با سلام جناب آقای دکتر غریبی من دختری 28 ساله از یه خانواده متوسط با پسری 29 ساله با شرایط خانوادگی شبیه هم پارسال نامزد کردیم ، در این یک ساله رفتارهای مادر عزیز ایشون باعث یه سری مشکلات شد که من سعی کردم خودم این مشکلات رو حل کنم و نذارم خانواده ها روبروی هم قرار بگیرن یا حتی کدورتی بینشون پیش بیاد ، در همین شرایط به نامزدم هم که پسری هستش که اصلا نه از خودش دفاع میکنه نه از من خیلی غر زدم ناراحتش کردم چون من غرورم خورد شده بود و اون نتونسته بود از من دفاع کنه، باز بخاطر احساسم بهش و اینکه بذار شرایط خوب پیش بره و آبروی خانواده ام که از همه چیز برام مهمتره کوتاه اومدم و سعی کردم با خوندن کتاب و مطالب روانشناسی خودم رو آروم کنم و حتی ازش معذرت خواهی هم کردم و از من خواست دل مادرش رو بدست بیارم ، من دوباره پیش قدم شدم و به دیدین مادرشون رفتم با هم صحبت کردیم فقط تاکیدی که مادرشون تو صحبت هاشون بود این بود که مطمئنی پسر من تو رو می خواد و چندین بار این مسئله رو عنوان کرد و من چون قبلش با نامزدم صحبت کرده بودم و از لحاظ احساسی از ایشون مطمئن شده بودم با قاطعیت تمام من گفتم ایشون راضیه و اون شب به بعد روابط به صورت مهربون و روال عادی طی شده (البته با مادرشون) تا الان(3 هفته گذشته تا الان)ولی نامزدم به یکباره اخلاقش عوض شده به من کم محلی میکنه اهمیت نمیده بهم زنگ نمیزنه میدونم یه سری مشکلات کاری براش پیش اومده ولی من حسی که الان دارم از رفتارش اینه که نمیخواد منو و یک بارم بهم گفت که تو اونی که کن میخواستم نبودی، ولی بازم وقتی بهش میگم بیا تموم کنیم یا خانواده ها حرف بزنن زیر بار نمیره و میگه نه فعلا هیچ تصمیمی نمی تونم بگیرم ضمنا ایشون پسر مستقلی نیست چه از لحاظ مالی چه از لحاظ عاطفی به خانوادش وابسته هست و فوق العاده مادرش روش تاثیر داره ، الان تو این سه هفته که کم محلی میکنه حرف های مادرش رو از دهن نامزدم می شنوم ، میشه خواهش کنم راهنمائیم کنین خیلی شرایط بدی دارم
سلام دوست عزیز شما تا الان متوجه شدید که با پسری روبرو هستید که به خانواده خودش خیلی وابسته هست. وابستگی ایشون فقط مالی نیست. ایشون بیش از اندازه به مادرش وابستگی عاطفی داره. شما نبایستی پیش قدم می شدی و بایستی موضوع رو به خونواده خودت اطلاع می دادی. توی فرهنگ ما و تقریبا همه فرهنگهای دنیا، پسرها خودشون بایستی رابطه مادر و همسرشون رو تنظیم کنن. ایشون مسئولیت رو گردن شما انداخته و شما رو انداخته جلو برای اینکه پسر خوب مامان بمونه. سلطه مادرش اینقدر زیاد هست که خیلی از ناراحتی هایی که برات ایجاد می کنن رو نامزدت اصلا نمی بینه. باید بدونی که با همچنین آدمی روبرو هستی. اون چیزی که شما اسمشو می ذاری آبرو داری دراقع باج دادنه. بهتره دیگه آبرو داری نکنی و موضوع رو به خونواده بگی. اونا احتمالا اولش سرکوفت می زنن ولی بعد ازت حمایت می کنن. دیگه اینکه اگه می خوای با همسرت ادامه بدی باید بدونی که بعد از ازدواج بایستی آروم آروم رابطه اون رو با خونواده خودش در حد ضرورت ادامه بدی. بهترین راه اینه که از محل زندگی پدر و مادرش دو بشی و جای دیگه ای زندگی کنید. این رو بدون که اگر اونجا کنارشون بمونی دست کم 10 سال و اگر اونجا رو ترک کنی، دست کم 3 تا 4 سال مشکلاتی رو اول زندگی خواهی داشت. چون اون آدم تا بیاد از لحاظ عاطفی تحت سلطه مامانش نباشه زمان می بره. حالا دیگه تصمیم با خودته که می خوای ادامه بدی یا بمونی.
عنوان سوال:

با سلام جناب آقای دکتر غریبی
من دختری 28 ساله از یه خانواده متوسط با پسری 29 ساله با شرایط خانوادگی شبیه هم پارسال نامزد کردیم ، در این یک ساله رفتارهای مادر عزیز ایشون باعث یه سری مشکلات شد که من سعی کردم خودم این مشکلات رو حل کنم و نذارم خانواده ها روبروی هم قرار بگیرن یا حتی کدورتی بینشون پیش بیاد ، در همین شرایط به نامزدم هم که پسری هستش که اصلا نه از خودش دفاع میکنه نه از من خیلی غر زدم ناراحتش کردم چون من غرورم خورد شده بود و اون نتونسته بود از من دفاع کنه، باز بخاطر احساسم بهش و اینکه بذار شرایط خوب پیش بره و آبروی خانواده ام که از همه چیز برام مهمتره کوتاه اومدم و سعی کردم با خوندن کتاب و مطالب روانشناسی خودم رو آروم کنم و حتی ازش معذرت خواهی هم کردم و از من خواست دل مادرش رو بدست بیارم ، من دوباره پیش قدم شدم و به دیدین مادرشون رفتم با هم صحبت کردیم فقط تاکیدی که مادرشون تو صحبت هاشون بود این بود که مطمئنی پسر من تو رو می خواد و چندین بار این مسئله رو عنوان کرد و من چون قبلش با نامزدم صحبت کرده بودم و از لحاظ احساسی از ایشون مطمئن شده بودم با قاطعیت تمام من گفتم ایشون راضیه و اون شب به بعد روابط به صورت مهربون و روال عادی طی شده (البته با مادرشون) تا الان(3 هفته گذشته تا الان)ولی نامزدم به یکباره اخلاقش عوض شده به من کم محلی میکنه اهمیت نمیده بهم زنگ نمیزنه میدونم یه سری مشکلات کاری براش پیش اومده ولی من حسی که الان دارم از رفتارش اینه که نمیخواد منو و یک بارم بهم گفت که تو اونی که کن میخواستم نبودی، ولی بازم وقتی بهش میگم بیا تموم کنیم یا خانواده ها حرف بزنن زیر بار نمیره و میگه نه فعلا هیچ تصمیمی نمی تونم بگیرم ضمنا ایشون پسر مستقلی نیست چه از لحاظ مالی چه از لحاظ عاطفی به خانوادش وابسته هست و فوق العاده مادرش روش تاثیر داره ، الان تو این سه هفته که کم محلی میکنه حرف های مادرش رو از دهن نامزدم می شنوم ، میشه خواهش کنم راهنمائیم کنین خیلی شرایط بدی دارم


پاسخ:

سلام دوست عزیز شما تا الان متوجه شدید که با پسری روبرو هستید که به خانواده خودش خیلی وابسته هست. وابستگی ایشون فقط مالی نیست. ایشون بیش از اندازه به مادرش وابستگی عاطفی داره. شما نبایستی پیش قدم می شدی و بایستی موضوع رو به خونواده خودت اطلاع می دادی. توی فرهنگ ما و تقریبا همه فرهنگهای دنیا، پسرها خودشون بایستی رابطه مادر و همسرشون رو تنظیم کنن. ایشون مسئولیت رو گردن شما انداخته و شما رو انداخته جلو برای اینکه پسر خوب مامان بمونه. سلطه مادرش اینقدر زیاد هست که خیلی از ناراحتی هایی که برات ایجاد می کنن رو نامزدت اصلا نمی بینه. باید بدونی که با همچنین آدمی روبرو هستی. اون چیزی که شما اسمشو می ذاری آبرو داری دراقع باج دادنه. بهتره دیگه آبرو داری نکنی و موضوع رو به خونواده بگی. اونا احتمالا اولش سرکوفت می زنن ولی بعد ازت حمایت می کنن. دیگه اینکه اگه می خوای با همسرت ادامه بدی باید بدونی که بعد از ازدواج بایستی آروم آروم رابطه اون رو با خونواده خودش در حد ضرورت ادامه بدی. بهترین راه اینه که از محل زندگی پدر و مادرش دو بشی و جای دیگه ای زندگی کنید. این رو بدون که اگر اونجا کنارشون بمونی دست کم 10 سال و اگر اونجا رو ترک کنی، دست کم 3 تا 4 سال مشکلاتی رو اول زندگی خواهی داشت. چون اون آدم تا بیاد از لحاظ عاطفی تحت سلطه مامانش نباشه زمان می بره. حالا دیگه تصمیم با خودته که می خوای ادامه بدی یا بمونی.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین