بدن انسان، دارای اجزای مختلفی است که هر یک وظیفه خاص خود را دارد. اما بنابر نظم طبیعی، نیاز به عضوی دارد که به صورت اتاق فرمان بدن کار کرده و قدرت در بدن را در اختیار خود داشته باشد. این وظیفه بر عهده عقل است که هماهنگی اعضای بدن را دارد. روایاتی در این زمینه نیز وجود دارد.[1] با این حال برخی از روایات، این وظیفه را بر عهده قلب گذارده‌اند: محمّد بن سنان، نقل می‌گوید؛ امام صادق(ع) به مردی چنین فرمود: «بدان که قلب نسبت به جسد انسانی به منزله امام است برای مردم که همه باید اطاعتش نمایند، مگر نمی‌بینی که تمام جوارح و اعضای بدن، کمک کننده بوده و از افراد قلب می‌باشند. دو گوش، دو چشم، بینی، دهان، دو دست، دو پا و عورت، خواسته‌های قلب را اداء می‌کنند. در نتیجه، هر گاه قلب خواسته‌اش نگریستن به چیزی باشد شخص دو چشمش را می‌گشاید و زمانی که بخواهد بشنود، شخص دو گوشش را استفاده می‌کند تا مطلوب را بشنود، هر وقت میل داشته باشد بویی را استشمام نماید، با بینی استنشاق کرده، در نتیجه بوی مطلوب به قلب می‌رسد. هنگامی که رغبت به سخن گفتن داشته باشد به وسیله زبان تکلّم می‌کند. در صورتی که مطلوبش گرفتن چیزی باشد دست‌ها به کار افتاده و آن‌چیز را می‌گیرد. زمانی که خواستار حرکت کردن باشد، دو پا سعی نموده و راه می‌روند. اگر محبوبش شهوت و غریزه باشد، آلت تناسلی شخص به حرکت و جنبش در می‌آید. پس تمام این اعضا و جوارح حرکت و فعالیّت نموده تا خواسته قلب را اداء کرده و بدین ترتیب اطاعتش می‌کنند. شایسته است که خلائق نسبت به‏ امام(ع) مانند اعضا و جوارح بوده و امر آن سرور را اطاعت کنند».[2] این روایت را که اولین بار در کتابی با نام «رساله ذهبیه» آمده، شیخ صدوق نیز در کتاب «علل الشرایع»، نقل می‌کند و منابع متاخر نیز این حدیث را به همین کتاب استناد داده‌اند.[3] شیخ صدوق سند این روایت را چنین ذکر می‌کند: «محمد بن موسی البرقی» از «علی بن محمد ماجیلَوَیْه» «اَحمد بن اَبی عبد الله» از «پدرش» از «محمد بن سنان» از «بعضی اصحاب» از «امام صادق(ع)». منابع رجال، از «محمد بن موسی البرقی» نامی نبرده‌اند و در عین حال «علی بن محمد ماجیلَوَیْه» را فردی ثقه و فاضل دانسته‌اند.[4] در هر صورت این روایت، مرسل بوده و سند قابل اعتمادی ندارد. با این وجود، شاید قلب را در این روایت به همان معنای مغز گرفت و یا آن‌که قلب چون وظیفه خون‌رسانی به مغز را داشته و عملاً مغز بدون خون نیز هیچ کارایی ندارد، این فرماندهی مجازاً به قلب نسبت داده شده است. [1] . منسوب به امام رضا(ع)، طبّ الامام الرضا (الرساله الذهبیه)، محقق، مصحح، نجف، محمد مهدی‏، ص 49، قم‏، دار الخیام‏، 1402ق. [2] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1،‌ ص 109- 110، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش. [3] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 58، ص 250، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ شیخ حرّ عاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه (تکمله الوسائل)، محقق، مصحح، قائنی، محمد بن محمد حسین، ج 3، ص 243، قم، ‌مؤسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)، چاپ اول، 1418ق. [4] . نجاشی، احمد بن علی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه(رجال نجاشی)، ص 261، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، الخلاصه (الرجال)، ص 101،‌ قم‏، دار الذخائر، 1411ق.
آیا حدیث زیر از نظر علم حدیث شناسی از احادیث درست و قابل اعتماد است؟ معنایش چیست؟ (عَنْ اَبِی عَبْدِ الله(ع): اعْلَمْ یَا فُلَانُ اَنَّ مَنْزِلَهَ الْقَلْبِ مِنَ الْجَسَدِ بِمَنْزِلَهِ الْاِمَامِ مِنَ النَّاسِ الْوَاجِبِ الطَّاعَهِ عَلَیْهِمْ اَ لَا تَرَی اَنَّ جَمِیعَ جَوَارِحِ الْجَسَدِ شُرَطٌ لِلْقَلْبِ وَ تَرَاجِمَهٌ لَهُ مُؤَدِّیَهٌ عَنْهُ الْاُذُنَانِ وَ الْعَیْنَانِ وَ الْاَنْفُ وَ الْفَمُ وَ الْیَدَانِ وَ الرِّجْلَانِ وَ الْفَرْجُ فَاِنَّ الْقَلْبَ اِذَا هَمَّ بِالنَّظَرِ فَتَحَ الرَّجُلُ عَیْنَیْهِ وَ اِذَا هَمَّ بِالاسْتِمَاعِ حَرَّکَ اُذُنَیْهِ وَ فَتَحَ مَسَامِعَهُ فَسَمِعَ وَ اِذَا هَمَّ الْقَلْبُ بِالشَّمِّ اسْتَنْشَقَ بِاَنْفِهِ فَاَدَّی تِلْکَ الرَّائِحَهَ اِلَی الْقَلْبِ وَ اِذَا هَمَّ بِالنُّطْقِ تَکَلَّمَ بِاللِّسَانِ وَ اِذَا هَمَّ بِالْبَطْشِ عَمِلَتِ الْیَدَانِ وَ اِذَا هَمَّ بِالْحَرَکَهِ سَعَتِ لرِّجْلَانِ وَ اِذَا هَمَّ بِالشَّهْوَهِ تَحَرَّکَ الذَّکَرُ فَهَذِهِ کُلُّهَا مُؤَدِّیَهٌ عَنِ الْقَلْبِ بِالتَّحْرِیکِ وَ کَذَلِکَ یَنْبَغِی لِلْاِمَامِ اَنْ یُطَاعَ لِلْاَمْرِ مِنْه).
بدن انسان، دارای اجزای مختلفی است که هر یک وظیفه خاص خود را دارد. اما بنابر نظم طبیعی، نیاز به عضوی دارد که به صورت اتاق فرمان بدن کار کرده و قدرت در بدن را در اختیار خود داشته باشد. این وظیفه بر عهده عقل است که هماهنگی اعضای بدن را دارد. روایاتی در این زمینه نیز وجود دارد.[1] با این حال برخی از روایات، این وظیفه را بر عهده قلب گذاردهاند:
محمّد بن سنان، نقل میگوید؛ امام صادق(ع) به مردی چنین فرمود: «بدان که قلب نسبت به جسد انسانی به منزله امام است برای مردم که همه باید اطاعتش نمایند، مگر نمیبینی که تمام جوارح و اعضای بدن، کمک کننده بوده و از افراد قلب میباشند. دو گوش، دو چشم، بینی، دهان، دو دست، دو پا و عورت، خواستههای قلب را اداء میکنند. در نتیجه، هر گاه قلب خواستهاش نگریستن به چیزی باشد شخص دو چشمش را میگشاید و زمانی که بخواهد بشنود، شخص دو گوشش را استفاده میکند تا مطلوب را بشنود، هر وقت میل داشته باشد بویی را استشمام نماید، با بینی استنشاق کرده، در نتیجه بوی مطلوب به قلب میرسد. هنگامی که رغبت به سخن گفتن داشته باشد به وسیله زبان تکلّم میکند. در صورتی که مطلوبش گرفتن چیزی باشد دستها به کار افتاده و آنچیز را میگیرد. زمانی که خواستار حرکت کردن باشد، دو پا سعی نموده و راه میروند. اگر محبوبش شهوت و غریزه باشد، آلت تناسلی شخص به حرکت و جنبش در میآید. پس تمام این اعضا و جوارح حرکت و فعالیّت نموده تا خواسته قلب را اداء کرده و بدین ترتیب اطاعتش میکنند. شایسته است که خلائق نسبت به امام(ع) مانند اعضا و جوارح بوده و امر آن سرور را اطاعت کنند».[2]
این روایت را که اولین بار در کتابی با نام «رساله ذهبیه» آمده، شیخ صدوق نیز در کتاب «علل الشرایع»، نقل میکند و منابع متاخر نیز این حدیث را به همین کتاب استناد دادهاند.[3] شیخ صدوق سند این روایت را چنین ذکر میکند: «محمد بن موسی البرقی» از «علی بن محمد ماجیلَوَیْه» «اَحمد بن اَبی عبد الله» از «پدرش» از «محمد بن سنان» از «بعضی اصحاب» از «امام صادق(ع)».
منابع رجال، از «محمد بن موسی البرقی» نامی نبردهاند و در عین حال «علی بن محمد ماجیلَوَیْه» را فردی ثقه و فاضل دانستهاند.[4] در هر صورت این روایت، مرسل بوده و سند قابل اعتمادی ندارد.
با این وجود، شاید قلب را در این روایت به همان معنای مغز گرفت و یا آنکه قلب چون وظیفه خونرسانی به مغز را داشته و عملاً مغز بدون خون نیز هیچ کارایی ندارد، این فرماندهی مجازاً به قلب نسبت داده شده است. [1] . منسوب به امام رضا(ع)، طبّ الامام الرضا (الرساله الذهبیه)، محقق، مصحح، نجف، محمد مهدی، ص 49، قم، دار الخیام، 1402ق. [2] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 109- 110، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش. [3] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 58، ص 250، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ شیخ حرّ عاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه (تکمله الوسائل)، محقق، مصحح، قائنی، محمد بن محمد حسین، ج 3، ص 243، قم، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)، چاپ اول، 1418ق. [4] . نجاشی، احمد بن علی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه(رجال نجاشی)، ص 261، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، الخلاصه (الرجال)، ص 101، قم، دار الذخائر، 1411ق.