باسلام. سؤالم درباره فیاض بودن خدا است. خداوند فاعل مختار است؛ یعنی مجبور نیست، بلکه اگر بخواهد خلق می‌کند و می‌بخشد، و اگر نخواهد خلق نمی‌کند و نمی‌بخشد، البته هرگز ظلم نمی‌کند. اعتقاد ما این است که خداوند بر هر چیزی که محال عقلی نباشد قادر است و از آن طرف هم. فَیَّاض در لغت: یعنی رودخانه خروشان و پر از آب که سرریز کرده باشد. فَیَّاض در استعاره: برای شخصی به کار برده می‌شود که مانند رودخانه‌ای خروشان بسیار سخاوت‌مند است و از او بخشش‌هایش مانند همان رودخانه تراوش می‌کند. تفاوت فیّاض با وهّاب: چرا فیّاض گفته می‌شود نه وهّاب؟ وهاب هم مبالغه است برای کسی که زیاد هبه، هدیه و بخشش می‌نماید و یکی از اسمای خداوند است. اما فرق فیاض و وهاب در این است که رودخانه خروشان فیّاض نمی‌تواند از تراوشات و بخشش خویش، خودداری نماید، ولی وهّاب که بدون استعاره، بلکه مستقیماً در مورد انسان و هر فاعل مختاری به کار می‌رود، می‌تواند از بخشش خویش خودداری نماید. واژه وهّاب سه بار در قرآن آمده و هر سه مورد برای خدا می‌باشد، اما واژه فیّاض در قرآن نیامده است: (لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یخْلُقُ مَا یشَاءُ یهَبُ لِمَنْ یشَاءُ إِنَاثًا وَیهَبُ لِمَنْ یشَاءُ الذُّکُورَ)؛ مالکیت و حاکمیت آسمان‌ها و زمین از آن خدا است؛ هر چه را بخواهد می‌آفریند؛ به هر کس اراده کند دختر می‌بخشد و به هر کس بخواهد پسر(شوری، 49). (رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ)؛ راسخان در علم، می‌گویند: (پروردگارا دل‌هایمان را، بعد از آن‌که ما را هدایت کردی، از راه حق منحرف مگردان و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌‌ای(آل عمران، 8). (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ)؛ مگر خزائن رحمت پروردگار توانا و بخشنده‌‌ات نزد آنها است تا به هر کس میل دارند بدهند؟ (ص، 9). می‌گویم عزیز یعنی شکست‌ناپذیر و این‌که در کنار وهّاب آمده؛ یعنی کسی نمی‌تواند خدا را مجبور به هبه دادن و بخشش نماید، بلکه این رحمت پروردگار است که شامل حال ما می‌شود، نه نتیجه اعمال ما و شدت درخواست ما. اگر خدا فیاض باشد؛ یعنی جبراً بخشنده باشد، درخواست کردن از او کاری بیهوده است؛ زیرا خودش می‌بخشد. با این تفاسیر آیا با به کار بردن کلمه فیاض برای خداوند به این معنا نمی‌شود که خدا (نعوذ بالله) جبراً بخشنده است و ناتوان از این‌که از بخشندگی خود جلوگیری کند، در حالی‌که حضرت حق خود از این کلمه در قرآن برای خودش استفاده نکرده است؟ باتشکر
کلمه «فیض» در لغت به معنای پر شدن ظرف از آب و جاری شدن از آن است.[1] هر چند در قرآن، صفت فیض و فیاض‌بودن به خداوند نسبت داده نشده است، اما در برخی منابع روایی به گونه‌ای صفت فیض به خداوند نسبت داده شده است.[2] ظاهراً مقصود از فیض، همان چیزی است که در فلسفه از آن به بخشش وجود(اعطای وجود) تعبیر می‌آورند. توضیح این‌که از نظر اهل معرفت، ذات متعالی خداوند، هستی محض است، شدت و کمال هستی او موجب تحقق موجودات است. به بیان دقیق‌‌تر کمال هستی، موجب عشق به ظهور و تجلی می‌گردد. به کارگیری کلمه‌ی فیض برای اشاره به کمال وجودی حضرت حق است؛ زیرا در نظر اهل معرفت گویا ذات باری تعالی سرچشمه جوشش وجود است. اما نکته‌ی اساسی که باید توجه داشت این است که الفاظی که بشر به کار می‌گیرد معمولاً هماهنگ با خصوصیات زندگی مادی و با محدودیت همراه است؛ مانند صفت عالم‌بودن به این است که شخص از راه سمع و بصر - در اثر مطالعه و شنیدن سخنان استاد و ... - اطلاعاتی پیدا کند؛ اما هنگامی در مورد خداوند عالم را به کار می‌بریم، این خصوصیات را نسبت نمی‌دهیم؛ بنایراین در به کارگیری صفت فیض برای خداوند توجه به پایان‌ناپذیری جود و بخشش خداوند شده است، نه به بی‌اختیاری بودن آن. نکته دیگر این‌که هنگامی که گفته می‌شود فیض اقتضای ذاتی خداوند است؛ اقتضای ذاتی به معنای جبر نیست؛ مثلاً وقتی می‌گوییم اقتضای ذاتی انسان کشش و عشق به زیبایی است، به این معنا نیست که انسان مجبور است عاشق زیبایی باشد. یا این‌که وقتی می‌گوییم اقتضای ذاتی عالم اظهار علم و افکار خود در قالب کتاب، مقاله، سخنرانی و تدریس است، به این معنا نیست که عالم در خلق این آثار مجبور است. خلاصه این‌که روشن است محبوب بالذات با مجبور بالذات فرق دارد.   [1] . فیومی، مصباح المنیر، ج 2، ص 485، قم، منشورات دارالرضی، چاپ اول، بی‌تا. [2] . «فَإِنَّکَ إِلَهِی تُسَکِّنُ بِتَحَنُّنِکَ رَوْعَاتِ قُلُوبِ الْوَجِلِینَ وَ تُحَقِّقُ بِتَطَوُّلِکَ أَمَلَ الْآمِلِینَ وَ تُفِیضُ‏ بِجُودِکَ سِجَالَ عَطَایَاکَ عَلَی غَیْرِ الْمُسْتَأْهِلِین»‏. ابن طاووس، علی بن موسی، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص 74، قم، دار الرضی، چاپ اول، 1330ق. «إِلهِی أَنْتَ الَّذِی تُفِیضُ‏ سَیْبَکَ عَلی‏ مَنْ لا یَسْأَلُکَ وَ عَلَی الْجاحِدِینَ بِرُبُوبِیَّتِکَ، فَکَیْفَ سَیِّدِی بِمَنْ سَأَلَکَ وَ أَیْقَنَ أَنَّ الْخَلْقَ لَکَ، وَ الْأَمْرَ إِلَیْکَ، تَبارَکْتَ وَ تَعالَیْتَ یا رَبَّ الْعالَمِینَ». ابن طاووس، علی بن موسی، الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، ج 1، ص 170، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1376ش. «فَإِنَّ فَضْلَکَ لَا یَغِیضُ وَ إِنَّ خَزَائِنَکَ لَا تَنْقُصُ [تَنْفَدُ] بَلْ تَفِیضُ‏». همان، ص 251.
عنوان سوال:

باسلام. سؤالم درباره فیاض بودن خدا است. خداوند فاعل مختار است؛ یعنی مجبور نیست، بلکه اگر بخواهد خلق می‌کند و می‌بخشد، و اگر نخواهد خلق نمی‌کند و نمی‌بخشد، البته هرگز ظلم نمی‌کند. اعتقاد ما این است که خداوند بر هر چیزی که محال عقلی نباشد قادر است و از آن طرف هم. فَیَّاض در لغت: یعنی رودخانه خروشان و پر از آب که سرریز کرده باشد. فَیَّاض در استعاره: برای شخصی به کار برده می‌شود که مانند رودخانه‌ای خروشان بسیار سخاوت‌مند است و از او بخشش‌هایش مانند همان رودخانه تراوش می‌کند. تفاوت فیّاض با وهّاب: چرا فیّاض گفته می‌شود نه وهّاب؟ وهاب هم مبالغه است برای کسی که زیاد هبه، هدیه و بخشش می‌نماید و یکی از اسمای خداوند است. اما فرق فیاض و وهاب در این است که رودخانه خروشان فیّاض نمی‌تواند از تراوشات و بخشش خویش، خودداری نماید، ولی وهّاب که بدون استعاره، بلکه مستقیماً در مورد انسان و هر فاعل مختاری به کار می‌رود، می‌تواند از بخشش خویش خودداری نماید. واژه وهّاب سه بار در قرآن آمده و هر سه مورد برای خدا می‌باشد، اما واژه فیّاض در قرآن نیامده است: (لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یخْلُقُ مَا یشَاءُ یهَبُ لِمَنْ یشَاءُ إِنَاثًا وَیهَبُ لِمَنْ یشَاءُ الذُّکُورَ)؛ مالکیت و حاکمیت آسمان‌ها و زمین از آن خدا است؛ هر چه را بخواهد می‌آفریند؛ به هر کس اراده کند دختر می‌بخشد و به هر کس بخواهد پسر(شوری، 49). (رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ)؛ راسخان در علم، می‌گویند: (پروردگارا دل‌هایمان را، بعد از آن‌که ما را هدایت کردی، از راه حق منحرف مگردان و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌‌ای(آل عمران، 8). (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ)؛ مگر خزائن رحمت پروردگار توانا و بخشنده‌‌ات نزد آنها است تا به هر کس میل دارند بدهند؟ (ص، 9). می‌گویم عزیز یعنی شکست‌ناپذیر و این‌که در کنار وهّاب آمده؛ یعنی کسی نمی‌تواند خدا را مجبور به هبه دادن و بخشش نماید، بلکه این رحمت پروردگار است که شامل حال ما می‌شود، نه نتیجه اعمال ما و شدت درخواست ما. اگر خدا فیاض باشد؛ یعنی جبراً بخشنده باشد، درخواست کردن از او کاری بیهوده است؛ زیرا خودش می‌بخشد. با این تفاسیر آیا با به کار بردن کلمه فیاض برای خداوند به این معنا نمی‌شود که خدا (نعوذ بالله) جبراً بخشنده است و ناتوان از این‌که از بخشندگی خود جلوگیری کند، در حالی‌که حضرت حق خود از این کلمه در قرآن برای خودش استفاده نکرده است؟ باتشکر


پاسخ:

کلمه «فیض» در لغت به معنای پر شدن ظرف از آب و جاری شدن از آن است.[1] هر چند در قرآن، صفت فیض و فیاض‌بودن به خداوند نسبت داده نشده است، اما در برخی منابع روایی به گونه‌ای صفت فیض به خداوند نسبت داده شده است.[2]
ظاهراً مقصود از فیض، همان چیزی است که در فلسفه از آن به بخشش وجود(اعطای وجود) تعبیر می‌آورند. توضیح این‌که از نظر اهل معرفت، ذات متعالی خداوند، هستی محض است، شدت و کمال هستی او موجب تحقق موجودات است. به بیان دقیق‌‌تر کمال هستی، موجب عشق به ظهور و تجلی می‌گردد. به کارگیری کلمه‌ی فیض برای اشاره به کمال وجودی حضرت حق است؛ زیرا در نظر اهل معرفت گویا ذات باری تعالی سرچشمه جوشش وجود است. اما نکته‌ی اساسی که باید توجه داشت این است که الفاظی که بشر به کار می‌گیرد معمولاً هماهنگ با خصوصیات زندگی مادی و با محدودیت همراه است؛ مانند صفت عالم‌بودن به این است که شخص از راه سمع و بصر - در اثر مطالعه و شنیدن سخنان استاد و ... - اطلاعاتی پیدا کند؛ اما هنگامی در مورد خداوند عالم را به کار می‌بریم، این خصوصیات را نسبت نمی‌دهیم؛ بنایراین در به کارگیری صفت فیض برای خداوند توجه به پایان‌ناپذیری جود و بخشش خداوند شده است، نه به بی‌اختیاری بودن آن. نکته دیگر این‌که هنگامی که گفته می‌شود فیض اقتضای ذاتی خداوند است؛ اقتضای ذاتی به معنای جبر نیست؛ مثلاً وقتی می‌گوییم اقتضای ذاتی انسان کشش و عشق به زیبایی است، به این معنا نیست که انسان مجبور است عاشق زیبایی باشد. یا این‌که وقتی می‌گوییم اقتضای ذاتی عالم اظهار علم و افکار خود در قالب کتاب، مقاله، سخنرانی و تدریس است، به این معنا نیست که عالم در خلق این آثار مجبور است. خلاصه این‌که روشن است محبوب بالذات با مجبور بالذات فرق دارد.   [1] . فیومی، مصباح المنیر، ج 2، ص 485، قم، منشورات دارالرضی، چاپ اول، بی‌تا. [2] . «فَإِنَّکَ إِلَهِی تُسَکِّنُ بِتَحَنُّنِکَ رَوْعَاتِ قُلُوبِ الْوَجِلِینَ وَ تُحَقِّقُ بِتَطَوُّلِکَ أَمَلَ الْآمِلِینَ وَ تُفِیضُ‏ بِجُودِکَ سِجَالَ عَطَایَاکَ عَلَی غَیْرِ الْمُسْتَأْهِلِین»‏. ابن طاووس، علی بن موسی، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص 74، قم، دار الرضی، چاپ اول، 1330ق. «إِلهِی أَنْتَ الَّذِی تُفِیضُ‏ سَیْبَکَ عَلی‏ مَنْ لا یَسْأَلُکَ وَ عَلَی الْجاحِدِینَ بِرُبُوبِیَّتِکَ، فَکَیْفَ سَیِّدِی بِمَنْ سَأَلَکَ وَ أَیْقَنَ أَنَّ الْخَلْقَ لَکَ، وَ الْأَمْرَ إِلَیْکَ، تَبارَکْتَ وَ تَعالَیْتَ یا رَبَّ الْعالَمِینَ». ابن طاووس، علی بن موسی، الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، ج 1، ص 170، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1376ش. «فَإِنَّ فَضْلَکَ لَا یَغِیضُ وَ إِنَّ خَزَائِنَکَ لَا تَنْقُصُ [تَنْفَدُ] بَلْ تَفِیضُ‏». همان، ص 251.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین