با توجه به این‌که خداوند هم دانا و هم توانا است، و همه نعمات و استعدادها را در هر انسانی به طور مساوی و با عدالت قرار داده، پس چرا یک کودکی از مادر به صورت ناقص عقلی و جسمی به دنیا می‌آید و در جای دیگر کودکی سالم و با هوش به دنیا می‌آید و این از عدل خداوندی به دور است که هر دو در این دنیا تا موقعی که بمیرند زندگی کنند، اولی در درد و رنج و دومی در راحتی و بعد در عالم برزخ منتظر روز قیامت بمانند تا حساب پس بدهند. پس چطور خدا گفته که همه آدم‌ها را در شرایط مساوی آفریدم که با رفتار خودشان می‌توانند بالاتر از فرشته یا پست‌تر از حیوانات باشند، در حالی‌که آن کودک هیچ اختیاری از خود ندارد. پس بحث اختیار و اجبار چه می‌شود؟ به گفته شما این مسئله اجباری برای زندگی آن کودک در این جهان و پاداش اجباری از سوی خدا به خاطر نقص جسمی صورت می‌پذیرد. آیا می‌شود گفت که این نتیجه و عاقبت زندگی قبلی او است که به دلیل گناهان بسیار مستحق این شرایط شده است.
در پاسخ به آنچه در پرسش مطرح شده، باید گفت: 1. معنای عدالت عدالت به معنای تساوی نیست، بلکه به معنای اعطاء و دادن حق به صاحب حق است. البته در مورد خداوند، نظر به این‌که هیچ‌کس بر خدا حقی ندارد، پس هر چه از جانب خداوند به بندگان می‌رسد تفضل است.  2. اختلاف اقتضای طبیعت نظام عالم[1] مسئله اختلاف، طبیعی انسان‌ها است که این یک امر تکوینی است و اصلاً به قرارداد مربوط نیست. اعم از این‌‌که نظام عالم را قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، چنین واقعیتی وجود دارد که افراد انسان از نظر استعدادها یکسان آفریده نشده‏‌اند. خود این تفاوت تکوینی و اختلاف استعدادهای روحی و جسمی، خود به خود یک نوع روابط قهری میان افراد به وجود می‌‏آورد و همین سبب می‏شود که افراد با هم مرتبط شوند و ترکیب میان افراد جامعه به وجود آید. اگر افراد از هر جهت مساوی خلق شده‏ بودند، آن وقت احتیاجات مردم بر طرف نمی‌‌شد. یعنی این فرد کمبود خودش را از آن فرد نمی‌توانست بگیرد و آن یکی هم کمبود خودش را از این، و در مجموع یک نظام طبیعی به وجود نمی‌آید. قرآن هم به این حقیقت تصریح کرده است: «آیا آنان رحمت خدا را تقسیم می‌کنند؟! ما زندگی آنان در دنیا را تنظیم و تدبیر کرده و برخی را بر برخی دیگر برتری می‌دهیم تا هر گروهی بتوانند از امکانات و توانایی‌های گروه دیگر بهره‌مند شوند و در نهایت، این رحمت خداست که از هرآنچه می‌اندوزید بهتر است».[2] و این حقیقتی است مسلّم در جامعه انسانی، چه این‌‌که کسی خدا را قبول داشته باشد یا نداشته باشد.[3] فیض الهی، یعنی فیض هستی که سراسر جهان را در بر گرفته، نظام خاص دارد؛ یعنی تقدّم و تأخّر، و سببیّت و مسبّبیّت، و علّیّت و معلولیّت، میان آنها حکم‌فرما است و این نظام، غیر قابل تخلّف است؛ یعنی برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه خود و اشغال مرتبه دیگر وجود ندارد. سیر تکامل موجودات، به ویژه سیر تکاملی انسان، به معنای سرپیچی از مرتبه خود و اشغال مرتبه دیگر نیست؛ بلکه به معنای «سعه وجودی» انسان است. لازمه درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاوت از نظر نقص و کمال، و شدّت و ضعف در میان آنها حکم‌فرما باشد، و این‌‌گونه اختلاف‌ها تبعیض نیست.[4] 3. عدم تساوی انسان‌ها خدا هیچ‌گاه نفرمود که تمام انسان‌‌ها را در شرایط کاملاً یکسان آفریدم، بلکه فرموده که تکلیف هر فردی به مقدار توانایی‌ها و امکاناتی است که در اختیار او قرار گرفته است: الف. خداوند مثالی زده: «برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده‌‏ایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می‌کند، آیا این دو نفر یکسان‌اند؟! شکر مخصوص خدا است، ولی اکثر آنها نمی‌دانند»![5] خداوند مثالی (دیگر) زده است: «دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ‌کاری نیست و سربار صاحبش می‌باشد، او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی‌دهد، آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می‌کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است».[6] ب . «خداوند هیچ‌کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف نمی‌کند».[7] 4. ما پیش از این‌که به دنیا بیاییم، قبلاً زندگی‌‌ای نداشتیم تا گفته شود این نتیجه و عاقبت زندگی قبلی ماست که به دلیل گناهان بسیار، مستحق برخی شرایط دشوار شده باشیم.[8]   [1] ر. ک: 8487؛ 35056؛ 205 و 27198. [2] . زخرف، 32. [3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ‏13، ص 766، تهران، صدرا. [4] . همان، ج ‏1، ص 194. [5] . «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی‏ شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُون»؛ نحل، 75. [6] . «وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی‏ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی‏ مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی‏ صِراطٍ مُسْتَقیم»؛ نحل، 76. [7] . «لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها»؛ طلاق، 7. [8] . ر. ک: 689؛ 7803؛ 8268 و 12240.
عنوان سوال:

با توجه به این‌که خداوند هم دانا و هم توانا است، و همه نعمات و استعدادها را در هر انسانی به طور مساوی و با عدالت قرار داده، پس چرا یک کودکی از مادر به صورت ناقص عقلی و جسمی به دنیا می‌آید و در جای دیگر کودکی سالم و با هوش به دنیا می‌آید و این از عدل خداوندی به دور است که هر دو در این دنیا تا موقعی که بمیرند زندگی کنند، اولی در درد و رنج و دومی در راحتی و بعد در عالم برزخ منتظر روز قیامت بمانند تا حساب پس بدهند. پس چطور خدا گفته که همه آدم‌ها را در شرایط مساوی آفریدم که با رفتار خودشان می‌توانند بالاتر از فرشته یا پست‌تر از حیوانات باشند، در حالی‌که آن کودک هیچ اختیاری از خود ندارد. پس بحث اختیار و اجبار چه می‌شود؟ به گفته شما این مسئله اجباری برای زندگی آن کودک در این جهان و پاداش اجباری از سوی خدا به خاطر نقص جسمی صورت می‌پذیرد. آیا می‌شود گفت که این نتیجه و عاقبت زندگی قبلی او است که به دلیل گناهان بسیار مستحق این شرایط شده است.


پاسخ:

در پاسخ به آنچه در پرسش مطرح شده، باید گفت:
1. معنای عدالت
عدالت به معنای تساوی نیست، بلکه به معنای اعطاء و دادن حق به صاحب حق است. البته در مورد خداوند، نظر به این‌که هیچ‌کس بر خدا حقی ندارد، پس هر چه از جانب خداوند به بندگان می‌رسد تفضل است. 
2. اختلاف اقتضای طبیعت نظام عالم[1]
مسئله اختلاف، طبیعی انسان‌ها است که این یک امر تکوینی است و اصلاً به قرارداد مربوط نیست. اعم از این‌‌که نظام عالم را قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، چنین واقعیتی وجود دارد که افراد انسان از نظر استعدادها یکسان آفریده نشده‏‌اند. خود این تفاوت تکوینی و اختلاف استعدادهای روحی و جسمی، خود به خود یک نوع روابط قهری میان افراد به وجود می‌‏آورد و همین سبب می‏شود که افراد با هم مرتبط شوند و ترکیب میان افراد جامعه به وجود آید. اگر افراد از هر جهت مساوی خلق شده‏ بودند، آن وقت احتیاجات مردم بر طرف نمی‌‌شد. یعنی این فرد کمبود خودش را از آن فرد نمی‌توانست بگیرد و آن یکی هم کمبود خودش را از این، و در مجموع یک نظام طبیعی به وجود نمی‌آید. قرآن هم به این حقیقت تصریح کرده است: «آیا آنان رحمت خدا را تقسیم می‌کنند؟! ما زندگی آنان در دنیا را تنظیم و تدبیر کرده و برخی را بر برخی دیگر برتری می‌دهیم تا هر گروهی بتوانند از امکانات و توانایی‌های گروه دیگر بهره‌مند شوند و در نهایت، این رحمت خداست که از هرآنچه می‌اندوزید بهتر است».[2] و این حقیقتی است مسلّم در جامعه انسانی، چه این‌‌که کسی خدا را قبول داشته باشد یا نداشته باشد.[3]
فیض الهی، یعنی فیض هستی که سراسر جهان را در بر گرفته، نظام خاص دارد؛ یعنی تقدّم و تأخّر، و سببیّت و مسبّبیّت، و علّیّت و معلولیّت، میان آنها حکم‌فرما است و این نظام، غیر قابل تخلّف است؛ یعنی برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه خود و اشغال مرتبه دیگر وجود ندارد. سیر تکامل موجودات، به ویژه سیر تکاملی انسان، به معنای سرپیچی از مرتبه خود و اشغال مرتبه دیگر نیست؛ بلکه به معنای «سعه وجودی» انسان است. لازمه درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاوت از نظر نقص و کمال، و شدّت و ضعف در میان آنها حکم‌فرما باشد، و این‌‌گونه اختلاف‌ها تبعیض نیست.[4]
3. عدم تساوی انسان‌ها
خدا هیچ‌گاه نفرمود که تمام انسان‌‌ها را در شرایط کاملاً یکسان آفریدم، بلکه فرموده که تکلیف هر فردی به مقدار توانایی‌ها و امکاناتی است که در اختیار او قرار گرفته است:
الف. خداوند مثالی زده: «برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده‌‏ایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می‌کند، آیا این دو نفر یکسان‌اند؟! شکر مخصوص خدا است، ولی اکثر آنها نمی‌دانند»![5]
خداوند مثالی (دیگر) زده است: «دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ‌کاری نیست و سربار صاحبش می‌باشد، او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی‌دهد، آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می‌کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است».[6]
ب . «خداوند هیچ‌کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف نمی‌کند».[7]
4. ما پیش از این‌که به دنیا بیاییم، قبلاً زندگی‌‌ای نداشتیم تا گفته شود این نتیجه و عاقبت زندگی قبلی ماست که به دلیل گناهان بسیار، مستحق برخی شرایط دشوار شده باشیم.[8]   [1] ر. ک: 8487؛ 35056؛ 205 و 27198. [2] . زخرف، 32. [3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ‏13، ص 766، تهران، صدرا. [4] . همان، ج ‏1، ص 194. [5] . «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی‏ شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُون»؛ نحل، 75. [6] . «وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی‏ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی‏ مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی‏ صِراطٍ مُسْتَقیم»؛ نحل، 76. [7] . «لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها»؛ طلاق، 7. [8] . ر. ک: 689؛ 7803؛ 8268 و 12240.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین