سلام/ 1. توصیه می کنم فورا قطع رابطه کنید. مدیون دختر مردم نشو. 2. برو منزلشون و محترمانه بگو: (1. عذرخواهم به خاطر اتفاقاتی که پیش آمد. 2. ما هر دو به هم وابستگی داریم. اما شأن ما نیست این دلبستگی با هدف و روشی غیر از ازداوج رسمی ادامه پیدا کند 3. من عمیقا قدردان لطف خانواده شما هستم . 4. همانطور که می دانید خانواده ام که برایم عزیز و محترمند متاسفانه دچار یک حالت هیجانی شده اند و مخالفت می کنند. 5. من برای گفتگوی مجدد با خانواده ام با توجه به بیماری مادرم نیاز به فرصت دارم؛ یک فرصت سه ماهه) و رسما با پدر و مادرش صحبت کن و فرصت بگیر. تلاش کردم مطالبی را که لازم است بگویی کمی رسمی تر از حد متعارف بنویسم تا جانِ کلام را بدانی و دسته بندی شده این عبارت ها را با بیان خودت به آنها منتقل کنی. 3. اگر با پیشنهادت موافقت کردند. واقعا قطع رابطه کن و برو تمام تلاشت را مدبرانه به کار بگیر و به فکر دست و پا کردن واسطه در فامیل و آشنایان تا وارد مذاکره با والدینت شوند مثلا با پدرت یکی از همکارانش و با مادر آدم تاثیرگذار فامیل و ... صحبت کنند. 4. اگر از من بپذیری عرض می کنم از لحاظ شخصیتی ازدواج هنوز کمی برایت زود است.
با عرض سلام خدمت جنابعالی دیشب بعد از مراسم... من همونم که عرض کردم با دختر خانومی دو روز قبل از عقد به هم زدم . به خاطر دخالت های خونواده ها و سنگ اندازیهاشون گول خوردم حاجی. اما چند روزی بعد از به هم خوردن ماجرا منو دختر خانوم به هم پیام دادیم و رابطه شکل گرفت . الان دو ماهی میگذره و ما مخفیانه با هم رابطه داریم. ... نداریما . با هم بیرون میریم و ... البته خودمون صیغه میخونیماااا (زرنگیم). همه اجدادمون مخالف این ازدواجن غیر از خودمون که عاشق همیمو واقعا همدیگرو دوست داریم و جدایی دیگه محاله.وقتی عقد به هم خورد رفتم التماس باباش کردم که پشیمونمو بهم فرصت بده ، بنده خدا گفت برو مشکلتو با خونوادت حل کن بعد بیا ، . شرایط سختی شده حاجی . راضی کردن بابام کار خداست ، از اون نظامی های سر سخته که جون ادمو به لب میاره تا راضی شه. نمیدونم چطور به مامانم بگم. اخه بیماری قند داره. عصبی شه بدبختم شبی هم که عقدو به هو زدیم به خاطر مادرم بود داشت سکته میکرد که من از این دختر خوشم نمیاد و ... میگفت دختره نمیخنده شاد نیست و به دلمون نمیشینه و.... جان مولا راهنماییم کنید. دیگه بریدم.گفتم نامه ندم چون انقدر مشغله دارید ج نمیدید . ... راهنمایی کنید الان باید چطور اصلا خونواده هارو در جریان بذاریم. بابامو چطور راضی کنم ؟ اگه متوجه شه کشته منو. من 23 سالمه و دختر خانوم 18 سالشه. من دانشجوی ارشد ... و ایشون ترم اول ... .بخدا خسته شدیم، ... وااااااااااای خدا. راهنماییمون کنید. ممنون التماس دعا
سلام/ 1. توصیه می کنم فورا قطع رابطه کنید. مدیون دختر مردم نشو. 2. برو منزلشون و محترمانه بگو: (1. عذرخواهم به خاطر اتفاقاتی که پیش آمد. 2. ما هر دو به هم وابستگی داریم. اما شأن ما نیست این دلبستگی با هدف و روشی غیر از ازداوج رسمی ادامه پیدا کند 3. من عمیقا قدردان لطف خانواده شما هستم . 4. همانطور که می دانید خانواده ام که برایم عزیز و محترمند متاسفانه دچار یک حالت هیجانی شده اند و مخالفت می کنند. 5. من برای گفتگوی مجدد با خانواده ام با توجه به بیماری مادرم نیاز به فرصت دارم؛ یک فرصت سه ماهه) و رسما با پدر و مادرش صحبت کن و فرصت بگیر. تلاش کردم مطالبی را که لازم است بگویی کمی رسمی تر از حد متعارف بنویسم تا جانِ کلام را بدانی و دسته بندی شده این عبارت ها را با بیان خودت به آنها منتقل کنی. 3. اگر با پیشنهادت موافقت کردند. واقعا قطع رابطه کن و برو تمام تلاشت را مدبرانه به کار بگیر و به فکر دست و پا کردن واسطه در فامیل و آشنایان تا وارد مذاکره با والدینت شوند مثلا با پدرت یکی از همکارانش و با مادر آدم تاثیرگذار فامیل و ... صحبت کنند. 4. اگر از من بپذیری عرض می کنم از لحاظ شخصیتی ازدواج هنوز کمی برایت زود است.