با سلام.دوست عزیز در مورد تخصص همیوپات نمی توانم ضمانتی داشته باشم . اما در مورد درمان دارویی توسط روان پزشک با احتمال بالایی می تونم به شما امید دهد . افسردگی بیماری نیست که ردمان پذیر نباشد . لذا اگر شیوه تجویز دارو و مدت زمان لازم را سپری کنید بهبودی حاصل می شود . به علاوه خوب است تا در زمان درمان ، به روان شناس هم مراجعه کنید و کمک های رفتاری و تغییر افکار داشته باشید .داروها اگر توسط روان پزشک تجویز شود وابستگی به همراه نخواهد داشت . به پزشک خود اعتماد کنید و با نظرشون دارو را ادامه دهید و برای ارائه کمک بیشتر شرح حالی از خود را برای ما ارسال کنید . مشکلات احتمالی را که به عنوان علت افسردگی خود می شناسید بیان کنید .به همراه این موارد سبک زندگی خود را تغییر دهید . فعالیت های مورد علاقه را دنبال کنید .با دوستان ارتباط بیشتری برقرار کنید .خلا های زمانی را پر کنید و بیکار نمانید .
با عرض سلام و خسته نباشید و قدردانی از زحماتتان در امر خدمت به هم وطنانتان.
بنده دارای علائم افسردگی می باشم و 2 سال پیش درمان دارویی شدم ولی بلافاصله بعد از قطع دارو علائم به مرور زمان ظاهر شدند. اکنون مدت 2 ماه است که به همیوپات مراجعه کردم ولی هنوز بهبودی حاصل نشده است و علائمم روز به روز بیشتر می شوند از جمله پایین آمدن حافظه و هوشیاریی و نداشتن کنترل در مواقع عصبانیت. می خواستم بدانم امکان معالجه کامل برایم وجود دارد؟
دکترم به مرور زمان از من خواستند قرص سیتالوپرام را به مرور زمان بنابر روش خودشان قطع کنم و وقتی که دوباره علائم بازگشت مراجعه کردم گفتند هر موقع احساس نیاز کردم مصرف کنم. ولی من دوست ندارم وابسته به دارو شوم.سیتالوپرام هم علائم مربوط به خودش را داشت. به نظر شما مراجعه به دکتر فعلیم را که همیوپات هستند را ادامه دهم؟
با سلام.دوست عزیز در مورد تخصص همیوپات نمی توانم ضمانتی داشته باشم . اما در مورد درمان دارویی توسط روان پزشک با احتمال بالایی می تونم به شما امید دهد . افسردگی بیماری نیست که ردمان پذیر نباشد . لذا اگر شیوه تجویز دارو و مدت زمان لازم را سپری کنید بهبودی حاصل می شود . به علاوه خوب است تا در زمان درمان ، به روان شناس هم مراجعه کنید و کمک های رفتاری و تغییر افکار داشته باشید .داروها اگر توسط روان پزشک تجویز شود وابستگی به همراه نخواهد داشت . به پزشک خود اعتماد کنید و با نظرشون دارو را ادامه دهید و برای ارائه کمک بیشتر شرح حالی از خود را برای ما ارسال کنید . مشکلات احتمالی را که به عنوان علت افسردگی خود می شناسید بیان کنید .به همراه این موارد سبک زندگی خود را تغییر دهید . فعالیت های مورد علاقه را دنبال کنید .با دوستان ارتباط بیشتری برقرار کنید .خلا های زمانی را پر کنید و بیکار نمانید .
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما. من مشکل وسواس فکری و اضطراب شدید و کمی هم افسردگی دارم که تا 4 سال قبل هیچ کدام از این مشکلاتو نداشتم تنها مشکلم کم رویی بود اما زمانی که خواستم این مشکلم را حل کنم دچار این مشکلات شدم الان به جایی رسیدم که احساس میکنم دیگه تحمل این مشکلاتو ندارم و تا کنون هم به دکتر مراجعه نکردم چون همیشه ترس داشتم دکتر هم نتواند به من کمکی بکنه ولی در حال حاظر دیگه به تنهایی نمی توانم با این مشکلات کنار بیام میخواستم اگه امکان داره ی روان شناس خوب در شهر اصفهان به من معرفی کنید و موضوع بعدی اینکه جایی خوندم داروی ریلوزول در درمان اضطراب و وسواس خیلی موثره میخواستم بدونم میتونم خودم این دارو رو مصرف کنم و اینکه عوارضش چیه در ضمن من خودم از قرص آلپروزلام استفاده میکنم البته فقط در شرایط خواص ولی با مصرف این قرص تمام مشکلاتم حل میشه و هر کاری که دلم بخواد میتونم انجام بدم. ممنوم از راهنماییتان
- [سایر] این جانب دختری 23 ساله ،ساکن قم ، دارای مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه تهران و بزرگ شده در خانواده ای مذهبی هستم و البته چند ماهی است که نامزد کرده ام . قبلا از راهنمایی و کمک شما نهایت تشکر و سپاس را دارم . اما مادرم اگرچه شخصی است که مسائل پاکی و نجسی را به دقت مراعات می کند ، اما به هیچ وجه در این زمینه وسواس ندارد و اگر جایی یا چیزی نجس باشد به سرعت و البته به طور صحیح آن را آب می کشد و هیچ وقت در این زمینه سخت گیری نمی کند . خود من هم تا قبل از ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در محیط خوابگاه وضعی شبیه مادرم داشتم . یعنی خیلی به خوبی و به دقت این مسائل را رعایت می کردم و اگر چیزی نجس می شد یا برای مثال قسمتی از بدنم نجس بود ، خیلی به راحتی و به سرعت آن را آب می کشیدم و به هر حال در برخورد با این مسائل راحت بودم و به هیچ وجه وسواس نداشتم . اما زمانی که وارد دانشگاه شدم و در محیط خوابگاه قرار گرفتم ، همه چیز عوض شد . در خوابگاه با کسانی هم اتاق شدم که افرادی بی بند و بار بودند و اصلا اهل نماز و روزه نبودند و به طور کلی می دیدم که مسائل مربوط به نجاست و پاکی را به هیچ وجه رعایت نمی کنند . همین موضوع باعث شد که از آنها کناره گیری کنم . برای مثال تا جایی که امکان داشت با آنها هم غذا نمی شدم و اگر هم با آنها غذا می خوردم ، حتما دهانم را آب می کشیدم . چون به چشم خودم می دیدم که اصلا این مسائل برایشان مهم نیست و رعایت نمی کنند یا تا جایی که امکان داشت در خوابگاه لباس نمی شستم و اگر هم گاهی مجبور می شدم در خوابگاه لباس بشویم ، روی بندی که آنها لباسهایشان را پهن می کردند ، لباسهایم را پهن نمی کردم . همین طور برای وضو گرفتن و ظرف شستن همیشه مشکل داشتم . چون با خودم می گفتم آنها هم از همین ظرف شویی ها و دست شویی ها استفاده می کنند و لذا صد در صد اینها نجس هستند و مثلا اگر موقع وضو گرفتن از داخل دست شویی به لباسم آب می پاشید ، دیگر آن لباس را نجس می دانستم و یا موقع نماز خواندن در خوابگاه اگر چه روی سجاده نماز می خواندم ، اما از پرزها و موهایی که به هر حال به چادر نمازم می چسبید اجتناب می کردم و به طور کلی اگر لباسی نجس باشد خیلی با احتیاط آن را جا به جا می کنم و از پرزهای آن و یا حتی اگر ذرات گرد و غباری روی آن باشد از آن دوری می کنم .در دانشگاه هم وضعیتم تا حدود زیادی به همین شکل بود و چون این افراد در دانشگاه هم رفت و آمد می کردند آن جا را هم نجس می دانستم و مثلا موقع وضو گرفتن در دانشگاه هم همین مشکل را داشتم . همین طور موقع غذا خوردن در دانشگاه ؛ برای مثال اگر گوشه ای از میز غذا کمی خیس بود و آستین مانتویم به آن برخورد می کرد ، آستین مانتویم را آب می کشیدم و .... و البته من هر هفته روزهای آخر هفته به قم ( خانه ) می آمدم و زمانی که به خانه می آمدم تمام بدن و لباس ها و حتی گاهی اوقات کیف و کفش و مداد و خودکارهایم را هم آب می کشیدم . اما باز هفته بعد وضع به همین منوال بود و دوباره وقتی به خانه می آمدم همه چیز را آب کشی می کردم . اما اواخر سال دوم بود که پدر و مادرم فهمیدند که دچار وسواس شده ام . خلاصه به یک مرکز مشاوره در قم که البته وابسته به حوزه بود مراجعه کردم . در آن جا مرا به یک متخصص اعصاب و روان معرفی کردند . ایشان هم قرص های فلوکستین را برایم تجویز کرد . حدود یک سال این قرص ها را مصرف کردم . در طول مدتی که قرص ها را مصرف می کردم احساس کردم که وضعیتم خیلی بهتر شده و هم به نظر خودم و هم به نظر پدر و مادرم دیگر حالت وسواس در من وجود نداشت و حالتی شبیه گذشته پیدا کرده بودم و دیگر این مسائل تقریبا برایم عادی بود و وسواس نداشتم . خلاصه بعد از یک سال که دوباره به پزشک مراجعه کردم ، ایشان از من خواست تا چند ماه دیگر هم مصرف قرص ها را ادامه دهم و اگر هم چنان وضعیتم خوب بود ، قرص ها را قطع کنم . من هم مدتی مصرف قرص ها را ادامه دادم و البته زودتر از موعدی که دکتر گفته بود ، آنها را قطع کردم . بعدا از قطع قرص ها تا حدود 2-3 ماهی وضعیتم مانند قبل بود، اما بعد از 2-3 ماه احساس کردم که دوباره همان حالات دارد به سراغم می آید و همین اتفاق هم افتاد و به تدریج وسواس در من شدید تر شد . البته چون باز هم با محیط خوابگاه و دانشگاه سروکار داشتم فکر می کردم با تمام شدن درسم و نبودن در محیط خوابگاه و دانشگاه مشکلم هم حل خواهد شد اما الان حدود یک سالی است که درسم تمام شده و دیگر با محیط خوابگاه و دانشگاه در ارتباط نیستم ؛ اما هم چنان مشکل وسواس در من وجود دارد و حتی نسبت به قبل شاید شدیدتر هم شده باشد . البته من در خانه خودمان خیلی راحت ترم . چون در خانه خودمان همه چیز و همه جا پاک است . مثلا دست شویی خانه ما کاملا پاک است ؛ به طوری که اگر برای مثال گوشه لباسم به زمین برخورد کند و تر شود ؛ نمی گویم نجس است . به هر حال در خانه خودمان وضعیتم خیلی بهتر است و خیلی راحت تر هستم و به همه جا دست تر می زنم و اصلا احساس بدی ندارم . البته در آب کشیدن جای نجس یا لباس نجس خیلی مشکل دارم و هم وقت زیاد و هم آب زیادی برای این کار صرف می کنم و در آخر هم انواع و اقسام سوالات برایم پیش می آید که آیا لباسم کاملا پاک شد ؟ آیا به فلان جا آب نپاشید ؟ آیا آن قسمت را آب کشیدم ؟ و هزاران سوال دیگر و خلاصه ذهنم به شدت مشوش می شود . به طوری که همان طور که گفتم اگر لباس نجسی را بشویم و بعد بخواهم لباس و به هر حال زمینی را که لباس را آن جا شسته ام و یا به آن جا آب پاشیده است آب بکشم ، معمولا اضطراب دارم و وقت بسیار زیادی و هم چنین آب زیادی صرف این کار می کنم وگاهی آخر سر هم خیلی اطمینان به پاک شدن آن پیدا نمی کنم و انواع سوالات به ذهنم خطور می کند و ذهنم را مشوش می کند . و یک مسئله دیگر هم که برای من به شدت ایجاد مشکل کرده مسئله برفی است که در زمستان گذشته آمد . با توجه به این که در زمستان گذشته برف شدیدی آمد و من بارها دیدم که افراد مسائل پاکی و نجسی را رعایت نمی کنند و مثلا روی برف گوسفند می کشتند و خونش را رها می کردند و گاهی آدم در جایی قرار می گرفت که مجبور می شد روی این خون ها هم پا بگذارد و خلاصه با این کفش به همه جا می رفت و همه جا به این ترتیب نجس می شد . حتی چند بار اتفاق افتاد که در حالی که برف آمده بود ، از داخل کوچه یمان سگ رد شده بود و به هر حال بعد هم که خواستیم از خانه بیرون برویم ته کفش ها و لاستیک های ماشین با این برف ها برخورد کرد و خلاصه جاهای دیگر را هم نجس کرد و همین طور خیلی اوقات این برف ها و آب و گلی که در خیابان جمع می شد به لباسهایم می پاشید و خلاصه وضعیت طوری بود که همه جا نجس می شد و اگر انسان واقعا می خواست رعایت کند ، خیلی سخت بود و یا حتی غیر ممکن . البته من و هم چنین پدر و مادرم تا جایی که امکان داشت مراقب بودیم و رعایت می کردیم ؛ اما دیگران که مثل ما رعایت نمی کردند و در واقع این برای من مشکل ساز بود . البته زمانی هم که من نامزد کردم زمانی بود که وضعیتم خیلی بهتر شده بود و فکر نمی کردم که دوباره این مشکل برایم ایجاد شود ؛ وگرنه اگر در آن زمان هم مشکلم به این شکل و به این شدت بود مطمئنا ازدواج نمی کردم . چون من اصلا دوست ندارم که با این کارم باعث ناراحتی و سختی دیگران شوم. لطفا در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید .