باسلامدوست گرامی البته وابستگی عاطفی منطق بردار نیست اما وابستگی شما دیگر از حد غیر منطقی بودن هم گذشته.شما دو نفر هنوز هیچ نسبتی با هم ندارید و هنوزجنبه های مختلف زندگی تان به هم گره نخورده است؛ تا این حد دچار مشکل هستید و تمام شادابی خود را از دست داده اید؛ تصور می کنید بعد از ازدواج این روند اصلاح می شود؟البته کاری ندارد می توانید امتحان کنید تا به عینه به شما اثبات شود که این اصطلاحا وابستگی در حداقل زمان ممکن به چنان نفرتی تبدیل می شود که دیگر توان تحمل طرف مقابل را ندارید البته به قیمت از دست دادن خیلی از چیزها از جمله نشاط و شادمانی و از همچنین از دست دادن فرصتهای مطلوب ازدواج.قطعا شما در زمینه ای دچار مشکل هستید که به یک فرد روان رنجور تا این حد وابسته شده اید ولی در هر حال نجات شما در گرو قطع این رابطه است. بهانه هم نیاورید. این رابطه چیزی برای ماندن ندارد. خیلی جدی و تا دیر نمشده ارتباط تان با این اقا را کلا قطع کنید تا سلامت روحی تان را به دست اورید. نقش قربانی یا عاشق پیشه را ایفا نکنید چون ماندن در این نقشها برای مدت طولانی ممکن نیست.هر چه زودتر احساسات را کنار گذاشته و بر اساس قوه منطق این رابطه بیمارگونه را تمام کنید.با تشکر از تماس شما
سلام خانم عطاریان خسته نباشید من چند تا مشکل دارم خواهش میکنم کمکم کنید من 23 سالمه تو خانواده مرفع هستم لیسانس حسابداریم و مجرد و قراره چند روز دیگه سر کار برم خانم عطاریان من به شدت اصطراب و تنش دارم دایلشم درگیری عاطفی با یکی از خواستگارام هست که خانواد ها کاملا در جریان هستند من هر زوز به دلیل تنش های که با طرف مقابلم دارم روز به روز در حال افت سلامت روحی هستم از یک طرف اصلا نمیتونم اونو برا زنگی اینده انتخاب کنم و از طرفی یه وابستگی افراطی پیش اومده و یه دوست داشتن عمیق من طرف مقابلم به شدت عصبی هست من تقریبا چند روز یک بار به دلیل دعوا های بسیار جزیی مجبورم ساعت ها گریه کنم من دختر کاملا شاد و موفق بودم اما الان یه دختر افسرده و رنجور خواهش میکنم کمکم کنید من واقعا به پرتگاه مرگ رسیدم بار ها خواستم جدا بشم اما دوستش دارم واقعا نمیدونم چکار کنم خواهش میکنم سریع به سوالمو جواب بدید چون من شدم مثل یه شیشه که با یه ظربه سریع خورد میشه
باسلامدوست گرامی البته وابستگی عاطفی منطق بردار نیست اما وابستگی شما دیگر از حد غیر منطقی بودن هم گذشته.شما دو نفر هنوز هیچ نسبتی با هم ندارید و هنوزجنبه های مختلف زندگی تان به هم گره نخورده است؛ تا این حد دچار مشکل هستید و تمام شادابی خود را از دست داده اید؛ تصور می کنید بعد از ازدواج این روند اصلاح می شود؟البته کاری ندارد می توانید امتحان کنید تا به عینه به شما اثبات شود که این اصطلاحا وابستگی در حداقل زمان ممکن به چنان نفرتی تبدیل می شود که دیگر توان تحمل طرف مقابل را ندارید البته به قیمت از دست دادن خیلی از چیزها از جمله نشاط و شادمانی و از همچنین از دست دادن فرصتهای مطلوب ازدواج.قطعا شما در زمینه ای دچار مشکل هستید که به یک فرد روان رنجور تا این حد وابسته شده اید ولی در هر حال نجات شما در گرو قطع این رابطه است. بهانه هم نیاورید. این رابطه چیزی برای ماندن ندارد. خیلی جدی و تا دیر نمشده ارتباط تان با این اقا را کلا قطع کنید تا سلامت روحی تان را به دست اورید. نقش قربانی یا عاشق پیشه را ایفا نکنید چون ماندن در این نقشها برای مدت طولانی ممکن نیست.هر چه زودتر احساسات را کنار گذاشته و بر اساس قوه منطق این رابطه بیمارگونه را تمام کنید.با تشکر از تماس شما