با سلام.مهم ترین راهکار در قبال ترس مواجه شدن با موضوع ترس آوره و حال انکه اغلب ادم ها در هنگام بروز ترس از موضوع دوری می کنند و این مسئله روز بروز ترس رو زیاد می کنه .حال که شما مطرح می کنید مرز ترس منطقی و غیر منطقی رو نمی دونی باید بیش از پیش با موقعیت ها خودت رو روبرو کنی . چرا که ترس در شما به یک وسوسه تبدل شده و تا دست به عمل نزنی این وسوسه ها ادامه دار خواهد بود . افرادی که تفکرات وسواسی دارند در خیلی مواقع احتیاط ها و برهان های خود را منطقی می دونن اما واقعیت اینه که این همه احتیاط و ریز بینی برای زندگی به ما سفارش نشده . ما موظفیم با روال عادی و عرف زندگی کنیم . عرف و معمول جامعه این حساسیت ها را افراطی می دونه و آنها را برای زندگی مورد نیاز نمی بینه. برای این که حساسیت خود را از بین ببری باید جنبه های عملی را زیاد کنی. باید با عمل کردن در حد توان خود ، به خود ثابت کنی که می توانی و این همه ترس و احتیاط لازم نبوده . همان طور که خودتون گفتید ترس تنها آدم رو به عقب پس می زنه و پیشرفت رو از ادن می گیره پس باید کار کنیم که این ترس ریشه کن بشه .همه چیز را در حد عادی و. معمول تنظیم کن. حتی اینده نگری در مورد مسایل را . ترس های افراطی مثل همون ترس از کامیونه که الان شما ان را غیر عادی می دونی اما زمانی واقعا برات یک موضوع جدی و تس اور بود و احتیاط در موردش رو به خودت وجب می دونستی . تا زمانی که تنها در قبال ترس موضع گرفته و آن را جدی تلقی کنیم و بهش نزدیک نشیم ابهتش باقی می مونه اما اگر با عمل کردن بر خلافش اقدام کنیم عظمت ترس را فرو می ریزیم .
من یکبار چند هفته پیش سوالی پرسیم با کد815403 ازتون پرسیدم.ممنون از اینکه به سوالم جواب دادید ولی من جواب یکی از سوالتم را گرفتم که اون هم ترس از خدا بوده که خیلی هم خوب جواب دادید.
من اطالاعاتم در مورد روانشناسی و خدا کم نیست. شاید باورتون نشه، ولی تاحالا تونستم به چند نفر که مشکل روحی داشتند کمک کنکم.ولی تو کمک به خودم موندم، یکی از دلایلش هم این بود که زیاد خودمو وقف دوروبریهام می کردم.تازه متوجه شدم که خودم بیشتر از همه مشکل دارم و یه مدتم هست که دارم رو خودم کار می کنم که با شما این کار رو استارت زدم. دو تا از مهمترین مشکلاتی که متوجه اش شدم تنبلی و ترسه. در مورد ترس باید بگم حتی وقتی که از نظر منطقی به این نتیجه می رسم که ترسم بی مورده ولی طپش قلبم مانع از انجام کار میشه که منجر به تنبلی از انجام کاری که دلم می خواد میشه. خیلی جاها این دو تا عامل باعث شدند که نتونم کاری رو که دلم می خواد انجام بدم و برای انجام ندادن کار واسه خودم یا اگر کسی کاری رو ازم می خواست و منم دلم می خواست انجام بدم بهانه جویی می کردم ولی تازه متوجه شدم که این تنبلی و ترس بود که نمیذاشت کار رو انجام بدم. شما در سوال قبلی فرمودیت که هنگام ترس منطقی فکر کنکم ولی من نمی تونم درست و غلط رو از هم تفکیک کنم. نمی تونم بفهمم که کجای کارم ترس افراطیه و کجا ترس منطقی. مثلا وقتی دوستام بهم می گفتن تو آدم حساسی هستی نمی تونستم بفهمم کجا حساسیتم منطقیه و کجا افراطی. از نظر من این حساسیتهام همه منطقی به نظر می رسید.شاید تا حدودی بشه گفت این حساسیت باعث شده در بعضی زمینه ها موفق شدم ولی از طرف دیگه موجب آزار خودم و دیگران شده.از طرفی هم به نظرم این حساسیت واسه موفقیت لازمه. برای انجام یک کار خیلی زیاد فکر می کنم بعضی جاهام خسته می شم از فکر کردن. یک نکته ای که شاید تو راهنماییهاتون به من کمک کنه اینه که من اون دورانی که بهتون گفتم زیاد تو خونه میموندم، فقط با تلویزیون سرگرم بودم و خیلی از افکار منفیم از اونجا نشات گرفته.مثلا وقتی از کنار کامیون رد می شدم می گفتم نکنه الان منفجر شه (مثل فلان فیلمه)یا تو جاده نکنه تصادف کنم یا نکنه فلان دوستم مثل اون فیلم نامردی کنه بهم و... که البته این افکار خیلی الان در من کم شده
بازم از راهنماییهاتون ممنونم.
با سلام.مهم ترین راهکار در قبال ترس مواجه شدن با موضوع ترس آوره و حال انکه اغلب ادم ها در هنگام بروز ترس از موضوع دوری می کنند و این مسئله روز بروز ترس رو زیاد می کنه .حال که شما مطرح می کنید مرز ترس منطقی و غیر منطقی رو نمی دونی باید بیش از پیش با موقعیت ها خودت رو روبرو کنی . چرا که ترس در شما به یک وسوسه تبدل شده و تا دست به عمل نزنی این وسوسه ها ادامه دار خواهد بود . افرادی که تفکرات وسواسی دارند در خیلی مواقع احتیاط ها و برهان های خود را منطقی می دونن اما واقعیت اینه که این همه احتیاط و ریز بینی برای زندگی به ما سفارش نشده . ما موظفیم با روال عادی و عرف زندگی کنیم . عرف و معمول جامعه این حساسیت ها را افراطی می دونه و آنها را برای زندگی مورد نیاز نمی بینه. برای این که حساسیت خود را از بین ببری باید جنبه های عملی را زیاد کنی. باید با عمل کردن در حد توان خود ، به خود ثابت کنی که می توانی و این همه ترس و احتیاط لازم نبوده . همان طور که خودتون گفتید ترس تنها آدم رو به عقب پس می زنه و پیشرفت رو از ادن می گیره پس باید کار کنیم که این ترس ریشه کن بشه .همه چیز را در حد عادی و. معمول تنظیم کن. حتی اینده نگری در مورد مسایل را . ترس های افراطی مثل همون ترس از کامیونه که الان شما ان را غیر عادی می دونی اما زمانی واقعا برات یک موضوع جدی و تس اور بود و احتیاط در موردش رو به خودت وجب می دونستی . تا زمانی که تنها در قبال ترس موضع گرفته و آن را جدی تلقی کنیم و بهش نزدیک نشیم ابهتش باقی می مونه اما اگر با عمل کردن بر خلافش اقدام کنیم عظمت ترس را فرو می ریزیم .