سلام.  من از نظر جسمی وضعیتی دارم که استرس و ناآرامی ذهنی به شدت روی جسمم تاثیر می ذاره و به قول دکترم مانع جذب و تاثیر داروها می شه. به خاطر همین به شدت به آرامش ذهنی نیاز دارم ولی متاسفانه  و علی رغم همه تلاشهایی که آگاهانه انجام دادم مثلا کتابهای مربوط به روانشناسی خوندم و سعی کردم نکاتشون رو رعایت کنم ولی هنوز هم روحیه حساسی دارم و از بعضی موضوعات به شدت ناراحت و براشفته می شم البته این موضوع همراه با پرخاشگری نیست در واقع توی خودم می ریزم ولی توی اون مدت به شدت حالم از نظر جسمی هم بد می شه و در واقع هرچی سعی می کنم که به خودم تلقین کنم و یا خودمو از نظر منطقی قانع کنم که نباید اینقدر حساس باشم ولی نمی تونم. خواهش می کنم یه راهکار عملی بهم نشون بدهید که در لحظه واقعی کمکم کنه. سپاسگزارم
باسلامدوست گرامی انچه که شما برای من توضیح دادید یعنی حساسیت و زودرنجی زیاد و از طرف دیگر داستان سرایی ذهنی.یعنی ذهن افرادی مثل شما از هر مساله ای یک داستان برای خود می سازد تابتواند ان را توجیه کند و نتیجه ان هم چیزی جز حساسیت و ناراحت کردن خود نیست.یعنی مرور دایمی افکار منفی که همین باعث می شود افکار منفی دایما در ذهن تان نشخوار شود و سپس بر عواطف و هیجانات شما تاثیر مستقیم بگذارد و در نهایت برای رفع این تنش روحی به خودخوری می پردازیدحال اگر از همان ابتدا این دور باطل را بشکنید یعنی داستان سرایی ذهنی نکنید و از زودرنجی تان بکاهید و سپس به مرور دایمی افکار منفی نپردازید قطعا مشکلات تان بسیار کم می شود.داستان سرایی ذهنی یکی از علایق ماانسانها خصوصاما خانمهاست. داستانهایی که به شرح و تبیین موضوعات میپردازیم و به "چرا" های ذهن مان پاسخ می دهیم. این داستان سرایی در واقع برای علت یابی وقایع است. ذهن به دنبال درک موقعیتهای مبهم است. سر دراوردن از کارهای اطرافیان و اتفاقات اطراف دشوار است و لذا داستان سرایی ذهنی ما نیز صرفا یک احتمال است خصوصا که در داستان سرایی به اقداماتی مثل ذهن خوانی ، اغراق ، از کاه کوه ساختن و.. می پردازیم که عمدتا نتیجه این اقدامات بسیار خطرناک است.پس در گام اول سعی کنید افکار خود را صرفا یک احتمال قابل بررسی بدانید و بدون شاهد و مدرک تسلیم ان نشوید. افکار ما گاهی فقط یک داستان سرایی بی پایه و اساس است؛ لذا :- فهرستی از موضوعات حساسیت برانگیز خود تهیه کنید- احساس خود را شناسایی کرده و ان را از صفر تا ده نمره گذاری کنید.- از خودتان بپرسید این رفتار یا فرد چه فکری را در شما بیدار می کند؟ چه معنایی برای تان دارد؟- به خودتان پاسخ دهید و ببینید که این پاسخها دارای خطاهایی مثل:• اغراق• از کاه کوه ساختن• یک صفت منفی را به خود نسبت دادن• ذهن خوانی• شخصی سازی(منظورش من بودم) و ..استفاده کرده اید یا خیر؟- چنانچه از این خطا استفاده کرده اید این خطا را حذف کنید و سپس ببینید الگوی فکری جدید تان چگونه می شود.؟ چه احساسی دارید؟ ایا عصبانیت تان کمتر نشده؟- در ضمن در زمینه روشهای کنترل اضطراب و آرامش رزی هم تمرین داشته باشید.- همیشه هم سعی کنید اوقات فراغت تان را بسیار پربار کنید. هر چه وقت ما انسانها پربارتر باشد کمتر فرصت برای داستان سرایی ذهنی داریم.با تشکر از تماس شما
عنوان سوال:

سلام.  من از نظر جسمی وضعیتی دارم که استرس و ناآرامی ذهنی به شدت روی جسمم تاثیر می ذاره و به قول دکترم مانع جذب و تاثیر داروها می شه. به خاطر همین به شدت به آرامش ذهنی نیاز دارم ولی متاسفانه  و علی رغم همه تلاشهایی که آگاهانه انجام دادم مثلا کتابهای مربوط به روانشناسی خوندم و سعی کردم نکاتشون رو رعایت کنم ولی هنوز هم روحیه حساسی دارم و از بعضی موضوعات به شدت ناراحت و براشفته می شم البته این موضوع همراه با پرخاشگری نیست در واقع توی خودم می ریزم ولی توی اون مدت به شدت حالم از نظر جسمی هم بد می شه و در واقع هرچی سعی می کنم که به خودم تلقین کنم و یا خودمو از نظر منطقی قانع کنم که نباید اینقدر حساس باشم ولی نمی تونم. خواهش می کنم یه راهکار عملی بهم نشون بدهید که در لحظه واقعی کمکم کنه. سپاسگزارم


پاسخ:

باسلامدوست گرامی انچه که شما برای من توضیح دادید یعنی حساسیت و زودرنجی زیاد و از طرف دیگر داستان سرایی ذهنی.یعنی ذهن افرادی مثل شما از هر مساله ای یک داستان برای خود می سازد تابتواند ان را توجیه کند و نتیجه ان هم چیزی جز حساسیت و ناراحت کردن خود نیست.یعنی مرور دایمی افکار منفی که همین باعث می شود افکار منفی دایما در ذهن تان نشخوار شود و سپس بر عواطف و هیجانات شما تاثیر مستقیم بگذارد و در نهایت برای رفع این تنش روحی به خودخوری می پردازیدحال اگر از همان ابتدا این دور باطل را بشکنید یعنی داستان سرایی ذهنی نکنید و از زودرنجی تان بکاهید و سپس به مرور دایمی افکار منفی نپردازید قطعا مشکلات تان بسیار کم می شود.داستان سرایی ذهنی یکی از علایق ماانسانها خصوصاما خانمهاست. داستانهایی که به شرح و تبیین موضوعات میپردازیم و به "چرا" های ذهن مان پاسخ می دهیم. این داستان سرایی در واقع برای علت یابی وقایع است. ذهن به دنبال درک موقعیتهای مبهم است. سر دراوردن از کارهای اطرافیان و اتفاقات اطراف دشوار است و لذا داستان سرایی ذهنی ما نیز صرفا یک احتمال است خصوصا که در داستان سرایی به اقداماتی مثل ذهن خوانی ، اغراق ، از کاه کوه ساختن و.. می پردازیم که عمدتا نتیجه این اقدامات بسیار خطرناک است.پس در گام اول سعی کنید افکار خود را صرفا یک احتمال قابل بررسی بدانید و بدون شاهد و مدرک تسلیم ان نشوید. افکار ما گاهی فقط یک داستان سرایی بی پایه و اساس است؛ لذا :- فهرستی از موضوعات حساسیت برانگیز خود تهیه کنید- احساس خود را شناسایی کرده و ان را از صفر تا ده نمره گذاری کنید.- از خودتان بپرسید این رفتار یا فرد چه فکری را در شما بیدار می کند؟ چه معنایی برای تان دارد؟- به خودتان پاسخ دهید و ببینید که این پاسخها دارای خطاهایی مثل:• اغراق• از کاه کوه ساختن• یک صفت منفی را به خود نسبت دادن• ذهن خوانی• شخصی سازی(منظورش من بودم) و ..استفاده کرده اید یا خیر؟- چنانچه از این خطا استفاده کرده اید این خطا را حذف کنید و سپس ببینید الگوی فکری جدید تان چگونه می شود.؟ چه احساسی دارید؟ ایا عصبانیت تان کمتر نشده؟- در ضمن در زمینه روشهای کنترل اضطراب و آرامش رزی هم تمرین داشته باشید.- همیشه هم سعی کنید اوقات فراغت تان را بسیار پربار کنید. هر چه وقت ما انسانها پربارتر باشد کمتر فرصت برای داستان سرایی ذهنی داریم.با تشکر از تماس شما





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین