اما در پاسخ به مسأله ای که تحت عنوان مشکل ازدواج فرمودید توجه به نکات زیر لازم و ضروری است مطالعه و دقت در مطالب آن می تواند بخش زیادی از دغدغه های ذهنی تان را بکاهد. وضعیت اجتماعی فرهنگی و اقتصادی جامعه باعث شده است سن ازدواج دختران و پسران بالا برود بعضی توقعات و انتظارات خانواده‌ها و دامن زدن به فرهنگ تشریفات و نظیر آن، مشکل بیکاری پسران و عدم توانایی آنها برای تأمین نیازمندیهای زندگی مستقل عواملی است که باعث این مشکل شده بنابراین در چنین فضایی زمینه ازدواج دختران نیز فراهم نمی‌شود در نتیجه دخترانی نظیر شما گمان می‌کنند اشکال و ایراد در وجود آنهاست یا مربوط به سحر و بسته شدن بخت و ... پس یکی از عوامل پدید آمدن این مشکل عاملی است که از اختیار شما و هر کس دیگری خارج است. گاهی انتظارات بالا و بیش از اندازه خانواده‌ها یا خود دختران به این مشکل دامن می‌زند که در این صورت این موضوع باید مورد بررسی قرار گیرد و در صورت واقعیت داشتن آن، با تدابیر لازم و مناسب به تعدیل آن پرداخت و بدین وسیله یکی از موانع خواستگاری و ازدواج برطرف شود. گاهی نیز ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی خانواده‌ها ممکن است مانع و سد راهی برای خواستگاران باشد که این امر نیز باید مورد توجه خانواده‌ها قرار گفته و در صورت لزوم تغییرات لازم را در نحوه برخورد و صفات اخلاقی و آداب اجتماعی خود ایجاد نمایند و زمینه ازدواج دختران خود را فراهم نمایند. 4 ) نداشتن خواستگارهای متعدد و زیاد برای برخی افراد و دختر خانم ها و یا به توافق نرسیدن خانواده ها یا دختر و پسر و به عبارت دیگر جور نشدن آن، یک امر طبیعی است و هرگز نشانه بخت بد یا بسته شدن بخت فرد یا افراد نیست. همانطور که برای شما به عنوان یک دختر این مشکل وجود دارد و هنوز نتوانسته اید با فرد مناسب و دلخواهتان ازدواج کنید برای پسرها نیز این مشکل وجود دارد. علاوه بر این شما بین دختران تنها فردی نیستید که دچار این مشکل هستید، دختران زیاد دیگری نیز هستند که مدت ها و گاهی سال ها با این مسأله روبرو هستند ولی نهایتا، همسر مناسب و متناسب با روحیات خود را پیدا می کنند ولی با اندکی تأخیر از نظر زمانی. پس زود ازدواج کردن آن هم با اولین یا دومین خواستگار نشانه موفقیت در امر ازدواج و تأمین خوشبختی و سعادت همیشگی وی نیست. با کمی دقت و تفحص در بین همسایگان، فامیل و دیگران می توانید مشاهده کنید که فرآیند خواستگاری و ازدواج معمولا یک فرآیند طولانی مدت است و نیازمند زمان و دقت کافی است و چه بسا همین تجربه ها و به تأخیر افتادن ها، شناخت و آگاهی تان از موضوعات و معیارهای ازدواج را بیشتر و عمیق تر می کند و موفقیت در این امر مهم و حیاتی را چندین برابر می کند و در نتیجه به صلاح شماست. 5 ) در فرآیند خواستگاری همانطور که خانواده دختر از ویژگی های خانوادگی، اخلاقی و... پسر تحقیق می کنند تا با شناخت کامل و دقیقی کار انجام گیرد. خانواده پسر نیز در مراحل خواستگاری و پس از آن از خانواده دختر و خصوصیات اخلاقی و رفتاری دختر تحقیق و تفحص می کنند و این امری لازم و ضروری است. چه بسا خانواده پسر پس از خواستگاری در تحقیقاتشان به نقطه ضعف هایی در وجود شما یا خانواده محترمتان رسیده اند و متناسب با وضعیت خانوادگی خود نیافته اند و در نتیجه امر را پیگیری نکرده اند. بنابراین چه دلیلی دارید که جور نشدن را به بسته بودن بخت خود نسبت دهید. چه بسا از نظر فرهنگی، اخلاقی، خانوادگی و یا از هر نظر دیگر شما را نپسندیده اند. لازم به ذکر است یکی از منابع تحقیق آنها همسایگان، هم درسی ها، همکاران شما یا یکی از اعضای خانواده تان می توانند باشند و آنها هم خود را موظف می دانند آنچه را می بینند و مشاهده کرده اند و باور دارند برای آنها گزارش دهند. 6 ) ویژگی های ظاهری و تناسب ظاهری یکی از معیارهای پسران و خانواده های آنها در زمان خواستگاری است که برخی افراد به خاطر عدم وجود این تناسب پس از خواستگاری، پیگیری نمی کنند و شما گمان می کنید بخت شما را بسته اند. پس این هم یکی از عوامل جور نشدن است نه بسته شدن بخت. خواهر گرامی بنابراین حل نشدن مشکل ازدواج تان می تواند ریشه در عوامل و علل فوق داشته باشد. گرچه نمی خواهیم بگوییم سحر و جادو و بستن بخت هیچ گونه واقعیتی ندارد ولی از طرف دیگر نمی توان مطمئن بود که مورد و مشکل شما ریشه در همین مسأله دارد. وجود نیروهایی نظیر آنچه از سحر و جادو ناشی می شود به مقتضای نظام دنیا می باشد که در این نظام، تزاحم بین زشتی ها و پلیدی ها وجود دارد و همچنان که انسان های شیطان صفت و زشت کار وجود دارد، جن های پلید و آزار دهنده نیز وجود دارد. ولی باید توجه داشت که غالب آنچه امروزه در میان مردم در این باره شایع است، بی اساس است و بیشتر به افکار روانی، تخیلات، سوء ظن ها، توهمات و مشکلات واقعی موجود در رفتار و اعمال خودمان مربوط است . علاوه بر این مطمئن باشید اگر به خداوند متعال توکل کنید و تمام امور زندگی خود را به او واگذار کنید، خداوند به بهترین وجه و شکل به آن رسیدگی خواهد کرد زیرا او خیر و صلاح بندگانش را بهتر از من و تو می‌داند. خداوند در سوره بقره آیه 216 می‌فرماید: (... و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شرٌ لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون؛ چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید . حال آنکه شر شما در آن است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید). از دعا، توسل، نذر و مانند آن غافل نباشید، زیرا ازدواج با یک همسر مؤمن و با اخلاق، یکی از توفیقات بزرگ و یکی از نعمت های با ارزش خداوند است و لازم است برای به دست آوردن آن تلاش کنیم. برای این کار، پیشنهادات زیر را خدمتتان ارائه می کنیم: _ در شب جمعه غسل کنید (غسل مستحبی) و بعداز نیمه شب نماز امام زمان(عج) را بخوانید (کیفیت آن در مفاتیح الجنان در ضمن اعمال شب جمعه آمده است). _ سه روز چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرید و روز جمعه نماز جعفر طیار به جای آورید (کیفیت آن در مفاتیح الجنان در ضمن اعمال روز جمعه آمده است) این عمل که مورد توجه بزرگان دین بوده در استجابت دعا بسیار مؤثر است. در پایان نکات زیر را یادآور می شویم: در صورتی که بدون هیچگونه سوء ظنی و بدبینی به فرد یا افرادی در بین همسایگان به شکل قطعی و یقینی به این نتیجه رسیدید که فردی از همسایگان در امر ازدواجتان کارشکنی می کنند و یا پیش خواستگاران شما بدگویی می کنند و مانع ازدواج تان می شوند، در صورت امکان با هماهنگی و توافق والدین تان برای مدتی یا برای همیشه مسکن خود را تغییر دهید. چه بسا در این تغییر و تحول و دور شدن از محل مسکونی، موفقیت تان تضمین شود همان طور که در بسیاری از حرکت های اصلاحی افراد موفق از همین اهرم بهره مند شده اند و بدون درگیری و روبرو شدن با منشأ فساد، به نتایج و اهداف مورد نظر خودشان رسیده اند. با کاهش سطح انتظارات خود از همسر و شریک زندگی خود باید بهانه جویی ها و شرائط خاصی را که جنبه اساسی در انتخاب همسر ندارد کنار گذاشت و اگر خواستگاری به خانه شما مراجعه کرد و ملاک های اساسی نظیر تدین و پای بندی به ارزش های اخلاقی و اصالت خانوادگی را در وی یافتید به او پاسخ مثبت دهید. خواهر گرامی شما به جای این که ذهنتان را به کمبودها، نقص‌های خود معطوف دارید و از آن رنج ببرید توانایی‌ها و استعدادها و موفقیت‌های گذشته و حال خود را به خاطر خود بسپارید و با تکیه بر آنها یأس و ناامیدی را از خود دور کنید و با نگرشی مثبت به زندگی و آینده اجازه ندهید این گونه مسائل جزئی که در نهایت هم حل می‌شود، زندگی را بر شما تلخ کند. اگر خواستگار ندارید، هزاران هزار نعمت و توانمندی خداوند در وجود شما و اطراف شما قرار داده است و از آن بهره‌مند هستید چه بهتر است به آنها بیاندیشید و به بهره‌برداری از آن نعمت‌ها فکر کنید و لذت ببرید. رابطه خود را با خداوند متعال و راز و نیاز با او را فراموش نکنید که یاد خدا آرامش‌بخش است. www.morsalat.com
سن ازدواجم به تاخیر افتاده با خواستگاران به توافق نمی رسیم می گویند بختم را بسته اند به نظر شما چه کار کنم ؟
اما در پاسخ به مسأله ای که تحت عنوان مشکل ازدواج فرمودید توجه به نکات زیر لازم و ضروری است مطالعه و دقت در مطالب آن می تواند بخش زیادی از دغدغه های ذهنی تان را بکاهد.
وضعیت اجتماعی فرهنگی و اقتصادی جامعه باعث شده است سن ازدواج دختران و پسران بالا برود بعضی توقعات و انتظارات خانوادهها و دامن زدن به فرهنگ تشریفات و نظیر آن، مشکل بیکاری پسران و عدم توانایی آنها برای تأمین نیازمندیهای زندگی مستقل عواملی است که باعث این مشکل شده بنابراین در چنین فضایی زمینه ازدواج دختران نیز فراهم نمیشود در نتیجه دخترانی نظیر شما گمان میکنند اشکال و ایراد در وجود آنهاست یا مربوط به سحر و بسته شدن بخت و ... پس یکی از عوامل پدید آمدن این مشکل عاملی است که از اختیار شما و هر کس دیگری خارج است.
گاهی انتظارات بالا و بیش از اندازه خانوادهها یا خود دختران به این مشکل دامن میزند که در این صورت این موضوع باید مورد بررسی قرار گیرد و در صورت واقعیت داشتن آن، با تدابیر لازم و مناسب به تعدیل آن پرداخت و بدین وسیله یکی از موانع خواستگاری و ازدواج برطرف شود.
گاهی نیز ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی خانوادهها ممکن است مانع و سد راهی برای خواستگاران باشد که این امر نیز باید مورد توجه خانوادهها قرار گفته و در صورت لزوم تغییرات لازم را در نحوه برخورد و صفات اخلاقی و آداب اجتماعی خود ایجاد نمایند و زمینه ازدواج دختران خود را فراهم نمایند.
4 ) نداشتن خواستگارهای متعدد و زیاد برای برخی افراد و دختر خانم ها و یا به توافق نرسیدن خانواده ها یا دختر و پسر و به عبارت دیگر جور نشدن آن، یک امر طبیعی است و هرگز نشانه بخت بد یا بسته شدن بخت فرد یا افراد نیست. همانطور که برای شما به عنوان یک دختر این مشکل وجود دارد و هنوز نتوانسته اید با فرد مناسب و دلخواهتان ازدواج کنید برای پسرها نیز این مشکل وجود دارد. علاوه بر این شما بین دختران تنها فردی نیستید که دچار این مشکل هستید، دختران زیاد دیگری نیز هستند که مدت ها و گاهی سال ها با این مسأله روبرو هستند ولی نهایتا، همسر مناسب و متناسب با روحیات خود را پیدا می کنند ولی با اندکی تأخیر از نظر زمانی. پس زود ازدواج کردن آن هم با اولین یا دومین خواستگار نشانه موفقیت در امر ازدواج و تأمین خوشبختی و سعادت همیشگی وی نیست. با کمی دقت و تفحص در بین همسایگان، فامیل و دیگران می توانید مشاهده کنید که فرآیند خواستگاری و ازدواج معمولا یک فرآیند طولانی مدت است و نیازمند زمان و دقت کافی است و چه بسا همین تجربه ها و به تأخیر افتادن ها، شناخت و آگاهی تان از موضوعات و معیارهای ازدواج را بیشتر و عمیق تر می کند و موفقیت در این امر مهم و حیاتی را چندین برابر می کند و در نتیجه به صلاح شماست.
5 ) در فرآیند خواستگاری همانطور که خانواده دختر از ویژگی های خانوادگی، اخلاقی و... پسر تحقیق می کنند تا با شناخت کامل و دقیقی کار انجام گیرد. خانواده پسر نیز در مراحل خواستگاری و پس از آن از خانواده دختر و خصوصیات اخلاقی و رفتاری دختر تحقیق و تفحص می کنند و این امری لازم و ضروری است. چه بسا خانواده پسر پس از خواستگاری در تحقیقاتشان به نقطه ضعف هایی در وجود شما یا خانواده محترمتان رسیده اند و متناسب با وضعیت خانوادگی خود نیافته اند و در نتیجه امر را پیگیری نکرده اند. بنابراین چه دلیلی دارید که جور نشدن را به بسته بودن بخت خود نسبت دهید. چه بسا از نظر فرهنگی، اخلاقی، خانوادگی و یا از هر نظر دیگر شما را نپسندیده اند. لازم به ذکر است یکی از منابع تحقیق آنها همسایگان، هم درسی ها، همکاران شما یا یکی از اعضای خانواده تان می توانند باشند و آنها هم خود را موظف می دانند آنچه را می بینند و مشاهده کرده اند و باور دارند برای آنها گزارش دهند.
6 ) ویژگی های ظاهری و تناسب ظاهری یکی از معیارهای پسران و خانواده های آنها در زمان خواستگاری است که برخی افراد به خاطر عدم وجود این تناسب پس از خواستگاری، پیگیری نمی کنند و شما گمان می کنید بخت شما را بسته اند. پس این هم یکی از عوامل جور نشدن است نه بسته شدن بخت.
خواهر گرامی بنابراین حل نشدن مشکل ازدواج تان می تواند ریشه در عوامل و علل فوق داشته باشد. گرچه نمی خواهیم بگوییم سحر و جادو و بستن بخت هیچ گونه واقعیتی ندارد ولی از طرف دیگر نمی توان مطمئن بود که مورد و مشکل شما ریشه در همین مسأله دارد. وجود نیروهایی نظیر آنچه از سحر و جادو ناشی می شود به مقتضای نظام دنیا می باشد که در این نظام، تزاحم بین زشتی ها و پلیدی ها وجود دارد و همچنان که انسان های شیطان صفت و زشت کار وجود دارد، جن های پلید و آزار دهنده نیز وجود دارد. ولی باید توجه داشت که غالب آنچه امروزه در میان مردم در این باره شایع است، بی اساس است و بیشتر به افکار روانی، تخیلات، سوء ظن ها، توهمات و مشکلات واقعی موجود در رفتار و اعمال خودمان مربوط است . علاوه بر این مطمئن باشید اگر به خداوند متعال توکل کنید و تمام امور زندگی خود را به او واگذار کنید، خداوند به بهترین وجه و شکل به آن رسیدگی خواهد کرد زیرا او خیر و صلاح بندگانش را بهتر از من و تو میداند. خداوند در سوره بقره آیه 216 میفرماید: (... و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شرٌ لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون؛ چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید . حال آنکه شر شما در آن است و خدا میداند و شما نمیدانید).
از دعا، توسل، نذر و مانند آن غافل نباشید، زیرا ازدواج با یک همسر مؤمن و با اخلاق، یکی از توفیقات بزرگ و یکی از نعمت های با ارزش خداوند است و لازم است برای به دست آوردن آن تلاش کنیم. برای این کار، پیشنهادات زیر را خدمتتان ارائه می کنیم:
_ در شب جمعه غسل کنید (غسل مستحبی) و بعداز نیمه شب نماز امام زمان(عج) را بخوانید (کیفیت آن در مفاتیح الجنان در ضمن اعمال شب جمعه آمده است).
_ سه روز چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرید و روز جمعه نماز جعفر طیار به جای آورید (کیفیت آن در مفاتیح الجنان در ضمن اعمال روز جمعه آمده است) این عمل که مورد توجه بزرگان دین بوده در استجابت دعا بسیار مؤثر است.
در پایان نکات زیر را یادآور می شویم:
در صورتی که بدون هیچگونه سوء ظنی و بدبینی به فرد یا افرادی در بین همسایگان به شکل قطعی و یقینی به این نتیجه رسیدید که فردی از همسایگان در امر ازدواجتان کارشکنی می کنند و یا پیش خواستگاران شما بدگویی می کنند و مانع ازدواج تان می شوند، در صورت امکان با هماهنگی و توافق والدین تان برای مدتی یا برای همیشه مسکن خود را تغییر دهید. چه بسا در این تغییر و تحول و دور شدن از محل مسکونی، موفقیت تان تضمین شود همان طور که در بسیاری از حرکت های اصلاحی افراد موفق از همین اهرم بهره مند شده اند و بدون درگیری و روبرو شدن با منشأ فساد، به نتایج و اهداف مورد نظر خودشان رسیده اند.
با کاهش سطح انتظارات خود از همسر و شریک زندگی خود باید بهانه جویی ها و شرائط خاصی را که جنبه اساسی در انتخاب همسر ندارد کنار گذاشت و اگر خواستگاری به خانه شما مراجعه کرد و ملاک های اساسی نظیر تدین و پای بندی به ارزش های اخلاقی و اصالت خانوادگی را در وی یافتید به او پاسخ مثبت دهید.
خواهر گرامی شما به جای این که ذهنتان را به کمبودها، نقصهای خود معطوف دارید و از آن رنج ببرید تواناییها و استعدادها و موفقیتهای گذشته و حال خود را به خاطر خود بسپارید و با تکیه بر آنها یأس و ناامیدی را از خود دور کنید و با نگرشی مثبت به زندگی و آینده اجازه ندهید این گونه مسائل جزئی که در نهایت هم حل میشود، زندگی را بر شما تلخ کند. اگر خواستگار ندارید، هزاران هزار نعمت و توانمندی خداوند در وجود شما و اطراف شما قرار داده است و از آن بهرهمند هستید چه بهتر است به آنها بیاندیشید و به بهرهبرداری از آن نعمتها فکر کنید و لذت ببرید. رابطه خود را با خداوند متعال و راز و نیاز با او را فراموش نکنید که یاد خدا آرامشبخش است.
www.morsalat.com
- [سایر] وقتی می خواستیم مراسم عقدکنان بگیریم یکی از اقوام نزدیک فوت کرده اند و ازدواج به تاخیر افتاده است. آیا اگر این کار را بکنیم اشکال دارد ؟
- [آیت الله بهجت] برای دختری که در معرض شوهر رفتن بوده جهیزیه تهیه شده؛ ولی به علل مختلفی ازدواج او به تأخیر افتاده مثلاً سنّ او از 30 سال هم تجاوز کرده . آیا باز هم خمس جهیزیه ی خریده شده ساقط است؟
- [سایر] آیا طرفین قرارداد می توانند با توافق مزایایی کمتر از آنچه در قانون کار و مقررات تبعی پیش بینی شده در نظر بگیرند؟
- [سایر] سلام اقای مرادی شما که می گویید خواستگاران را رد نکنید وفرصتهایتان را از دست ندهید دختری که در سن 24 سالگی است و تا کنون هیچ خواستگاری نداشته چه باید بکند دانشگاه هم رفته و درسش تمام شده از نظر ظاهر هم در حد مقبولی است تمام دوستان و اقوا م هم سن وسالش ازدواج کرده اند وتازه همه منتظر ازدواج او هستند در چنین وضعیتی چه باید کرد ؟لطفا\" راهنمایی کنید
- [آیت الله سبحانی] کارمندی که سال خمسی او، اوّل فروردین می باشد حقوق ماههای قبلی او به علت ضعف مالی اداره مربوط به تأخیر افتاده و در فروردین سال نو به دست او رسیده است اکنون با توجه به اینکه این حقوق در مقابل کاری که سال گذشته انجام داده است به او اعطاء می گردد این مبلغ به نظر حضرت عالی خمس دارد؟
- [امام خمینی] شخصی دارای باغی است که چند سال است درآمدی نداشته اما از نظر قیمت برای سفر حج کافی بوده است و صاحب آن اطمینان عرفی دارد که وقتی باغ ثمر دهنده شود او هم از کار افتاده خواهد شد و باید از درآمد آن باغ امرار معاش نماید آیا چنین شخصی مستطیع شده است یا نه؟
- [سایر] سلام حاجی،بار دوم است که میفرستم.28سال دارم و 2فرزند.بشدت به دختری که چند سال از من کوچکتر است دلبسته شده ام.با توجه به اینکه این علاقه دوسویه بوده و ملاقاتهای ما فقط برای صحبت و کار و کاملاً مراعات شده است،به نظر مبارک شما به گناه افتاده ایم؟خواهشاًجواب دهید.پیشاپیش سال دو را هم به شما تبریک عرض میکنم.
- [آیت الله وحید خراسانی] شخصی باغی دارد که چند سال است درامدی نداشته اما از نظر قیمت برای سفر حج کافی بوده صاحب باغ عرفا اطمینان دارد وقتی باغ ثمر بدهد او هم از کار افتاده خواهد شد و باید از درامد باغ امرار معاش نماید ایا این شخص مستطیع است
- [سایر] سلام من 29 سال سن دارم و در شرف ازدواج هستم ولی همه دختر های هم سن و سالم سطح تحصیلاتشان از من بالاتره به نظر شما ازدواج به این صورت که همسر سواد بیشتری داره موفق خواهد بود در ضمن من با دختری اشنا شدم که برای او تحصیلاتم ملاک نیست مهم کار ابرومند داشتن است و خانواده خوب و که همه چیز را پذیرفته
- [آیت الله سبحانی] شخصی در سالی که سازمان حج و زیارت ثبت نام می نمود به محض شنیدن اطلاعیه، بدون مسامحه و تأخیر با تهیه هزینه لازم در ثبت نام شرکت کرد به علت کثرت متقاضی کار به قرعه انجامید. در این قرعه کشی نام این شخص در ردیف سالهای بعد اعلام گردید که در اثر کهولت سن و نارسایی قلب پیش از فرا رسیدن نوبت تشرف فوت کرد. آیا اکنون ورثه او در امر حج و استنابه از طرف او وظیفه دارند؟
- [آیت الله اردبیلی] حقّ به هم زدن معامله را در اصطلاح (خیار) میگویند و خریدار و فروشنده در یازده صورت میتوانند معامله را به هم بزنند: اوّل:آن که فروشنده یا خریدار از مجلس معامله متفرّق نشده باشند و این حق را (خیار مجلس) میگویند. دوم:آن که فروشنده یا خریدار مغبون شده باشد که به آن (خیار غَبْن) میگویند. سوم:در معامله توافق کنند که تا مدّت معیّنی هر دو یا یکی از آنان و یا شخص دیگری بتوانند معامله را به هم بزند که به آن (خیار شرط) میگویند. چهارم: فروشنده یا خریدار، مال خود را بهتر از آنچه که هست نشان دهد و کاری کند که قیمت مال در نظر مردم زیاد شود که به آن (خیار تدلیس) میگویند. پنجم:در ضمن معامله انجام یا ترک کاری و یا ویژگی خاصی شرط شده باشد، ولی فروشنده یا خریدار به آن شرط عمل نکند که در این صورت دیگری میتواند معامله را به هم بزند و به این حق (خیار تخلّف شرط) میگویند. ششم:در جنس یا عوض آن عیبی باشد که در این صورت طرف مقابل (خیار عیب) دارد. هفتم: معلوم شود بخشی از کالای فروخته شده، متعلّق به دیگری است که اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار میتواند معامله را به هم بزند یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد و نیز اگر معلوم شود مقداری از چیزی که خریدار به عنوان بهای کالا پرداخته، از آنِ شخص دیگری است و صاحب آن راضی نشود، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد، در این صورت اگر مال شخص دیگر با مال فروشنده یا خریدار ممزوج باشد، (خیار شرکت) وگرنه (خیار تَبَعُّض صَفْقه) وجود دارد. هشتم:فروشنده خصوصیّات جنس معیّنی را که مشتری ندیده به او بگوید، بعد معلوم شود به گونهای که گفته نبوده است که در این صورت مشتری میتواند معامله را به هم بزند و نیز اگر مشتری خصوصیّات عوض معیّنی را که میدهد بگوید و بعد معلوم شود به گونهای که گفته نبوده است، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند و به این خیار (خیار رؤیت) میگویند. نهم: مشتری پول کالایی را که نقدا خریده تا سه روز ندهد و فروشنده هم کالا را تحویل ندهد که اگر مشتری شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر در تحویل کالا هم نشده باشد، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند؛ ولی اگر جنسی که خریده مثل بعضی از میوهها باشد که اگر یک روز بماند ضایع میشود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر در تحویل جنس هم نشده باشد، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند و این خیار را (خیار تأخیر) مینامند. دهم:در صورتی که حیوانی را خریده باشد، خریدار تا سه روز میتواند معامله را به هم بزند که به این حق (خیار حیوان) میگویند. یازدهم: فروشنده نتواند کالایی را که فروخته تحویل دهد، مثلاً اسبی که فروخته فرار کند که در این صورت مشتری میتواند معامله را به هم بزند و این خیار را (خیار تعذّر تسلیم) مینامند و برخی احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.
- [آیت الله سیستانی] قسَم چند شرط دارد : اول : کسی که قسَم میخورد باید بالغ و عاقل باشد ، و از روی قصد و اختیار قسَم بخورد ، پس قسَم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست ، و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد یا بی اختیار قسَم بخورد . دوم : کاری را که برای آن قسَم میخورد باید حرام یا مکروه نباشد ، و کاری را که قسَم میخورد ترک کند ، باید واجب یا مستحب نباشد ، و اگر قسَم بخورد کار مباحی را بجا آورد یا ترک کند ، چنانچه آن فعل یا ترک از نظر عقلا رجحان داشته باشد ، یا برای شخص او مصلحتی دنیوی داشته باشد ، قسَمش صحیح است . سوم : به یکی از اسمهای خداوند عالم قسَم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود ، مانند خدا ، و اللّه ، یا خدا را به صفات و افعالی یاد کند که مخصوص اوست مثلاً بگوید : قسم به آن کسی که آسمانها و زمین را آفرید ، و نیز اگر به اسمی قسَم بخورد که به غیر خدا هم میگویند ، ولی بقدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ، ذات مقدس حق در نظر میآید ، مثل آنکه به خالق و رازق قسَم بخورد ، صحیح است ، بلکه اگر به اسمی قسَم بخورد که فقط در مقام قسَم خوردن ذات حق از آن به نظر میآید ، مثل سمیع و بصیر باز هم قَسمش صحیح است . چهارم : قسَم را به زبان بیاورد ، ولی آدم لال اگر با اشاره قسَم بخورد صحیح است ، و کسی که قادر بر تکلم نیست ، اگر بنویسد و آن را در قلبش قصد کند کافی است ، بلکه قادر بر تکلم نیز اگر بنویسد بنابر احتیاط واجب ، باید به آن عمل کند . پنجم : عمل کردن به قسَم برای او ممکن باشد ، و اگر موقعی که قسَم میخورد ممکن نباشد و بعداً ممکن شود ، کافی است ، و اگر موقعی که قسَم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود ، از وقتی که عاجز میشود قسَم او بهم میخورد ، و همچنین است اگر بقدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد ، و این عجز اگر به اختیار او باشد ، یا بدون اختیار ولی او در تأخیر از زمان قدرت عذری نداشته باشد ، گناه کرده و کفاره واجب است .
- [آیت الله شبیری زنجانی] حجّ زیارت کردن خانه خدا و انجام اعمالیست که دستور دادهاند در آنجا به جا آورده شود و در تمام عمر بر کسی که این شرایط را دارا باشد یک مرتبه واجب میشود: اوّل: آن که بالغ باشد. دوم: آن که عاقل باشد. سوم: به واسطه رفتن به حجّ مجبور نشود که کار حرامی را (که اهمیتش در شرع به اندازه حجّ یا بیشتر از حجّ است) انجام دهد، یا عمل واجبی را (که به اندازه حجّ یا مهمتر از حجّ است) ترک نماید؛ بلی در صورتی که عمل واجب را ترک کند، یا عمل حرام را مرتکب شود، با داشتن شرایط دیگر حجّ بر او واجب است. چهارم: آن که مستطیع باشد؛ و مستطیع بودن به چند چیز است: اوّل: آن که توشه راه و مرکب سواری یا مالی که بتواند آنها را تهیّه کند داشته باشد. دوم: توانایی بدنی داشته باشد؛ یعنی از نظر شرایط جسمی توانایی آن را داشته باشد که مکّه رود و حجّ را به جا آورد. سوم: در راه مانعی از رفتن نباشد، پس اگر راه بسته باشد یا انسان بترسد که در راه، خطر جانی باشد یا آبروی وی در خطر افتد یا مالی را که بردن آن مشقّت شدید برای او ایجاد میکند ببرند، حجّ بر او واجب نیست ولی اگر بتواند از راه دیگری برود - اگر چه دورتر باشد - در صورتی که مشقّت شدید نداشته باشد، حجّ بر او واجب است. چهارم: به مقدار به جا آوردن حجّ وقت داشته باشد. پنجم: انجام حجّ موجب اختلال در تأمین اقتصادی زندگی خود یا کسانی که شرعاً یا عرفاً خرجی آنها بر او واجب است، نگردد. ششم: انجام حجّ موجب اختلال در سائر جهات زندگی او نگردد؛ مثلاً کسی که میترسد با رفتن حجّ زندگی او به جدایی کشیده شود، حجّ بر او واجب نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] معامله سلف شش شرط دارد: اوّل: خصوصیاتی را که جنس به واسطه آنها فرق میکند معیّن نمایند، ولی دقّت زیاد لازم نیست، همین قدر که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافی است. دوم: پیش از آن که خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبکار باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده میتواند معامله همان مقدار را به هم بزند. سوم: مدّت را کاملاً معلوم کنند و اگر مثلاً بگوید: تا اوّل خرمن جنس را تحویل میدهم، چون مدّت کاملاً معلوم نشده، معامله باطل است. چهارم: زمانی را برای تحویل جنس معیّن کنند که فروشنده بتواند در آن زمان جنس را تحویل دهد، البتّه اگر در هنگام معامله فروشنده میتوانسته با فراهم کردن مقدّمات کار، جنس مورد نظر را در زمان تعیین شده تحویل دهد، ولی در اثر تأخیر در فراهم کردن مقدّمات، پس از معامله قدرت خود را بر تحویل جنس در زمان تعیین شده از دست دهد معامله صحیح است، ولی خریدار میتواند معامله را به هم بزند. گفتنیست که اگر فروشنده در هنگام معامله نمیتوانسته جنس را تحویل دهد ولی مثلاً به اندازه همان جنس از دیگری طلب داشته باشد، همین که خریدار بتواند جنس را از بدهکار تحویل بگیرد، کفایت میکند در این که معامله سلف صحیح باشد. پنجم: جای تحویل جنس را معیّن نماید، ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد، لازم نیست اسم آنجا را ببرند. ششم: وزن یا پیمانه یا طول یا مساحت آن را معیّن کنند و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله میکنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخممرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیّت ندهند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.