با سلام خدمت مشاور گرامی سرکار خانم کهتری من ترم آخر دوره کارشناسی مهندسی هستم.مجرد هستم.وضعیت اقتصادی و خانواده من مطلوب و در حد متوسط است.چیزی که منو خیلی آزار میده،ذهنم هست. انقدر فکر و خیال میکنم که اضطراب میگیرم و تاب و توان حرف زدن رو ندارم یعنی شدیدا بی حوصله میشم.طوری که احساس میکنم مغزم دیگه توان پردازش نداره و باید بخوابم.آدم معتقدی هستم و شدیدا علاقه مند به مطالعه.مخصوصا فلسفه و فقه و عرفان.افکاری که آزارم میده،طولانی شدن مدت زمان تحصیلم و عقب ماندن از بقیه دوستانم ،بهم خوردن ازدواجم با دومین نفری که کاملا از نظر اعتقادی شبیه هم بودیم و موارد ریز و درشت دیگه هست.از نظر خودم مبتلا به افسردگی هستم اونم از نوع شدیدش که روی وضعیت جسمانی من هم تاثیر گذاشته.میخواستم بدونم چطور میتونم بهبود پیدا کنم و دوباره بتونم موفق باشم؟ از توجهتون سپاسگذارم
با سلام . می دونید چیه؟ یکی از اشتباه های ما انسان ها اینه که مدام خودمون رو درگیر گذشته واتفاقات اون می کنیم در حالی که اگر یاد بگیریم در حال زندگی کنیم و با عبرت از گذشته برای آینده برنامه بریزیم خیلی موفق تر خواهیم بود . شما حق دارید کلیه عواملی که شرح دادید نیاز به فکر و ریشه یابی دارد . اما نه این طور که در گذشته درجا بزنیم. با ریشه یابی باید علت را پیدا کنیم و اجازه تکرار ندیم .یک سئوال از شما دارم . آیا این فکر کردن ها و نگران شدن ها نتیجه مفیدی برای شما داره ؟ جز اینکه انرژی را برای ادامه زندگی از دست می دید. واقع بین باشید . اشتباه برای همه رخ می دهد . مهم تکرار نشدن آن است . سعی کنید علت شناسی کنید ببینید چرا ازدواجتون با فرد مورد نظر بهم خورد . چه کم کاری کردید که تحصیلتون از همسالان عقب تر است . چرا ...فکر کنید اما منظم و هدفمند .البته اگر احساس می کنید افسردگی دارید باید به روان پزشک مراجعه کنید و دارودرمانی داشته باشید اما در نظر داشته باشید که این وسواس های ذهنی علت افسردگی است . لذا اگر به آنها نظم دهید و از آنها درس بگیرید اعتماد به نفس شما هم بالاتر می رود .
عنوان سوال:

با سلام خدمت مشاور گرامی سرکار خانم کهتری
من ترم آخر دوره کارشناسی مهندسی هستم.مجرد هستم.وضعیت اقتصادی و خانواده من مطلوب و در حد متوسط است.چیزی که منو خیلی آزار میده،ذهنم هست. انقدر فکر و خیال میکنم که اضطراب میگیرم و تاب و توان حرف زدن رو ندارم یعنی شدیدا بی حوصله میشم.طوری که احساس میکنم مغزم دیگه توان پردازش نداره و باید بخوابم.آدم معتقدی هستم و شدیدا علاقه مند به مطالعه.مخصوصا فلسفه و فقه و عرفان.افکاری که آزارم میده،طولانی شدن مدت زمان تحصیلم و عقب ماندن از بقیه دوستانم ،بهم خوردن ازدواجم با دومین نفری که کاملا از نظر اعتقادی شبیه هم بودیم و موارد ریز و درشت دیگه هست.از نظر خودم مبتلا به افسردگی هستم اونم از نوع شدیدش که روی وضعیت جسمانی من هم تاثیر گذاشته.میخواستم بدونم چطور میتونم بهبود پیدا کنم و دوباره بتونم موفق باشم؟
از توجهتون سپاسگذارم


پاسخ:

با سلام . می دونید چیه؟ یکی از اشتباه های ما انسان ها اینه که مدام خودمون رو درگیر گذشته واتفاقات اون می کنیم در حالی که اگر یاد بگیریم در حال زندگی کنیم و با عبرت از گذشته برای آینده برنامه بریزیم خیلی موفق تر خواهیم بود . شما حق دارید کلیه عواملی که شرح دادید نیاز به فکر و ریشه یابی دارد . اما نه این طور که در گذشته درجا بزنیم. با ریشه یابی باید علت را پیدا کنیم و اجازه تکرار ندیم .یک سئوال از شما دارم . آیا این فکر کردن ها و نگران شدن ها نتیجه مفیدی برای شما داره ؟ جز اینکه انرژی را برای ادامه زندگی از دست می دید. واقع بین باشید . اشتباه برای همه رخ می دهد . مهم تکرار نشدن آن است . سعی کنید علت شناسی کنید ببینید چرا ازدواجتون با فرد مورد نظر بهم خورد . چه کم کاری کردید که تحصیلتون از همسالان عقب تر است . چرا ...فکر کنید اما منظم و هدفمند .البته اگر احساس می کنید افسردگی دارید باید به روان پزشک مراجعه کنید و دارودرمانی داشته باشید اما در نظر داشته باشید که این وسواس های ذهنی علت افسردگی است . لذا اگر به آنها نظم دهید و از آنها درس بگیرید اعتماد به نفس شما هم بالاتر می رود .





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین