ماهیت هیچ نظامی ، و از جمله رژیم پهلوی را نمیتوان بدون شناخت شخصیت و عملکرد کارگزاران آن نظام، مورد بررسی دقیق قرار داد. یکی از کارگزاران عصر پهلوی ، امیرعباس هویداست. امیرعباس هویدا ، فردی است که از بهمن 1343 تا مرداد 1356، طولانیترین دوران صدارت را در تاریخ ایران دارا بود. او تنها نخستوزیری است که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به اعدام محکوم شد. نام هویدا به دوران ثبات سلطنت محمدرضا پهلوی گره خورده و سالهای صدارت او، اوج فساد و تباهی شاه محسوب میشود. یکی از خصوصیات دوران هویدا گسترش فساد در ابعاد گوناگون بود. در دوران نخستوزیری هویداست که پیوندهای دربار پهلوی با محافل قدرتمند غرب و صهیونیسم جهانی به مستحکمترین شکل خود رسید؛ و شاه به عنوان استوارترین دوست غرب ظاهر گردید. در این دوران، هویدا در افکار عمومی مردم، نمونه کاملی از نخستوزیری چاکرمنش و فاقد شخصیت ، تجلی یافت. در این نوشته برآنیم که به کنکاشی هر چند مختصر درباره شخصیت هویدا و عملکرد دولت در زمان صدارت او بپردازیم. هر چند در ابتدا معترفیم که آنچه نگاشته میشود تمام مطالب درباره او نیست؛ درباره هویدا، گفتنی فراوان است اما در این تحقیق مجالی برای پرداختن به تمام مطالب نیست. پیشینه خانوادگی : امیرعباس هویدا در سال 1299ش(1) 1298(2) یا 1295ش(3) در تهران متولد شد. پدر و پدر بزرگ او، هر دو بهایی بودند و هویدا به پیروی از عقیده آنان ، به سران بهایی نزدیک شد. پدر بزرگ هویدا، میرزا رضا قناد ، از بهاییان متعصب ، و از فداییان عباس افندی محسوب میشد که زندگی در میان مسلمانان ایران را تحمل نکرد و سرانجام به عکا ، محل اقامت میرزا حسینعلی نورکجوری (بها) و عباس افندی (عبدالبها) رفت و مستخدم مخصوص عباس افندی شد.(4) عباس افندی به واسطه خدمات میرزا رضا ، مخارج تحصیل فرزند او را تقبل کرد و حبیبالله را برای تحصیل به اروپا فرستاد. او در اروپا به فراگیری زبانهای انگلیسی و فرانسه پرداخت.(5) حبیبالله پس از بازگشت به ایران در تشکیلات سردار اسعد بختیاری استخدام گردید.(6) و پس از مدت کوتاهی موفق به دریافت لقب عینالملک شد.(7) عینالملک از رهگذر نزدیکی با سردار اسعد با محافل و مجامع سیاسی و روشنفکری آن ایام مرتبط شد و به صف اعضای تحریریه روزنامه رعد به مدیریت سیدضیاءالدین طباطبایی پیوست و همزمان در وزارت مالیه استخدام گردید.(8) عینالملک از وابستگان انگلیس و از هواداران سیاستهای استعماری این کشور در ایران بود. بر همین اساس هنگامی که قرارداد استعماری 1919 توسط وثوقالدوله و سرپرسی کاکس امضا شد ، به حمایت از این قرارداد پرداخت و در روزنامه رعد مقالات متعددی در تأیید این قرارداد نوشت.(9) حبیبالله با دختری به نام افسرالملوک سرداری ازدواج کرد. افسرالملوک دختر محمدحسین خان سردار(10) از تروریستهای معروف بهایی بود که در دوران قاجار در آشوبی که بهاییان در چند شهر ایران به راه انداختند نقش داشت. حبیبالله با کمک و حمایت سردار اسعد بختیاری به وزارت امور خارجه رفت و به واسطه آشنایی با زبان عربی و اقامت در شام ، مأمور خدمت در سوریه و لبنان گردید. او با استفاده از موقعیت دیپلماتیک خود به تبلیغ بابیگری در این کشورها پرداخت و وقتی مأمور خدمت در جده گردید با انگلیسیها سر و سرّی پیدا کرد و علیرغم اقامت در سرزمینی که قلب جهان اسلام محسوب میگردد به تبلیغات بابیگری خود ادامه داد. اما فعالیتهای او آثار سویی داشت و وزارت امور خارجه مجبور شد او را به تهران احضار کند.(11) تحصیلات و مشاغل هویدا : امیرعباس هویدا تحصیلات ابتدایی را در سال 1305ش در شهر دمشق آغاز کرد و تا سال 1308ش در این شهر به مدرسه میرفت. در این سال به این سبب که پدرش به عنوان ژنرال کنسول ایران در بیروت منصوب شد به همراه خانوادهاش به این شهر رفت و تحصیلاتش را در بیروت پی گرفت. مدرسه هویدا در دمشق از سوی فرانسویها ایجاد شده بود و از طرف یک میسیون مذهبی به نام لازاریستها اداره میشد. این مدرسه در اختیار فرزندان مقامات کشورهای استعماری بود و فرزندان دیپلماتهای عادی و افراد عادی را به آن راه نمیدادند. تحصیل در این مدرسه به زبان فرانسوی انجام میشد. بر همین اساس هویدا بیش از این که خواندن و نوشتن به زبان فارسی را بیاموزد ، خواندن و نگاشتن به زبان فرانسوی را آموخت.(12) هویدا پس از اتمام دوره متوسطه در بیروت با هدف گذراندن تحصیلات عالیه به انگلستان رفت. اما به مقصود خود دست نیافت و بدون اینکه تحصیلات خود را به سرانجام دلخواه برساند ، انگلستان را رها کرد و به فرانسه رفت. او زمانی به فرانسه رسید که روابط سیاسی ایران و فرانسه قطع و سفیر و دانشجویان ایرانی به تهران احضار شده بودند. این حادثه در زمستان 1317 اتفاق افتاد و دلیل آن چاپ کاریکاتوری از رضاخان در یکی از جراید فکاهی فرانسه بود.(13) به دنبال این وضعیت هویدا به فکر کشور دیگری که بتواند تحصیلات دانشگاهیاش را در آنجا آغاز کند افتاد و چون یکی از داییهایش به نام عبدالحسین سرداری کاردار ایران در بلژیک بود به بروکسل پایتخت بلژیک رفت و در دانشکده حقوق سیاسی بروکسل ثبتنام نمود و سرانجام با دریافت دانشنامه لیسانس از این دانشگاه فارغالتحصیل شد.(14) او پس از اتمام تحصیلات و اخذ مدرک لیسانس در رشته علوم سیاسی از دانشگاه بروکسل در سال 1321(15) به تهران آمد و داوطلب استخدام در وزارت امور خارجه ایران شد. یازده روز پس از درخواست هویدا، تلگرافی با امضای انوشیروان به وزارت خارجه رسید و خواستار استخدام هویدا در این وزارتخانه شد.(16) عدهای معتقدند که این تلگراف توسط انوشیروان سپهبدی شوهر خاله هویدا که در سال 1322ش وزیر امور خارجه شد فرستاده شده بود.(17) بدین ترتیب هویدا در سال 1322ش به استخدام وزارت خارجه درآمد اما اشتغال او چندان طول نکشید و در اوایل مهر 1322ش برای انجام خدمت وظیفه عازم دانشکده افسری شد. او در مهر 1323ش به وزارتخانه بازگشت و به عنوان عضو اداره اطلاعات، مشغول به کار شد و از دوازدهم بهمن 1323ش به اداره سوم سیاسی منتقل شد. او در این قسمت نیز زیاد انجام وظیفه نکرد و به بهانه انتقال مادرش از بیروت به تهران با عنوان پیک سیاسی به بیروت سفر نمود. علیرغم اینکه مدت اشتغال واقعی هویدا در وزارت خارجه به یک سال نرسید اما با حمایت کانونهای قدرت بیگانه در اول مرداد 1324ش به عنوان وابسته سفارت ایران در پاریس عازم فرانسه گردید.(18) او در تاریخ اول آبان 1325ش کارمند اداره حفاظت منافع ایران در آلمان شد.(19) هویدا در ایام اشتغال در سفارت ایران در پاریس با ایرج اسکندری که بعدها دبیرکل حزب توده شد آشنا شد و از این طریق با حزب توده مرتبط گردید.(20) احتمالاً هدف هویدا از ایجاد ارتباط با حزب توده فعالیتهای جاسوسی بوده است کمااینکه او در سال 1328ش به استخدام ساواک درآمد.(21) فریده دیبا مادر فرح در این باره میگوید: (هویدا، ادعا میکرد که در جوانی کمونیست بوده است اما فرح که پرونده او را دیده بود میگفت هویدا در زمان دانشجویی با نفوذ در صفوف دانشجویان کمونیست و ایرانیان مخالف رژیم در خارج به واقع برای ایران کسب اطلاعات میکرده است...)(22) هویدا پس از مدت کوتاهی اقامت در پاریس، به اتفاق حسنعلی منصور و عدهای دیگر به جرم قاچاق مواد مخدر توسط پلیس فرانسه دستگیر گردید و تنها با وساطت دربار ایران از این امر رهایی یافتند.(23) هویدا در تاریخ اول فروردین 1328 به سمت کنسولیار کنسولگری ایران در اشتوتگارت آلمان منصوب شد.(24) در همین ایام بود که با عبدالله انتظام، پسر میرزا سید محمدخان انتظامالسلطنه از فراماسونهای قدیمی و عضو لژ بیداری و از سردمداران احیای فراماسونری در دهههای بعد آشنا شد. انتظام در آن ایام وزیرمختار ایران در آلمان و سرکنسول اشتوتگارت بود. هویدا که از اقتدار انتظام در هرم دیوانسالاری در رژیم پهلوی اطلاع داشت تمام کوشش خود را جهت جلب او به کار گرفت تا جایی که انتظام در بهمن 1328 طی یک نامه رسمی و یک نامه خصوصی به دکتر علی اکبر سیاسی وزیر خارجه وقت به عنوان دلخوشی یک دوست قدیمی و دورافتاده از او درخواست نمود که هویدا را به سمت کنسول اشتوتگارت منصوب کند. سیاسی در پاسخ انتظام نوشت که چون صدور حکم کنسولی مستلزم 7 سال سابقه کار میباشد و هویدا فاقد این شرایط است انتصاب وی به این سمت امکان ندارد ولی به عنوان اقدام کاملاً استثنایی و به پاس احترام پیشنهاد جنابعالی انتظام میتواند او را به این سمت به مقامات محلی معرفی کند.(25) در آن زمان شهر اشتوتگارت در اثر جنگ ویران شده بود و تمام خانههای سالم از طرف متفقین مصادره شده بود. از این رو انتظام و هویدا برای یافتن محل مناسب جهت دفتر کنسولگری و همچنین محل اقامت دست به دامان متفقین شدند. انگلستان و فرانسه به آنان جواب منفی دادند؛ اما آمریکا قول مساعد داد و دو ساختمان مصادره شده را در اختیار ایران قرار داد که یکی از آنها دفتر کنسولگری و دیگری محل اقامت هویدا و منصور شد. به این ترتیب هویدا و منصور با دو آمریکایی به نامهای جان جی مک کلوی و استوارت راکول، آشنا شدند و از این طریق با کانونهای قدرت آمریکا ارتباط برقرار کردند. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که حمایت این دو آمریکایی نقش مؤثری در پیشرفت منصور و هویدا داشته است.(26) در اسفند 1329 در دولت حسین علا، انتظام وزیر خارجه شد. هویدا را همراه خود به تهران آورد و به عنوان منشی مخصوص خود به کار گمارد اما با تغییر کابینه باقر کاظمی وزیر خارجه دولت مصدق هویدا را به معاونت اداره سوم سیاسی منصوب کرد.(27) ولی او در تهران ماندگار نشد و در مهر 1330 به دعوت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به این کمیساریا در ژنو منتقل شد.(28) در پرونده اداری هویدا موارد متعددی از تشویق وی توسط این کمیساریا و درخواست مصرانه آن برای تمدید مأموریت هویدا موجود است.(29) که از جمله آن نامهای است به امضای وان هک گدهارت، کمیسر عالی پناهندگان خطاب به انتظام(30) وان هک گدهارت در زمره فراماسونرهای مشهور بینالمللی بود که پس از پیرشره استاد اعظم لژ بزرگ ملی فرانسه شد و طی مسافرتهای متعدد به تهران در تأسیس لژهای فراماسونری در ایران نقش اساسی داشته است.(31) بر همین اساس عدهای معتقدند که حمایت او از هویدا به منظور مطرح نگه داشتن یک فراماسونر در چارچوب برنامههای فراماسونری بینالمللی بوده است.(32) در سال 1335 که رجبعلی منصور پدر حسنعلی منصور سفیر ایران در ترکیه شد از علیقلی اردلان وزیر خارجه وقت درخواست کرد که هویدا را به عنوان رایزن به آنکارا منتقل کند و در تاریخ بهمن همین سال با تقاضای منصور موافقت شد.(33) اما دوران سفارت منصور چندان طولانی نبود و پس از زمانی اندک سرلشکر ارفع جانشین او شد. روحیه نظامیگری و سختگیری ارفع که سفارتخانه را به سبک سربازخانه اداره میکرد سبب شد که هویدا با استفاده از یک مرخصی کوتاهمدت به تهران بیاید و برای رهایی از این وضعیت به سراغ انتظام که در آن زمان مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران بود برود و از او درخواست کمک بنماید. انتظام نیز طی نامهای از اردلان درخواست نمود تا هویدا را به عنوان مأمور در اختیار شرکت نفت بگذارد. این درخواست پس از تصویب شاه عملی شد و هویدا به شرکت نفت منتقل گشت.(34) او ابتدا به عنوان مشاور انتظام، و سپس به عنوان مدیرکل امور اداری شرکت نفت به کار پرداخت.(35) انتصاب هویدا به سمت سرپرست امور اداری شرکت نفت خوشایند بسیاری از مدیران و کارکنان قدیمی این شرکت نبود؛ اما او با چرب زبانی و فریبکاری این مخالفتها را به دوستی بدل کرد. پس از مدتی هویدا از سوی انتظام ترفیع مقام یافت و به عضویت در هیأت مدیره شرکت نفت منصوب شد.(36) اشتغال هویدا در شرکت نفت، همزمان با فعالیتهای اولیه سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی (ساواک) بود و چون ساواک در پی گسترش کانالهای ارتباطی خود در سطح کشور بود مراکز حساس اداری را مورد توجه قرار داد و به گزینش چهرههای مستعد پرداخت که یکی از این افراد هویدا بود که به عنوان همکار در خدمت این تشکیلات جاسوسی قرار گرفت.(37) هویدا به هنگام اشتغال در وزارت نفت به فعالیتهای سیاسی نیز پرداخت و همراه با تنی چند از دوستانش به سرکردگی حسنعلی منصور و به سفارش و هدایت شاپور ریپورتر و گراتیان یاتسویچ ، رئیس قرارگاه سازمان سیا در تهران عدهای از جوانان تحصیلکرده آمریکا را با هدف کسب قدرت سیاسی در تشکیلاتی به نام کانون مترقی گرد آورد.(38) در سال 1958 (1337) سازمان سیا طی گزارشی به شورای امنیت ملی، اعلام کرد که رژیم ایران با وضعیت کنونی دوامی نخواهد داشت و ممکن است به دامان کمونیسم سقوط کند. به این منظور، دولت آمریکا تصمیم گفت ضمن ایجاد فشار به شاه، جهت انجام برخی اصلاحات عدهای از نخبگان و تکنوکراتهای جوان و طرفدار آمریکا را به منظور به دست گرفتن قدرت سیاسی بسیج کند. مهره دلخواه سازمان سیا برای این هدف حسنعلی منصور بود که در آن زمان دبیر شورای عالی اقتصاد بود. منصور دست به کار شد و با کمک نزدیکترین دوست خود هویدا مقدمات تشکیل این گروه را فراهم آورد. آغاز فعالیت و عضوگیری کانون مترقی ، منصور و هویدا را در کانون توجه محافل سیاسی و افکار عمومی قرار داد. اکنون همه میدانستند که به زودی منصور نخستوزیر خواهد شد و هویدا هم به عنوان یک عضو ارشد کابینه انتخاب خواهد شد.(39) این پیشبینیها درست از آب درآمد و پس از انتصاب منصور به مقام نخستوزیری، هویدا نیز به عنوان وزیر دارایی کابینه منصور منصوب شد و تا پایان دوره صدارت منصور در همین سمت باقی ماند.(40) روز پنجشنبه اول بهمن 1343ش منصور که برای شرکت در جلسه علنی و دفاع از لایحه قرارداد شرکت ملی نفت ایران با چند شرکت بزرگ نفتی غرب قصد ورود به مجلس شورای ملی را داشت به ضرب گلولههای شهید محمد بخارایی مجروح شد. زمانی که این حادثه رخ داد هویدا در مجلس بود و پس از کسب اطلاعات مقدماتی درباره این حادثه خود را به دفتر رئیس مجلس شورای ملی رساند و ماجرا را تلفنی به شاه اطلاع داد. او پس از تحقیق درباره وضعیت جسمانی منصور یکسره به کاخ سلطنتی رفت و وضعیت اسفبار منصور را به اطلاع شاه رسانید. بعد از ظهر همان روز که جلسه هیأت دولت در کاخ مرمر، و در حضور شاه تشکیل شده بود، شاه هنگام ترک جلسه خطاب به هویدا گفت: شما هیأت دولت را اداره کنید تا انشاءالله نخستوزیر بهبود یابند.(41) پس از مرگ منصور نیز شاه او را مسئول تشکیل کابینه کرد. انتخاب هویدا به سمت نخستوزیری با توجه به نداشتن شهرت سیاسی و سابقه کم وزارت در کابینه منصور به صورت محلل تصور میشد.(42) انتصاب هویدا در آن زمان چنین تعبیر میشد که شاه خواسته است با تعیین یکی از همکاران نزدیک منصور به جانشینی وی نظر آمریکاییها را که منصور را به وی تحمیل کرده بودند جلب کند و بعد سر فرصت نخستوزیر خود را انتخاب کند.(43) اما هویدا سالهای صدارت را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و قریب 13 سال یعنی بیش از تمام نخستوزیران ایران در این مقام باقی ماند.(44) درباره علل دوام هویدا در مقام صدارت مطالب فراوانی عنوان شده است که در فصل بعد به این مبحث خواهیم پرداخت. دستگیری و بازداشت : از اوایل سال 1356 ستاره بخت هویدا رو به افول نهاد؛ زیرا از یک طرف حکومت جدید آمریکا به ریاست کارتر عدم رضایت خود را از روند اوضاع در ایران آشکار ساخته و خواهان تغییر در خط مشی ایران به خصوص در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر و آزادیهای سیاسی بود و از سوی دیگر علائم بحران اقتصادی که حاصل ریخت و پاشهای گذشته و برنامهریزی غلط بود، به تدریج نمایان شد. به عنوان نمونه قطع مداوم نیروی برق از اوایل تابستان 1356 به منزله زنگ خطری برای صنایع ایران به صدا درآمد.(45) سرانجام به سبب فشارهایی که از طرف دولت کارتر برای مراعات اصول حقوق بشر و دادن آزادیهای سیاسی به مردم ایران و به اصطلاح ایجاد فضای باز سیاسی اعمال میشد شاه ناچار شد تغییراتی در حکومت خود بدهد(46) . در حقیقت برکناری هویدا و انتصاب آموزگار به جای وی یکی از کوششهای شاه برای گسترش فضای باز سیاسی از طریق وارد کردن اعضای جدید و جوان به کابینه و جلب رضایت روشنفکران ایرانی بود.(47) بنابراین هویدا پس از 13 سال حضور در مسند نخستوزیری ایران در مرداد 1356 به دستور شاه استعفا داد.(48) بعد از مدتی در زمان دولت ازهاری، شاه خود دستور بازداشت هویدا را صادر کرد(49) ولی همواره در مصاحبههایش گناه بازداشت هویدا را به گردن دولت نظامی انداخت و اظهار کرد که بازداشت او به منظور حفاظت شخص او صورت گرفته در حالیکه صاحبنظران معتقدند که شاه او را سپر بلا قرار داده است. برخی از اسناد نیز از دست پنهان اردشیر زاهدی در بازداشت هویدا پرده برمیدارند.(50) بعد از خروج شاه از کشور، بازداشتگاه هویدا را تغییر دادند و او را به مهمانسرای ساواک واقع در روستای شیان در مجاورت لویزان منتقل کردند.(51) نگهبانان بازداشتگاه پس از دریافت خبر سقوط رژیم در سپیده دم 22 بهمن، محوطه بازداشتگاه را ترک کردند و هویدا را تنها گذاشتند. هویدا با اینکه میتوانست فرار کند، اما پس از اطلاع از اینکه مردم مسلح هستند، تصمیم گرفت خود را تسلیم جبهه ملی کند.(52) محاکمه و اعدام انقلابی هویدا : هویدا پس از انتقال به زندان قصر با وجود اینکه به صورت انفرادی در بازداشت بود ولی از امکانات ارتباطی مانند مطبوعات و رادیو و تلویزیون برخوردار بود. با وجود تلاشهای فراوان گروههای فشار، جهت رهانیدن هویدا از زندان، او دوبار محاکمه شد. نوبت اول این محاکمه، در نیمه شب 24 اسفند 1357 در محل زندان قصر برگزار شد، اما تحت فشار عوامل دولت موقت تعطیل شد. در این جلسه تعدادی از خبرنگاران جراید داخلی و رادیو و تلویزیون و گروهی تماشاگر از جمله تعدادی از وابستگان کسانی که عزیزانشان را در انقلاب از دست داده بودند، حضور داشتند. پس از ورود هویدا به دادگاه و استقرار در جایگاه مخصوص، متن کیفرخواستی که علیه او تنظیم شده بود به این شرح قرائت شد: (آقای امیرعباس هویدا، فرزند حبیبالله، به شماره شناسنامه 3542، صادره از تهران، وزیر سابق دربار شاهنشاهی منقرض، و نخستوزیر اسبق شاه سابق و ساقط، متهم است به: 1 فساد در ارض؛ 2 محاربه با خدا و خلق خدا و نائب امام زمان؛ 3 قیام علیه امنیت و استقلال مملکت با تشکیل کابینه های دستنشانده آمریکا و انگلیس و حمایت از منافع استعمارگران؛ 4 اقدام بر ضد حاکمیت ملی با حفظ سلطان دستنشانده آمریکا و دخالت در انتخابات قانونگذاری و عزل و نصب وزرا و فرماندهان با نظر سفارتخانههای خارجی؛5 واگذاری بی قید و شرط منابع زیرزمینی از نفت و مس و اورانیوم و غیره به بیگانگان؛ 6 گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا و همدستان اروپاییاش بر ایران، منجمله از طریق نابودی صنایع داخلی و تضعیف آنها در برابر رقبای خارجی و تبدیل ایران به بازار مصرف خارجی؛ 7 پرداخت درآمدهای ملی حاصل از نفت به شاه و فرح و نیز تسلیم این درآمدها به ممالک وابسته به غرب و سپس اخذ وام با نرخهای بالا و گزاف و شرایط اسارت بار از آمریکا و سایر دول غرب؛ 8 نابود ساختن کشاورزی و دامپروری و از بین بردن جنگلها؛ 9 شرکت مستقیم در فعالیتهای جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم؛ 10 دستهبندی با توطئهگران بینالمللی در پیمانهای سنتو و ناتو و سرکوبی ملتهای ایران و فلسطین و ویتنام، عضو فعال سازمان فراماسونری در ایران در لژ فروغی با توجه به اسناد موجود و اقرار شخص متهم؛ 11 شرکت در خفه کردن و ارعاب مردم حقطلب و استثمار شده ایران با دستگیری آزادیخواهان و کشتار مردم بیدفاع و ضرب و جرح و شکنجه و آزار آنان و نقض آزادیهای اساسی انسانی مصرح در قانون اساسی وقت و قوانین موجود همچون اعلامیه حقوق بشر و قوانین الهی از جمله توقیف روزنامهها و اعمال سانسور در مطبوعات و کتب؛ 12 مؤسس و اولین دبیرکل حزب استبدادی رستاخیز ملت ایران؛ 13 اشاعه فساد فرهنگی و اخلاقی و شرکت در تحکیم پایههای استعمار از جمله شرکت در برقراری مجدد کاپیتولاسیون یعنی ایجاد قضاوت کنسولی در مورد آمریکاییان؛ 14 شرکت مستقیم در قاچاق هروئین در فرانسه، در معیّت حسنعلی منصور؛ 15 دادن گزارش خلاف واقع و اشاعه اکاذیب با انتشار روزنامههای دستنشانده و گماردن سردبیرهای جیرهخوار در رأس نشریات و سانسور اخبار و گزارشهای مجعول که تمام این اقدامات در اجرای توطئه استعمارگران بیگانه و سلطان دستنشانده به منظور اسارت و استعمار ملت ایران بوده است. سلطانی که بر حسب اقرار متهم به وسیله آمریکا روی کار آمده است. نظر به صورت جلسات هیأت دولت و گزارشهای شورای عالی اقتصاد و مقالات و شکایات شاکیان و فتاوی علما و مراجع تقلید و مندرجات روزنامه و اسناد به دست آمده از ساواک و اسناد موجود در نخستوزیری و شهادت دکتر آزمون وزیر کابینه متهم و شهادت آقای جعفریان و آقای نیکخواه در همین دادگاه و اظهارات و اقاریر شخصی متهم، چون وقوع جرایم منتسبه قطعی و محقق است، تقاضای رسیدگی و صدور حکم متهم و مصادره اموال وی را از پیشگاه دادگاه محترم دارم.) وقتی دادستان موارد اتهامی را قرائت میکرد، در هنگام خواندن اتهام اول و دوم صورت هویدا به شدت رنگ باخت و وقتی کلمه اعدام را از دهان دادستان شنید به شدت تکان خورد.(53) جریان دادرسی در دادگاه اول چند ساعتی طول کشید و سپس هویدا تقاضای تنفس کرد و بنابراین جریان دادرسی به جلسه بعد موکول شد.(54) دادگاه دوم به فاصله 24 روز از دادگاه اول تشکیل شد و در این مدت عوامل دولت موقت و دوستان مهندس بازرگان در تدارک محاکمه نمایشی برای هویدا بودند و حتی اقدامات لازم در این زمینه را انجام داده بودند.(55) ولی توطئه آنان با هوشیاری حضرت امام(ره) و پیگیری آیتالله خلخالی ثمر نداد و دادگاه دوم با جدیت تمام تشکیل شد. در این جلسه متن کیفرخواست قرائت شد و نماینده دادستان علاوه بر موارد اتهامی به فساد اطرافیان هویدا به فراماسونر بودن برخی از آنها، تغییر تقویم، وابسته کردن ارتش به مستشاران خارجی و اختصاص سالانه 24 میلیون تومان از طرف هویدا برای کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک اشاره کرد.(56) هویدا در پاسخ اظهارات نماینده دادستان و در دفاع از خود گفت: (ما در سیستمی بودیم که همه کس در آن سیستم در خدمت رژیم بودند... اگر میگویید من به عنوان نخستوزیر باید کنار میرفتم و ادامه نمیدادم، حق با شماست، اگر من نمیکردم، کس دیگری میکرد.) ظس از اظهارات نماینده دادستان و دفاعیات متهم، دادگاه برای صدور حکم وارد شد و امیرعباس هویدا را به عنوان مفسد فیالارض و خائن به ملت به اعدام محکوم کرد.(57) سپس هویدا را برای اجرای حکم اعدام به خارج از ساختمان مدرسه زندان قصر بردند و او در حالیکه چشمهایش بسته بود در برابر جوخه آتش که برای تیرباران آماده شده بود قرار گرفت. با اشاره آیتالله خلخالی فرمان آتش صادر شد و سپس پیکر بیجان مقتدرترین نخستوزیر دوران شاهنشاهی بر روی زمین افتاد.(58) پس از اجرای حکم ، جسد هویدا به پزشکی قانونی انتقال یافت و مراتب به اطلاع خانواده هویدا رسید تا یکی از افراد خانوادهاش برای انجام تشریفات تحویل جسد و کفن و دفن آن به پزشکی قانونی مراجعه کند. صبح روز بعد یکی از بستگانش به بازدید از جنازهاش پرداخت و طبق تعهدی اعلام کرد که فردا برای تحویل جسد مراجعه خواهد کرد؛ اما پس از ترک ساختمان هرگز بازنگشت. جنازه او چند ماه در پزشکی قانونی باقی ماند و در حالیکه حدود چهار ماه از اعدام هویدا میگذشت در یکی از اعیاد مذهبی چند نفر به پزشکی قانونی مراجعه کرده و جسد او را برای دفن تحویل گرفتند.(59) طبق گفتههای آیتالله خلخالی، جسد هویدا را به فرانسه بردند و از آنجا به اسرائیل حمل کردند و در شهر عکا در گورستان بهاییان در کنار پدرش دفن کردند.(60) معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: www.dowran.ir پی نوشتها: 1 دفتر پژوهشهای موسسه کیهان، نیمه پنهان 14، ص 11. 2 بهزادی، علی، شبه خاطرات، ج 1، ص 780، و میلانی، عباس، معمای هویدا، ص 45. 3 اداره کل آرشیو، اسناد و موزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دولتهای ایران از میرزا نصرالله خان مشیرادوله تا میرحسین موسوی، ص 33؛ و طلوعی، محمود، راز بزرگ فراماسونها و سلطنت پهلوی، ج 2، ص 980؛ و طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 505. 4 دلدم، اسکندر، من و فرح پهلوی، ج 3، ص 1117؛ و دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 12. 5 دلدم، اسکندر، همان، ج 3، ص 1118؛ و معتضد، خسرو، هویدا سیاستمدار پیش و عصا و گل ارکیده، ج 1، ص 46. 6 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 13؛ و دلدم، همان، ج 3، ص 1118. 7 معتضد، همان، ص 46. 8 همان، ص 47؛ و دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 13. 9 شیخالاسلامی، جواد، سیمای احمدشاه قاجار، ج 1، ص 231. 10 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 11. 11 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 1518؛ و دلدم، همان، ج 3، ص 1119. 12 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 22. 13 همان، ص 25. 14 اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 55. 15 طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 980؛ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 367؛ اداره کل آرشیو، اسناد و موزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، همان، ص 323. 16 فردوست، همان، ص 368. 17 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 28. 18 طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 782. 19 فردوست، همان، ص 369. 20 طبری، احسان، کژراهه (خاطراتی از حزب توده)، ص 221. 21 فردوست، همان، ص 369. 22 دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمه: الهه رئیس فیروز، ص 284. 23 بهزادی، همان، ص 782. 24 طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 507. 25 فردوست، همان، ص 370. 26 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 40. 27 طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 507. 28 طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 508؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981. 29 فردوست، همان، ج 2، ص 370. 30 فردوست، همان، ص 371؛ معتضد، همان، ص 322. 31 فردوست، همان، ص 371. 32 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ص 43. 33 عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 3، ص 1770؛ فردوست، همان، ص 371؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 508. 34 طلوعی، همان، ص 508. 35 اختریان، همان، ص 58. 36 عاقلی، باقر، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، ص 989. 37 فردوست، همان، ص 373. 38 عاقلی، همان، ص 989؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 989؛ عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی، ج 3، ص 1770. 39 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ص 52. 40 مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 119. 41 عاقلی، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، ص 983؛ اقتباس: صدر، جواد، نگاهی از درون، ص 385. 42 نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، ج 2، ص 316؛ طلوعی، محمود، پدر و پسر، ص 732؛ طلوعی، محمود، چهرهها و یادها، ص 123. 43 طلوعی، همان، ص 123؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 783؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 511. 44 آوری، پیتر، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه: عباس مخبر، ص 138؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 783؛ طلوعی، چهرهها و یادها، ص 123؛ نجاتی، همان، ج 2، ص 316؛ مدنی، همان، ج 2، ص 231. 45 طلوعی، چهرهها و یادها، ص 134؛ سفری، محمدعلی، قلم و سیاست، ص 547؛ مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 338. 46 طلوعی، همان، ص 422. 47 زونیس، همان، ص 227. 48 طلوعی، دادستان انقلاب، ص 261. 49 فردوست، همان، ج 2، ص 381؛ صمیمی، همان، ص 236. 50 ر.ک: هویدا، همان، ص 60؛ طلوعی، رازهای ناگفته، ص 26. 51 اختریان، همان، ص 185. 52 همان، ص 310 312. 53 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 323325. 54 همان، ص 326. 55 همان، بهزادی، همان، ج 1، ص 801. 56 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 332. 57 روزنامه کیهان، جزئیات محاکمه و تیرباران هویدا، 19/1/1358. 58 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 339. 59 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 341. 60 عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 3، ص 1801؛ روزنامه کیهان، خاطرات آیتالله خلخالی، 8/7/1358. منبع: اندیشه قم
لطفا در مورد شخص امیر عباس هویدا ، گرایش های دینی و مذهبی ایشان ، دوران نخست وزیری و نحوه کشته شدنش توضیحات جامعی بدهید.
ماهیت هیچ نظامی ، و از جمله رژیم پهلوی را نمیتوان بدون شناخت شخصیت و عملکرد کارگزاران آن نظام، مورد بررسی دقیق قرار داد. یکی از کارگزاران عصر پهلوی ، امیرعباس هویداست. امیرعباس هویدا ، فردی است که از بهمن 1343 تا مرداد 1356، طولانیترین دوران صدارت را در تاریخ ایران دارا بود. او تنها نخستوزیری است که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به اعدام محکوم شد. نام هویدا به دوران ثبات سلطنت محمدرضا پهلوی گره خورده و سالهای صدارت او، اوج فساد و تباهی شاه محسوب میشود. یکی از خصوصیات دوران هویدا گسترش فساد در ابعاد گوناگون بود. در دوران نخستوزیری هویداست که پیوندهای دربار پهلوی با محافل قدرتمند غرب و صهیونیسم جهانی به مستحکمترین شکل خود رسید؛ و شاه به عنوان استوارترین دوست غرب ظاهر گردید. در این دوران، هویدا در افکار عمومی مردم، نمونه کاملی از نخستوزیری چاکرمنش و فاقد شخصیت ، تجلی یافت.
در این نوشته برآنیم که به کنکاشی هر چند مختصر درباره شخصیت هویدا و عملکرد دولت در زمان صدارت او بپردازیم. هر چند در ابتدا معترفیم که آنچه نگاشته میشود تمام مطالب درباره او نیست؛ درباره هویدا، گفتنی فراوان است اما در این تحقیق مجالی برای پرداختن به تمام مطالب نیست.
پیشینه خانوادگی :
امیرعباس هویدا در سال 1299ش(1) 1298(2) یا 1295ش(3) در تهران متولد شد. پدر و پدر بزرگ او، هر دو بهایی بودند و هویدا به پیروی از عقیده آنان ، به سران بهایی نزدیک شد.
