در مورد وضعیت خواب شما یک سری توصیه ارایه می دهم. این موارد را حتما لحاظ کنید تا حداقل وضعیت خواب تان بهبود یابد. روشهای مفید ارائه شده در زیر را امتحان کنید.هرگز بیش از اندازه نخوابید هرگز به دلیل کمبود خواب شب، بیش از اندازه نخوابید. این مهمترین قانون است. هر روز در ساعت مشخصی بیدار شوید، مخصوصا در صبح شبهایی که دچار کم خوابی بودهاید. تا دیر وقت خوابیدن، فقط برای یکی، دو روز می تواند ساعت فیزیولوژیک شما را در چرخه دیگری قرار دهد. این مسئله شما را متعاقبا خواب آلوده ( کسل ) خواهد کرد و دیرتر بیدار خواهید شد.ساعت فیزیولوژیک خود را میزان کنید. نور، به شروع مجدد ساعت فیزیولوژیک شما به حالت فعال روزانه اش کمک میکند. بنابراین وقتیکه بیدار میشوید، بیرون بروید و کمی از نور آفتاب استفاده کنید . یا اگر این امر برایتان مشکل است، تمامی چراغها را دراتاق خود روشن کنید. سپس دور اتاق برای چند دقیقهای قدم بزنید. ورزش در طول روز از لحاظ فعالیتهای بدنی فعال باشید. این عمل مخصوصا در روز بعد از شب همراه بابد خوابی، مهم است. زمانیکه کمتر میخوابید، بایستی در طول روز فعالتر باشید. فعالیت کمتر داشتن یکی از بدترین چیزهایی است که یک شخص بیخوابی کشیده میتواند انجام دهد. بنظر میرسد که ورزشهای پر تحرک ( پیاده روی سریع، شنا، راهپیمایی و غیره ) در لحظات پایانی بعد از ظهر به خواب راحت تر کمک کند. همچنین ، افرادی که دچار بیخوابی هستند تمایل به عدم تحرک در یکی دو ساعت قبل از خواب دارند. مقداری نرمش انجام دهید. نرمش روزمره به افراد زیادی کمک کرده است.چرت نزنیددر روز بعد از بیخوابی اصلا چرت نزنید.وقتیکه احساس خواب آلودگی کردید، بلند شوید و کاری انجام دهید. راه بروید، تختخواب را درست کنید یا کارهای عقب افتاده را انجام دهید. در هنگام مطالعه ، مرتبا بلند شوید( هر سی دقیقه یکبار یا حتی بیشتر لازم بود) دور اتاقتان قدم بزنید. کمی نرمش انجام دهید. این کار به هدایت اکسیژن به مغز شما و به هوشیاری بیشتر کمک خواهد کرد. همیشه ساعت خواب ثابتی داشته باشیدسی دقیقه یا یک ساعت قبل از خواب، مطالعه را کنار بگذارید و وارد بحثها یا فعالیتهای محرک نشوید. کاری انجام دهید که باعث آرامش شود. کتابی که نیاز به فکر ندارد، بخوانید به آهنگی که آرام است گوش دهید، تماشای یک برنامه تلویزیونی هیجان انگیز را کنار بگذارید. بعضی افراد در محیط پاکیزه ومرتب بهتر میخوابند، بنابراین آنها لحظه قبل از رفتن به تختخواب، دوست دارند اتاقشان را تمیز و مرتب کنند پس خودتان آنچه را که همیشه باعث پیشبرد خواب شما میشود کشف کنید. حمام گرم بله، دوش نه قبل از رفتن به تختخواب، یک حمام طولانی با آب بگیرید. این عمل به آرامش شما کمک میکند و عضلات شمار را تسکین میدهد. ولی از طرف دیگر، دوش گرفتن شما را به بیدار ماندن متمایل میسازد. افرادی که دچار بیخوابی هستند بایستی از دوش گرفتن در بعداز ظهر اجتناب کنند. فهرستی از آنچه می خواهید انجام دهید بنویسیدیک دسته کاغذ و یک قلم را دردسترس بگذارید. اگربه چیزی فکر میکنید که میخواهید آنرا به خاطر بسپارید یادداشت کنید. سپس همان چیز را که به آن فکر میکردید از ذهنتان خارج کنید به دلیل نگرانی از فراموش کردن آن مسئله لازم نیست در جای خود بیدار بمانید. نرمش کردن و آرامش بعضی از افراد پی بردهاند که اگر همیشه، قبل از رفتن به تختخواب، برای چند دقیقه به نرمش کردن بپردازید درایجاد خواب، مؤثر واقع میشود. بعضی دیگر روشهای آرامش بخش را تمرین میکنند. بطور معمول کتا بخانهها یا کتاب فروشیها، کتابهایی راجع به گسترش نرمش کردن و آرامش یافتن دارند. شیر گرم یک لیوان شیرگرم هنگام خواب به بعضی از افراد کمک میکند . از کافئین وغذاهای حاوی تیروزین زیاد از لحظات پایانی بعد ازظهر به بعد اجتناب کنید با تشکر از تماس شما
چند ماهی است که دچار اختلال بی خوابی شده ام و شبها موقع خواب فکر و خیال به سرم می زند و مانع خوابیدنم می شود و همین موضوع باعث می شود روزها از قدرت یادگیریم کاسته شود خواهشندم من را راهنمایی کنید تا از این مشکلم رهایی یابم.
در مورد وضعیت خواب شما یک سری توصیه ارایه می دهم. این موارد را حتما لحاظ کنید تا حداقل وضعیت خواب تان بهبود یابد. روشهای مفید ارائه شده در زیر را امتحان کنید.هرگز بیش از اندازه نخوابید هرگز به دلیل کمبود خواب شب، بیش از اندازه نخوابید. این مهمترین قانون است. هر روز در ساعت مشخصی بیدار شوید، مخصوصا در صبح شبهایی که دچار کم خوابی بودهاید. تا دیر وقت خوابیدن، فقط برای یکی، دو روز می تواند ساعت فیزیولوژیک شما را در چرخه دیگری قرار دهد. این مسئله شما را متعاقبا خواب آلوده ( کسل ) خواهد کرد و دیرتر بیدار خواهید شد.ساعت فیزیولوژیک خود را میزان کنید. نور، به شروع مجدد ساعت فیزیولوژیک شما به حالت فعال روزانه اش کمک میکند. بنابراین وقتیکه بیدار میشوید، بیرون بروید و کمی از نور آفتاب استفاده کنید . یا اگر این امر برایتان مشکل است، تمامی چراغها را دراتاق خود روشن کنید. سپس دور اتاق برای چند دقیقهای قدم بزنید. ورزش در طول روز از لحاظ فعالیتهای بدنی فعال باشید. این عمل مخصوصا در روز بعد از شب همراه بابد خوابی، مهم است. زمانیکه کمتر میخوابید، بایستی در طول روز فعالتر باشید. فعالیت کمتر داشتن یکی از بدترین چیزهایی است که یک شخص بیخوابی کشیده میتواند انجام دهد. بنظر میرسد که ورزشهای پر تحرک ( پیاده روی سریع، شنا، راهپیمایی و غیره ) در لحظات پایانی بعد از ظهر به خواب راحت تر کمک کند. همچنین ، افرادی که دچار بیخوابی هستند تمایل به عدم تحرک در یکی دو ساعت قبل از خواب دارند. مقداری نرمش انجام دهید. نرمش روزمره به افراد زیادی کمک کرده است.چرت نزنیددر روز بعد از بیخوابی اصلا چرت نزنید.وقتیکه احساس خواب آلودگی کردید، بلند شوید و کاری انجام دهید. راه بروید، تختخواب را درست کنید یا کارهای عقب افتاده را انجام دهید. در هنگام مطالعه ، مرتبا بلند شوید( هر سی دقیقه یکبار یا حتی بیشتر لازم بود) دور اتاقتان قدم بزنید. کمی نرمش انجام دهید. این کار به هدایت اکسیژن به مغز شما و به هوشیاری بیشتر کمک خواهد کرد. همیشه ساعت خواب ثابتی داشته باشیدسی دقیقه یا یک ساعت قبل از خواب، مطالعه را کنار بگذارید و وارد بحثها یا فعالیتهای محرک نشوید. کاری انجام دهید که باعث آرامش شود. کتابی که نیاز به فکر ندارد، بخوانید به آهنگی که آرام است گوش دهید، تماشای یک برنامه تلویزیونی هیجان انگیز را کنار بگذارید. بعضی افراد در محیط پاکیزه ومرتب بهتر میخوابند، بنابراین آنها لحظه قبل از رفتن به تختخواب، دوست دارند اتاقشان را تمیز و مرتب کنند پس خودتان آنچه را که همیشه باعث پیشبرد خواب شما میشود کشف کنید. حمام گرم بله، دوش نه قبل از رفتن به تختخواب، یک حمام طولانی با آب بگیرید. این عمل به آرامش شما کمک میکند و عضلات شمار را تسکین میدهد. ولی از طرف دیگر، دوش گرفتن شما را به بیدار ماندن متمایل میسازد. افرادی که دچار بیخوابی هستند بایستی از دوش گرفتن در بعداز ظهر اجتناب کنند. فهرستی از آنچه می خواهید انجام دهید بنویسیدیک دسته کاغذ و یک قلم را دردسترس بگذارید. اگربه چیزی فکر میکنید که میخواهید آنرا به خاطر بسپارید یادداشت کنید. سپس همان چیز را که به آن فکر میکردید از ذهنتان خارج کنید به دلیل نگرانی از فراموش کردن آن مسئله لازم نیست در جای خود بیدار بمانید. نرمش کردن و آرامش بعضی از افراد پی بردهاند که اگر همیشه، قبل از رفتن به تختخواب، برای چند دقیقه به نرمش کردن بپردازید درایجاد خواب، مؤثر واقع میشود. بعضی دیگر روشهای آرامش بخش را تمرین میکنند. بطور معمول کتا بخانهها یا کتاب فروشیها، کتابهایی راجع به گسترش نرمش کردن و آرامش یافتن دارند. شیر گرم یک لیوان شیرگرم هنگام خواب به بعضی از افراد کمک میکند . از کافئین وغذاهای حاوی تیروزین زیاد از لحظات پایانی بعد ازظهر به بعد اجتناب کنید با تشکر از تماس شما
- [سایر] با سلام خدمت شما روحانی محترم من دو بار مشکلم را رو برای شما فرستادم و هر قدر منتظر جواب شدم خبری نشد و با خودم گفتم شاید به این خاطر بوده که به فارسی برای شما تایپ نکردم و تصمیم گرفتم یک بار دیگه امتحان کنم. داستان از اینجا شروع شد که من برای کنکور به یک آموزشگاه می رفتم و در اون آموزشگاه دختر خانمی بود که من با در نظر گرفتن ایشون متوجه شدم دختر خوبیه و به ایشون علاقه مند شدم ولی تا بعد از کنکور هم نتونستم خودم رو راضی کنم و با ایشون صحبتی بکنم و کم کم داشتم ایشون رو فرامش می کردم تا اینکه بعد از رفتن به دانشگاه متوجه شدم که ایشون هم درست همون رشته و همون دانشگاه رو قبول شده و این بار دیگه نتونستم این فرصت رو از دست بدم چون بعد از کنکور خیلی ناراحت بودم که چرا با ایشون حرف نزدم قضیه رو با خانوادم مطرح کردم و خانوادم هیچ مشکلی نداشتن و مادرم ایشون رو دید و از ایشون خوششون اومد و به من گفتن که با خودش هم صحبت کنم من هم با ایشون صحبت کردم و ایشون هم بعد از مدتی موافقت خودشون رو اعلام کردن و با خانوادشون مطرح کردن و اونها هم مخالفتی نداشتن و فقط گفتن باید درستون تموم بشه . ما هم برای اینکه گناهی مرتکب نشیم تصمیم گرفتیم بین خودمون عقد دائم بخونیم تا بعدا توسط پدر و مادرهامون رسمی بشه تا چند وقط بعد از این ماجرا مشکلی وجود نداشت ولی من کم کم متوجه شدم ایشون کمی در زمینه مسائل مذهبی سهل انگاری می کنن و اوایل با لطافت ازشون خواهش می کردم که به بعضی چیز ها بیشتر اهمیت بدن ولی بعدها که دیدم اعتنایی نمی کنن لحن تذکر دادنم تند تر شد و لحن خیلی بدی پیدا کردم و حتی از کوچکترین کارهای ایشون هم ایراد می گرفتم مثلا کافی بود تا یکی از پسرهای کلاس یک کلمه از ایشون سوال کنه و همین کافی بود تا چند روزی با ایشون صحبت نکنم و این روند حدودا 3 ترم ادامه پیدا کرد تا اینکه چندوقت پیش چند هفته ای برای امتحانات میان ترم تعطیل شدیم و همدیگرو ندیدیم و بعد از اولین امتحان ایشون گفتن که تو این چند وقت که همدیگرو ندیدیم من تازه متوجه شدم که تو چه بلایی سر من می آوردی و من حتی تو این مدت نمازم رو هم ترک کردم و به این نتیجه رسیدم که من به درد تو نمی خورم و تو باید صیقه طلاق رو بین خودمون بخونی من که واقعا شکه شده بودم به خونه رفتم و برای اینکه بتونم در مورد این مسئله تصمیم بگیرم سه بار استخاره کردم و هر سه بار استخاره به ادامه رابطه با ایشون تاکید داشت و می گفتن که خیلی خوبه ولی مشکلات خیلی زیادی در پیش داره من بعد از امتحان بعدی موضوع رو با ایشون مطرح کردم ولی ایشون باز هم اسرار به جدایی داشتن و من هم ناچارا قبول کردم و قرار شد بعد از امتحان بعدی همه چیز تموم بشه من با حال خیلی بدی به خونه برگشتم و بعد از خوندن نماز بلافاصله خوابم برد و درست ساعت 1:10 صبح با یک خواب در مورد خانومم از خواب پریدم درست آخر اون خواب یه صدایی که واقعا آرامش خاصی توش موج میزد وحتی باعث آرامش من هم شد به من گفت نگران نباش تو تا آخر امرت کنار این خانوم خواهی موند فقط ایشون رو آزاد بزار تا خودش در مورد اسلام و تو تصمیم بگیره روز قرارمون مسئله رو با خانومم مطرح کردم و ایشون هم به من گفت من هنوز هم به تو علاقه دارم ولی در مورد اسلام و زندگی مشترک دچار سر در گمی شدم و اول باید این مشکل رو با خودم حل کنم اگر موفق شدم خدا باز هم ما رو سر راه هم قرار میده و اگرقسمت نبود هرکدوم می ریم دنبال زندگی خودمون و من در عین ناباوری مجبور شدم که صیقه طلاق رو بین خودمون بخونم و بعد از اون هم پنج روزی هست که هیچ خبری از ایشون ندارم من خودم هم میدونم که اشتباهات زیادی مرتکب شدم و رفتار غلط من باعث شده ایشون حتی از اسلام هم زده بشن ولی واقعا نمی دونم برای جبران این اشتباه چه کار باید بکنم و تا کی باید منتظر ایشون باشم تا به نتیجه برسن و چون هنوز هم به ایشون علاقه ی خیلی زادی دارم واقعا درام دیوانه می شم حالا از شما خواهش می کنم من رو در این مورد راهنمایی کنید پیشاپیش واقعا ازتون ممنونم. محمد حسین
- [سایر] این جانب دختری 23 ساله ،ساکن قم ، دارای مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه تهران و بزرگ شده در خانواده ای مذهبی هستم و البته چند ماهی است که نامزد کرده ام . قبلا از راهنمایی و کمک شما نهایت تشکر و سپاس را دارم . اما مادرم اگرچه شخصی است که مسائل پاکی و نجسی را به دقت مراعات می کند ، اما به هیچ وجه در این زمینه وسواس ندارد و اگر جایی یا چیزی نجس باشد به سرعت و البته به طور صحیح آن را آب می کشد و هیچ وقت در این زمینه سخت گیری نمی کند . خود من هم تا قبل از ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در محیط خوابگاه وضعی شبیه مادرم داشتم . یعنی خیلی به خوبی و به دقت این مسائل را رعایت می کردم و اگر چیزی نجس می شد یا برای مثال قسمتی از بدنم نجس بود ، خیلی به راحتی و به سرعت آن را آب می کشیدم و به هر حال در برخورد با این مسائل راحت بودم و به هیچ وجه وسواس نداشتم . اما زمانی که وارد دانشگاه شدم و در محیط خوابگاه قرار گرفتم ، همه چیز عوض شد . در خوابگاه با کسانی هم اتاق شدم که افرادی بی بند و بار بودند و اصلا اهل نماز و روزه نبودند و به طور کلی می دیدم که مسائل مربوط به نجاست و پاکی را به هیچ وجه رعایت نمی کنند . همین موضوع باعث شد که از آنها کناره گیری کنم . برای مثال تا جایی که امکان داشت با آنها هم غذا نمی شدم و اگر هم با آنها غذا می خوردم ، حتما دهانم را آب می کشیدم . چون به چشم خودم می دیدم که اصلا این مسائل برایشان مهم نیست و رعایت نمی کنند یا تا جایی که امکان داشت در خوابگاه لباس نمی شستم و اگر هم گاهی مجبور می شدم در خوابگاه لباس بشویم ، روی بندی که آنها لباسهایشان را پهن می کردند ، لباسهایم را پهن نمی کردم . همین طور برای وضو گرفتن و ظرف شستن همیشه مشکل داشتم . چون با خودم می گفتم آنها هم از همین ظرف شویی ها و دست شویی ها استفاده می کنند و لذا صد در صد اینها نجس هستند و مثلا اگر موقع وضو گرفتن از داخل دست شویی به لباسم آب می پاشید ، دیگر آن لباس را نجس می دانستم و یا موقع نماز خواندن در خوابگاه اگر چه روی سجاده نماز می خواندم ، اما از پرزها و موهایی که به هر حال به چادر نمازم می چسبید اجتناب می کردم و به طور کلی اگر لباسی نجس باشد خیلی با احتیاط آن را جا به جا می کنم و از پرزهای آن و یا حتی اگر ذرات گرد و غباری روی آن باشد از آن دوری می کنم .در دانشگاه هم وضعیتم تا حدود زیادی به همین شکل بود و چون این افراد در دانشگاه هم رفت و آمد می کردند آن جا را هم نجس می دانستم و مثلا موقع وضو گرفتن در دانشگاه هم همین مشکل را داشتم . همین طور موقع غذا خوردن در دانشگاه ؛ برای مثال اگر گوشه ای از میز غذا کمی خیس بود و آستین مانتویم به آن برخورد می کرد ، آستین مانتویم را آب می کشیدم و .... و البته من هر هفته روزهای آخر هفته به قم ( خانه ) می آمدم و زمانی که به خانه می آمدم تمام بدن و لباس ها و حتی گاهی اوقات کیف و کفش و مداد و خودکارهایم را هم آب می کشیدم . اما باز هفته بعد وضع به همین منوال بود و دوباره وقتی به خانه می آمدم همه چیز را آب کشی می کردم . اما اواخر سال دوم بود که پدر و مادرم فهمیدند که دچار وسواس شده ام . خلاصه به یک مرکز مشاوره در قم که البته وابسته به حوزه بود مراجعه کردم . در آن جا مرا به یک متخصص اعصاب و روان معرفی کردند . ایشان هم قرص های فلوکستین را برایم تجویز کرد . حدود یک سال این قرص ها را مصرف کردم . در طول مدتی که قرص ها را مصرف می کردم احساس کردم که وضعیتم خیلی بهتر شده و هم به نظر خودم و هم به نظر پدر و مادرم دیگر حالت وسواس در من وجود نداشت و حالتی شبیه گذشته پیدا کرده بودم و دیگر این مسائل تقریبا برایم عادی بود و وسواس نداشتم . خلاصه بعد از یک سال که دوباره به پزشک مراجعه کردم ، ایشان از من خواست تا چند ماه دیگر هم مصرف قرص ها را ادامه دهم و اگر هم چنان وضعیتم خوب بود ، قرص ها را قطع کنم . من هم مدتی مصرف قرص ها را ادامه دادم و البته زودتر از موعدی که دکتر گفته بود ، آنها را قطع کردم . بعدا از قطع قرص ها تا حدود 2-3 ماهی وضعیتم مانند قبل بود، اما بعد از 2-3 ماه احساس کردم که دوباره همان حالات دارد به سراغم می آید و همین اتفاق هم افتاد و به تدریج وسواس در من شدید تر شد . البته چون باز هم با محیط خوابگاه و دانشگاه سروکار داشتم فکر می کردم با تمام شدن درسم و نبودن در محیط خوابگاه و دانشگاه مشکلم هم حل خواهد شد اما الان حدود یک سالی است که درسم تمام شده و دیگر با محیط خوابگاه و دانشگاه در ارتباط نیستم ؛ اما هم چنان مشکل وسواس در من وجود دارد و حتی نسبت به قبل شاید شدیدتر هم شده باشد . البته من در خانه خودمان خیلی راحت ترم . چون در خانه خودمان همه چیز و همه جا پاک است . مثلا دست شویی خانه ما کاملا پاک است ؛ به طوری که اگر برای مثال گوشه لباسم به زمین برخورد کند و تر شود ؛ نمی گویم نجس است . به هر حال در خانه خودمان وضعیتم خیلی بهتر است و خیلی راحت تر هستم و به همه جا دست تر می زنم و اصلا احساس بدی ندارم . البته در آب کشیدن جای نجس یا لباس نجس خیلی مشکل دارم و هم وقت زیاد و هم آب زیادی برای این کار صرف می کنم و در آخر هم انواع و اقسام سوالات برایم پیش می آید که آیا لباسم کاملا پاک شد ؟ آیا به فلان جا آب نپاشید ؟ آیا آن قسمت را آب کشیدم ؟ و هزاران سوال دیگر و خلاصه ذهنم به شدت مشوش می شود . به طوری که همان طور که گفتم اگر لباس نجسی را بشویم و بعد بخواهم لباس و به هر حال زمینی را که لباس را آن جا شسته ام و یا به آن جا آب پاشیده است آب بکشم ، معمولا اضطراب دارم و وقت بسیار زیادی و هم چنین آب زیادی صرف این کار می کنم وگاهی آخر سر هم خیلی اطمینان به پاک شدن آن پیدا نمی کنم و انواع سوالات به ذهنم خطور می کند و ذهنم را مشوش می کند . و یک مسئله دیگر هم که برای من به شدت ایجاد مشکل کرده مسئله برفی است که در زمستان گذشته آمد . با توجه به این که در زمستان گذشته برف شدیدی آمد و من بارها دیدم که افراد مسائل پاکی و نجسی را رعایت نمی کنند و مثلا روی برف گوسفند می کشتند و خونش را رها می کردند و گاهی آدم در جایی قرار می گرفت که مجبور می شد روی این خون ها هم پا بگذارد و خلاصه با این کفش به همه جا می رفت و همه جا به این ترتیب نجس می شد . حتی چند بار اتفاق افتاد که در حالی که برف آمده بود ، از داخل کوچه یمان سگ رد شده بود و به هر حال بعد هم که خواستیم از خانه بیرون برویم ته کفش ها و لاستیک های ماشین با این برف ها برخورد کرد و خلاصه جاهای دیگر را هم نجس کرد و همین طور خیلی اوقات این برف ها و آب و گلی که در خیابان جمع می شد به لباسهایم می پاشید و خلاصه وضعیت طوری بود که همه جا نجس می شد و اگر انسان واقعا می خواست رعایت کند ، خیلی سخت بود و یا حتی غیر ممکن . البته من و هم چنین پدر و مادرم تا جایی که امکان داشت مراقب بودیم و رعایت می کردیم ؛ اما دیگران که مثل ما رعایت نمی کردند و در واقع این برای من مشکل ساز بود . البته زمانی هم که من نامزد کردم زمانی بود که وضعیتم خیلی بهتر شده بود و فکر نمی کردم که دوباره این مشکل برایم ایجاد شود ؛ وگرنه اگر در آن زمان هم مشکلم به این شکل و به این شدت بود مطمئنا ازدواج نمی کردم . چون من اصلا دوست ندارم که با این کارم باعث ناراحتی و سختی دیگران شوم. لطفا در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید .
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )