سلام خسته نباشید.من بعد از جدایی از دوست پسرم از نطر روحی خیلی به هم ریخته ام.ما قرار بود ازدواج کنیم.همه آینده مونو داشتیم باهم میساختیم.با شناخت بیشتر فهمیدم مناسب هم نیستیم و ازش جداشدیم. خیلی اذیتم کرد و آبرومو برد.خوانواده شو و خودش خیلی اذیتم کردن چه اون موقع که بودم، چه موقعی که ازش جدا شدم.بعد از اون هر کی هم تو زندگیم پا گذاشت سر دو هفته ازم حال و سکس میخاست. حتی قبل از اینکه بخاد رابطه مون جدی بشه یا اونو بپذیرم.از وقتی دخترخاله ام که هم سن من هست در شرف ازدواجه نمیدونم چرا حالم به هم ریخته، مدام گریه میکنمو گذشته به یادم میاد.من آدم بد شانسیم.از بخت و دنیاو زندگیم خسته ام.تو خونه هم هیچ وقت خوشبخت نبودم.چون هیچ ارزش و احترامی ندارم.گاهی وقتا دلم میخاد خودمو بکشم.از اینکه خونواده ام منت بقیه رو سرم میذارن خسته شدم.از اینکه هر چی آشغاله سراغم میاد خسته شدم.دلم میخاد یکی منو به خاطر خودم دوستم داشته باشه.این توقع زیادیه.دلم یخاد به طرز فکرم ارزش قایل بشن.چرا این زندگی و دردها تموم نمیشه؟دلم میخاد به یکی تکیه کنم.از این همه تنهایی و تنهایی غم ها رو تحمل کردن، خسته شدم.
باسلامدوست گرامی شما در حال حاضر اصلا شرایط شروع هیچگونه ارتباطی را ندارید بهتر است کمی به خودتان در این رابطه زمان بدهیدوارد ارتباطات جدید به هر عنوانی نشویدسعی کنید این نکته را به خودتان گوشزد کنید که بهترین اتفاق ممکن برایتان افتاده است چراکه قبل از اینکه وارد زندگی رسمی بشوید طرفتان را شناختید و نامناسب بودنش را متوجه شدیداگر همین اتفاق بعد از ازدواج برایتان می افتاد بهتر بود یا الان؟سعی کنید یک مدت در تنهایی و بدون دغدغه ارتباط جدید به این موهبت بزرگی که خدا به شما عنایت کرده است فکر کنیدنکته مهم این است که حداقل تا 6 ماه اینده وارد ارتباط جدید نشویداین نکته را فراموش نکنیدموفق باشید
عنوان سوال:

سلام خسته نباشید.من بعد از جدایی از دوست پسرم از نطر روحی خیلی به هم ریخته ام.ما قرار بود ازدواج کنیم.همه آینده مونو داشتیم باهم میساختیم.با شناخت بیشتر فهمیدم مناسب هم نیستیم و ازش جداشدیم. خیلی اذیتم کرد و آبرومو برد.خوانواده شو و خودش خیلی اذیتم کردن چه اون موقع که بودم، چه موقعی که ازش جدا شدم.بعد از اون هر کی هم تو زندگیم پا گذاشت سر دو هفته ازم حال و سکس میخاست. حتی قبل از اینکه بخاد رابطه مون جدی بشه یا اونو بپذیرم.از وقتی دخترخاله ام که هم سن من هست در شرف ازدواجه نمیدونم چرا حالم به هم ریخته، مدام گریه میکنمو گذشته به یادم میاد.من آدم بد شانسیم.از بخت و دنیاو زندگیم خسته ام.تو خونه هم هیچ وقت خوشبخت نبودم.چون هیچ ارزش و احترامی ندارم.گاهی وقتا دلم میخاد خودمو بکشم.از اینکه خونواده ام منت بقیه رو سرم میذارن خسته شدم.از اینکه هر چی آشغاله سراغم میاد خسته شدم.دلم میخاد یکی منو به خاطر خودم دوستم داشته باشه.این توقع زیادیه.دلم یخاد به طرز فکرم ارزش قایل بشن.چرا این زندگی و دردها تموم نمیشه؟دلم میخاد به یکی تکیه کنم.از این همه تنهایی و تنهایی غم ها رو تحمل کردن، خسته شدم.


پاسخ:

باسلامدوست گرامی شما در حال حاضر اصلا شرایط شروع هیچگونه ارتباطی را ندارید بهتر است کمی به خودتان در این رابطه زمان بدهیدوارد ارتباطات جدید به هر عنوانی نشویدسعی کنید این نکته را به خودتان گوشزد کنید که بهترین اتفاق ممکن برایتان افتاده است چراکه قبل از اینکه وارد زندگی رسمی بشوید طرفتان را شناختید و نامناسب بودنش را متوجه شدیداگر همین اتفاق بعد از ازدواج برایتان می افتاد بهتر بود یا الان؟سعی کنید یک مدت در تنهایی و بدون دغدغه ارتباط جدید به این موهبت بزرگی که خدا به شما عنایت کرده است فکر کنیدنکته مهم این است که حداقل تا 6 ماه اینده وارد ارتباط جدید نشویداین نکته را فراموش نکنیدموفق باشید





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین