سلام؛ خدا قوت اول: این که به همدان خوش آمدید، اگر چه متاسفانه نتوانستم در مراسم سخنرانی شما به مناسب تولد حضرت فاطمه زهرا شرکت کنم، کم توفیقی است. دوم: بعد از مدت ها دوباره سری به سایتتان زدم و چند یادداشت از متن های زیبایتان خواندم، اما آن چه مرا به جذب کرد و چند باره ذهنم را به خودش مشغول کرد یادداشتی بود با عنوان \\\"مهمترین نیاز ما؛ مهربانی\\\". حال داستان چیست؟ سوم: من دانشجوی سال آخر دکتری تغذیه طیور هستم، دانشکده کشاورزی. ده سال هم هست که کارشناس گروه علوم دامی هستم و کم و بیش در آموزش دانشجویان مشارکت می کنم و در آستانه عضویت در هیات علمی دانشگاه دولتی ام. سی و پنج سال دارم و متاهل. چهارم: شما جایی اشاره ای در مورد دانشجویان تخصص پزشکی کردید و فشاری که بر آنها وارد می شود، ما دانشجویان غیر پزشکی هم تقریبا همین فشارها را تحمل می کنیم اما به نوعی دیگر. چیزی که مرا نگران کرده هم همین موضوع است. این که بعدا در رفتار و تربیت دانشجویان چگونه رفتار می کنیم و مهمتر از همه رفتار \\\"می کنم\\\". بسیار به این فکر می کنم که اگر دانشجوی تحصیلات تکمیلی داشتم چگونه در این محدودیت های روزافزون بخش های تحقیقاتی، حداقل به لحاظ علمی حمایتش کنم و به خاطر مشکلات و کمبودها، کمی اطلاعات و نیز منفعت و تمایل شخصی خودم وقت و عمرش را تلف نکنم. این که سر کلاس های دانشجویان کارشناسی که از هر اقلیم و فرهنگ و خانواده ای بر سر کلاس نشسته اند و حال و روح هر کدام برای خودش در جایی سیر می کند، چگونه رفتار کنم. این که من چه قدر توانایی آموزش آنان را از لحاظ تخصصی دارم خود دغدغه ای است، اما مهمتر از آن اگر نمی توانم در رشدشان موثر باشم، رفتارم باعث ایجاد مشکل در آنان نشود. آیا در کسوت استادی دانشگاه به اندازه مامور اعدام می توانم باعث آرامش و تسلای دانشجویم باشم؟ پنجم: قبل از تعطیلات نوروز امسال با همسرم به خانه خدا مشرف شدیم و یکی از دعاها و خواسته های اساسی ام همین نکته بود. فکر می کنم این که دوباره سری به سایت شما زدم و آن یادداشت را خواندم خودش از لطف های باری تعالی است، استجابت یک دعا. اگر فرصتی داشتید که مرا در این بحث یاری کنید ممنون محبتتان هستم. اگر چه آن یادداشت خود مرا به حال و هوای دیگری برد، به حال و هوای مسجد الحرام. ببخشید طولانی شد، درد دل است دیگر.
سلام/ 1. هنوز تهرانم و امشب و فردا صبح در همدان منبر دارم؛ ان شاءالله بعد از نماز ظهر حرکت می کنم. پس شما را زیارت می کنم. ان شاءالله 2و3و4. الحمدلله شما مهربان هستید. از جنس دغدغه هایتان معلوم است و البته فعلا خسته اید. مراقب مهربانی و نرمی قلب تان باشید و بدون نگرانی و وسواس از خدای مهربان کمک بخواهید که او خیرُالناصرین است. ربِّ اِنّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِر یاعلی
عنوان سوال:

سلام؛ خدا قوت اول: این که به همدان خوش آمدید، اگر چه متاسفانه نتوانستم در مراسم سخنرانی شما به مناسب تولد حضرت فاطمه زهرا شرکت کنم، کم توفیقی است. دوم: بعد از مدت ها دوباره سری به سایتتان زدم و چند یادداشت از متن های زیبایتان خواندم، اما آن چه مرا به جذب کرد و چند باره ذهنم را به خودش مشغول کرد یادداشتی بود با عنوان \\\"مهمترین نیاز ما؛ مهربانی\\\". حال داستان چیست؟ سوم: من دانشجوی سال آخر دکتری تغذیه طیور هستم، دانشکده کشاورزی. ده سال هم هست که کارشناس گروه علوم دامی هستم و کم و بیش در آموزش دانشجویان مشارکت می کنم و در آستانه عضویت در هیات علمی دانشگاه دولتی ام. سی و پنج سال دارم و متاهل. چهارم: شما جایی اشاره ای در مورد دانشجویان تخصص پزشکی کردید و فشاری که بر آنها وارد می شود، ما دانشجویان غیر پزشکی هم تقریبا همین فشارها را تحمل می کنیم اما به نوعی دیگر. چیزی که مرا نگران کرده هم همین موضوع است. این که بعدا در رفتار و تربیت دانشجویان چگونه رفتار می کنیم و مهمتر از همه رفتار \\\"می کنم\\\". بسیار به این فکر می کنم که اگر دانشجوی تحصیلات تکمیلی داشتم چگونه در این محدودیت های روزافزون بخش های تحقیقاتی، حداقل به لحاظ علمی حمایتش کنم و به خاطر مشکلات و کمبودها، کمی اطلاعات و نیز منفعت و تمایل شخصی خودم وقت و عمرش را تلف نکنم. این که سر کلاس های دانشجویان کارشناسی که از هر اقلیم و فرهنگ و خانواده ای بر سر کلاس نشسته اند و حال و روح هر کدام برای خودش در جایی سیر می کند، چگونه رفتار کنم. این که من چه قدر توانایی آموزش آنان را از لحاظ تخصصی دارم خود دغدغه ای است، اما مهمتر از آن اگر نمی توانم در رشدشان موثر باشم، رفتارم باعث ایجاد مشکل در آنان نشود. آیا در کسوت استادی دانشگاه به اندازه مامور اعدام می توانم باعث آرامش و تسلای دانشجویم باشم؟ پنجم: قبل از تعطیلات نوروز امسال با همسرم به خانه خدا مشرف شدیم و یکی از دعاها و خواسته های اساسی ام همین نکته بود. فکر می کنم این که دوباره سری به سایت شما زدم و آن یادداشت را خواندم خودش از لطف های باری تعالی است، استجابت یک دعا. اگر فرصتی داشتید که مرا در این بحث یاری کنید ممنون محبتتان هستم. اگر چه آن یادداشت خود مرا به حال و هوای دیگری برد، به حال و هوای مسجد الحرام. ببخشید طولانی شد، درد دل است دیگر.


پاسخ:

سلام/ 1. هنوز تهرانم و امشب و فردا صبح در همدان منبر دارم؛ ان شاءالله بعد از نماز ظهر حرکت می کنم. پس شما را زیارت می کنم. ان شاءالله 2و3و4. الحمدلله شما مهربان هستید. از جنس دغدغه هایتان معلوم است و البته فعلا خسته اید. مراقب مهربانی و نرمی قلب تان باشید و بدون نگرانی و وسواس از خدای مهربان کمک بخواهید که او خیرُالناصرین است. ربِّ اِنّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِر یاعلی





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین