در گستره مکانی ترویج دین اسلام، گروه‌های مختلفی وجود داشتند که پیامبر(ص) با هر یک از آنها رفتار جداگانه‌ای داشتند: 1. گروه‌هایی با پیامبر(ص) هیچ‌ پیمانی نداشته، و آن‌حضرت نیز در برابر آنها هیچ‌ تعهدی نداشت. 2. گروه‌های دیگری نیز - مانند آنچه در حدیبیه گذشت - پیمان ترک مخاصمه با مسلمانان امضا کرده بودند که برخی از این پیمان‌ها، مدت‌دار و برخی نیز نامحدود بود. در این میان، برخی از آنانی که با پیامبر(ص) پیمان بسته بودند - مانند یهود «بنی نضیر» و «بنی قریظه» - یک‌جانبه و بدون هیچ توجیهی پیمانشان را شکسته، و یا در صدد سوء قصد به جان حضرتشان برآمدند که پیامبر(ص) هم در مقابل آنها شدّت عمل به خرج داده و همه را از مدینه بیرون راند. اما برخی از دیگر پیمان‌ها هنوز به قوّت خود باقی بود. با توجه به این مطالب باید گفت: آیات ابتدایی سوره توبه ابتدا تمام پیمان‌هایی را که با مشرکانِ بد عهد؛ بسته شده است ملغی کرده و به آنان هشدار می‌دهد که هرچه زودتر موضع خود را مشخص کنند؛ لذا به آنان مهلتی چهارماهه می‌دهد تا بتوانند دست از پیمان‌شکنی برداشته و اسلام را اختیار کنند، اما پیمان مشرکانی که نقض عهد نکرده بودند، هنوز مورد احترام بود: «مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهدی بستید، و چیزی از آن‌را در حقّ شما فروگذار نکردند، و احدی را بر ضدّ شما تقویت ننمودند پیمان آنها را تا پایان مدّتشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد».[1] در آیه بعدی که آیه مورد بحث است؛ وظیفه مسلمانان را مشخص کرده و می‌فرماید: «[امّا] وقتی ماه‌های حرام پایان گرفت، مشرکان را هرجا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمین‌گاه، بر سر راه آنها بنشینید! هرگاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است!».[2] با توجه به این قسمت از آیه پیش گفته: «فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشهْرُ الحْرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ(هرگاه ماه‌های حرام تمام شد با مشرکان بجنگید)....» استنباطی شده مبنی بر این‌که جهاد با مشرکان در هر سال و بعد از سپری‌شدن ماه‌های حرام، واجب خواهد بود. شیخ طوسی با استناد به بخش آغازین آیه 5 سوره توبه در این‌باره می‌گوید: «بر امام واجب است که خودش یا کسانی از طرف او در هر سال به جنگ با مشرکان مشغول باشند تا جهاد تعطیل نشود».[3] برخی از فقهای نسل‌های بعدی نیز این نظر شیخ را پذیرفته‌اند.[4] برخی گفته‌اند؛ استنباط شیخ طوسی مبتنی بر قاعده «دلالت امر بر تکرار» بوده که بر اساس آن در هر سال بعد از ماه‌های حرام، جهاد با کفار واجب خواهد بود. اما در جهت مقابل گفته شده که امر دلالت بر تکرار ندارد؛ یعنی اگر خداوند در آن واقعه خاص به مسلمانان فرمود: بعد از ماه‌های حرام با آنان جهاد کنید، نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که در هر سال باید چنین نبردی شکل گیرد.[5] این دو استنباط ناهمگون مبتنی بر آن است که مبنای اصولی ما در امری که بعد از نهی آمده چه باشد؟ توضیح بیشتر آن‌که به عنوان نمونه هنگامی که در دلیل شرعی آمده باشد که؛ «اگر در حال احرام هستید صید نکنید، اما آن‌گاه که از احرام خارج شدید صید کنید!»[6] آیا امر به صیدکردن بعد از نهی آن نشانگر آن است که بعد از احرام، شکار واجب خواهد بود، بدین معنا که بر حج‌گذار واجب است بعد از خروج از احرام به شکار رفته و حیوانی را صید کند؟! یا تنها خداوند خواسته تا ممنوعیتی که در زمان احرام وجود داشت را بردارد؟ بیشتر اندیشمندان اصولی معتقدند که اوامر و دستوراتی که بلافاصله بعد از یک نهی و منع آمده است، دلالت بر وجوب نداشته و تنها دلالت بر جواز دارد.[7] با توجه به این اختلاف مبنا، و با عنایت به آیات ابتدایی سوره که چهار ماه به مشرکان مهلت داده و مسلمانان را از جهاد با آنان در این مهلت بازداشته است، اگر معتقد باشیم که امر بعد از این منع؛ دلالت بر وجوب دارد و از طرفی توصیه قرآن در این آیه، مخصوص به زمان نزول نیست و به معنای دقیق‌تر؛ قضیه حقیقیه است؛ باید مانند برخی فقهای متقدم، قائل به وجوب جهاد در هر سال باشیم، ولی همان‌طور که بیان شد برداشت فقهی و اصولی غالب، این مبنا را نمی‌پذیرد. پس اگر چنین است؛ آیه مبارکه سوره توبه تنها در صدد بیان این مطلب است که بعد از اتمام ماه‌های حرام، نبرد با مشرکان، ممنوعیتی ندارد، نه آن‌که لزوماً باید با آنان وارد نبرد شد. [1] . توبه، 4. [2] . توبه، 5. [3] . طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج 2، ص 2، تهران، المکتبة المرتضویة، 1387ق. [4] . حلی، حسن بن یوسف، منتهی المطلب، ج 14، ص 17، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1412ق. [5] . خامنه‌ای، سید علی، المهادنه، ص 18، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (ع)، 1418ق. [6] . مائده، 2. [7] . مجاهد، سید محمد، المناهل، ص 17، قم، آل البیت(ع)، بی‌تا.
چطور میشود که بسیاری از علمای سابق از قبیل شهید اول و علامه حلی و دیگران با استفاده از آیه 5 سوره توبه نتیجه گرفتهاند که هر سال یکبار حداقل جنگ واجب است، و حال آنکه بسیار واضح و روشن است که مقام آیه اقتضای چنین برداشتی را ندارد. به عبارت دیگر؛ آیه در مقام عدم جنگیدن در ماههای حرام است و دلالت بر وجوب جنگ در هر سال را ندارد؟
در گستره مکانی ترویج دین اسلام، گروههای مختلفی وجود داشتند که پیامبر(ص) با هر یک از آنها رفتار جداگانهای داشتند:
1. گروههایی با پیامبر(ص) هیچ پیمانی نداشته، و آنحضرت نیز در برابر آنها هیچ تعهدی نداشت.
2. گروههای دیگری نیز - مانند آنچه در حدیبیه گذشت - پیمان ترک مخاصمه با مسلمانان امضا کرده بودند که برخی از این پیمانها، مدتدار و برخی نیز نامحدود بود.
در این میان، برخی از آنانی که با پیامبر(ص) پیمان بسته بودند - مانند یهود «بنی نضیر» و «بنی قریظه» - یکجانبه و بدون هیچ توجیهی پیمانشان را شکسته، و یا در صدد سوء قصد به جان حضرتشان برآمدند که پیامبر(ص) هم در مقابل آنها شدّت عمل به خرج داده و همه را از مدینه بیرون راند. اما برخی از دیگر پیمانها هنوز به قوّت خود باقی بود.
با توجه به این مطالب باید گفت:
آیات ابتدایی سوره توبه ابتدا تمام پیمانهایی را که با مشرکانِ بد عهد؛ بسته شده است ملغی کرده و به آنان هشدار میدهد که هرچه زودتر موضع خود را مشخص کنند؛ لذا به آنان مهلتی چهارماهه میدهد تا بتوانند دست از پیمانشکنی برداشته و اسلام را اختیار کنند، اما پیمان مشرکانی که نقض عهد نکرده بودند، هنوز مورد احترام بود:
«مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهدی بستید، و چیزی از آنرا در حقّ شما فروگذار نکردند، و احدی را بر ضدّ شما تقویت ننمودند پیمان آنها را تا پایان مدّتشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد».[1]
در آیه بعدی که آیه مورد بحث است؛ وظیفه مسلمانان را مشخص کرده و میفرماید: «[امّا] وقتی ماههای حرام پایان گرفت، مشرکان را هرجا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها بنشینید! هرگاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است!».[2]
با توجه به این قسمت از آیه پیش گفته: «فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشهْرُ الحْرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ(هرگاه ماههای حرام تمام شد با مشرکان بجنگید)....» استنباطی شده مبنی بر اینکه جهاد با مشرکان در هر سال و بعد از سپریشدن ماههای حرام، واجب خواهد بود.
شیخ طوسی با استناد به بخش آغازین آیه 5 سوره توبه در اینباره میگوید: «بر امام واجب است که خودش یا کسانی از طرف او در هر سال به جنگ با مشرکان مشغول باشند تا جهاد تعطیل نشود».[3]
برخی از فقهای نسلهای بعدی نیز این نظر شیخ را پذیرفتهاند.[4]
برخی گفتهاند؛ استنباط شیخ طوسی مبتنی بر قاعده «دلالت امر بر تکرار» بوده که بر اساس آن در هر سال بعد از ماههای حرام، جهاد با کفار واجب خواهد بود. اما در جهت مقابل گفته شده که امر دلالت بر تکرار ندارد؛ یعنی اگر خداوند در آن واقعه خاص به مسلمانان فرمود: بعد از ماههای حرام با آنان جهاد کنید، نمیتوانیم نتیجه بگیریم که در هر سال باید چنین نبردی شکل گیرد.[5]
این دو استنباط ناهمگون مبتنی بر آن است که مبنای اصولی ما در امری که بعد از نهی آمده چه باشد؟
توضیح بیشتر آنکه به عنوان نمونه هنگامی که در دلیل شرعی آمده باشد که؛ «اگر در حال احرام هستید صید نکنید، اما آنگاه که از احرام خارج شدید صید کنید!»[6] آیا امر به صیدکردن بعد از نهی آن نشانگر آن است که بعد از احرام، شکار واجب خواهد بود، بدین معنا که بر حجگذار واجب است بعد از خروج از احرام به شکار رفته و حیوانی را صید کند؟! یا تنها خداوند خواسته تا ممنوعیتی که در زمان احرام وجود داشت را بردارد؟
بیشتر اندیشمندان اصولی معتقدند که اوامر و دستوراتی که بلافاصله بعد از یک نهی و منع آمده است، دلالت بر وجوب نداشته و تنها دلالت بر جواز دارد.[7]
با توجه به این اختلاف مبنا، و با عنایت به آیات ابتدایی سوره که چهار ماه به مشرکان مهلت داده و مسلمانان را از جهاد با آنان در این مهلت بازداشته است، اگر معتقد باشیم که امر بعد از این منع؛ دلالت بر وجوب دارد و از طرفی توصیه قرآن در این آیه، مخصوص به زمان نزول نیست و به معنای دقیقتر؛ قضیه حقیقیه است؛ باید مانند برخی فقهای متقدم، قائل به وجوب جهاد در هر سال باشیم، ولی همانطور که بیان شد برداشت فقهی و اصولی غالب، این مبنا را نمیپذیرد.
پس اگر چنین است؛ آیه مبارکه سوره توبه تنها در صدد بیان این مطلب است که بعد از اتمام ماههای حرام، نبرد با مشرکان، ممنوعیتی ندارد، نه آنکه لزوماً باید با آنان وارد نبرد شد. [1] . توبه، 4. [2] . توبه، 5. [3] . طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج 2، ص 2، تهران، المکتبة المرتضویة، 1387ق. [4] . حلی، حسن بن یوسف، منتهی المطلب، ج 14، ص 17، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1412ق. [5] . خامنهای، سید علی، المهادنه، ص 18، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (ع)، 1418ق. [6] . مائده، 2. [7] . مجاهد، سید محمد، المناهل، ص 17، قم، آل البیت(ع)، بیتا.