با قطع نظر از قائل این مطالب و این‌که به واقع؛ نیچه چنین گفته است یا نه، درباره مطالب مطرح شده باید گفت: 1. خاتمیت به معنای اعلام «پایان دوره وحی و دین» و «آغاز دوره عقل و علم» نیست. بلکه به این معنا است که بعد از دین اسلام، وحی جدید و دین تازه‌ای از سوی خداوند برای بشر نازل نمی‌شود؛ نه این‌که با خاتمیت، دیگر بشر اصلاً به وحی نیاز نداشته باشد. 2. چنین نیست که معجزاتی که در طول تاریخ گزارش شده، برای مردم آن زمان؛ یعنی مردم جاهلی که به اسرار خلقت و علل طبیعی حوادث، آگاهی نداشتند، معجزه بوده باشد، و اکنون که علم و عقل بشری توسعه پیدا کرده است، دیگر معجزه نباشد؛ چون ما نمی‌گوییم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عوامل طبیعی مجهول است، تا گفته شود هرجا که جهل تبدیل به علم شد، معجزه هم از معجزه ‌بودن و از حجیت می‌افتد؛ بلکه می‌گوییم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عامل غیر عادی است به گونه‌ای که هیچ‌گاه مغلوب عامل دیگری واقع نمی‌شود. 3. در این‌که عقل از نگاه دین دارای جایگاه خاصی است، تردیدی وجود ندارد؛ مهم تبیین دامنه و قلمرو عقل است. نیروی عقل، فقط قادر به درک یک سلسله مفاهیم کلی و روابط بین آنها است. عقل درمی‌یابد که مسائل جزئی را نمی‌فهمد و در این موارد، احتیاج به راهنمای غیبی و معصوم دارد. علم و دانش بشر هم، محدود است و با تمام پیشرفت‌هایی که در تمام دانش‌ها نصیب بشر شده، هنوز آنچه را که می‌دانیم در برابر آنچه نمی‌دانیم همانند قطره‌ای در برابر دریا است. بنابراین، عقل با وجود منزلت والایی که دارد نمی‌تواند جایگزین وحی شود؛ بلکه باید در کنار آن باشد.
نیچه میگوید: (از لحظهای که بشر توانست وقایع را با عقل و علم ثبت و ضبط کند؛ دیگر: نه عصا مار شد، نه دریا شکافته شد، نه ماه به دو نیم تقسیم شد، نه کودکی بدون پدر متولد شد، نه مردهای زنده شد، نه انسانی در دل ماهی رفت، نه شتری از دل کوه بیرون آمد، نه آتشی گلستان شد، نه انسانی با حیوانات سخن گفت، نه کسی سوار بر قالیچهای پرواز کرد و نه پیامبری ظهور کرد). این سخنان نیچه چگونه نقد میشود؟
با قطع نظر از قائل این مطالب و اینکه به واقع؛ نیچه چنین گفته است یا نه، درباره مطالب مطرح شده باید گفت:
1. خاتمیت به معنای اعلام «پایان دوره وحی و دین» و «آغاز دوره عقل و علم» نیست. بلکه به این معنا است که بعد از دین اسلام، وحی جدید و دین تازهای از سوی خداوند برای بشر نازل نمیشود؛ نه اینکه با خاتمیت، دیگر بشر اصلاً به وحی نیاز نداشته باشد.
2. چنین نیست که معجزاتی که در طول تاریخ گزارش شده، برای مردم آن زمان؛ یعنی مردم جاهلی که به اسرار خلقت و علل طبیعی حوادث، آگاهی نداشتند، معجزه بوده باشد، و اکنون که علم و عقل بشری توسعه پیدا کرده است، دیگر معجزه نباشد؛ چون ما نمیگوییم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عوامل طبیعی مجهول است، تا گفته شود هرجا که جهل تبدیل به علم شد، معجزه هم از معجزه بودن و از حجیت میافتد؛ بلکه میگوییم معجزه از این جهت معجزه است که مستند به عامل غیر عادی است به گونهای که هیچگاه مغلوب عامل دیگری واقع نمیشود.
3. در اینکه عقل از نگاه دین دارای جایگاه خاصی است، تردیدی وجود ندارد؛ مهم تبیین دامنه و قلمرو عقل است. نیروی عقل، فقط قادر به درک یک سلسله مفاهیم کلی و روابط بین آنها است. عقل درمییابد که مسائل جزئی را نمیفهمد و در این موارد، احتیاج به راهنمای غیبی و معصوم دارد. علم و دانش بشر هم، محدود است و با تمام پیشرفتهایی که در تمام دانشها نصیب بشر شده، هنوز آنچه را که میدانیم در برابر آنچه نمیدانیم همانند قطرهای در برابر دریا است. بنابراین، عقل با وجود منزلت والایی که دارد نمیتواند جایگزین وحی شود؛ بلکه باید در کنار آن باشد.