عادلی است که خود انتقام مظلوم را از ظالم می‌ستاند».[8] همانطور که مشاهده می‌کنید، این روایت نیز در راستای همان آموزه انجیل است، اما با این وجود، نه مسیحیّت و نه اسلام، چنین رفتاری را به صورت مطلق توصیه نمی‌کنند، بلکه ظاهر روایات، آن است که این از خودگذشتگی تنها در جایی مفید خواهد بود که طرف مقابل نیز با این رفتار، به خود آمده و از ظلم و ستم دست بردارد، نه آنکه بر ادامه ستم خود تشویق شود که در آن صورت باید رفتاری دیگر در مقابل او پیش رو گرفت. [1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏8، ص 138، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [2] . سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، محقق و مصحح: شعرانی، ابو الحسن، ج ‏12، ص 123، ‌تهران، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382ق. [3] . متی؛ 5: 41. [4] . متی؛ 10: 34 – 35. [5] . یوحنا؛ 18: 22 – 23. [6] . ر.ک: «نبخشودن و اصرار بر قهر و جدایی»، سؤال 3653؛ «اسلام دین عفو و گذشت»، سؤال 41152. [7] . ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 514، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق. [8] . الکافی، ج ‏2، ص 344.
گفته شده است؛ یکی از امامان معصوم(ع) شخصی را که با برادر خود درگیر شده بود و با هم قهر کرده بودند توبیخ نمود. همچنین در پاسخ فردی که گفته بود برادرم به من سیلی زده فرمودند: تو باید بعد از سیلی خوردن صورت برادر خود را میبوسیدی! آیا چنین چیزی منطبق بر آموزههای مسیحیت نیست؟
با جستوجویی که در روایات انجام گرفت؛ عین روایت موجود در پرسش یافت نشد، اما در روایتی- که در منابع اسلامی نیز مهر تأییدی بر آن نهاده شده - آمده است پروردگار به عیسی(ع) فرمود:
«ای عیسی! به کار نیک دلشاد باش؛ زیرا خوشنودی من در آن است، و بر کار بد گریه کن که زشت است. و آنچه را دوست نداری [دیگران] نسبت به تو انجام دهند تو نیز با دیگران مکن، و اگر کسی به طرف راست گونهات سیلی زد طرف چپ آنرا هم در اختیارش بگذار».[1] یعنی اینکه شخص فکر انتقامجویی نباشد و صبر و عفو و گذشت داشته باشد.[2]
گفتنی است؛ مفاد این روایت در انجیلی که در دسترس است نیز وجود دارد[3] و بر خلاف آنچه گاه این موضوع به عنوان یکی از نکات ضعف مسیحیّت عنوان میشود، باید گفت که چنین توصیهای، آموزهای مثبت و مورد تأیید اسلام میباشد، اما نه مسیحیّت و نه اسلام، آن را به عنوان قاعدهای فراگیر اعلام نکردهاند؛ زیرا در انجیل متی از حضرت مسیح(ع) سخن دیگری نیز نقل شده است:
«گمان مبرید که من آمدهام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامدهام تا سلامتی بگذارم؛ بلکه شمشیر را...».[4]
و در سیره ایشان هم در انجیل یوحنّا چنین نقل شده است:
«وقتی خادم رییس کهنه به او سیلی زد، او نه تنها بخش دیگر صورتش را آماده زدن نکرد که به او اعتراض کرد. یکی از خادمان که در آنجا ایستاده بود، طپانچه بر عیسی زده گفت: آیا به رییس کهنه چنین جوابی میدهی. عیسی بدو جواب داد: اگر بد گفتم به بدی شهادت ده و اگر خوب، برای چه میزنی؟».[5]
به هر حال؛ به طور کلی در روایات اسلامی نیز بسیار به گذشت و عفو سفارش شده[6] و قهر کردن برادران دینی با هم مورد نکوهش قرار گرفته است:
الف . امام صادق(ع) فرمود: «...به ملاقات هم بروید و به گفتگو بپردازید و به یکدیگر نیکی کنید، چیزی از هم پنهان نکنید، از گسستن پیوندها بپرهیزید، از قهر کردن و فاصله گرفتن دوری کنید».[7]
ب . و نیز حضرتشان فرمود: «دو فرد با هم قهر نمیکنند جز اینکه یکی از آن دو سزاوار بیزاری و لعنت خواهد شد، و چه بسا که هر دوی آنها سزاوار آن شوند».
شخصی به نام «معتّب» از آنحضرت پرسید: خدا مرا به قربان تو گرداند!، آنکه ظالم و ستمکار است سزاوار چنین لعنتی است، اما مظلوم چه جُرمی دارد؟!
امام(ع) فرمود: «برای اینکه برادرش را به آشتی و پیوند دعوت نمیکند. از پدرم شنیدم که: چون دو نفر با هم درگیر شده و از هم دلگیر شوند، فرد مظلوم (برای رفع کدورت) نزد ظالم رفته و خود را مقصّر قلمداد کند تا این کدورت برطرف شود. البتّه پروردگار، فرمانروای عادلی است که خود انتقام مظلوم را از ظالم میستاند».[8]
همانطور که مشاهده میکنید، این روایت نیز در راستای همان آموزه انجیل است، اما با این وجود، نه مسیحیّت و نه اسلام، چنین رفتاری را به صورت مطلق توصیه نمیکنند، بلکه ظاهر روایات، آن است که این از خودگذشتگی تنها در جایی مفید خواهد بود که طرف مقابل نیز با این رفتار، به خود آمده و از ظلم و ستم دست بردارد، نه آنکه بر ادامه ستم خود تشویق شود که در آن صورت باید رفتاری دیگر در مقابل او پیش رو گرفت. [1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 138، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [2] . سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، محقق و مصحح: شعرانی، ابو الحسن، ج 12، ص 123، تهران، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382ق. [3] . متی؛ 5: 41. [4] . متی؛ 10: 34 – 35. [5] . یوحنا؛ 18: 22 – 23. [6] . ر.ک: «نبخشودن و اصرار بر قهر و جدایی»، سؤال 3653؛ «اسلام دین عفو و گذشت»، سؤال 41152. [7] . ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 514، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق. [8] . الکافی، ج 2، ص 344.
- [سایر] آیا امامان معصوم (ع) از نظر روحیات و احوالات شخصی با یکدیگر تفاوت و تمایزی داشته اند یا همه جلوه های یک نور واحد هستند. به بیان دیگر آیا تفاوت های فردی که در روان شناسی مطرح است، در مورد آنان نیز صدق می کند؟
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.