پدر بزرگ هویدا، میرزا رضا قناد ، از بهاییان متعصب ، و از فداییان عباس افندی محسوب میشد که زندگی در میان مسلمانان ایران را تحمل نکرد و سرانجام به عکا ، محل اقامت میرزا حسینعلی نورکجوری (بها) و عباس افندی (عبدالبها) رفت و مستخدم مخصوص عباس افندی شد.(4)
عباس افندی به واسطه خدمات میرزا رضا ، مخارج تحصیل فرزند او را تقبل کرد و حبیبالله را برای تحصیل به اروپا فرستاد. او در اروپا به فراگیری زبانهای انگلیسی و فرانسه پرداخت.(5)
حبیبالله پس از بازگشت به ایران در تشکیلات سردار اسعد بختیاری استخدام گردید.(6) و پس از مدت کوتاهی موفق به دریافت لقب عینالملک شد.(7)
عینالملک از رهگذر نزدیکی با سردار اسعد با محافل و مجامع سیاسی و روشنفکری آن ایام مرتبط شد و به صف اعضای تحریریه روزنامه رعد به مدیریت سیدضیاءالدین طباطبایی پیوست و همزمان در وزارت مالیه استخدام گردید.(8)
عینالملک از وابستگان انگلیس و از هواداران سیاستهای استعماری این کشور در ایران بود. بر همین اساس هنگامی که قرارداد استعماری 1919 توسط وثوقالدوله و سرپرسی کاکس امضا شد ، به حمایت از این قرارداد پرداخت و در روزنامه رعد مقالات متعددی در تأیید این قرارداد نوشت.(9)
حبیبالله با دختری به نام افسرالملوک سرداری ازدواج کرد. افسرالملوک دختر محمدحسین خان سردار(10) از تروریستهای معروف بهایی بود که در دوران قاجار در آشوبی که بهاییان در چند شهر ایران به راه انداختند نقش داشت.
حبیبالله با کمک و حمایت سردار اسعد بختیاری به وزارت امور خارجه رفت و به واسطه آشنایی با زبان عربی و اقامت در شام ، مأمور خدمت در سوریه و لبنان گردید. او با استفاده از موقعیت دیپلماتیک خود به تبلیغ بابیگری در این کشورها پرداخت و وقتی مأمور خدمت در جده گردید با انگلیسیها سر و سرّی پیدا کرد و علیرغم اقامت در سرزمینی که قلب جهان اسلام محسوب میگردد به تبلیغات بابیگری خود ادامه داد. اما فعالیتهای او آثار سویی داشت و وزارت امور خارجه مجبور شد او را به تهران احضار کند.(11)
تحصیلات و مشاغل هویدا :
امیرعباس هویدا تحصیلات ابتدایی را در سال 1305ش در شهر دمشق آغاز کرد و تا سال 1308ش در این شهر به مدرسه میرفت. در این سال به این سبب که پدرش به عنوان ژنرال کنسول ایران در بیروت منصوب شد به همراه خانوادهاش به این شهر رفت و تحصیلاتش را در بیروت پی گرفت.
مدرسه هویدا در دمشق از سوی فرانسویها ایجاد شده بود و از طرف یک میسیون مذهبی به نام لازاریستها اداره میشد. این مدرسه در اختیار فرزندان مقامات کشورهای استعماری بود و فرزندان دیپلماتهای عادی و افراد عادی را به آن راه نمیدادند. تحصیل در این مدرسه به زبان فرانسوی انجام میشد. بر همین اساس هویدا بیش از این که خواندن و نوشتن به زبان فارسی را بیاموزد ، خواندن و نگاشتن به زبان فرانسوی را آموخت.(12)
هویدا پس از اتمام دوره متوسطه در بیروت با هدف گذراندن تحصیلات عالیه به انگلستان رفت. اما به مقصود خود دست نیافت و بدون اینکه تحصیلات خود را به سرانجام دلخواه برساند ، انگلستان را رها کرد و به فرانسه رفت. او زمانی به فرانسه رسید که روابط سیاسی ایران و فرانسه قطع و سفیر و دانشجویان ایرانی به تهران احضار شده بودند. این حادثه در زمستان 1317 اتفاق افتاد و دلیل آن چاپ کاریکاتوری از رضاخان در یکی از جراید فکاهی فرانسه بود.(13) به دنبال این وضعیت هویدا به فکر کشور دیگری که بتواند تحصیلات دانشگاهیاش را در آنجا آغاز کند افتاد و چون یکی از داییهایش به نام عبدالحسین سرداری کاردار ایران در بلژیک بود به بروکسل پایتخت بلژیک رفت و در دانشکده حقوق سیاسی بروکسل ثبتنام نمود و سرانجام با دریافت دانشنامه لیسانس از این دانشگاه فارغالتحصیل شد.(14) او پس از اتمام تحصیلات و اخذ مدرک لیسانس در رشته علوم سیاسی از دانشگاه بروکسل در سال 1321(15) به تهران آمد و داوطلب استخدام در وزارت امور خارجه ایران شد. یازده روز پس از درخواست هویدا، تلگرافی با امضای انوشیروان به وزارت خارجه رسید و خواستار استخدام هویدا در این وزارتخانه شد.(16) عدهای معتقدند که این تلگراف توسط انوشیروان سپهبدی شوهر خاله هویدا که در سال 1322ش وزیر امور خارجه شد فرستاده شده بود.(17)
بدین ترتیب هویدا در سال 1322ش به استخدام وزارت خارجه درآمد اما اشتغال او چندان طول نکشید و در اوایل مهر 1322ش برای انجام خدمت وظیفه عازم دانشکده افسری شد. او در مهر 1323ش به وزارتخانه بازگشت و به عنوان عضو اداره اطلاعات، مشغول به کار شد و از دوازدهم بهمن 1323ش به اداره سوم سیاسی منتقل شد. او در این قسمت نیز زیاد انجام وظیفه نکرد و به بهانه انتقال مادرش از بیروت به تهران با عنوان پیک سیاسی به بیروت سفر نمود. علیرغم اینکه مدت اشتغال واقعی هویدا در وزارت خارجه به یک سال نرسید اما با حمایت کانونهای قدرت بیگانه در اول مرداد 1324ش به عنوان وابسته سفارت ایران در پاریس عازم فرانسه گردید.(18) او در تاریخ اول آبان 1325ش کارمند اداره حفاظت منافع ایران در آلمان شد.(19)
هویدا در ایام اشتغال در سفارت ایران در پاریس با ایرج اسکندری که بعدها دبیرکل حزب توده شد آشنا شد و از این طریق با حزب توده مرتبط گردید.(20) احتمالاً هدف هویدا از ایجاد ارتباط با حزب توده فعالیتهای جاسوسی بوده است کمااینکه او در سال 1328ش به استخدام ساواک درآمد.(21) فریده دیبا مادر فرح در این باره میگوید: (هویدا، ادعا میکرد که در جوانی کمونیست بوده است اما فرح که پرونده او را دیده بود میگفت هویدا در زمان دانشجویی با نفوذ در صفوف دانشجویان کمونیست و ایرانیان مخالف رژیم در خارج به واقع برای ایران کسب اطلاعات میکرده است...)(22)
هویدا پس از مدت کوتاهی اقامت در پاریس، به اتفاق حسنعلی منصور و عدهای دیگر به جرم قاچاق مواد مخدر توسط پلیس فرانسه دستگیر گردید و تنها با وساطت دربار ایران از این امر رهایی یافتند.(23)
هویدا در تاریخ اول فروردین 1328 به سمت کنسولیار کنسولگری ایران در اشتوتگارت آلمان منصوب شد.(24) در همین ایام بود که با عبدالله انتظام، پسر میرزا سید محمدخان انتظامالسلطنه از فراماسونهای قدیمی و عضو لژ بیداری و از سردمداران احیای فراماسونری در دهههای بعد آشنا شد. انتظام در آن ایام وزیرمختار ایران در آلمان و سرکنسول اشتوتگارت بود. هویدا که از اقتدار انتظام در هرم دیوانسالاری در رژیم پهلوی اطلاع داشت تمام کوشش خود را جهت جلب او به کار گرفت تا جایی که انتظام در بهمن 1328 طی یک نامه رسمی و یک نامه خصوصی به دکتر علی اکبر سیاسی وزیر خارجه وقت به عنوان دلخوشی یک دوست قدیمی و دورافتاده از او درخواست نمود که هویدا را به سمت کنسول اشتوتگارت منصوب کند. سیاسی در پاسخ انتظام نوشت که چون صدور حکم کنسولی مستلزم 7 سال سابقه کار میباشد و هویدا فاقد این شرایط است انتصاب وی به این سمت امکان ندارد ولی به عنوان اقدام کاملاً استثنایی و به پاس احترام پیشنهاد جنابعالی انتظام میتواند او را به این سمت به مقامات محلی معرفی کند.(25)
در آن زمان شهر اشتوتگارت در اثر جنگ ویران شده بود و تمام خانههای سالم از طرف متفقین مصادره شده بود. از این رو انتظام و هویدا برای یافتن محل مناسب جهت دفتر کنسولگری و همچنین محل اقامت دست به دامان متفقین شدند. انگلستان و فرانسه به آنان جواب منفی دادند؛ اما آمریکا قول مساعد داد و دو ساختمان مصادره شده را در اختیار ایران قرار داد که یکی از آنها دفتر کنسولگری و دیگری محل اقامت هویدا و منصور شد. به این ترتیب هویدا و منصور با دو آمریکایی به نامهای جان جی مک کلوی و استوارت راکول، آشنا شدند و از این طریق با کانونهای قدرت آمریکا ارتباط برقرار کردند. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که حمایت این دو آمریکایی نقش مؤثری در پیشرفت منصور و هویدا داشته است.(26)
در اسفند 1329 در دولت حسین علا، انتظام وزیر خارجه شد. هویدا را همراه خود به تهران آورد و به عنوان منشی مخصوص خود به کار گمارد اما با تغییر کابینه باقر کاظمی وزیر خارجه دولت مصدق هویدا را به معاونت اداره سوم سیاسی منصوب کرد.(27) ولی او در تهران ماندگار نشد و در مهر 1330 به دعوت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به این کمیساریا در ژنو منتقل شد.(28) در پرونده اداری هویدا موارد متعددی از تشویق وی توسط این کمیساریا و درخواست مصرانه آن برای تمدید مأموریت هویدا موجود است.(29) که از جمله آن نامهای است به امضای وان هک گدهارت، کمیسر عالی پناهندگان خطاب به انتظام(30) وان هک گدهارت در زمره فراماسونرهای مشهور بینالمللی بود که پس از پیرشره استاد اعظم لژ بزرگ ملی فرانسه شد و طی مسافرتهای متعدد به تهران در تأسیس لژهای فراماسونری در ایران نقش اساسی داشته است.(31) بر همین اساس عدهای معتقدند که حمایت او از هویدا به منظور مطرح نگه داشتن یک فراماسونر در چارچوب برنامههای فراماسونری بینالمللی بوده است.(32)
در سال 1335 که رجبعلی منصور پدر حسنعلی منصور سفیر ایران در ترکیه شد از علیقلی اردلان وزیر خارجه وقت درخواست کرد که هویدا را به عنوان رایزن به آنکارا منتقل کند و در تاریخ بهمن همین سال با تقاضای منصور موافقت شد.(33) اما دوران سفارت منصور چندان طولانی نبود و پس از زمانی اندک سرلشکر ارفع جانشین او شد. روحیه نظامیگری و سختگیری ارفع که سفارتخانه را به سبک سربازخانه اداره میکرد سبب شد که هویدا با استفاده از یک مرخصی کوتاهمدت به تهران بیاید و برای رهایی از این وضعیت به سراغ انتظام که در آن زمان مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران بود برود و از او درخواست کمک بنماید. انتظام نیز طی نامهای از اردلان درخواست نمود تا هویدا را به عنوان مأمور در اختیار شرکت نفت بگذارد. این درخواست پس از تصویب شاه عملی شد و هویدا به شرکت نفت منتقل گشت.(34) او ابتدا به عنوان مشاور انتظام، و سپس به عنوان مدیرکل امور اداری شرکت نفت به کار پرداخت.(35) انتصاب هویدا به سمت سرپرست امور اداری شرکت نفت خوشایند بسیاری از مدیران و کارکنان قدیمی این شرکت نبود؛ اما او با چرب زبانی و فریبکاری این مخالفتها را به دوستی بدل کرد. پس از مدتی هویدا از سوی انتظام ترفیع مقام یافت و به عضویت در هیأت مدیره شرکت نفت منصوب شد.(36)
اشتغال هویدا در شرکت نفت، همزمان با فعالیتهای اولیه سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی (ساواک) بود و چون ساواک در پی گسترش کانالهای ارتباطی خود در سطح کشور بود مراکز حساس اداری را مورد توجه قرار داد و به گزینش چهرههای مستعد پرداخت که یکی از این افراد هویدا بود که به عنوان همکار در خدمت این تشکیلات جاسوسی قرار گرفت.(37)
هویدا به هنگام اشتغال در وزارت نفت به فعالیتهای سیاسی نیز پرداخت و همراه با تنی چند از دوستانش به سرکردگی حسنعلی منصور و به سفارش و هدایت شاپور ریپورتر و گراتیان یاتسویچ ، رئیس قرارگاه سازمان سیا در تهران عدهای از جوانان تحصیلکرده آمریکا را با هدف کسب قدرت سیاسی در تشکیلاتی به نام کانون مترقی گرد آورد.(38)
در سال 1958 (1337) سازمان سیا طی گزارشی به شورای امنیت ملی، اعلام کرد که رژیم ایران با وضعیت کنونی دوامی نخواهد داشت و ممکن است به دامان کمونیسم سقوط کند. به این منظور، دولت آمریکا تصمیم گفت ضمن ایجاد فشار به شاه، جهت انجام برخی اصلاحات عدهای از نخبگان و تکنوکراتهای جوان و طرفدار آمریکا را به منظور به دست گرفتن قدرت سیاسی بسیج کند. مهره دلخواه سازمان سیا برای این هدف حسنعلی منصور بود که در آن زمان دبیر شورای عالی اقتصاد بود. منصور دست به کار شد و با کمک نزدیکترین دوست خود هویدا مقدمات تشکیل این گروه را فراهم آورد. آغاز فعالیت و عضوگیری کانون مترقی ، منصور و هویدا را در کانون توجه محافل سیاسی و افکار عمومی قرار داد. اکنون همه میدانستند که به زودی منصور نخستوزیر خواهد شد و هویدا هم به عنوان یک عضو ارشد کابینه انتخاب خواهد شد.(39)
این پیشبینیها درست از آب درآمد و پس از انتصاب منصور به مقام نخستوزیری، هویدا نیز به عنوان وزیر دارایی کابینه منصور منصوب شد و تا پایان دوره صدارت منصور در همین سمت باقی ماند.(40)
روز پنجشنبه اول بهمن 1343ش منصور که برای شرکت در جلسه علنی و دفاع از لایحه قرارداد شرکت ملی نفت ایران با چند شرکت بزرگ نفتی غرب قصد ورود به مجلس شورای ملی را داشت به ضرب گلولههای شهید محمد بخارایی مجروح شد. زمانی که این حادثه رخ داد هویدا در مجلس بود و پس از کسب اطلاعات مقدماتی درباره این حادثه خود را به دفتر رئیس مجلس شورای ملی رساند و ماجرا را تلفنی به شاه اطلاع داد. او پس از تحقیق درباره وضعیت جسمانی منصور یکسره به کاخ سلطنتی رفت و وضعیت اسفبار منصور را به اطلاع شاه رسانید. بعد از ظهر همان روز که جلسه هیأت دولت در کاخ مرمر، و در حضور شاه تشکیل شده بود، شاه هنگام ترک جلسه خطاب به هویدا گفت: شما هیأت دولت را اداره کنید تا انشاءالله نخستوزیر بهبود یابند.(41) پس از مرگ منصور نیز شاه او را مسئول تشکیل کابینه کرد. انتخاب هویدا به سمت نخستوزیری با توجه به نداشتن شهرت سیاسی و سابقه کم وزارت در کابینه منصور به صورت محلل تصور میشد.(42) انتصاب هویدا در آن زمان چنین تعبیر میشد که شاه خواسته است با تعیین یکی از همکاران نزدیک منصور به جانشینی وی نظر آمریکاییها را که منصور را به وی تحمیل کرده بودند جلب کند و بعد سر فرصت نخستوزیر خود را انتخاب کند.(43) اما هویدا سالهای صدارت را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و قریب 13 سال یعنی بیش از تمام نخستوزیران ایران در این مقام باقی ماند.(44) درباره علل دوام هویدا در مقام صدارت مطالب فراوانی عنوان شده است که در فصل بعد به این مبحث خواهیم پرداخت.
دستگیری و بازداشت :
از اوایل سال 1356 ستاره بخت هویدا رو به افول نهاد؛ زیرا از یک طرف حکومت جدید آمریکا به ریاست کارتر عدم رضایت خود را از روند اوضاع در ایران آشکار ساخته و خواهان تغییر در خط مشی ایران به خصوص در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر و آزادیهای سیاسی بود و از سوی دیگر علائم بحران اقتصادی که حاصل ریخت و پاشهای گذشته و برنامهریزی غلط بود، به تدریج نمایان شد. به عنوان نمونه قطع مداوم نیروی برق از اوایل تابستان 1356 به منزله زنگ خطری برای صنایع ایران به صدا درآمد.(45)
سرانجام به سبب فشارهایی که از طرف دولت کارتر برای مراعات اصول حقوق بشر و دادن آزادیهای سیاسی به مردم ایران و به اصطلاح ایجاد فضای باز سیاسی اعمال میشد شاه ناچار شد تغییراتی در حکومت خود بدهد(46) . در حقیقت برکناری هویدا و انتصاب آموزگار به جای وی یکی از کوششهای شاه برای گسترش فضای باز سیاسی از طریق وارد کردن اعضای جدید و جوان به کابینه و جلب رضایت روشنفکران ایرانی بود.(47) بنابراین هویدا پس از 13 سال حضور در مسند نخستوزیری ایران در مرداد 1356 به دستور شاه استعفا داد.(48)
بعد از مدتی در زمان دولت ازهاری، شاه خود دستور بازداشت هویدا را صادر کرد(49) ولی همواره در مصاحبههایش گناه بازداشت هویدا را به گردن دولت نظامی انداخت و اظهار کرد که بازداشت او به منظور حفاظت شخص او صورت گرفته در حالیکه صاحبنظران معتقدند که شاه او را سپر بلا قرار داده است. برخی از اسناد نیز از دست پنهان اردشیر زاهدی در بازداشت هویدا پرده برمیدارند.(50)
بعد از خروج شاه از کشور، بازداشتگاه هویدا را تغییر دادند و او را به مهمانسرای ساواک واقع در روستای شیان در مجاورت لویزان منتقل کردند.(51) نگهبانان بازداشتگاه پس از دریافت خبر سقوط رژیم در سپیده دم 22 بهمن، محوطه بازداشتگاه را ترک کردند و هویدا را تنها گذاشتند. هویدا با اینکه میتوانست فرار کند، اما پس از اطلاع از اینکه مردم مسلح هستند، تصمیم گرفت خود را تسلیم جبهه ملی کند.(52)
محاکمه و اعدام انقلابی هویدا :
هویدا پس از انتقال به زندان قصر با وجود اینکه به صورت انفرادی در بازداشت بود ولی از امکانات ارتباطی مانند مطبوعات و رادیو و تلویزیون برخوردار بود. با وجود تلاشهای فراوان گروههای فشار، جهت رهانیدن هویدا از زندان، او دوبار محاکمه شد. نوبت اول این محاکمه، در نیمه شب 24 اسفند 1357 در محل زندان قصر برگزار شد، اما تحت فشار عوامل دولت موقت تعطیل شد. در این جلسه تعدادی از خبرنگاران جراید داخلی و رادیو و تلویزیون و گروهی تماشاگر از جمله تعدادی از وابستگان کسانی که عزیزانشان را در انقلاب از دست داده بودند، حضور داشتند. پس از ورود هویدا به دادگاه و استقرار در جایگاه مخصوص، متن کیفرخواستی که علیه او تنظیم شده بود به این شرح قرائت شد:
(آقای امیرعباس هویدا، فرزند حبیبالله، به شماره شناسنامه 3542، صادره از تهران، وزیر سابق دربار شاهنشاهی منقرض، و نخستوزیر اسبق شاه سابق و ساقط، متهم است به: 1 فساد در ارض؛ 2 محاربه با خدا و خلق خدا و نائب امام زمان؛ 3 قیام علیه امنیت و استقلال مملکت با تشکیل کابینه های دستنشانده آمریکا و انگلیس و حمایت از منافع استعمارگران؛ 4 اقدام بر ضد حاکمیت ملی با حفظ سلطان دستنشانده آمریکا و دخالت در انتخابات قانونگذاری و عزل و نصب وزرا و فرماندهان با نظر سفارتخانههای خارجی؛5 واگذاری بی قید و شرط منابع زیرزمینی از نفت و مس و اورانیوم و غیره به بیگانگان؛ 6 گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا و همدستان اروپاییاش بر ایران، منجمله از طریق نابودی صنایع داخلی و تضعیف آنها در برابر رقبای خارجی و تبدیل ایران به بازار مصرف خارجی؛ 7 پرداخت درآمدهای ملی حاصل از نفت به شاه و فرح و نیز تسلیم این درآمدها به ممالک وابسته به غرب و سپس اخذ وام با نرخهای بالا و گزاف و شرایط اسارت بار از آمریکا و سایر دول غرب؛ 8 نابود ساختن کشاورزی و دامپروری و از بین بردن جنگلها؛ 9 شرکت مستقیم در فعالیتهای جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم؛ 10 دستهبندی با توطئهگران بینالمللی در پیمانهای سنتو و ناتو و سرکوبی ملتهای ایران و فلسطین و ویتنام، عضو فعال سازمان فراماسونری در ایران در لژ فروغی با توجه به اسناد موجود و اقرار شخص متهم؛ 11 شرکت در خفه کردن و ارعاب مردم حقطلب و استثمار شده ایران با دستگیری آزادیخواهان و کشتار مردم بیدفاع و ضرب و جرح و شکنجه و آزار آنان و نقض آزادیهای اساسی انسانی مصرح در قانون اساسی وقت و قوانین موجود همچون اعلامیه حقوق بشر و قوانین الهی از جمله توقیف روزنامهها و اعمال سانسور در مطبوعات و کتب؛ 12 مؤسس و اولین دبیرکل حزب استبدادی رستاخیز ملت ایران؛ 13 اشاعه فساد فرهنگی و اخلاقی و شرکت در تحکیم پایههای استعمار از جمله شرکت در برقراری مجدد کاپیتولاسیون یعنی ایجاد قضاوت کنسولی در مورد آمریکاییان؛ 14 شرکت مستقیم در قاچاق هروئین در فرانسه، در معیّت حسنعلی منصور؛ 15 دادن گزارش خلاف واقع و اشاعه اکاذیب با انتشار روزنامههای دستنشانده و گماردن سردبیرهای جیرهخوار در رأس نشریات و سانسور اخبار و گزارشهای مجعول که تمام این اقدامات در اجرای توطئه استعمارگران بیگانه و سلطان دستنشانده به منظور اسارت و استعمار ملت ایران بوده است. سلطانی که بر حسب اقرار متهم به وسیله آمریکا روی کار آمده است. نظر به صورت جلسات هیأت دولت و گزارشهای شورای عالی اقتصاد و مقالات و شکایات شاکیان و فتاوی علما و مراجع تقلید و مندرجات روزنامه و اسناد به دست آمده از ساواک و اسناد موجود در نخستوزیری و شهادت دکتر آزمون وزیر کابینه متهم و شهادت آقای جعفریان و آقای نیکخواه در همین دادگاه و اظهارات و اقاریر شخصی متهم، چون وقوع جرایم منتسبه قطعی و محقق است، تقاضای رسیدگی و صدور حکم متهم و مصادره اموال وی را از پیشگاه دادگاه محترم دارم.)
وقتی دادستان موارد اتهامی را قرائت میکرد، در هنگام خواندن اتهام اول و دوم صورت هویدا به شدت رنگ باخت و وقتی کلمه اعدام را از دهان دادستان شنید به شدت تکان خورد.(53)
جریان دادرسی در دادگاه اول چند ساعتی طول کشید و سپس هویدا تقاضای تنفس کرد و بنابراین جریان دادرسی به جلسه بعد موکول شد.(54) دادگاه دوم به فاصله 24 روز از دادگاه اول تشکیل شد و در این مدت عوامل دولت موقت و دوستان مهندس بازرگان در تدارک محاکمه نمایشی برای هویدا بودند و حتی اقدامات لازم در این زمینه را انجام داده بودند.(55) ولی توطئه آنان با هوشیاری حضرت امام(ره) و پیگیری آیتالله خلخالی ثمر نداد و دادگاه دوم با جدیت تمام تشکیل شد. در این جلسه متن کیفرخواست قرائت شد و نماینده دادستان علاوه بر موارد اتهامی به فساد اطرافیان هویدا به فراماسونر بودن برخی از آنها، تغییر تقویم، وابسته کردن ارتش به مستشاران خارجی و اختصاص سالانه 24 میلیون تومان از طرف هویدا برای کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک اشاره کرد.(56) هویدا در پاسخ اظهارات نماینده دادستان و در دفاع از خود گفت: (ما در سیستمی بودیم که همه کس در آن سیستم در خدمت رژیم بودند... اگر میگویید من به عنوان نخستوزیر باید کنار میرفتم و ادامه نمیدادم، حق با شماست، اگر من نمیکردم، کس دیگری میکرد.)
ظس از اظهارات نماینده دادستان و دفاعیات متهم، دادگاه برای صدور حکم وارد شد و امیرعباس هویدا را به عنوان مفسد فیالارض و خائن به ملت به اعدام محکوم کرد.(57)
سپس هویدا را برای اجرای حکم اعدام به خارج از ساختمان مدرسه زندان قصر بردند و او در حالیکه چشمهایش بسته بود در برابر جوخه آتش که برای تیرباران آماده شده بود قرار گرفت. با اشاره آیتالله خلخالی فرمان آتش صادر شد و سپس پیکر بیجان مقتدرترین نخستوزیر دوران شاهنشاهی بر روی زمین افتاد.(58)
پس از اجرای حکم ، جسد هویدا به پزشکی قانونی انتقال یافت و مراتب به اطلاع خانواده هویدا رسید تا یکی از افراد خانوادهاش برای انجام تشریفات تحویل جسد و کفن و دفن آن به پزشکی قانونی مراجعه کند. صبح روز بعد یکی از بستگانش به بازدید از جنازهاش پرداخت و طبق تعهدی اعلام کرد که فردا برای تحویل جسد مراجعه خواهد کرد؛ اما پس از ترک ساختمان هرگز بازنگشت. جنازه او چند ماه در پزشکی قانونی باقی ماند و در حالیکه حدود چهار ماه از اعدام هویدا میگذشت در یکی از اعیاد مذهبی چند نفر به پزشکی قانونی مراجعه کرده و جسد او را برای دفن تحویل گرفتند.(59) طبق گفتههای آیتالله خلخالی، جسد هویدا را به فرانسه بردند و از آنجا به اسرائیل حمل کردند و در شهر عکا در گورستان بهاییان در کنار پدرش دفن کردند.(60)
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
www.dowran.ir
پی نوشتها:
1 دفتر پژوهشهای موسسه کیهان، نیمه پنهان 14، ص 11.
2 بهزادی، علی، شبه خاطرات، ج 1، ص 780، و میلانی، عباس، معمای هویدا، ص 45.
3 اداره کل آرشیو، اسناد و موزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دولتهای ایران از میرزا نصرالله خان مشیرادوله تا میرحسین موسوی، ص 33؛ و طلوعی، محمود، راز بزرگ فراماسونها و سلطنت پهلوی، ج 2، ص 980؛ و طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 505.
4 دلدم، اسکندر، من و فرح پهلوی، ج 3، ص 1117؛ و دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 12.
5 دلدم، اسکندر، همان، ج 3، ص 1118؛ و معتضد، خسرو، هویدا سیاستمدار پیش و عصا و گل ارکیده، ج 1، ص 46.
6 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 13؛ و دلدم، همان، ج 3، ص 1118.
7 معتضد، همان، ص 46.
8 همان، ص 47؛ و دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 13.
9 شیخالاسلامی، جواد، سیمای احمدشاه قاجار، ج 1، ص 231.
10 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 11.
11 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 1518؛ و دلدم، همان، ج 3، ص 1119.
12 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 22.
13 همان، ص 25.
14 اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 55.
15 طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 980؛ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 367؛ اداره کل آرشیو، اسناد و موزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، همان، ص 323.
16 فردوست، همان، ص 368.
17 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 28.
18 طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 782.
19 فردوست، همان، ص 369.
20 طبری، احسان، کژراهه (خاطراتی از حزب توده)، ص 221.
21 فردوست، همان، ص 369.
22 دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمه: الهه رئیس فیروز، ص 284.
23 بهزادی، همان، ص 782.
24 طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 507.
25 فردوست، همان، ص 370.
26 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 40.
27 طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، ص 507.
28 طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 508؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981.
29 فردوست، همان، ج 2، ص 370.
30 فردوست، همان، ص 371؛ معتضد، همان، ص 322.
31 فردوست، همان، ص 371.
32 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ص 43.
33 عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 3، ص 1770؛ فردوست، همان، ص 371؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 981؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 508.
34 طلوعی، همان، ص 508.
35 اختریان، همان، ص 58.
36 عاقلی، باقر، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، ص 989.
37 فردوست، همان، ص 373.
38 عاقلی، همان، ص 989؛ طلوعی، راز بزرگ، ج 2، ص 989؛ عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی، ج 3، ص 1770.
39 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ص 52.
40 مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 119.
41 عاقلی، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، ص 983؛ اقتباس: صدر، جواد، نگاهی از درون، ص 385.
42 نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، ج 2، ص 316؛ طلوعی، محمود، پدر و پسر، ص 732؛ طلوعی، محمود، چهرهها و یادها، ص 123.
43 طلوعی، همان، ص 123؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 783؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، ص 511.
44 آوری، پیتر، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه: عباس مخبر، ص 138؛ بهزادی، همان، ج 1، ص 783؛ طلوعی، چهرهها و یادها، ص 123؛ نجاتی، همان، ج 2، ص 316؛ مدنی، همان، ج 2، ص 231.
45 طلوعی، چهرهها و یادها، ص 134؛ سفری، محمدعلی، قلم و سیاست، ص 547؛ مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 338.
46 طلوعی، همان، ص 422.
47 زونیس، همان، ص 227.
48 طلوعی، دادستان انقلاب، ص 261.
49 فردوست، همان، ج 2، ص 381؛ صمیمی، همان، ص 236.
50 ر.ک: هویدا، همان، ص 60؛ طلوعی، رازهای ناگفته، ص 26.
51 اختریان، همان، ص 185.
52 همان، ص 310 312.
53 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 323325.
54 همان، ص 326.
55 همان، بهزادی، همان، ج 1، ص 801.
56 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 332.
57 روزنامه کیهان، جزئیات محاکمه و تیرباران هویدا، 19/1/1358.
58 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 339.
59 دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، همان، ص 341.
60 عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 3، ص 1801؛ روزنامه کیهان، خاطرات آیتالله خلخالی، 8/7/1358.
منبع: اندیشه قم
- [آیت الله جوادی آملی] نماز جماعت در ادارات واحد روابط عمومی بعضی از ادارات دولتی، متولی برگزاری مراسم (نماز جماعت، عید غدیر، محرم حسینی و…) است. با عنایت به تعظیم شعائر اسلامی و در عین حال رعایت نحوة مطلوب خدماترسانی به ارباب رجوع، خواهشمند است به دو سؤال ذیل به صورت شفاف پاسخ فرمایید: 1. برگزاری نمازجماعت که نزدیک نیم ساعت از وقت اداری را میگیرد در اول وقت نماز و یا پایان وقت اداری (یعنی حدود ساعت 13/30 الی 14) چه حکمی دارد؟ 2. در طول سال به طور متوسط در هر فصل (3 ماه) یک مراسم در اول ساعت اداری از ساعت 8 الی 9/30دقیقه برگزار میشود که در مجموع 4 مراسم به مدت 6 ساعت است. با توجه به اثربخشی اینگونه مراسمها در تقویت بنیة دینی و تجدید قوای معنوی همکاران و با در نظر گرفتن رعایت حال ارباب رجوع، برگزاری اینگونه مجالس مذهبی چه حکمی دارد؟
- [سایر] ائمه اطهار گاه متناسب با شرایط زمان و مسئله فقهی خاص احادیث را نقل نموده اند. علاوه بر این نقل احادیث جعلی نیز متأسفانه در کتب دینی ما به چشم می خورد. متأسفانه عده ای از دوستان مذهبی ما می خواستند کار خوبی بکنند؛ مثلا بحث عقد موقت را مطرح کنند اما این عده از روی جهالت اقدام به انتشار احادیثی نموده اند که از نظر بلاغتی و از نظر لحن کلامی باید به آنها شک نمود لطفا این احادیث را بررسی کرده و نظرتان را در مورد تک تک احادیث به ما بفرمایید. 1. ابان بن تغلب از امام صادق (ع) سؤال می کند: اگر زن زیبایی دیده شود که راضی به ازدواج موقت باشد؛ ولی معلوم نیست شوهر دارد یا نه چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: لازم نیست تحقیق کنی حرف او که میگوید شوهر ندارم برای تو کافی است. (کتاب متعه شیخ مفید حدیث 37). 2. رسول خدا (ص): هر کس یک بار متعه کند یک سوم او از آتش جهنم آزاد میشود و هر کس دوبار متعه کند دو سوم او از آتش جهنم آزاد میشود و هر کس سه بار متعه کند تمام بدن او از آتش جهنم آزاد میشود. 3. زراره بن اعین از امام باقر (ع) نقل میکند که: سرگرمی مؤمن در سه کار است: 1- متعه زنان، 2- شوخی با دوستان و برادران، 3- نماز شب.(ازدواج موقت، نیاز امروز نوشته عباس زاده). 4. حمیری به امام زمان حضرت مهدی (عج) نوشت و از آن حضرت سوال کرد: مردی که شیعه است و متعه را حلال میداند و اعتقاد به رجعت دارد و همسر خوبی دارد که در تمام کارها او را کمک کار است و لذا با او عهد کرده است که هرگز بر او همسر دیگری نگیرد و ازدواج موقت نکند و خلاصه با وجود او کس دیگر را نخواهد. او به این عهد نوزده سال پایبند است و به عهد و قولش عمل کرده است و چه بسا مسافرت رفته و مدت زیادی دور از منزل خود بوده است و به قول خود پای بند مانده... البته او متعه را حرام نمی داند بلکه متدین به آن است؛ ولی چون همسر خود را مِیخواهد و دوستش دارد برای حفظ او و خودش متعه نمیگیرد. آیا او برای ترک متعه گناه کرده است؟ از طرف حضرت جواب رسید: برای این که قسم به معصیت خدا خورده است لازم است خدا را اطاعت کند و یک دفعه هم شده متعه بگیرد. (بحار ج100ص298/کتاب متعه شیخ مفید ص48). 5. رسول خدا (ص): هر که از دنیا برود و متعه نکند بد منظر و بدهیبت باشد مانند کسی که بینی او را بریده باشند.
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.