با سلام من امسال تو کنکور کاردانی به کارشناسی دانشگاه زرندیه (قبل از ساوه) قبول شدم اما وقتی ثبت نام دیدم خیلی خورد تو ذوقم دانشگاه کوچکی بود با امکانات کم که ظاهرا قراره ترم بعد بریم یه ساختمون جدید سرویسمم مینی بوسه برام سخته حدود دو ساعت و نیم تو راهم من ساکن تهرانم .نمیدونم چطور بگم دانشگاه رو دوست ندارم محیط و شهر دلگیریه از همه دوستامم جدا شدم احساس تنهایی و افسردگی شدید میکنم با یکی از استادای کلاس کنکورم صحبت کردم گفتن برو دانشگاه خوبیه از نظر اموزش اما من اصلا حال خوبی ندارم به زور میرم وقتیم میام از فکر اینکه فردا دوباره باید برم خیلی ناراحتم هیچ وقت اینقدر تو زندگیم ناراحت نبودم وقتی اونجا هستم دوست دارم زودتر برگردم سرویسم خیلی منتظر میمونه تا همه بچه هارو سوار کنه روزایی که خونه هستم از فکر اینکه باید برم دانشگاه ارامش ندارم خواهش میکنم کمکم کنید که تحمل کنم حلم اصلا خوب نیست با تشکر
با سلام.دوست خوبم هر تغییری در زندگی در ابتدا چالش هایی را ایجاد می کند . به خصوص این که اگر تصور ما از تغییر تصوری ایده ال و خاص باشه مسلما ضمن مواجهه با آن دچار بی ذوقی و بی اشتیاقی می شویم .لذا این حالت هیجانی در شما تا حدی طبیعی است اما برای این که به نتیجه خوبی برسید باید یکی از این دو راه راانخاب کنید .1 انصراف از دانشگاه و تلاش برای کنکوری دوباره و نا مشخص بودن نتیجه این کنکور دوباره 2 وفق یابی با شرایط جدید. در نظر گرفتن محاسن . قبول سختی ها برای رسیدن به اهداف عالیه . . .کدام یک را انتخاب می کنید . قبول هر مسیر چه پیامدهایی به دنبال دارد ؟ خوب فکر کنید . مسلما برای هر هدفی باید سختی هایی را تحمل کرد . اصلا رسیدن به هدف بدون تحمل سختی امکان پذیر نیست . لذا ممکن است دانشگاهی از نظر علمی در سطح خوبی باشه اما فضای سبز بزرگی نداشته باشه و یا مسیز طولانی داشته باشه و ...باید قبول کنید سختی و آسانی در کنار هم هستند . این قدر ناخواسته ها را درذهن مرور نکنید . به یک آیتم در دانشگاه دا خوش باشید و برای رفتن اشتیاق به وجود بیارید . همیشه این طور باقی نمی ماند . غریبگی شما که کمتر شود . دوستان صمیمی که پیدا کنید . موفقیت های تحصیلی بدست اورید همه اینها می شود دل خوشی به شرطی که خودتون هم بخواهید سازگار شوید.
عنوان سوال:

با سلام
من امسال تو کنکور کاردانی به کارشناسی دانشگاه زرندیه (قبل از ساوه) قبول شدم اما وقتی ثبت نام دیدم خیلی خورد تو ذوقم دانشگاه کوچکی بود با امکانات کم که ظاهرا قراره ترم بعد بریم یه ساختمون جدید سرویسمم مینی بوسه برام سخته حدود دو ساعت و نیم تو راهم من ساکن تهرانم .نمیدونم چطور بگم دانشگاه رو دوست ندارم محیط و شهر دلگیریه از همه دوستامم جدا شدم احساس تنهایی و افسردگی شدید میکنم با یکی از استادای کلاس کنکورم صحبت کردم گفتن برو دانشگاه خوبیه از نظر اموزش اما من اصلا حال خوبی ندارم به زور میرم وقتیم میام از فکر اینکه فردا دوباره باید برم خیلی ناراحتم هیچ وقت اینقدر تو زندگیم ناراحت نبودم وقتی اونجا هستم دوست دارم زودتر برگردم سرویسم خیلی منتظر میمونه تا همه بچه هارو سوار کنه روزایی که خونه هستم از فکر اینکه باید برم دانشگاه ارامش ندارم خواهش میکنم کمکم کنید که تحمل کنم حلم اصلا خوب نیست
با تشکر


پاسخ:

با سلام.دوست خوبم هر تغییری در زندگی در ابتدا چالش هایی را ایجاد می کند . به خصوص این که اگر تصور ما از تغییر تصوری ایده ال و خاص باشه مسلما ضمن مواجهه با آن دچار بی ذوقی و بی اشتیاقی می شویم .لذا این حالت هیجانی در شما تا حدی طبیعی است اما برای این که به نتیجه خوبی برسید باید یکی از این دو راه راانخاب کنید .1 انصراف از دانشگاه و تلاش برای کنکوری دوباره و نا مشخص بودن نتیجه این کنکور دوباره 2 وفق یابی با شرایط جدید. در نظر گرفتن محاسن . قبول سختی ها برای رسیدن به اهداف عالیه . . .کدام یک را انتخاب می کنید . قبول هر مسیر چه پیامدهایی به دنبال دارد ؟ خوب فکر کنید . مسلما برای هر هدفی باید سختی هایی را تحمل کرد . اصلا رسیدن به هدف بدون تحمل سختی امکان پذیر نیست . لذا ممکن است دانشگاهی از نظر علمی در سطح خوبی باشه اما فضای سبز بزرگی نداشته باشه و یا مسیز طولانی داشته باشه و ...باید قبول کنید سختی و آسانی در کنار هم هستند . این قدر ناخواسته ها را درذهن مرور نکنید . به یک آیتم در دانشگاه دا خوش باشید و برای رفتن اشتیاق به وجود بیارید . همیشه این طور باقی نمی ماند . غریبگی شما که کمتر شود . دوستان صمیمی که پیدا کنید . موفقیت های تحصیلی بدست اورید همه اینها می شود دل خوشی به شرطی که خودتون هم بخواهید سازگار شوید.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین