با عرض سلام،چند سوال در مورد آیات 35 تا38 سورهٔ بقره داشتم. -- فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ{36} در آیهٔ 36 می خوانیم آدم به واسطهٔ گناه مرتکب شده اش،از بهشت اخراج شده و خداوند می‌‌فرماید که برخی‌ از شما،برخی‌ دیگر را دشمنید.ممکنه در مورد این دشمنی بیشتر توضیح بدهید و اینکه آیا این دشمنی مجازات گناهیست که حضرت آدم مرتکب شده است؟ همانطور که در آیه مشخص شده اهْبِطُواْ به صورت جمع آماده و احتمالا به این معناست که کلا به نسل عدم اشاره دhرد. سوال دیگر که اینجا مطرح میشود اینست که آیا ما انسانها به واسطهٔ مکافات عمل حضرت آدم از بهشت (محل آرامش و آسایش) جدا شده ایم و در زمین با تمام سختی‌ها زندگی‌ می‌کنیم.اگر این چنین است آیا با عدل خداوند سازگار است؟ --فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ{37} در آیه 37 می‌‌بینیم که حضرت آدم بعد از آموختن کلماتی،توبه اش پذیرفته می شود.ممکنه در مورد این کلمات توضیح بدهید و اینکه چرا این توبه مانع جدا شدن آدم از بهشت نشد. در واقع بخاطر گناه مرتکب شده خداوند آدم را به زمین فرستاد پس چرا با توبه اش مورد عفو خداوند به این معنا که در بهشت باقی‌ بماند نشد. -- قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ{38} در آیه 38 سخن ازیک راهنما آماده است،منظور چیست؟ با تشکر
با عرض سلامدر هر نوبت ه یک پرسش جواب داده میشودذکر چند مقدمه ضروری است: 1. از مجموع آیات مربوط به خلقت انسان، استفاده می‌شود که آدم از ابتدا برای زندگی و مرگ در زمین خلق شده بود. به همین جهت، خداوند قبل از خلقت انسان، آن گاه که به ملائکه خبر از آفرینش خلیفه و جانشین خود می‌دهد، محل استقرار و سکونت آن را زمین معرفی می‌کند: (و اذ قال ربّک للملائکة انّی جاعل فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها آن گاه که پروردگارت فرشتگان را گفت: من در زمین جانشینی قرار می‌دهم، گفتند: آیا در زمین کسی را می‌گماری که در آن فساد می‌کند)(1)ماجرای سکونت آدم و حوا در بهشت و خوردن از درخت ممنوع، مرحله‌ای از سیر نزولی انسان در مسیر استقرار و سکونت در زمین بوده است. یعنی آدم از ابتدا برای سکونت در زمین خلق شده و طریق استقرار او بر زمین، طی شدن مراحلی از جمله اسکان موقت در بهشت بوده است. ابتدا خداوند اسماء را به او تعلیم می‌دهد و پس از اثبات خلافت و جانشینی آدم برای ملائکه، آنان را امر به سجده می‌کند، آن گاه وی را در بهشت ساکن می‌کند و از نزدیک شدن به درخت خاصی منع می‌کند. تا آن جا که انسان با فریب شیطان از آن می‌خورد و به زمین هبوط می‌کند و در زمین مستقر می‌شود. 2. حقیقت و هویت اصلی انسان که همان روح است از عالمی متعالی و برتر، سیر نزولی را طی کرده تا به عالم مادی و خاکی که پائین‌ترین مرتبه‌ی وجود است، رسیده است تا بار دیگر انسان با قوس صعودی از عالم ماده اوج گرفته و به سوی خدا بازگردد: یا ایهاالانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه ای انسان حقّا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی، پس او را ملاقات خواهی کرد)(2)آن چه در جریان سکونت آدم در بهشت و سپس نزول و هبوط به زمین، در قرآن کریم آمده است، در حقیقت بیانگر بخشی از قوس نزولی خلقت انسان است. آدم در سیر نزولی، ابتدا در بهشت برزخی ساکن می‌شود، که عالمی است پائین‌تر از عالم ملائکه و روح، و بالاتر از عالم ماده و خاک، تا برای نزول و استقرار در زمین مهیا گردد. 3. خداوند در داستان آدم یک واقعیت را بیان می‌کند. بر این اساس همچنان که تعلیم اسماء به نوع آدم است و نوع بشر می‌تواند این قوه را به فعلیت برساند و همچنان که مقصود از سجده، سجده بر نوع آدم نیز هست مقصود از خوردن آن درخت و برگزیدن زندگی دنیا، نوع انسان است. هر چند برای خصوص آدم رخ داده است. یعنی نوع انسان چنین است. در اینجا این سؤال خودنمایی می‌کند که اگر خوردن از درخت ممنوع مقتضای سرشت و نوع خلقت انسان است، پس چرا خداوند آدم را از نزدیک شدن به این درخت نهی می‌کند؟ در پاسخ باید گفت: این نهی، نهی مولوی و به انگیزه زجر و بازداشتن نیست. بلکه این نهی برای ارشاد و تعلیم آدم است. در واقع خداوند می‌فرماید: ای انسان اگر نزدیک نشوی از عالم برتر به دنیا نزول نمی‌کنی، هر چند سرشت تو به گونه است که به اختیار خود از درخت خواهی خورد و نزول خواهی کرد. خداوند با این نهی می‌خواهد به آدم چیزهایی را نشان بدهد. آدم باید اموری را تجربه کند و یاد بگیرد تا آماده و مهیای استقرار در زمین گردد: الف) آدم باید بفهمد، که دشمنی مکار و حیله‌گر دارد که خیر او را نمی‌خواهد. بلکه به دنبال آشکار کردن (سؤاه) زشتی‌ها در اوست. ب) آدم، قبل از هبوط به زمین، آثار تلخ و رنج‌آور مخالفت با دستورات الهی و پیروی از شیطان را تجربه می‌کند. ج) راه توبه و بازگشت را می‌آموزد و آن را تجریه می‌کند. 4. شاید پرسیده شود اگر نهی از خوردن از درخت، نهی مولوی نیست، پس چرا در قرآن تعبیر ظلم و عصیان آمده است: (ولاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود)(3) و یا آمده: (و عصی آدم ربه فغوی آدم پروردگارش را عصیان کرد پس ارشاد نشد). در پاسخ باید گفت: مقصود از ظلم در (فتکونا من الظالمین)(4) ظلم به نفس است، نه ظلم به خداوند و شکستن حرمت مولا و مولویت مولا، یعنی معصیت شاهد بر این مطلب این است که وقتی آدم و حوا توبه کردند چنین گفتند: (ربنا اننا ظلمنا انفسنا خدایا ما به خودمان ستم کردیم)(5)و ظلم به نفس، به این بود که با خوردن از آن درخت، خود را گرفتار مشقت و رنج و سختی زندگی دنیا کردند. زندگی دنیا که انسان در آن تشنه و گرسنه می‌شود، نیاز به پوشش و هزاران نیاز مادی دیگر دارد. زندگی توأم با فقر و غنا، سلامتی و بیماری، بهره‌مندی و محرومیت، به دست آوردن و از دست دادن و. دلیل و شاهد بر این که، مقصود از ظلم، ظلم به نفس به واسطه‌ی گرفتار شدن در سختی و مشقت زندگی دنیاست، آیه‌ی شریفه‌ی دیگری است که در آن به جای (فتکونا من الظالمین) می‌فرماید: (فتشقی): (یا آدم ان هذا عدوّ لک و لزوجک فلایخرجنّکما من الجنه فتشقی ای آدم این [ابلیس‌] برای تو و همسرت دشمنی [خطرناک‌] است، زنهار تا شما را از بهشت بیرون نکند که گرفتار رنج و مشقت می‌شوی)(6) (شقاء) به معنی (رنج و تعب) است و ادامه‌ی آیه نیز مقصود از (شقاء) را بیان می‌کند: (ان لک ان لاتجوع فیها و لاتصری و انّک لاتظمأ فیها و لاتضحی تو در آن [بهشت‌] نه گرسنه می‌شوی و نه برهنه، و نه تشنه می‌گردی و نه در حرارت آفتاب بمانی)(7)و به نفس خودت ظلم کنی، نتیجه و اثر این ظلم به نفس این است که به مشقت و سختی حیات دنیا، چون گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و هزاران مشکلاتی که لازمه‌ی زندگی روی زمین است، گرفتار خواهی شد. (غوایت) که در آیه بدان اشاره شده (و عصی آدم ربّه فغوی): غی در مقابل رشد و هدی است و وقتی کلمه‌ی (هدی) در مقابل (غی) به کار می‌رود، به معنای ارشاد است(8) بنابر این (هدی) یعنی ارشاد کرد و (غوی) یعنی ارشاد نشد. (و عصی آدمُ ربه فغوی، ثم اجتبیه ربه فتاب علیه و هدی و آدم پروردگارش را عصیان کرد (یعنی از امر ارشادی او تأثیر نپذیرفت) پس ارشاد نشد سپس خداوند او را برگزید و او را بخشید پس او را ارشاد و هدایت کرد)(9) یعنی، غوایت، نتیجه‌ی قهری عصیان امر ارشادی است. کسی که از ارشاد مولا بهره نبرد، قهراً ارشاد نشده است. 5همان طور که در ضمن مقدمات قبل اشاره شد، بهشتی که حضرت آدم قبل از هبوط به زمین به طور موقت در آن ساکن شد، بهشت جاودان اخروی نبوده. دلیل این که آن بهشت، بهشت اخروی که به عنوان پاداش انسان‌های مطیع وعده داده‌اند، نبوده است: اولًا بهشت اخروی (جنه الخلد) جاودان و دائمی است. در آیات بسیاری بر جاودانه و دائمی بودن آن تأکید شده و این که کسی که وارد آن شود، هرگز خارج نخواهد شد(10) ثانیاً در بهشت اخروی، ابلیس و وسوسه‌های شیطانی هرگز راه ندارد. در حالی که آدم و حوا در آن بهشت فریب شیطان را خوردند: (فوسوس لهما الشیطان شیطان آنان را وسوسه کرد)(11) (فدلّیهما بغرور پس آن دو را فریب داد)(12)همچنان که آن بهشت، باغ دنیوی نیز نبوده است که اولًا هم تعبیر آیات قرآنی به (هبوط به زمین پس از عصیان) بر این امر دلالت دارد(13)و هم روایاتی که بر آسمانی بودن آن بهشت تأکید کرده و آن را در مقابل ویژگی‌های زندگی دنیوی قرار داده با تفسیر آن به باغ‌های دنیوی سازگار نیست (ان لک ان لاتجوع فیها و لاتصری و انّک لاتظمأ فیها و لاتضحی)(14)با توجه به مقدماتی که گذشت، پاسخ سؤال شما روشن می‌شود: اولًا بهشتی که آدم و حوا ابتدا در آن ساکن شدند، بهشت اخروی که پاداش انسان هاست و در سیر صعودی به آن حرکت خواهد کرد، نبوده است. ثانیاً اصلًا از ابتدا آدم برای سکونت و زندگی و مرگ روی زمین خلق شده است. سکونت در بهشت، در حقیقت مرحله‌ای از مراحل خلقت انسان برای استقرار روی زمین بوده است. ثالثاً انسان موجودی است که از شعور و اراده برخوردار است و بشر اولیه از همان ابتدا که بر روی زمین مستقر شد از قدرت انتخاب و اختیار برخوردار بوده است. در داستان نزدیک شدن به درخت بهشتی و خوردن از آن، انسان به اراده و اختیار از آن درخت خورد، لکن این مقتضای سرشت و طبیعت انسانی او بود. نوع خلقت انسان، به گونه‌ای است که در آن مرحله به مقتضای طبیعت انسانی‌اش از آن درخت می‌خورد. رابعاً چنین نیست که بشریت تقاص عمل حضرت آدم را پس می‌دهند، بلکه آدم نماد نوع این موجود است. انسان از ابتدا برای زندگی و مرگ در روی زمین خلق شده است و آدم نماد نوع انسان است. انسان به مقتضای خلقت انسانی‌اش و آن چه که در نهاد و ضمیرش نهاده شده، از آن درخت می‌خورد و زندگی زمینی را انتخاب می‌کند. پی‌نوشت‌ (1)) بقره، آیه‌ی 30 (2)) انشقاق، آیه‌ی 6 (3)) بقره، آیه‌ی 35 (4)) طه، آیه‌ی 121 (5)) اعراف، آیه‌ی 23 (6)) طه: آیه‌ی 117 (7)) طه، آیه‌ی 119- 118 (8)) المیزان، علامه‌ی طباطبایی، ج 1، ص 240 (9)) طه، آیه‌ی 121- 122 (10)) فرقان، آیه‌ی 15/ توبه، آیه‌ی 89/ هود، آیه‌ی 107 و فرقان، آیه‌ی 16 (11)) اعراف، آیه‌ی 20 (12)) اعراف، آیه‌ی 22 (13)) بقره، آیه‌ی 36 و 38/ اعراف، آیه‌ی 24/ طه (. (14)) طه، آیات 119- 118)
عنوان سوال:

با عرض سلام،چند سوال در مورد آیات 35 تا38 سورهٔ بقره داشتم.
-- فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ{36}
در آیهٔ 36 می خوانیم آدم به واسطهٔ گناه مرتکب شده اش،از بهشت اخراج شده و خداوند می‌‌فرماید که برخی‌ از شما،برخی‌ دیگر را دشمنید.ممکنه در مورد این دشمنی بیشتر توضیح بدهید و اینکه آیا این دشمنی مجازات گناهیست که حضرت آدم مرتکب شده است؟
همانطور که در آیه مشخص شده اهْبِطُواْ به صورت جمع آماده و احتمالا به این معناست که کلا به نسل عدم اشاره دhرد.
سوال دیگر که اینجا مطرح میشود اینست که آیا ما انسانها به واسطهٔ مکافات عمل حضرت آدم از بهشت (محل آرامش و آسایش) جدا شده ایم و در زمین با تمام سختی‌ها زندگی‌ می‌کنیم.اگر این چنین است آیا با عدل خداوند سازگار است؟

--فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ{37}
در آیه 37 می‌‌بینیم که حضرت آدم بعد از آموختن کلماتی،توبه اش پذیرفته می شود.ممکنه در مورد این کلمات توضیح بدهید و اینکه چرا این توبه مانع جدا شدن آدم از بهشت نشد.
در واقع بخاطر گناه مرتکب شده خداوند آدم را به زمین فرستاد پس چرا با توبه اش مورد عفو خداوند به این معنا که در بهشت باقی‌ بماند نشد.

-- قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ{38}

در آیه 38 سخن ازیک راهنما آماده است،منظور چیست؟

با تشکر


پاسخ:

با عرض سلامدر هر نوبت ه یک پرسش جواب داده میشودذکر چند مقدمه ضروری است: 1. از مجموع آیات مربوط به خلقت انسان، استفاده می‌شود که آدم از ابتدا برای زندگی و مرگ در زمین خلق شده بود. به همین جهت، خداوند قبل از خلقت انسان، آن گاه که به ملائکه خبر از آفرینش خلیفه و جانشین خود می‌دهد، محل استقرار و سکونت آن را زمین معرفی می‌کند: (و اذ قال ربّک للملائکة انّی جاعل فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها آن گاه که پروردگارت فرشتگان را گفت: من در زمین جانشینی قرار می‌دهم، گفتند: آیا در زمین کسی را می‌گماری که در آن فساد می‌کند)(1)ماجرای سکونت آدم و حوا در بهشت و خوردن از درخت ممنوع، مرحله‌ای از سیر نزولی انسان در مسیر استقرار و سکونت در زمین بوده است. یعنی آدم از ابتدا برای سکونت در زمین خلق شده و طریق استقرار او بر زمین، طی شدن مراحلی از جمله اسکان موقت در بهشت بوده است. ابتدا خداوند اسماء را به او تعلیم می‌دهد و پس از اثبات خلافت و جانشینی آدم برای ملائکه، آنان را امر به سجده می‌کند، آن گاه وی را در بهشت ساکن می‌کند و از نزدیک شدن به درخت خاصی منع می‌کند. تا آن جا که انسان با فریب شیطان از آن می‌خورد و به زمین هبوط می‌کند و در زمین مستقر می‌شود. 2. حقیقت و هویت اصلی انسان که همان روح است از عالمی متعالی و برتر، سیر نزولی را طی کرده تا به عالم مادی و خاکی که پائین‌ترین مرتبه‌ی وجود است، رسیده است تا بار دیگر انسان با قوس صعودی از عالم ماده اوج گرفته و به سوی خدا بازگردد: یا ایهاالانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه ای انسان حقّا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی، پس او را ملاقات خواهی کرد)(2)آن چه در جریان سکونت آدم در بهشت و سپس نزول و هبوط به زمین، در قرآن کریم آمده است، در حقیقت بیانگر بخشی از قوس نزولی خلقت انسان است. آدم در سیر نزولی، ابتدا در بهشت برزخی ساکن می‌شود، که عالمی است پائین‌تر از عالم ملائکه و روح، و بالاتر از عالم ماده و خاک، تا برای نزول و استقرار در زمین مهیا گردد. 3. خداوند در داستان آدم یک واقعیت را بیان می‌کند. بر این اساس همچنان که تعلیم اسماء به نوع آدم است و نوع بشر می‌تواند این قوه را به فعلیت برساند و همچنان که مقصود از سجده، سجده بر نوع آدم نیز هست مقصود از خوردن آن درخت و برگزیدن زندگی دنیا، نوع انسان است. هر چند برای خصوص آدم رخ داده است. یعنی نوع انسان چنین است. در اینجا این سؤال خودنمایی می‌کند که اگر خوردن از درخت ممنوع مقتضای سرشت و نوع خلقت انسان است، پس چرا خداوند آدم را از نزدیک شدن به این درخت نهی می‌کند؟ در پاسخ باید گفت: این نهی، نهی مولوی و به انگیزه زجر و بازداشتن نیست. بلکه این نهی برای ارشاد و تعلیم آدم است. در واقع خداوند می‌فرماید: ای انسان اگر نزدیک نشوی از عالم برتر به دنیا نزول نمی‌کنی، هر چند سرشت تو به گونه است که به اختیار خود از درخت خواهی خورد و نزول خواهی کرد. خداوند با این نهی می‌خواهد به آدم چیزهایی را نشان بدهد. آدم باید اموری را تجربه کند و یاد بگیرد تا آماده و مهیای استقرار در زمین گردد: الف) آدم باید بفهمد، که دشمنی مکار و حیله‌گر دارد که خیر او را نمی‌خواهد. بلکه به دنبال آشکار کردن (سؤاه) زشتی‌ها در اوست. ب) آدم، قبل از هبوط به زمین، آثار تلخ و رنج‌آور مخالفت با دستورات الهی و پیروی از شیطان را تجربه می‌کند. ج) راه توبه و بازگشت را می‌آموزد و آن را تجریه می‌کند. 4. شاید پرسیده شود اگر نهی از خوردن از درخت، نهی مولوی نیست، پس چرا در قرآن تعبیر ظلم و عصیان آمده است: (ولاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود)(3) و یا آمده: (و عصی آدم ربه فغوی آدم پروردگارش را عصیان کرد پس ارشاد نشد). در پاسخ باید گفت: مقصود از ظلم در (فتکونا من الظالمین)(4) ظلم به نفس است، نه ظلم به خداوند و شکستن حرمت مولا و مولویت مولا، یعنی معصیت شاهد بر این مطلب این است که وقتی آدم و حوا توبه کردند چنین گفتند: (ربنا اننا ظلمنا انفسنا خدایا ما به خودمان ستم کردیم)(5)و ظلم به نفس، به این بود که با خوردن از آن درخت، خود را گرفتار مشقت و رنج و سختی زندگی دنیا کردند. زندگی دنیا که انسان در آن تشنه و گرسنه می‌شود، نیاز به پوشش و هزاران نیاز مادی دیگر دارد. زندگی توأم با فقر و غنا، سلامتی و بیماری، بهره‌مندی و محرومیت، به دست آوردن و از دست دادن و. دلیل و شاهد بر این که، مقصود از ظلم، ظلم به نفس به واسطه‌ی گرفتار شدن در سختی و مشقت زندگی دنیاست، آیه‌ی شریفه‌ی دیگری است که در آن به جای (فتکونا من الظالمین) می‌فرماید: (فتشقی): (یا آدم ان هذا عدوّ لک و لزوجک فلایخرجنّکما من الجنه فتشقی ای آدم این [ابلیس‌] برای تو و همسرت دشمنی [خطرناک‌] است، زنهار تا شما را از بهشت بیرون نکند که گرفتار رنج و مشقت می‌شوی)(6) (شقاء) به معنی (رنج و تعب) است و ادامه‌ی آیه نیز مقصود از (شقاء) را بیان می‌کند: (ان لک ان لاتجوع فیها و لاتصری و انّک لاتظمأ فیها و لاتضحی تو در آن [بهشت‌] نه گرسنه می‌شوی و نه برهنه، و نه تشنه می‌گردی و نه در حرارت آفتاب بمانی)(7)و به نفس خودت ظلم کنی، نتیجه و اثر این ظلم به نفس این است که به مشقت و سختی حیات دنیا، چون گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و هزاران مشکلاتی که لازمه‌ی زندگی روی زمین است، گرفتار خواهی شد. (غوایت) که در آیه بدان اشاره شده (و عصی آدم ربّه فغوی): غی در مقابل رشد و هدی است و وقتی کلمه‌ی (هدی) در مقابل (غی) به کار می‌رود، به معنای ارشاد است(8) بنابر این (هدی) یعنی ارشاد کرد و (غوی) یعنی ارشاد نشد. (و عصی آدمُ ربه فغوی، ثم اجتبیه ربه فتاب علیه و هدی و آدم پروردگارش را عصیان کرد (یعنی از امر ارشادی او تأثیر نپذیرفت) پس ارشاد نشد سپس خداوند او را برگزید و او را بخشید پس او را ارشاد و هدایت کرد)(9) یعنی، غوایت، نتیجه‌ی قهری عصیان امر ارشادی است. کسی که از ارشاد مولا بهره نبرد، قهراً ارشاد نشده است. 5همان طور که در ضمن مقدمات قبل اشاره شد، بهشتی که حضرت آدم قبل از هبوط به زمین به طور موقت در آن ساکن شد، بهشت جاودان اخروی نبوده. دلیل این که آن بهشت، بهشت اخروی که به عنوان پاداش انسان‌های مطیع وعده داده‌اند، نبوده است: اولًا بهشت اخروی (جنه الخلد) جاودان و دائمی است. در آیات بسیاری بر جاودانه و دائمی بودن آن تأکید شده و این که کسی که وارد آن شود، هرگز خارج نخواهد شد(10) ثانیاً در بهشت اخروی، ابلیس و وسوسه‌های شیطانی هرگز راه ندارد. در حالی که آدم و حوا در آن بهشت فریب شیطان را خوردند: (فوسوس لهما الشیطان شیطان آنان را وسوسه کرد)(11) (فدلّیهما بغرور پس آن دو را فریب داد)(12)همچنان که آن بهشت، باغ دنیوی نیز نبوده است که اولًا هم تعبیر آیات قرآنی به (هبوط به زمین پس از عصیان) بر این امر دلالت دارد(13)و هم روایاتی که بر آسمانی بودن آن بهشت تأکید کرده و آن را در مقابل ویژگی‌های زندگی دنیوی قرار داده با تفسیر آن به باغ‌های دنیوی سازگار نیست (ان لک ان لاتجوع فیها و لاتصری و انّک لاتظمأ فیها و لاتضحی)(14)با توجه به مقدماتی که گذشت، پاسخ سؤال شما روشن می‌شود: اولًا بهشتی که آدم و حوا ابتدا در آن ساکن شدند، بهشت اخروی که پاداش انسان هاست و در سیر صعودی به آن حرکت خواهد کرد، نبوده است. ثانیاً اصلًا از ابتدا آدم برای سکونت و زندگی و مرگ روی زمین خلق شده است. سکونت در بهشت، در حقیقت مرحله‌ای از مراحل خلقت انسان برای استقرار روی زمین بوده است. ثالثاً انسان موجودی است که از شعور و اراده برخوردار است و بشر اولیه از همان ابتدا که بر روی زمین مستقر شد از قدرت انتخاب و اختیار برخوردار بوده است. در داستان نزدیک شدن به درخت بهشتی و خوردن از آن، انسان به اراده و اختیار از آن درخت خورد، لکن این مقتضای سرشت و طبیعت انسانی او بود. نوع خلقت انسان، به گونه‌ای است که در آن مرحله به مقتضای طبیعت انسانی‌اش از آن درخت می‌خورد. رابعاً چنین نیست که بشریت تقاص عمل حضرت آدم را پس می‌دهند، بلکه آدم نماد نوع این موجود است. انسان از ابتدا برای زندگی و مرگ در روی زمین خلق شده است و آدم نماد نوع انسان است. انسان به مقتضای خلقت انسانی‌اش و آن چه که در نهاد و ضمیرش نهاده شده، از آن درخت می‌خورد و زندگی زمینی را انتخاب می‌کند. پی‌نوشت‌ (1)) بقره، آیه‌ی 30 (2)) انشقاق، آیه‌ی 6 (3)) بقره، آیه‌ی 35 (4)) طه، آیه‌ی 121 (5)) اعراف، آیه‌ی 23 (6)) طه: آیه‌ی 117 (7)) طه، آیه‌ی 119- 118 (8)) المیزان، علامه‌ی طباطبایی، ج 1، ص 240 (9)) طه، آیه‌ی 121- 122 (10)) فرقان، آیه‌ی 15/ توبه، آیه‌ی 89/ هود، آیه‌ی 107 و فرقان، آیه‌ی 16 (11)) اعراف، آیه‌ی 20 (12)) اعراف، آیه‌ی 22 (13)) بقره، آیه‌ی 36 و 38/ اعراف، آیه‌ی 24/ طه (. (14)) طه، آیات 119- 118)





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین