من در سن 8 سالگی پدرم رو از دست دادم و مادرم تا کنون به تنهایی من و برادرم که دو سال از من کوچکتر است را به سر و سامان رسانده و اکنون به فکر ازدواج افتاده، من که تا کنون به این موضوع فکر نکرده بودم حسابی شوکه شدم و همسرم هم که خیلی حساس و نکته سنج است به من بابت این قضیه فشار می آورد و دائم سرکوفت و زخم زبون می زند. من از این قضیه بسیار ناراحتم و از طرفی هم مادرم حق دارد که در سن 48 سالگی ازدواج کند و زندگی خود را ادامه دهد ، او در این کار بسیار مصر است و همه کارهایش را باعجله و بدون مشورت با ما انجام می دهد و معتقد است شما بچه های من هستید و نباید با من مخالفت کنید و یا نظر بدهید. از شما مشاور محترم می خواهم من را راهنمایی بفرمائید که با همسرم چگونه رفتار کنم که در این مسئله دخالت نکند و با مادرم چگونه رفتار کنم که رنجیده نشود، . من بسیار نگران و گیج هستم و دیگر تحمل حرفهای دیگران را ندارم.
با سلام.دوست عزیز ازدواج برای مادر شما یک حق طبیعی است . شاید از آن جنبه که افراد در این سنین نیاز عاطفی به یک همدم و همراه دارند . لذا انگیزه ازدواج در این سنین نه به خاطر ارضای نیاز جنسی بلکه به علت برآوردن نیاز های عاطفی افراد است .در این امر نه تنها همسر شما بلکه حتی خود شما و برادرتون هم نباید دخالتی داشته باشید و اتفاقا باید مادر را در انتخاب صحیح یاری دهید . او باید حس کند که از طرف اطرافیان و فرزندانش درک می شود . رفتار اطرافیان انعکاس نگرش های شماست . اگر در این زمینه به آن ها میدان دهید و اظهار نظرات آنها را بشنوید و با آنها همراه شده و خود نیز ابراز ناراحتی کنید این دخالت ها بیشتر می شود اما اگر نیاز مادر ار امری طبیعی و معقول بدانید واز شون محترمانه بخواهید که در این مورد دخالتی نداشته باشند مطمئن باشید پس از مدتی خاموش می شوند . سعی کنید رفتار مادر ار منطقی جلوه دهید و خود را موافق این امر بدانید . حساسیت و نقطه ضعف خود را به همسر نشان ندید و طوری رفتار نکنید که او بتواند با تمسخر و سرکوفت شما را آزار دهد و این اتفاق زمانی می افتد که شما از ازدواج مادر احساس ضعف داشته و خود نیز شرمنده باشید .
عنوان سوال:

من در سن 8 سالگی پدرم رو از دست دادم و مادرم تا کنون به تنهایی من و برادرم که دو سال از من کوچکتر است را به سر و سامان رسانده و اکنون به فکر ازدواج افتاده، من که تا کنون به این موضوع فکر نکرده بودم حسابی شوکه شدم و همسرم هم که خیلی حساس و نکته سنج است به من بابت این قضیه فشار می آورد و دائم سرکوفت و زخم زبون می زند. من از این قضیه بسیار ناراحتم و از طرفی هم مادرم حق دارد که در سن 48 سالگی ازدواج کند و زندگی خود را ادامه دهد ، او در این کار بسیار مصر است و همه کارهایش را باعجله و بدون مشورت با ما انجام می دهد و معتقد است شما بچه های من هستید و نباید با من مخالفت کنید و یا نظر بدهید. از شما مشاور محترم می خواهم من را راهنمایی بفرمائید که با همسرم چگونه رفتار کنم که در این مسئله دخالت نکند و با مادرم چگونه رفتار کنم که رنجیده نشود، . من بسیار نگران و گیج هستم و دیگر تحمل حرفهای دیگران را ندارم.


پاسخ:

با سلام.دوست عزیز ازدواج برای مادر شما یک حق طبیعی است . شاید از آن جنبه که افراد در این سنین نیاز عاطفی به یک همدم و همراه دارند . لذا انگیزه ازدواج در این سنین نه به خاطر ارضای نیاز جنسی بلکه به علت برآوردن نیاز های عاطفی افراد است .در این امر نه تنها همسر شما بلکه حتی خود شما و برادرتون هم نباید دخالتی داشته باشید و اتفاقا باید مادر را در انتخاب صحیح یاری دهید . او باید حس کند که از طرف اطرافیان و فرزندانش درک می شود . رفتار اطرافیان انعکاس نگرش های شماست . اگر در این زمینه به آن ها میدان دهید و اظهار نظرات آنها را بشنوید و با آنها همراه شده و خود نیز ابراز ناراحتی کنید این دخالت ها بیشتر می شود اما اگر نیاز مادر ار امری طبیعی و معقول بدانید واز شون محترمانه بخواهید که در این مورد دخالتی نداشته باشند مطمئن باشید پس از مدتی خاموش می شوند . سعی کنید رفتار مادر ار منطقی جلوه دهید و خود را موافق این امر بدانید . حساسیت و نقطه ضعف خود را به همسر نشان ندید و طوری رفتار نکنید که او بتواند با تمسخر و سرکوفت شما را آزار دهد و این اتفاق زمانی می افتد که شما از ازدواج مادر احساس ضعف داشته و خود نیز شرمنده باشید .





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین