بدیهی است که خانواده، هسته اصلی جوامع بزرگ بشری است، و معلوم است اولین قدمی که آدمی از حالت انفرادی به حالت اشتراک و اجتماعی بر می‌دارد، "زناشویی" یا انعقاد قرار زندگی مشترک با همسری است. و شبهه‌ ای نیست که اگر این پایه و هسته مرکزی اجتماع، بر شالوده و قوانین و سنت‌های درستی برقرار و استوار باشد، تأثیری مستقیم در بهبود وضع خانواده و در نتیجه اجتماع دارد، و اگر نباشد، جامعه و خانواده گرفتار انواع مختلف انحرافات و کجی‌ها و سقوطها خواهند گردید. اسلام، نه تنها شخصیت زن را در مورد مالکیت محقق نموده، بلکه در همه جا - به ویژه در حساس‌ترین و مهم‌ترین مسائل مربوط به زندگی او نیز که امر زناشویی باشد - استقلال نظر و آزادی اراده و شخصیت زن را تثبیت فرمود و رضایت او را یکی از دو رکن اساسی ازدواج قرار داد، تا هر کسی را میل و رغبت دارد و احساس رضایت در زندگی با او می‌کند، به اراده خود - نه با اکراه و اجبار - عقد زناشویی با او منعقد سازد. و به عبارت دیگر: ازدواج، قرارداد دوطرفه‌ای است که یک طرفش زن و طرف دیگر، مرد است، و در این قرارداد، رضایت و امضای هر دو طرف، رکن اساسی کار است. اما این‌که با بیان فوق چگونه می‌توان بین ولایت پدر در ازدواج دختر و آزادی او جمع کرد؛ به این صورت است که: این مسأله مورد اتفاق تمام فقهای اسلامی است که: پدر و جدّ پدری و نوّاب و قائم‌مقام آن‌ها در مورد امر زناشویی و معاملات و سایر امور مشابه بر فرزندان نابالغ خود، اعم از دختر و پسر و آنهایی که فاقد رشد عقلی هستند، ولایت دارند. یعنی بدون اذن و اجازه یا امضاء "ولی" معاملات و عقدهای آنها خالی از اعتبار و محکوم به بطلان است. فلسفه تشریع ولایت پدر بر فرزند فلسفه تشریع "ولایت" نیز بر همه واضح است که به خاطر "تأمین منافع" نامبردگان است. ولی بحث در این است که: آیا این "ولایت" پس از بلوغ فرزندان، یا رفع جنون و سفاهت هنوز ادامه دارد؟ گروهی از فقهای ما معتقدند: شعاع و نفوذ "ولایت" پدر تا هنگامی است که فرزندان در حال قبل از بلوغ یا در حال سفاهت و جنون باشند، و همین که این موانع برطرف گردید، "ولایت" نیز منتفی می‌شود و فرزندان اعم از دختر و پسر، پس از رفع موانع خود مسؤل مقدرات زندگی خود بوده در کلیه امور از معاملات و زناشویی و غیر آن، استقلال نظر دارند و نیازی به اجازه و تنفیذ "ولی" نمی‌باشد. گرچه برخی احتیاط را در اجازه می‌دانند.[1] ولی برخی دیگر از فقها[2] عقیده دارند: با توجه به "احادیث خاصه"[3] و "جمیع بین روایات"[4] دانسته می‌شود که جلب رضایت و موافقت پدر نیز در ازدواج دختر "باکره"، او هر چند به سن بلوغ رسیده و "رشد عقلی" نیز داشته باشد، ضروری و واجب است. و برخی در همین فرض حکم به احتیاط اجازه پدر داده ‌اند[5] همانگونه که قبلاً اشاره شد. یعنی همان طوری که رضایت و موافقت دختر شرط است، رضایت و اجازه پدر نیز شرط است. بنابراین، در این مورد خاص هنوز اثر و شعاع "ولایت" منقطع نشده است. البته لزوم تحصیل رضایت پدر نیز به عقیده این دسته از فقهاء تنها در مورد ازدواج اول دختر (باکره) است نه در ازدواج‌های بعدی او. و بعضی‌ها[6] هم بر این عقیده ‌اند که اگر برای دختر، همسر "کفو" و هم‌شأن وی به خواستگاری آید و از شرایط حسن خلق و ایمان برخوردار باشد و پدر بدون وجه شرعی مخالفت کند و برای دختر خوف حاصل شود که اگر در مورد مذکور ازدواج صورت نپذیرد، کفوی برایش پیدا نشود، در این صورت اذن پدر شرط نیست. حکمت تشریع اذن پدر نسبت به ازدواج دختر اما حکمت تشریع این حکم: به نظر می‌رسد یکی از حکمت‌های شرط اذن پدر نسبت به ازدواج دختر باکره، مسأله غلبه احساسات و حدّت و تندی در دختر است. این مسأله در آغاز عمر، به خصوص در دریای متلاطم افکار سراسر رؤیای یک دختر کم‌تجربه و شوهرندیده (که همواره در کام خود تخیلات شاعرانه دارد و چه بسا تلخی‌ها را شیرین و انحرافات را راست و درست می‌بیند) نیازمند به یک لنگر یا چشم زشت و زیبا دیده و مجرّب است که در عین حال دلسوز و مهربان بوده، این احساسات را نیز با نظر مهر - اما عاقلانه - بنگرد. لذا حکمت ایجاب می‌کند موافقت و رضایت پدر و دختر در ازدواج اول دختر که تجربه‌ای نیندوخته است با هم بوده، از هم جدا نباشند.[7] علاوه بر آن چه ذکر شد، این نکته نیز درخور توجه است که: زن نوعاً در 9 سالگی صلاحیت ازدواج را دارد، در صورتی که برای مرد، این استعداد نوعاً از پانزده سالگی است.[8] و پُرواضح است که انسان، به ویژه دختر در سنین پایین‌تر نیازمند صلاح‌دید و مشورت بزرگترها و به ویژه پدر هستند. چرا نظر مادر در ازدواج دختر شرط نیست؟ اما این‌که چرا نظر مادر شرط نیست، به این علت که مادر نیز خود از صنف زنان است و احساسات و عواطف در آنها بر تعقل و اندیشه غالب است، به علاوه در روایاتی که اذن را شرط دانسته، تنها از پدر نام برده است و از مادر نامی نبرده است. ه) چرا در ازدواج پسر اذن پدر شرط نیست؟ اولاً: پسرها در سنینی نیاز به ازدواج دارند که معمولاً به حد رشد و کمال فکری رسیده باشند (پانزده سالگی به بعد) به خلاف شروع سن ازدواج در دخترها (9 سالگی)، ثانیاً: وقتی ما پذیرفتیم که خداوند عادل و حکیم بوده و تمام احکام و مقررات اسلام را بر اساس مصالح در جهت رسیدن به کمال معنوی بندگان خود مقرر فرموده است در این صورت جای هیچ گونه سؤالی در مورد حکمی از احکام الهی باقی نمی‌ماند. و لازم هم نیست حکمت و فلسفه احکام را انسان بداند. به قول شاعر: بنده ‌ایم و پیشه ما بندگی است بندگان را با سببها کار نیست همچو آن روحانیان کز امر ربّ سجده کردند و نگفتند از سبب[9] منابع برای مطالعه بیشتر: 1- رساله نوین، ج 3، مسائل خانواده، فتاوای امام خمینی‌رحمه الله. 2- نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا. 3- اسلام و اجتماع، علامه طباطبایی، انتشارات پیام اسلام. [1] . از جمله ایشان، حضرت آیت‌اللَّه گلپایگانی می‌فرماید: "بنابر احتیاط باید...." و حضرت آیت‌اللَّه بهجت می‌فرماید: "بنابر احتیاط تکلیفاً...". توضیح المسائل مراجع، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، ج 2، ص 387. [2] . از جمله ایشان حضرت امام خمینی است که به حکم ایشان اشاره می‌شود. [3] . امام صادق‌علیه السلام فرمود: "لا تزوج ذوات الآباء من الابکار الاّ باذن آبائهنّ" "دخترانی که پدر بر سر دارند و باکره هستند باید با رضایت پدر و موافقت او به همسری مردی درآیند". کافی، کلینی، ج 5، ص 393، حدیث 1. [4] . در برخی احادیث دیگر تنها رضایت دختر را شرط دانسته و جلب موافقت پدر را ضروری ندانسته، در "تهذیب" از امام صادق‌علیه السلام نقل شده که فرمود: "لا بأس بتزویج البکر اذا رضیت من غیر اذن ابیها". تهذیب، شیخ طوسی، ج 7، ص 254، روایت 20. و در برخی دیگر از روایات، تنها رضایت پدر را شرط صحت عقد می‌داند. در "کافی" از اما صادق‌علیه السلام نقل شده است که: "لیس لها مع ابیها امر اذا نکحها جاز نکاحه". کافی، کلینی، ج 5، ص 393. از جمع بین این دو دسته اخبار، رضایت پدر و دختر هر دو را لازم می‌دانند. [5] . توضیح المسائل، حضرت آیت‌اللَّه گلپایگانی، مسأله 2385. [6] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 2، فصل اولیاء العقد، مسأله 2. [7] . نوری، یحیی، حقوق زن در اسلام و جهان، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، 1347، ص 117-123، اقتباس. [8] . ر.ک: اسلام و اجتماع، علامه طباطبایی، ص 51 به بعد. [9] . مثنوی طاقدیس، ملا احمد نراقی، ص 36. ( اندیشه قم )
چرا در ازدواج دختر، اذن پدر شرط است ولی نظر مادر شرط نیست؟ و چرا در ازدواج پسر اذن پدر جایز نیست؟
بدیهی است که خانواده، هسته اصلی جوامع بزرگ بشری است، و معلوم است اولین قدمی که آدمی از حالت انفرادی به حالت اشتراک و اجتماعی بر میدارد، "زناشویی" یا انعقاد قرار زندگی مشترک با همسری است. و شبهه ای نیست که اگر این پایه و هسته مرکزی اجتماع، بر شالوده و قوانین و سنتهای درستی برقرار و استوار باشد، تأثیری مستقیم در بهبود وضع خانواده و در نتیجه اجتماع دارد، و اگر نباشد، جامعه و خانواده گرفتار انواع مختلف انحرافات و کجیها و سقوطها خواهند گردید.
اسلام، نه تنها شخصیت زن را در مورد مالکیت محقق نموده، بلکه در همه جا - به ویژه در حساسترین و مهمترین مسائل مربوط به زندگی او نیز که امر زناشویی باشد - استقلال نظر و آزادی اراده و شخصیت زن را تثبیت فرمود و رضایت او را یکی از دو رکن اساسی ازدواج قرار داد، تا هر کسی را میل و رغبت دارد و احساس رضایت در زندگی با او میکند، به اراده خود - نه با اکراه و اجبار - عقد زناشویی با او منعقد سازد. و به عبارت دیگر: ازدواج، قرارداد دوطرفهای است که یک طرفش زن و طرف دیگر، مرد است، و در این قرارداد، رضایت و امضای هر دو طرف، رکن اساسی کار است.
اما اینکه با بیان فوق چگونه میتوان بین ولایت پدر در ازدواج دختر و آزادی او جمع کرد؛ به این صورت است که: این مسأله مورد اتفاق تمام فقهای اسلامی است که: پدر و جدّ پدری و نوّاب و قائممقام آنها در مورد امر زناشویی و معاملات و سایر امور مشابه بر فرزندان نابالغ خود، اعم از دختر و پسر و آنهایی که فاقد رشد عقلی هستند، ولایت دارند. یعنی بدون اذن و اجازه یا امضاء "ولی" معاملات و عقدهای آنها خالی از اعتبار و محکوم به بطلان است.
فلسفه تشریع ولایت پدر بر فرزند
فلسفه تشریع "ولایت" نیز بر همه واضح است که به خاطر "تأمین منافع" نامبردگان است. ولی بحث در این است که: آیا این "ولایت" پس از بلوغ فرزندان، یا رفع جنون و سفاهت هنوز ادامه دارد؟
گروهی از فقهای ما معتقدند: شعاع و نفوذ "ولایت" پدر تا هنگامی است که فرزندان در حال قبل از بلوغ یا در حال سفاهت و جنون باشند، و همین که این موانع برطرف گردید، "ولایت" نیز منتفی میشود و فرزندان اعم از دختر و پسر، پس از رفع موانع خود مسؤل مقدرات زندگی خود بوده در کلیه امور از معاملات و زناشویی و غیر آن، استقلال نظر دارند و نیازی به اجازه و تنفیذ "ولی" نمیباشد. گرچه برخی احتیاط را در اجازه میدانند.[1]
ولی برخی دیگر از فقها[2] عقیده دارند: با توجه به "احادیث خاصه"[3] و "جمیع بین روایات"[4] دانسته میشود که جلب رضایت و موافقت پدر نیز در ازدواج دختر "باکره"، او هر چند به سن بلوغ رسیده و "رشد عقلی" نیز داشته باشد، ضروری و واجب است. و برخی در همین فرض حکم به احتیاط اجازه پدر داده اند[5] همانگونه که قبلاً اشاره شد.
یعنی همان طوری که رضایت و موافقت دختر شرط است، رضایت و اجازه پدر نیز شرط است. بنابراین، در این مورد خاص هنوز اثر و شعاع "ولایت" منقطع نشده است. البته لزوم تحصیل رضایت پدر نیز به عقیده این دسته از فقهاء تنها در مورد ازدواج اول دختر (باکره) است نه در ازدواجهای بعدی او. و بعضیها[6] هم بر این عقیده اند که اگر برای دختر، همسر "کفو" و همشأن وی به خواستگاری آید و از شرایط حسن خلق و ایمان برخوردار باشد و پدر بدون وجه شرعی مخالفت کند و برای دختر خوف حاصل شود که اگر در مورد مذکور ازدواج صورت نپذیرد، کفوی برایش پیدا نشود، در این صورت اذن پدر شرط نیست.
حکمت تشریع اذن پدر نسبت به ازدواج دختر
اما حکمت تشریع این حکم: به نظر میرسد یکی از حکمتهای شرط اذن پدر نسبت به ازدواج دختر باکره، مسأله غلبه احساسات و حدّت و تندی در دختر است. این مسأله در آغاز عمر، به خصوص در دریای متلاطم افکار سراسر رؤیای یک دختر کمتجربه و شوهرندیده (که همواره در کام خود تخیلات شاعرانه دارد و چه بسا تلخیها را شیرین و انحرافات را راست و درست میبیند) نیازمند به یک لنگر یا چشم زشت و زیبا دیده و مجرّب است که در عین حال دلسوز و مهربان بوده، این احساسات را نیز با نظر مهر - اما عاقلانه - بنگرد. لذا حکمت ایجاب میکند موافقت و رضایت پدر و دختر در ازدواج اول دختر که تجربهای نیندوخته است با هم بوده، از هم جدا نباشند.[7]
علاوه بر آن چه ذکر شد، این نکته نیز درخور توجه است که: زن نوعاً در 9 سالگی صلاحیت ازدواج را دارد، در صورتی که برای مرد، این استعداد نوعاً از پانزده سالگی است.[8] و پُرواضح است که انسان، به ویژه دختر در سنین پایینتر نیازمند صلاحدید و مشورت بزرگترها و به ویژه پدر هستند.
چرا نظر مادر در ازدواج دختر شرط نیست؟
اما اینکه چرا نظر مادر شرط نیست، به این علت که مادر نیز خود از صنف زنان است و احساسات و عواطف در آنها بر تعقل و اندیشه غالب است، به علاوه در روایاتی که اذن را شرط دانسته، تنها از پدر نام برده است و از مادر نامی نبرده است.
ه) چرا در ازدواج پسر اذن پدر شرط نیست؟
اولاً: پسرها در سنینی نیاز به ازدواج دارند که معمولاً به حد رشد و کمال فکری رسیده باشند (پانزده سالگی به بعد) به خلاف شروع سن ازدواج در دخترها (9 سالگی)،
ثانیاً: وقتی ما پذیرفتیم که خداوند عادل و حکیم بوده و تمام احکام و مقررات اسلام را بر اساس مصالح در جهت رسیدن به کمال معنوی بندگان خود مقرر فرموده است در این صورت جای هیچ گونه سؤالی در مورد حکمی از احکام الهی باقی نمیماند. و لازم هم نیست حکمت و فلسفه احکام را انسان بداند. به قول شاعر:
بنده ایم و پیشه ما بندگی است بندگان را با سببها کار نیست
همچو آن روحانیان کز امر ربّ سجده کردند و نگفتند از سبب[9]
منابع برای مطالعه بیشتر:
1- رساله نوین، ج 3، مسائل خانواده، فتاوای امام خمینیرحمه الله.
2- نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
3- اسلام و اجتماع، علامه طباطبایی، انتشارات پیام اسلام.
[1] . از جمله ایشان، حضرت آیتاللَّه گلپایگانی میفرماید: "بنابر احتیاط باید...." و حضرت آیتاللَّه بهجت میفرماید: "بنابر احتیاط تکلیفاً...". توضیح المسائل مراجع، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، ج 2، ص 387.
[2] . از جمله ایشان حضرت امام خمینی است که به حکم ایشان اشاره میشود.
[3] . امام صادقعلیه السلام فرمود: "لا تزوج ذوات الآباء من الابکار الاّ باذن آبائهنّ" "دخترانی که پدر بر سر دارند و باکره هستند باید با رضایت پدر و موافقت او به همسری مردی درآیند". کافی، کلینی، ج 5، ص 393، حدیث 1.
[4] . در برخی احادیث دیگر تنها رضایت دختر را شرط دانسته و جلب موافقت پدر را ضروری ندانسته، در "تهذیب" از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: "لا بأس بتزویج البکر اذا رضیت من غیر اذن ابیها". تهذیب، شیخ طوسی، ج 7، ص 254، روایت 20. و در برخی دیگر از روایات، تنها رضایت پدر را شرط صحت عقد میداند. در "کافی" از اما صادقعلیه السلام نقل شده است که: "لیس لها مع ابیها امر اذا نکحها جاز نکاحه". کافی، کلینی، ج 5، ص 393. از جمع بین این دو دسته اخبار، رضایت پدر و دختر هر دو را لازم میدانند.
[5] . توضیح المسائل، حضرت آیتاللَّه گلپایگانی، مسأله 2385.
[6] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 2، فصل اولیاء العقد، مسأله 2.
[7] . نوری، یحیی، حقوق زن در اسلام و جهان، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، 1347، ص 117-123، اقتباس.
[8] . ر.ک: اسلام و اجتماع، علامه طباطبایی، ص 51 به بعد.
[9] . مثنوی طاقدیس، ملا احمد نراقی، ص 36.
( اندیشه قم )
- [آیت الله سیستانی] آیا اذن پدر در ازدواج دختر شرط است یا خیر ؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آیا اذن پدر در ازدواج دختر باکره، شرط است؟ و آیا فرقی بین ازدواج دائم و موقّت وجود دارد؟
- [آیت الله اردبیلی] در ازدواج موقت بین مرد و دختری 28 ساله اگر مرد مقلد مرجعی باشد که احتیاط واجب در ازدواج موقت دختر باکره بدون اذن پدر داده و دختر مقلد مرجعی باشد که عقد بدون اذن را بیاشکال می داند، آیا پسر میتواند او را عقد موقت بدون اذن پدر دختر نماید؟
- [آیت الله سبحانی] هرگاه دختر و پسر ادعا کنند که ما نمی دانستیم در عقد نکاح اذن پدر شرط است و عقد را خوانده و نزدیکی نیز نموده اند آیا جهل تقصیری یا قصوری آنان مسقط حدّ است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا در ازدواج ( موقت یا دائم) با دختران باکره اهل تسنن اذن پدر دختر شرط است؟ مراد از دختر باکره چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا در ازدواج (موقت یا دائم) با دختران باکره کفار اهل کتاب (یهود، نصاری) اذن پدر دختر شرط است؟ مراد از دختر باکره چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] حکم ازدواج دختر و پسری که هر دو مسلمان هستند ولی پسر دارای پدر مسلمان و مادر بهائی میباشد چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا اذن پدر در متعه شرط لزوم متعه است یا شرط صحت؟
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر پسر و دختری به دلیل مخالفت پدر و مادر به حرام بیفتند، آیا میتوانند بدون اذن ولیّ ازدواج موقّت کنند؟
- [آیت الله اردبیلی] آیا اذن پدر دختر در ازدواج موقت دختر باکره لازم است؟ اگر دختر رشیده باشد چطور؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وارث دو نفر از طبقه اول باشند: الف دو پسر: که مال میت بین آنها بالسویه تقسیم می شود. ب دو دختر: که مال میت بین آنها بالسویه تقسیم می شود. ج یک پسر و یک دختر: که سهم دختر 31 وسهم پسر 32 می شود. د پدر یا مادر و یک پسر: سهم پدر یا مادر 61 و بقیه سهم پسر می شود. ه پدر یا مادر و یک دختر: سهم پدر یا مادر 41 وبقیه سهم دختر می شود. و پدر و مادر: تفصیل آن بیان می شود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وارث همسر میت و یک نفر از طبقه اول باشند: الف: پدر یامادر و شوهر: سهم شوهر 21 و بقیه سهم پدر یا مادر می شود. ب: پدر یا مادر و زن: سهم زن 41 و بقیه سهم پدر یا مادر می شود. ج: یک پسر یا یک دختر و شوهر: سهم شوهر 41 وبقیه به پسر یا دختر می رسد. د یک پسر یا یک دختر وزن سهم زن 81 وبقیه به پسر یا دختر می رسد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارث میّت فقط پدر و مادر و یک پسر باشند، پدر و مادر هر یک 16 مال و 46 باقی مانده را پسر میبرد و اگر پدر و مادر و چند پسر یا چند دختر باشند، هر کدام از پدر و مادر 16 مال میبرند و فرزندان 46 باقی مانده را به طور مساوی بین خودشان قسمت میکنند و اگر وارث پدر و مادر و پسر و دختر باشند، هر کدام از پدر و مادر 16 مال را میبرد و 46 باقی مانده به فرزندان میرسد که آن را طوری تقسیم میکنند که هر پسری دو برابر یک دختر ببرد، بنابراین اگر میّت پدر و مادر و یک پسر و دو دختر داشته باشد، سهم هر یک از پدر و مادر 16 و سهم پسر 26 و سهم هر دختر 16 خواهد بود.
- [آیت الله نوری همدانی] انسان نمی تواند بدون اذن زن خود ، با زنهائی که به واسطة شیر خوردن، خواهر زاده و برادر زادة زن او شده اند ازدواج کند و نیز اگر با پسری لواط کند ، نمی تواند با دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر که رضاعی هستند یعنی به واسطة شیر خوردن ، دختر و خواهر و مادر او شده اند ازدواج نماید .
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی دختری را برای پسر خود عقد کند، خودش می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید، همچنین اگر اول خودش با مادر آن دختر ازدواج کرده می تواند آن دختر را برای پسر خود بگیرد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی دختری را برای پسر خود عقد کند، خودش می تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید، همچنین اگر اول خودش با مادر آن دختر ازدواج کرده می تواند آن دختر را برای پسر خود بگیرد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مرد نمی تواند بدون اذن همسر خود با خواهرزاده یا برادرزاده رضاعی زن خود ازدواج کند و نیز احتیاط واجب آن است که اگر با پسری (العیاذ بالله) لواط کرده با دختر و خواهر مادر رضاعی آن پسر ازدواج نکند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارث میّت فقط پدر یا مادر و پسر و دختر باشند، 16 مال را پدر یا مادر میبرد و 56 باقیمانده را بین پسر و دختر به گونهای تقسیم میکنند که هر پسری دو برابر دختر ببرد، بنابراین اگر پدر و یک پسر و یک دختر باشند، سهم پدر 318 و سهم پسر 1018 و سهم دختر 518 خواهد بود و اگر پدر و دو پسر و سه دختر باشند، سهم پدر742، سهم هر یک از دو پسر 1042 (بر روی هم 2042) و سهم هر یک از سه دختر 542 (بر روی هم 1542) خواهد بود، مسائل مشابه هم به همین شکل محاسبه میگردد.
- [آیت الله سیستانی] اگر میّت اولاد نداشته باشد ، نوه پسری او اگر چه دختر باشد ، سهم پسر میّت را میبرد ، و نوه دختری او اگر چه پسر باشد ، سهم دختر میّت را میبرد ، مثلاً اگر میّت یک پسر از دختر خود ، و یک دختر از پسرش داشته باشد ، مال را سه قسمت میکنند : یک قسمت را به پسرِ دختر ، و دو قسمت را به دخترِ پسر میدهند . و در ارث بردن نوهها ، نبودن پدر و مادر شرط نیست . ارث دسته دوم
- [امام خمینی] انسان نمیتواند بدون اذن زن خود با زنهایی که بهواسطة شیر خوردن خواهرزاده یا برادر زاده زن او شدهاند ازدواج کند و نیز اگر با پسری لواط کند نمیتواند با دختر و خواهر و مادر و مادربزرگ آن پسر که رضاعی هستند یعنی بهواسطه شیر خوردن دختر و خواهر و مادر او شدهاند ازدواج نماید.