سلام خسته نباشید.من قبل از ادواج دچار وسواس فکری بودم الان 3.5 ازدواج کردم بچم یکسال و دو ماهش . همسرو مرد بسیار مهربون و خوبی . من و بچم همه زندگیش هستیم عاشقانه به ما محبت میکنه و هر روز هم عشقش بیشتر میشه بخصوص به من . من هم اونو خیلی دوست دارم همه کار برا خوشحالیش میکنم مواقع اومدنش به خونه اوج شادیم و احساس میکنم زندگیم از اون موقع شروع میشه چند ماه پیش احساس کردم دوباره وسواس فکریم بر گشته چون همه اش فکرای بد در مورد سلامتی همسرم به سرم و میزد وزبونم لال اینکه اتفاقی براش نیفته اما بش غلبه کردم با دعا و توکل به خدا. اخیرا در اطرافم چند مورد خیانت زنها به شوهراشون مشاهده کرذم از اون موقع رو خودم حساس شدم مدام از خودم میپرسم آیا شوهرمو واقعا دوست دارم ؟ آیا حالا که این کارا براش میکنم از ته قلب ؟ نکنه واقعی نیست . نکنه منم یه خاینم . نکنه خدا برا اینکه به من ثابت کنه دوستش دارم اتفاقی براش بیفته. نکنه به خاطر خوبیاش فقط دوستش دارم نه خودش .نکنه از ته قلب دوستش ندارم و . . .در حالیکه فکر میکنم ذره ای از عشقم کم نشده مدام دارم برا خودم دلیل میارم که ببین این کارو اون میکنه پس دوستش داشته باش . تو این کارو کردی پس دوستش داری . حالا چه کار کنم از این فکرام میترسم کمکم کنید
با سلام .دوست عزیز این نوع افکار در ذهن شما وسوسه های بیمارگونه است که اگر جلوی آنها گرفته نشود روز بروز افزایش می یابد. لذا با متوقف کردنشون باید به آنها خاتمه دهید .هر روز این تمرین را ادامه دهید .در حالتی ریلکس قرار گرفته و ساعتی در دسترس داشته باشید و بر سر ده دقیقه کوک کنید .این افکار آزار دهنده را به ذهن بیاورید و ادامه دهید پس از زنگ ساعت به خود ایست دهید و افکار وسواسی را متوقف کنید .با این روش یاد می گیرید که در زمان خود آگاهی با یک فرمان ایست افکار را متوقف کنید .به هیچ عنوان نباید اجازه بدبد این افکار تکرار شود . با هر بار تکرار شما از آن استقبال می کنید و وقوعش را تشدید می کنید .با تشدید وسواس فکری آنها را فراگیر تر کرده و به دیگر حیطه ها نیز بسط می یابد.باید در ذهن خود نیز نسبت به انها بی اعتنا شوید و را ه را ببندید.
عنوان سوال:

سلام خسته نباشید.من قبل از ادواج دچار وسواس فکری بودم الان 3.5 ازدواج کردم بچم یکسال و دو ماهش . همسرو مرد بسیار مهربون و خوبی . من و بچم همه زندگیش هستیم عاشقانه به ما محبت میکنه و هر روز هم عشقش بیشتر میشه بخصوص به من . من هم اونو خیلی دوست دارم همه کار برا خوشحالیش میکنم مواقع اومدنش به خونه اوج شادیم و احساس میکنم زندگیم از اون موقع شروع میشه چند ماه پیش احساس کردم دوباره وسواس فکریم بر گشته چون همه اش فکرای بد در مورد سلامتی همسرم به سرم و میزد وزبونم لال اینکه اتفاقی براش نیفته اما بش غلبه کردم با دعا و توکل به خدا. اخیرا در اطرافم چند مورد خیانت زنها به شوهراشون مشاهده کرذم از اون موقع رو خودم حساس شدم مدام از خودم میپرسم آیا شوهرمو واقعا دوست دارم ؟ آیا حالا که این کارا براش میکنم از ته قلب ؟ نکنه واقعی نیست . نکنه منم یه خاینم . نکنه خدا برا اینکه به من ثابت کنه دوستش دارم اتفاقی براش بیفته. نکنه به خاطر خوبیاش فقط دوستش دارم نه خودش .نکنه از ته قلب دوستش ندارم و . . .در حالیکه فکر میکنم ذره ای از عشقم کم نشده مدام دارم برا خودم دلیل میارم که ببین این کارو اون میکنه پس دوستش داشته باش . تو این کارو کردی پس دوستش داری . حالا چه کار کنم از این فکرام میترسم کمکم کنید


پاسخ:

با سلام .دوست عزیز این نوع افکار در ذهن شما وسوسه های بیمارگونه است که اگر جلوی آنها گرفته نشود روز بروز افزایش می یابد. لذا با متوقف کردنشون باید به آنها خاتمه دهید .هر روز این تمرین را ادامه دهید .در حالتی ریلکس قرار گرفته و ساعتی در دسترس داشته باشید و بر سر ده دقیقه کوک کنید .این افکار آزار دهنده را به ذهن بیاورید و ادامه دهید پس از زنگ ساعت به خود ایست دهید و افکار وسواسی را متوقف کنید .با این روش یاد می گیرید که در زمان خود آگاهی با یک فرمان ایست افکار را متوقف کنید .به هیچ عنوان نباید اجازه بدبد این افکار تکرار شود . با هر بار تکرار شما از آن استقبال می کنید و وقوعش را تشدید می کنید .با تشدید وسواس فکری آنها را فراگیر تر کرده و به دیگر حیطه ها نیز بسط می یابد.باید در ذهن خود نیز نسبت به انها بی اعتنا شوید و را ه را ببندید.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین