ابتدا به مثالی ساده برای این سه گروه توجه فرمایید: ارتباط روز و خورشید «بشرط شیء» است یعنی روز به شرطی محقق خواهد شد که خورشید وجود داشته باشد. ارتباط شب و خورشید «بشرط لا» است یعنی شب به شرطی محقق خواهد شد که خورشید وجود نداشته باشد. ارتباط شب و ماه «لا بشرط» است یعنی شب بودن مشروط به وجود یا فقدان ماه نیست و در شب می‌تواند ماه باشد و می‌تواند نباشد. توضیح بیشتر آنکه «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط»، اعتبارات ذهنی متفاوتی است که هنگام بررسی یک مفهوم در نظر گرفته می‌شود. این اصطلاح در کلمات حکما، معمولاً در دو جا بیشتر به چشم می‌خورد: 1. در بحث اعتبارات ماهیت، در مقام تبیین این‌که ماهیات را به چه لحاظ‌هایی می‌توان اعتبار کرد، از این اصطلاح سخن به میان می‌آید. در نتیجه، تفاوت ماهیت «بشرط لا» از «لا بشرط»، تفاوت میان لحاظ «لا بشرط قسمی» و «لا بشرط مقسمی» و مراد از کلی طبیعی و ماهیت مهمله روشن می‌شود. 2. در مقام بیان تفاوت جنس و فصل با ماده و صورت و رابطه آنها نیز این اصطلاح به کار گرفته می‌شود و گفته می‌شود جنس همان ماده است که نسبت به حمل «لابشرط» است، و ماده همان جنس است ولی بشرط لای از حمل است. همچنین فصل همان صورت است که «لا بشرط» از حمل است و صورت همان فصل است ولی بشرط لای از حمل می‌باشد. البته تعبیر «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط» منحصر در این موارد نیست و در بحث‌های مختلف در فلسفه، عرفان، منطق، اصول فقه و مباحث دیگر کاربرد دارد.
به نام خدا؛ با عرض سلام و ادب؛ لطفاً منظور از لا بشرط و بشرط لا، در منطق و فلسفه را به طور کامل و روان همراه با مثالهایی توضیح دهید و بفرمائید کاربرد هر کدام چیست؟ و چه تفاوتها و ارتباطاتی با یکدیگر دارند؟ متشکرم
ابتدا به مثالی ساده برای این سه گروه توجه فرمایید:
ارتباط روز و خورشید «بشرط شیء» است یعنی روز به شرطی محقق خواهد شد که خورشید وجود داشته باشد.
ارتباط شب و خورشید «بشرط لا» است یعنی شب به شرطی محقق خواهد شد که خورشید وجود نداشته باشد.
ارتباط شب و ماه «لا بشرط» است یعنی شب بودن مشروط به وجود یا فقدان ماه نیست و در شب میتواند ماه باشد و میتواند نباشد.
توضیح بیشتر آنکه «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط»، اعتبارات ذهنی متفاوتی است که هنگام بررسی یک مفهوم در نظر گرفته میشود. این اصطلاح در کلمات حکما، معمولاً در دو جا بیشتر به چشم میخورد:
1. در بحث اعتبارات ماهیت، در مقام تبیین اینکه ماهیات را به چه لحاظهایی میتوان اعتبار کرد، از این اصطلاح سخن به میان میآید. در نتیجه، تفاوت ماهیت «بشرط لا» از «لا بشرط»، تفاوت میان لحاظ «لا بشرط قسمی» و «لا بشرط مقسمی» و مراد از کلی طبیعی و ماهیت مهمله روشن میشود.
2. در مقام بیان تفاوت جنس و فصل با ماده و صورت و رابطه آنها نیز این اصطلاح به کار گرفته میشود و گفته میشود جنس همان ماده است که نسبت به حمل «لابشرط» است، و ماده همان جنس است ولی بشرط لای از حمل است. همچنین فصل همان صورت است که «لا بشرط» از حمل است و صورت همان فصل است ولی بشرط لای از حمل میباشد. البته تعبیر «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط» منحصر در این موارد نیست و در بحثهای مختلف در فلسفه، عرفان، منطق، اصول فقه و مباحث دیگر کاربرد دارد.
- [سایر] با عرض سلام؛ منظور از جوهر، صفت و حالت در فلسفه اسپینوزا چیست؟
- [سایر] سلام حاج آقا هرجور راحتید اما خدا وکیلی به این جواب میدید: هیچی فقط میخواستم بگم خیلی دوستتون دارم. اامیدوارم باز هم بیایید اصفهان. سوالی در مورد فلسفه انتظار پرسیده بودم. اگر صلاح نمی دونید جواب بدهید لطفاً بفرمائید.
- [سایر] به نام خدا سلام و عرض ادب. من خواستگاری دارم که از هر لحاظ خوب است اما شغل او که شغل آزاد است را نمی پسندم. یعنی یکی از مهمترین معیارهای من برای انتخب همسر شغل او بوده و هست که متأسفانه او این معیار را ندارد. حال بفرمایید چه کنم؟
- [سایر] با عرض سلام و ادب خدمت سرکار خانم دکتر هاشمی. جنسیت : مونث سن : 48 حدود سه روزی دچار یبوست بودم که بعد از اجابت مزاج علائمی چون خونریزی و سپس سوزش و درد همراه بود. در مسأله خونریزی در طی این سه روز حدود سه بار این اتفاق رخ داده. نفخ نسبتا شدیدی هم بعضی اوقات دارم. طبق نظر پزشک عمومی فیشر تشخیص داده شده و دارو هایی نظیر شیاف( آنتی همورئید )- پماد ( آنتی فیشر )- فاموتیدین - رولاکس و لاکتولوز تجویز کرده است. دیابت هم دارم و متفورمین 1000 مصرف می کنم. که پزشک گفت یبوست و علائم آن ربطی به مصرف دارو های دیابت ندارد. از لحاظ سوزش و درد خوب است {ولی در هنگام اجابت مزاج همچنان خون را مشاهده می کنم و نفخ ناحیه شکم همچنان ادامه دارد}. از سرکار خانم خواهشمندم نظرتان مرقوم فرمایید و در صورت صلاح دید داروی گیاهی را جهت درمان ذکر نمایید. باتشکر فراوان و آرزوی موفقیت از حضرتعالی بابت پاسخگویی به سوالات کاربران. در پناه خدا.
- [سایر] سلام و عرض ادب و احترام فراوان یک سؤال دارم که لازمهاش یک توضیح مختصر است. شرط بندی طبق قاعده اسلام حرام است. فرض میکنیم که در مسابقه فوتبال یا اسب دوانی و غیره دو نفر سر برنده شدن تیمی شرط میبندند که من فکر میکنم این حرامه. حالا سایتی هست که یک مسابقه تفریحی گذاشته به این صورت که دیگه پیش بینی برنده شدن یک مسابقه نیست. بلکه شانزده بازی یا چهارده یا پانزده بازی رو انتخاب کرده که اعضا با پر کردن فرمها به دور از پیشبینی نتیجه بازی. فقط برد مساوی یا باخت تیم. این بازیها توی یک فرم با مبالغ پایه 1024 تومان قرار داده میشه که حالا اگر گزینههاتون رو بیشتر کنید برای انتخاب مبلغ فرم بالاتر میرود. وقتی این پولها جمع شد سایت 75 درصد از پولها رو برای جایزه قرار میده و 25 درصد رو برای خودش بر میداره که طبق گفته خودش از این 25 درصد حقوق اعضاء و کمک به مؤسسات خیریه و بخشی هم درآمدزاییه خودشه. حالا من میتونم 20 تا فرم 1024 تومانی پر کنم یا 1 دانه فرم 1024 تومانی یا یک فرم 50000 هزار تومانی. بر حسب درآمدی که دارم و چند باری که من شرکت کردم واقعاً پیشبینی این نتایج خیلی سخته و احتیاج به اطلاعات قوی فوتبال و نگاه به جداول فوتبال و بررسی اخبار و در آخر سر هم اتفاقات غیر منتظره در فوتبال برندهها رو مشخص میکنه. حالا از این 75 درصدی که به جوایز اختصاص دادن 80 درصدش به نفرات اول یعنی کسانی که هر 16 بازی رو پیش بینی کنن (و یا اینکه اگر هیچ کس نبود که همه بازیها رو کامل پیش بینی درست کنه نفرات اول کسانی هستند که کمترین خطا رو داشته باشند) و 20 درصد به نفرات دوم که با یک خطا باشند و 10 درصد به نفرات سوم میرسه. خود سایت هم این قضیه رو سرلوحه خودش قرار داده که هر کی میخواد شرکت کنه به نیت خیر شرکت کنه. منظور از پول زندگیش به این کار نزنه. از پول های اضافی. و باز هم تأکید میکنه که با مبالغ بالا اصلاً و ابداً شرکت نکنید. نیتتون این باشه که فرضاً 2000 نفر جمع شدید و یه مبلغی رو گذاشتید به نیت خیر تا بلکه چند نفر جایزه خوبی گیرشون بیاد. حالا این مسابقه که دیگه پیشبینی تک مسابقه استادیومی نیست از لحاظ شرعی جایز هست یا خیر. در ضمن من شرکت کننده کسی رو نمیبینم یعنی اعضای سایت رو نمیبینم و سایر شرکتکنندگان رو نمیبینم. ولی با پیگیریهایی که کردم هیچ خللی در صحت کار این سایت وارد نمیشه. حالا بفرمائید شرعاً مجازه یا غیر مجاز. با تشکر
- [سایر] سلام دختری 29 ساله هستم, لیسانس فیزیک ,مسلط به زبان انگلیسی ,عاشق ادامه تحصیل, متنفر از درجا زدن وزندگی یکنواخت داشتن.بنا به دلایلی وقفه ای در ادامه تحصیل من بوجود امد.دو باردرکنکور ارشد فیزیک شرکت کردم متاسفانه موفقیت امیز نبود(به دلیل استرس بالا). امسال تغییر رشته دادم و به امید خدا میخواهم در رشته فلسفه امتحان دهم.میپرسید مشکل کجاست؟این هدف انقدر برای من مهم است که همه زندگی من را در بر گرفته و اجازه فکر کردن به هیچ موضوعی را به من نمی دهد (طوریکه مورد نکوهش اطرافیانم قرارگرفته ام). باور کنید نه عشق دانشگاه دارم نه میخواهم پز بدهم,من تحصیل را برای رسیدن به حقیقت و لذتی که دران است دوست دارم(حداقل ازانتخابهایم مشخص).و دانشگاه بهترین مکان برای این منظور میباشد. اما فشارهای خانواده بخصوص مادرم برای ازدواج امانم را بریده که باعث ایجاداسترس شده و فکر اینکه اگر امسال هم قبول نشوم... می دانم شما یکی از مدافعین ازدواج هستید و مرا نصیحت یاحتی سرزنش خواهید کرد اما چه کنم زندگی من با کتابهایم پیوند خورده,لذت خرید کتاب و خواندن ان از هر لذتی برایم برتر است_چون امتحان کرده ام_ حال به عنوان یک مرد که با مردهای بسیاری در ارتباط است بفرمایید چند درصد از اقایان خواستار چنین زنی هستند؟؟؟ نگویید بسیار که باورنمی کنم جز این نیست که بیشترشان دوست دارند وقتی وارد خانه میشوند زنی اراسته وزیبا به استقبالشان بیایدو خستگی از تنشان به در کندو مطمئنااز دیدن زنی که تمام روز سرش توی کتاب است بدشان میاید. البته تا حدودی پاسخ شما را حدس میزنم: 1-این هم مانند دیگر دخترها رویا پرداز است.(که یک هدف است) 2-شما قبل ازهر چیز یک زن میباشیدودارای موهبت الهی مادر شدن این از همه چیز مهمتر است.(خوب شما مرد میباشیدو نظراتتان هم مردانگیست قبل ازهرچیز انسان میباشم و خواسته هایی دارم) 3-زنان بسیاری هم ازدواج کرده اند هم مادر هستندهم تحصیلات دانشگاهی دارند.(درست است درصد بسیاری از انها با رنج و مشقت به اینجا رسیده اند که بازاز مردان همردیف خود عقبتر میباشندو ان تعدادی که به درجات عالی رسیده اند همسرانی همراه و روشنفکر داشته اند خوب من هم چنین همسری میخواهم اگر نمی گویید رویا پردازی می کنم) فکر نکنید روحیه مرد ستیزی یا افکاری فمینیسمی دارم از اینکه می بینم دلیل مشکلات اجتماع و طلاق را تحصیل زنان نشان داده میشود ناراحت میشوم.ناراحت کننده تر اینکه برای خاموش کردن امثال من این جمله را به کار میببرند\"از دامن زن مردبه معراج میرود\"گوینده ان چه نیتی داشته وبا چه هدفی بکار میرود. تاکید شما همیشه روی ازدواج در سنین پایین است خوب کسی که مثل من هدفی دارد بااین مشکلات چه کند؟یاباید رویا پردازی نکند زندگی را ساده بگیرد و به ازدواج چندش اور روی اورد یا.... عذر میخواهم التماس دعا.
- [سایر] به نام خدا و با سلام و عرض ادب و با تشکر از صبوریتان من دختری هستم 22 ساله که در سال دوم دانشگاه از طرف یکی از همکلاسی هایم که دو سال از من بزرگتر هستن و فرزند شهید می باشن تقاضای ازدواج شد.در اون سال به علت اینکه من اصلا به این مسئله فکر نمی کردم و با شناختی که از خودم داشتم با اطلاع خانواده و کسب اجازه از اونها جواب منفی دادم و بهشون متذکر شدم که من تا دو سال دیگه اصلا قصد ازدواج ندارم.ایشون از من پرسیدن که می تونن صبر کنن یا نه من بهشون گفتم که تا اون موقع هیچ چیز معلون نیست چه بسا که خودشون ازدواج کرده باشن ولی اگه خواستن که بیان باید جلوتر از اینی باشن که الان هستن.و من اون موقع هم برای شناخت ایشون مثل کسی رفتتار می کنم که انگار تازه می شناسمشون نه مثل یه همکلاسی 4 ساله.چون معتقدم که ادم ها روز به روز تغییر میکنن. و ملاک ها و معیار هاشون هم تغییر پذیرن.در عین این که ایشون همیشه از نظر شخصیتی برای من خیلی قابل احترام بودهاند.ولی ایشون به میل خودشون و با گفتن این مسئله که من تصمیم خودمو گرفتم تا الان که 2 سال از این ماجرا میگذره صبر کردن.و در این مدت من هم رفتارای ایشونو زیر نظر میگرفتم.ما به رابطه همکلاسیمون و یا یه کم بیشتر ادامه دادیم چون احساس میکردم ایشون آدم خوبی هستن .باور بفرمایید همیشه سعیم بر این بود که توی روابطمون کمترین احساسی رو دخالت ندم که بعدا پشیمونی به بار بیاره.با خانواده مشورت میکردمو سعی کردم در طی مسافرت هایی که خانوادم به محل تحصیلم یعنی اصفهان داشتن حتی در جشن فارغ التحصیلیم به نحوی با ایشون آشنا بشن و به من توی این امر کمک بکنن.درست بود که به ایشون گفتم تا دو سال قصد ازدواج ندارم ولی تو خلوت خودم به این موضوع فکر می کردم.تا اینکه بعد از گذشت دو سال به خاطر اینکه شناخت بیشتری از هم داشته باشیم با هدایت خانوادم با ایشون در مورد خیلی از مسائل صحبت کردم .باور بفرمایید من هیچ وقت فکر نمی کردم روزی از کسی با این خصوصیات ظاهری خوشم بیاد ولی همیشه حرف مادرم توی گوشم بود که ظاهر خوب مال مردمه.اخلاق خوب ماله همسره.الان که من دارم با هاتون درد دل میکنم این مشکلو دارم که ایشون در حال حاضر در یکی از ارگان های دولتی کار میکنند با درامدی ماهانه 300 هزار تومان.من تمام خصوصیات اخلاقی ایشون رو تا اون حدی که تونستم بشناسم قبول دارم.ایمانشون که از ته قلبشون میاد نه از نوک زبون.مهربونی و صداقت.ولی وضعیت مالیشون طوری نیست که منو راضی بکنه شاید یگید این اول راهه ولی من از نزدیک شاهد زندگی هایی بودم که با شناخت درست از هم شروع شده ولی درامد نامناسب حتی اصول انسانی رو زیر سئوال برده.چون من معتقدم ادم نمی تونه عشق رو بذاره سر سفره و سیر بشه.من خواستگارای زیادی دارم که از لحاظ مالی در وضعیت بسیا ر بهتری هستن ولی به علت نداشتن فرصت کافی نسبت به 4 سال دانشکاه نتونستم اونارو خوب بشناسم و تصمیم درستی بگیرم.چون در شهر کوچکی مثل کاشان اصلا این امکان نیست که من اونجوری که دوست دارم طرفمو بشناسم.الان این مشکلو دارم با کسی که از لحاظ انسانیت قبولش داری ولی از لحاظ مالی نه باید چیکار کنم؟ من هیچ وقت نتونستم با یه مشاور در تماس باشم چون نه پولشو داشتم و نه اعتمادشو ولی از وقتی که شمارو دیدم با اون ارامشی که در حرف زدنتون دارین گفتم شاید بتونید مشکل منو حل کنید.ازتون خواهش میکنم که جوابمو بدید حتی اگه براتون مهم نبود.ممنون به خاطر اینکه صبوری کردید
- [سایر] آقای مرادی سلام. وقتتون به خیر. عرض کنم حضورتون که بنده مدته 2 ساله که \"قراره\" با شخصی ازدواج کنم. با ایشون در دانشگاه آشنا شدم. دلیل اینکه تا حالا عقد نکردیم مخالفت خانواده ایشون به دلیل تفاوت سطح اقتصادی بوده.و البته پدر ایشون استاد دانشگاه و پدر من دوره ابتدایی (ششم ابتدایی) رو فقط گذروندن. خانواده ایشون این مخالفت رو از همون ابتدای امر عنوان کردن و دلیلشون این بوده که شما دو نفر نمی تونین با هم زندگی کنین و دوام زندگیتون به 1 سال هم نمی رسه.( با توجه به همون تفاوتها) توجه کنین که این نظر رو در صورتی صادر کردن که شناختی نسبت به من یا خانواده ام نداشتن و صرف وجود این تفاوتها مخالفت کردن. طبق قاعده ی \" هم کفو بودن\" که البته چون من و آقا پسر بر این عقیده بودیم که هم کفو بودن به لحاظ عقیده و ایمان و طرز تفکر در موارد مورد بحث در ازدواج و ... و نه در موارد اقتصادی و از این دسته؛ فکر می کردیم که کار اشتباهیه که ما هم با اونا هم آهنگ بشیم و قطعا ما رو هم در برابر این عکس العملمون باز خواست خواهند کرد، به همون اندازه که آنها رو به علت عذری که آوردن و در چارچوب اسلام نمی گنجه. می خوام بگم که ما این طور فکر می کنیم که اگه عرف جامعه با اونچه که پیغمبر ( ص )به ما دستور دادن نمی خونه، معنی اینکه در احکام موجود در رسالات نوشته شده \" عرفا و شرعا\" چیه؟ این شرع که پیامبر گذاشته بودن بر عرف موجود در جامعه غلبه نداره؟ اصولا منظور عرفی که بر پایه ی شرع باشه و در \" جامعه اسلامی \" عرف باشه مد نظر نبوده؟ صحبت دیگه ای که دارم اینه که در حدیثی از پیغمبر( ص ) خوندم که بدین مضمون بود : یاری کسی که به قصد دوری از محرمات و باعتماد به خدا و بامید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است. البته من نمی دونم شرایطی که اینو فرمودن چی بوده، ولی دیگه کم کم دارم شک می کنم که اگه ما داریک خیر رو انجام می دیم که پس چرا به نتیجه نمی رسیم! در واقع دارم شک می کنم که شاید باید این ازدواج را لغو کنم. ضمن اینکه این نکات رو هم خوبه بگم: 1- ما بعد از اینکه با کسانی که می شناختیم مشورت کردیم، دیدیم که درست فکر می کردیم و به اقدام بدون خانواده ایشون فکر کردیم( پدر ایشون بهشون گفتن که ما چون به صلاح نمی بینیم کاری برات انجام نمیدیم، تو هم هر کاری می خوای خودت انجام بده. از جانب ما محدودیتی از این نظر نداری، که احتمالا راضی به این امر نیستن ولی چاره دیگه ای هم ندیدن) 2- یه موردی که خیلی خانواده شون بهش اشاره می کنن اینه که : عشق چشم و عقلتونو کور کرده! من کتمان نمی کنم که بعد از 2 سال حتی احساس وابستگی ممکنه بوجود اومده باشه، ولی مطمئنم که کاملا حواسم بوده به احساساتم هیچ بهایی ندم، مگر در مواردی که می خواستم ببینم آیا فلان مدل احساسی آقا اذیتم می نه یا مواردی از این قبیل... که همه موارد سعی شده با قاعده های موجود در زندگی هر دومون ( دستورات اسلام +عقل) چک بشه. اینه که اولا مطمئنم شروع رابطه با احساسات نبوده و ادامه پیدا کردنش هم به این دلیل نبوده. 3- یه چیزی که خیلی نگرانم می کنه و باعث شده در مواردی که صبرم رو داشتم از دست می دادم، باز خودم رو ملزم به ادامه این رابطه بدونم این نکته بوده که من و ایشون نعمتهایی بودیم که خداوند به همدیگه نشونمون داده و اینکه بدون دلیل موجه پس بزنیمشون احتمالا عواقب سوئی هم در این دنیا و هم ان دنیا گریبانمون را خواهد گرفت. 4- خانواده ایشون و مخصوصا مادرشون کاملا درگیر تفاخر نژادی و تجمل زندگی و ... هستن و من احساس می کنم دلیل مخالفتشون هم دقیقن اینه که ما با این مدل مچ نیستیم، کما اینکه پسرشون هم از این مدل همواره ناراضی بودن. و اصولا هم چون بنده فکر می کنم که نارضایتیشون از این جهته، با تنها اومدن آقا پسر برای انجام مرسم موافقت کردم و چون همه دلایل بر پایه ی اصول و عقاید ایمانی و اسلامی مون بوده خانواده من هم به این امر راضی شدن و ازمون حمایت می کنن. نکته ای که هست اینه که خانواده ایشون علاوه بر اینکه برای پسرشون به خواستگری هم نمیان، اصولا این رابطه رو جدی نمی گیرن و اگر حرفی هم به میون بیاد مراسم رو به داد زدن یا مسخره کردن برگزار می کنن. وضعیتی که الان موجوده اینه که ایشون خارج از کشور مشغول به تحصیل هستن. بنا بر توافق 1 ماهه دیگه می خواست بیان که عقد کنیم، که مادرشون این طور گفتن که : من تا 1.5 ماهه دیگه مسافرتم و تو هم حوالی شهریور بیا که ما خودمون هر کاری لازمه بکنیم. با توجه به سابقه ای که در مورد این رابطه در طول این 2 سال و کلا در زندگی خانوادگیشون در طول 26 سال این آقا، حدس بر اینه که برنامه شون این خواهد بود که 1 ماهی هم که ایشون به ایران میان رو وقت کشی کنن که به تصور خودشون\" بالاخره یا من منصرف می شم از روی اذیت شدن ها، یا پسرشون سر عقل میاد!\" و من نمی دونم که موافقت کنم با اینکه تا شهریور هم صبر کنیم یا نه! ضمن اینکه اولا دلیل اینکه می خوایم سریعتر عقد کنیم اینه که \" بر ما که معلوم شده می خوایم با هم ازدواج کنیم، پس دیگه دلیل موجهی برای نا محرم بودن و با هم رابطه داشتن نداریم.\" از طرفی هم پدرم اینقدر آمادگی ذهنی برای هضم کردن اینکه بندا در چنین شرایطی با ایشون موقتا محرم باشیم ندارن. و من شدیدا در این باره هم نگرانم. و ثانیا احتمال اینکه ایشون بیانو تا روزهای آخر خانواده شون سر بدوننمون زیاده! کما اینکه قبل از سفر ایشون تا روز آخر پدر ایشون بهشون نگفتن که نظرشون چیه!(ایشون عید فطر سال گذشته رفتن)و اون روز هم دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. فکر می کنم که زیاد صحبت کردم اگه راهنماییم کنین که هم ذهنم کمی شفاف تر شه نسبت به طرز فکرم و اون احادیث با توجه به اینکه در این زمینه علم لازم رو دارین ممنون میشم. چون واقعا احساس می کنم فلسفه زندگیم داره می پیچه به هم! و دیگه قدرت تصمیم گیری ازم گرفته میشه :cry مچکرم در پناه حق
- [سایر] یا اله العاصین سلام علیکم (فوری - خانوادگی - طلاق) با توجه به اینکه فرمودید مختصر من نیز سعی کردم به اختصار مشکل را خدمتتان عرض میکنم ولی شرمنده که طولانی شد. با توجه به اینکه بسیار مصتعصل هستم در صورت امکان سریعتر پاسخ بفرمایید. 1. من 32 سال دارم. 2. 2 سال پیش با خانمی که 2 سال از من کوچکتر است ازدواج کردم.جفتمان مذهبی و تحصیلکرده و خانواده های خوب. 3. از همان اوایل متوجه شدم که باید مراقب حساسیتهایی باشم. 4. بعد از مدتی دعواها شروع شد. بر سر چی ؟ هیچی. مسایل بسیار پیش پا افتاده. 5. در واقع ما مشکل و اختلاف بزرگی در زندگی نداریم. لذا در مورد مشکلات و اختلافاتمان میگویند چشم خورده اید ! 6. بعد از گذشت مدتی از دعواها و شدت گرفتن به روان شناس مراجعه کردیم و تشخیص افسردگی داد و داروهایی مربوطه را داد و گفت که پیش مشاور نیز برویم. 7. الان مدت 10 ماه است که از این قضیه میگذرد. بعد از مدتی دکتر داروهای افسردگی را قطع کرد و مشاوره را ادامه دادیم. 8. خلاصه ای از انچه از جلسات مشاوره در مورد مشکلات بود را میگویم: 9. اولا 90 درصد مشکلات از خانم من است و بسیار از جلسات به صورت خصوصی فقط با ایشان است. 10. مادر ایشان در دوران کودکی برخورد نامناسبی با ایشان داشته 11. سعی میکرده بچه ها را مجبور به انجام تصمیمات خود کند که البته خانم من خیلی زیر بار نمیرفته. 12. به علت وجود یک برادر کوچکتر که مشکلات زیادی ایجاد میکرده و ظاهرا مشکلات عصبی داشته و بسیار بداخلاق، بد دهن، زورگو و شر است بیشتر توجه مادر به ایشان بوده و حقوق بچه های دیگر برای جلب رضایت او پایمال میشده. 13. لذا همسر من نیز از سن 12 تا 25 سالگی با مادر بیگانه بوده و بیشتر پناهش خاله اش بوده است. 14. حال او مرا در کنار گوشه ای از خاطراتش میداند. 15. هر توصیه ای را به معنی امر کردن میداند و احساس میکند از بالا داری با او برخورد میکنی و دچار چالش میشود. اگرچه که یک شوهر گاها اجازه دارد از بالا درخواستهایی هم داشته باشد. 16. کمال گرا و ایده ال گراست لذا توقعش از افراد، رفتارشان، تمیزی خانه و غیره بسیار بالا و مشکل ساز است. 17. در کنار این همه جلسات اگرچه روابط ما خیلی بهتر شده ولی هنوز هم از سطح استاندارد بسیار پایینتر است و گاها دعواها شدیدی صورت میگیرد. 18. در واقع من هم خلی زن ذلیل شده ام که روابط بهتر شده ولی همین دیروز برای چندمین بار مرا زد. 19. گاها برخوردهایش مرا تا حد جنون عصبانی میکند و این در حالی است که من انسان بسیار آرامی بودم. 20. اخیرا نیز دکتر گفته که دوباره دچار افسردگی شده است. 21. مدتها پیش به فکر طلاقش افتادم ولی به دلایلی این کار نکردم. یکی ترس از خدا. دوم اینکه اگر او را طلاق دهم نابود میشود. سوم به امید اصلاح. چهارم شاید اشکال از من است و من هستم که او را عذیت کردم و به اینجا کشاندم و خودم نمیفهمم. پنجم ترس از شرایط خودم بعد از طلاق. 22. لازم به ذکر است برخورد ظاهری ایشان با آشنایان بسیار خوب است و بسیار عاطفی است. 23. با توجه به جدایی از مادر مهارتهای زندگی را در سطح پایینی دارد. حتی در کارهای خانه من به شدت کمک میکنم تا انجام شوند. 24. بسیار مرا دوست دارد. من هم او را دوست دارم البته بسیار کمتر از قبل. 25. در واقع او یک انسان غیر متعادل است. 26. او قبل از ازدواج هم مشکلاتی داشته و به روانپزشک و مشاور مراجعه کرده است چنانچه در دوره عقد کردگی هم داروهای اعصاب استفاده میکرد. 27. برادران او هم حساس هستند و تحت نظر مشاور و روانپزشک هستند. سوالات من : 1. چه کار کنم؟ حیران مانده ام؟ 2. طلاق در چه مواردی لازم است؟ 3. آیا طلاق دادن او مخالف رضای خدا و مروت است؟ 3. آیا زندگی با او مورد رضای خدا و صلاح است ؟ آیا اجری دارد؟ آیا عاقلانه است؟ 4. اگر او را طلاق دهم در مورد عاقبت خودش و خانواده اش مسؤل هستم ؟ 5. آیا استخاره در این مورد جا دارد؟ برادر عزیز، دوست دارم خدا خودش دهان باز کند و بگوید چه کنم تا آن کنم. یا صاحب الزمان با تشکر
- [سایر] سلام \"\"کاملا خصوصی\"\" آقای مرادی اینم هشتمی ! اگه این نامه رو دریافت کردید خواهش می کنم جواب بدید. گفتم به یه خانومی علاقه مند شدم.با این سنم باید چیکار کنم گفتید..... گفتم می خوام به نامزدی فکر کنم گفتید..... گفتم می خوام به خوانواده بگم می ترسم چطوری بگم گفتید..... گفتم حرف زدن با دختر ایراد داره؟ گفتید.... گفتم ارتباط حضوری با دختر مشکلی داره؟ گفتید.... گفتم هر چی فکر کردم به خوانوادم بگم نتونستم چون مطمئنم که از روی احساسات با من مخالفت می کنن/ اگه به خوانواده نگم تا آشنایی تقریبا کامل و حداقل ظرف مدت 2 یا 3 سال اشکال داره؟ گفتید ..... گفتم می خوام برم تهران و ایشونو ببینم و باهاشون حرف بزنم ایراد داره؟ گفتید.... وقتی شنبه دیدمشون، توی ایستگاه مترو ، از شدت جا خوردن داشتم می مردم. اولین تصمیمی که گرفتم قطع رابطه بود. حجابشون از نظر من خوب نبود. موهاشون یه کم بیرون بود با مانتو . به یه نحوی خودمو به پارک پشت استگاه مترو رسوندم. البته ایشونم همراه من بودن. دفعه اولم بود که داشتم کنار یه دختر راه می رفتم. نمی دونم اشکال داره یا نه. خلاصه توی پارک تا ظهر حرف زدیم. منتها آخر من طاقت نیاوردم گفتم اگه میشه حجابتونو یه لحظه درست کنید. خودم باورم نمی شد که با حجاب حداقل 2 یا 3 سال جوونتر و خیلی زیبا تر می شدن. وقتی بهشون گفتم فکر کردن خیلی معمولی دارم می گم. خلاصه اومدم شهر خودم. خیلی ناراحت بودم. توی ماشین همش سرم روی شیشه اتوبوس بود و فکر می کردم. شب که رسیدم یه کنایه هایی زدم که من شکه شدم از وضع حجابتون. ایشون فردی معتقد و مذهبی هستن. وقتی پرسیدم شما که منو شب نیمه شعبان تا اذون صبح نگه می دارید برای شب زنده داری شما که هزار بار تا حالا به من گفتید الان که بیکاری پاشون نماز به فلان نیت بخون چرا حجابتون اینطوریه؟ گفتن عادت کردم. وقتی بیش از صد بار بهشون گفتم که خیلی با حجاب ،متفاوت تر می شن . خودشونم متوجه شدن که این متفاوت شدن یه چیزی درونش هست و معمولی نیست، به فکر فرو رفتن. صبح یکشنبه یعنی روز بعد بهشون گفتم من از وضع حجاب شما خوشم نیومده. خیلی رک. و کلی حرف زدم. گذشت.... فردا شب یعنی شب دوشنبه که داشتیم با اس ام اس با هم حرف می زدیم گفتن: من با خانواده اومدم پارک همراه خاله اینا. اینا همشون به من می گن چقدر حجاب بهت میاد!!!! گفتم یعنی چی، شما ... گفت آره.. آقای مرادی به من بگید این چیه؟ شاید دروغ بگن. ولی چه دلیلی داره. وقتی من یه حرفی می زنم یا سئوالی می کنم خیلی راحت و پوسکنده جوابمو می دن. چه دلیلی داره به دروغ بگن من حجابمو درست کردم ؟!؟! آقای مرادی من 19 سالمه ایشون 18 سال هردومون خیلی کوچیک و کم تجربه ایم. خب شما به ما کمک کنید. دیشب توی فکر بودم. من یه مدتیه تمام وقتم شده این که با ایشون حرف بزنم یا اس ام اس بدم . از این رویه خوشحال نبودم. شبا ساعت 2 می خوابم. دیشب بعد از یه سال یکی از دوستامو دیدم. وقتی پرسید که چرا اینقده سیاه و لاغر شدم. گفتم بهش موضوعو. ایشون گفت کاملا در اشتباهی . شیوه کاملا اشتباهه. و خلاصه کلی ما رو برد توی فکر. /ایشون 25 سالشونه و تازه ازدواج کردن/ دیشب کلی فکر کردم . ایشون خیلی چیزا گفتن که من خلاصش کردم . گفت تو الان باید درس بخونی و بری سربازی و ... من قصد دارم برم سربازی درسم حتما می خوام بخونم. این وسط این جریان !!! آیا واقعا اشکالی داره؟ خلاصه تصمیم گرفتم صبح بیام شروع کنم به قطع رابطه. خدایا چطوری بگم. دیشب تا صبح فکر کردم. به خیلی از روشها فکر کردم . آخر گفتم می گم من یه بیماری لا علاج دارم./چه مسخره/ خلاصه کلی خودم ژس گرفتم و صبح بهشون گفتم که من بیماری دارم. البته نه به این راحتی !! ایشون مدام گریه می کردن و منم از این طرف گاهی گریه گاهی توی فکر بودم و داشتم حرف می زدم گاهی ... آخر طاقت نیاوردم و همه چیو بهشون گفتم که من دروغ گفتم و .... خلاصه هر چی توی دلم سنگینی می کرد مثلا اینکه می ترسم شما دروغ بگید/ خانواده من خیلی متفاوتن از خانواده تو/ من پول ندارم/هر دومون سن کمی داریم و نمی تونیم توی اولین عشق تصمیم بگیریم / و... قرار شد بیشتر مشورت کنیم. آقای مرادی شما بگید ما چیکار کنیم خیلی ممنونم. الان می گید : ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و زحت ما می داری شوخی کردم. ببخشید دستون درد نکنه. راستی \"یادم رفت\" حلول ماه رمضان مبارکتون باشه. من اهل آران و بیدگلم. امامزاده ای داریم که فرزند بلافصل امام علی (ع) هستند. امامزاده محمد هلال بن علی (ع). نمی دونم میشناسید یا نه. ولی شب اول ماه که امشب باشه تولدشونه. خوشحال میشیم که برای جشن مهمون بزرگواری چون شما داشته باشیم. آقای مرادی ممنون بفرمائید . من آماده شنیدنم.