اگر بخواهیم به ظاهر متن موجود در پرسش بسنده کنیم، باید گفت مردمی که در اطراف کعبه در حال سجده هستند، تنها سمت و سوی سجده‌ٔ آنان به سمت کعبه است، نه اینکه به کعبه یا برای کعبه سجده ‌کنند، بلکه سجده‌ی آنان برای خداوند است و خدا را سجده می‌کنند. بنابراین، اگر کعبه را برداریم آنان همچنان برای خدا و به خدا سجده می‌کنند نه به برای همدیگر یا به همدیگر؛ نهایت این‌که به سوی همدیگر سجده می‌کنند؛ و این اشکالی ندارد. این مانند آن است که در نماز جماعت صف دوم در حال سجده به سوی صف اول سجده می‌کنند.[1] البته از برخی اهل عرفان چنین نقل شده که گفته است: «چون به سوی کعبه نماز می‌باید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟ دل خود را سجود کرده‌اند».[2] این سخن از دید عرفانی به چند وجه قابل توجیه است: 1. از نظر عارفان اختلاف بین مذاهب، اختلاف ظاهری است نه بنیادی؛ مسلمانان گرچه در ظاهر دارای مذاهب مختلف هستند، ولی این اختلاف اساسی و ریشه‌ای نیست؛ یکی از دلایل این که اختلاف مسلمانان ظاهری و سطحی این است که همه‌ی مسلمانان به سمت کعبه نماز می خوانند؛ و نماز خواندن به سمت کعبه نشان از وحدت و یگانگی مسلمین است؛ نماز خواند همه‌ی مسلمانان به سوی کعبه مانند نماز خواندن به سوی همدیگر است؛ زیرا اگر کعبه از میان برداشته شود معلوم می شود به سمت همدیگر نماز می‌خوانند. 2. وجه دیگر این که از نظر عارفان کعبه نمادی است که در ظاهر شریعت باید از آن تعبیت شود؛ ولی نباید در ظاهر شریعت متوقف شد باید با حفظ شریعت توجه به باطن شریعت داشت؛ در نماز گزاردن به سمت کعبه اگر به ظاهر توجه کنیم سمت به همدیگر نماز می خوانند بنابراین باید گفت: کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست. [1] . ر. ک: 1065 [2] . ر. ک: https://fa.wikiquote.org
با سلام، این حرف که اگر مردمی که در حال سجده به کعبه هستند، کعبه را از میان برداریم میبینیم که مردم دارند به همدیگر سجده میکنند، این سخن را چطور معنا میکنید؟ یا این حرف؛ چون به سوی کعبه نماز میباید کرد ... فرض کن ... آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه. حلقه کردند و سجود کرده. چون کعبه را از میان حلقه برگیری، سجود هریکی سوی همدیگر باشد. دلِ خود را سجود کرده.
اگر بخواهیم به ظاهر متن موجود در پرسش بسنده کنیم، باید گفت مردمی که در اطراف کعبه در حال سجده هستند، تنها سمت و سوی سجدهٔ آنان به سمت کعبه است، نه اینکه به کعبه یا برای کعبه سجده کنند، بلکه سجدهی آنان برای خداوند است و خدا را سجده میکنند. بنابراین، اگر کعبه را برداریم آنان همچنان برای خدا و به خدا سجده میکنند نه به برای همدیگر یا به همدیگر؛ نهایت اینکه به سوی همدیگر سجده میکنند؛ و این اشکالی ندارد. این مانند آن است که در نماز جماعت صف دوم در حال سجده به سوی صف اول سجده میکنند.[1]
البته از برخی اهل عرفان چنین نقل شده که گفته است: «چون به سوی کعبه نماز میباید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟ دل خود را سجود کردهاند».[2]
این سخن از دید عرفانی به چند وجه قابل توجیه است:
1. از نظر عارفان اختلاف بین مذاهب، اختلاف ظاهری است نه بنیادی؛ مسلمانان گرچه در ظاهر دارای مذاهب مختلف هستند، ولی این اختلاف اساسی و ریشهای نیست؛ یکی از دلایل این که اختلاف مسلمانان ظاهری و سطحی این است که همهی مسلمانان به سمت کعبه نماز می خوانند؛ و نماز خواندن به سمت کعبه نشان از وحدت و یگانگی مسلمین است؛ نماز خواند همهی مسلمانان به سوی کعبه مانند نماز خواندن به سوی همدیگر است؛ زیرا اگر کعبه از میان برداشته شود معلوم می شود به سمت همدیگر نماز میخوانند.
2. وجه دیگر این که از نظر عارفان کعبه نمادی است که در ظاهر شریعت باید از آن تعبیت شود؛ ولی نباید در ظاهر شریعت متوقف شد باید با حفظ شریعت توجه به باطن شریعت داشت؛ در نماز گزاردن به سمت کعبه اگر به ظاهر توجه کنیم سمت به همدیگر نماز می خوانند بنابراین باید گفت:
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست. [1] . ر. ک: 1065 [2] . ر. ک: https://fa.wikiquote.org
- [سایر] با سلام خدمت استاد عزیز حجت الاسلام شهاب مرادی خیلی سریع می رم سر اصل مطلب، من دختر عمه ای دارم که از بچکی تا سن 12 یا 13 سالگی با هم بزرگ شدیم. بعد از این سن هم به خاطر بزرگ شدن من و رسیدن به سن تکلیف و هم به خاطر دو خانواده مذهبی دیگر ارتباطی با هم نداشتیم. الآن هم نداریم. دیگر ارتباطمان سلام و علیک معمولی است. لذا هم اکنون شناختی از او ندارم. من همیشه نسبت به این دختر یه احساس خاصی داشتم و دارم نمی دونم چیه فقط می تونم بگم یه احساس خاصه. مثلاً وقتی می دونم اون توی جمع خانم هاست الکی ضربان قلبم بالا می ره ، حالا اینکه اون چه جوریه الله و اعلم ووو تا اون جایی که من می دونم ایشون دختر خوبیه ، نماز می خونه ، روزه می گیره، اعتکاف می ره ، پارسال هم توی دانشگاه تهران رشته ی زیست شناسی قبول شده، تازه خانواده ی مذهبی ای مثل خودمون دارن. هم خانواده نزدیک مذهبی و هم خانواده ی دور مذهبی، دختر پاکی است و بی شیله پیله. ولی چند اشکال وجود دارد که می خواهم از جناب عالی سؤال کنم : خانواده ی آن ها ولایت مدار نیستند... ولی آنطور که خانواده ی ما عاشق دلبسته هستند، نیستند. من متولد سال 66 و او متولد 69 یا 70 است. من سال 84 دانشگاه آزاد مکانیک قبول شدم و بعد از گذشت چهار سال از ادامه دادن آن صرف نظر کردم. چون علاقه ای به آن نداشتم الآن هم به دنبال گرفتن فوق دیپلم از این دانشگاه هستم. در راستای این چهار سال به انجام کار خبرنگاری و نوشتن مقاله و یادداشت و همچنین طراحی های گرافیکی پرداختم. در این راه تجربه ای خوب بدست آوردم و الآن هم دنبال ادامه دادن تحصیل در مجتمع فنی هستم. یعنی رفتن به کلاس های فتوشاپ و ... راستش او دانشجوی زیست شناسی تهران است و من ... من فرزند شهید هستم. مادرم بعد از شهادت پدرم ازدواج نکردند و سختی ها را با دل و جان خریدند. در این راه یکی از سختی ها وجود 5 خواهر شوهر بود. که یکی از این افراد مادر همین دختر عمه ی من و کوچکترین آن هاست. آن زمانی که پدر من شهید شده بود عمه کوچیکه ی من جوان بود، حدود 17 سال، از این رو زبان تندی داشتند و دل مادر ما رو آزرده خاطر کردند. ولی این حرف ها باعث اختلاف در خانواده بین ما و آن ها نشده است. منظور وجود زبان تند عمه است. از سویی دیگر مادر من ، فردی کم صحبت و آرام است که آزارش به مورچه ای نمی رسد. معرکه ی دو عالم است. اگر ازدواجی بین من و دختر عمه ام پیش آید اذیت نخواهد شد؟ چون می دانم که از عمه ام کمی واهمه دارد . از طرفی مادرم با ازدواج من تنها خواهد شد. چون خواهرم ازدواج کرده و من هم اکنون خانه هستم. خانواده ی من و دختر عمه ام پر جمعیت هستند و بساط حرف و گفتمان میانشان بسیار، فلانی رفت خواستگاری فلانی و فلان شد و بهمان. من از این قضیه خوشم نمی آد که بروم خواستگاری و مثل بمب تو خانواده بپیچه تا هم من نتونم تصمیم خوبی بگیرم و هم دختر عمه ام. این اتفاق در خانواده افتاده است. (بعلاوه همه فکر می کنند من و دختر عمه ام زوج خوبی می شویم) با تمام این حرفها دو سؤال داشتم : با چنین وضعیت خانوادگی و حرفها و درس ها و وضعیت مادر و این ها به خواستگاری ایشان بروم یا خیر ؟ فکری به ذهنم خطور کرده که می خواستم با شما مشورت کنم؛ نظرتون چیه که با هماهنگی خواهرم یا خودم قراری با دختر عمه ام بگذارم و با او در خصوص ولایت مداری و برخی مسائل مثل درس و اخلاق و نوع رفتار و نگرشش نسبت به زندگی صحبت کنم. و بعد اگر مناسب دیدم به خواستگاری اش بروم؟ (واقعاً نسبت به حرف فامیل واهمه دارم) قبلاً از زحمات شما متشکرم ببخشید طولانی شد یا علی
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552