سلام.وقت بخیر.من حدود 4سال باپسر خالم رابطه دوستانه دارم ک از اولم قصد ب ازدواج داشتیم اما بخاطر شرایط سنیمون صبر کردیم.اما خانواده من با این ازدواج مخالفت دارن چون این پسر تا چن سال پیش خیلی شرایط ازادی داشت مثلا مشروب میخورد اما سالی 3.4بار.و رفیق باز بود ولی الان نزدیک 2سال که این کارارو کنار گذاشته. اما خانواده من بر اساس گذشتش حرف میزنن ودرموردش قضاوت میکنن.ازین باره ام بکم ک ما رابطه پاکی باهم داریم.ما حالا هم قصد ازدواج نداریم اما چون توی خانوادهامون و فامیل پخش شده مجبور ب علنی کردنش شدیم وبا نارضایتی خانواده من روبرو شدیم علاقه شدیدی ب هم داریم و فراموش کردنش برای جفتمون خیلی سخته.اینشون چون کار ثابتی ندارند فعلا صبر کردیم اما حالا من توی خونه خیلی عذاب میکشم و شرایط واسم سخت شده چون همش دارن پشت سراون و خانوادش حرف میزنن.من بزرگ شده تهرانم اما اون شمال زندگی میکنه23سالشه. حالاکار ایشون جورشده و قرار گذاشتیم اگه 1سال دیگه ام ک اومدن خانواده من رضایت ندادن باهم فرارکنیم.این کار واسه من خیلی سخته و نمیتونم خانوادم رو ول کنم..تورو خدا راهنماییم کنین خیلی شرایط روحی بدی دارم جوری ک حتی جلو پدرمادرم بخاطرش گریه میکنم.اما رضایت نمیدن چون احتمال میدن من خوشبخت نمیشم!!گوشیم رو ازم گرفتن تا نتونم باها ش رابطه داشته باشم اما من از راه های دیگه باهاش تماس دارم.دیگه تحمل نداره و سعی داره زودتر بهم برسیم.ازتون خواهش میکنم بهم کمک کنید تابتونم این شرایط رو درک کنم و بفهمم دارم کار درستی میکنم یا ن؟؟؟؟ممنون از وقتی ک میزارین.
سلام دوست عزیز شما در شرایط احساسی خیلی بدی قرار دارید. باید در خانواده ای زندگی کنید که به جای محبت به شما به عشقتان توهین و بی احترامی می کنند. تحمل چنین وضعیتی صبر بسیاری می خواهد. پدر و مادر شما به خیال خودشان می خواهند با این رفتارها او را از چشم شما بیندازند غافل ازاینکه تنها سوهان روح شما شده اند و شرایطی را به وجود آورده اند که شما به فرار فکر می کنید. اما این را بدانید فرار همیشه و هرجا آخرین راه است. این را بدانید در صورت فرار مشکلاتی برای تان پیش خواهد آمد که هرگز قابل به حل کردن آن نیستید. ضمن اینکه نامزد شما بایستی بتواند مسائل را بدون فرار کردن حل کند. فرار زمانی صورت می گیرد که شما از آیند مطمئن باشید و به اینجا هیچ امیدی نداشته باشید. اما در حال حاضر شما خانواده ای داریدکه بیش از اندازه نگران شما هستند. توصیه من به شما این است که مدتی دست نگه دارید و اصلا درباره ایشان در خانه صحبت نکنید. به ایشان هم پیغام دهید به جای اینکه اینقدر با شور و هیجان رفتار کند، تلاش کند تا خودش را به خانواده شما ثابت کند. یک سال زمان کمی است. بهتر است 2 سال به ایشان و خودتان فرصت دهید تا هم بتواند شغل مناسبی دست و پا کند و هم به همه ثابت کند که دیگر آدم سابق نیست. باتوجه به سنتان اصلا دیر نمی شود. بالاخره ایشان باید خودش را به شما هم ثابت کند. الان چون همه چیز هیجانی و پرتلاطم است نه می توان با کسی صحبت کرد و نه می توان دست به عملی عاقلانه زد. پس بهتر است مدتی همه چیز را مسکوت بگذارید. بگذارید پدر و مادر خیال کنند شما فعلا قصد ندارید این موضوع را ادامه دهید. تنها راهتان این است که نامزد شما در این 2 سال خودش را به همه ثابت کند و بعد با افتخار به خواستگاری شما بیاید و اعلام کند که شایسته شماست. پیروز باشید
عنوان سوال:

سلام.وقت بخیر.من حدود 4سال باپسر خالم رابطه دوستانه دارم ک از اولم قصد ب ازدواج داشتیم اما بخاطر شرایط سنیمون صبر کردیم.اما خانواده من با این ازدواج مخالفت دارن چون این پسر تا چن سال پیش خیلی شرایط ازادی داشت مثلا مشروب میخورد اما سالی 3.4بار.و رفیق باز بود ولی الان نزدیک 2سال که این کارارو کنار گذاشته. اما خانواده من بر اساس گذشتش حرف میزنن ودرموردش قضاوت میکنن.ازین باره ام بکم ک ما رابطه پاکی باهم داریم.ما حالا هم قصد ازدواج نداریم اما چون توی خانوادهامون و فامیل پخش شده مجبور ب علنی کردنش شدیم وبا نارضایتی خانواده من روبرو شدیم علاقه شدیدی ب هم داریم و فراموش کردنش برای جفتمون خیلی سخته.اینشون چون کار ثابتی ندارند فعلا صبر کردیم اما حالا من توی خونه خیلی عذاب میکشم و شرایط واسم سخت شده چون همش دارن پشت سراون و خانوادش حرف میزنن.من بزرگ شده تهرانم اما اون شمال زندگی میکنه23سالشه. حالاکار ایشون جورشده و قرار گذاشتیم اگه 1سال دیگه ام ک اومدن خانواده من رضایت ندادن باهم فرارکنیم.این کار واسه من خیلی سخته و نمیتونم خانوادم رو ول کنم..تورو خدا راهنماییم کنین خیلی شرایط روحی بدی دارم جوری ک حتی جلو پدرمادرم بخاطرش گریه میکنم.اما رضایت نمیدن چون احتمال میدن من خوشبخت نمیشم!!گوشیم رو ازم گرفتن تا نتونم باها ش رابطه داشته باشم اما من از راه های دیگه باهاش تماس دارم.دیگه تحمل نداره و سعی داره زودتر بهم برسیم.ازتون خواهش میکنم بهم کمک کنید تابتونم این شرایط رو درک کنم و بفهمم دارم کار درستی میکنم یا ن؟؟؟؟ممنون از وقتی ک میزارین.


پاسخ:

سلام دوست عزیز شما در شرایط احساسی خیلی بدی قرار دارید. باید در خانواده ای زندگی کنید که به جای محبت به شما به عشقتان توهین و بی احترامی می کنند. تحمل چنین وضعیتی صبر بسیاری می خواهد. پدر و مادر شما به خیال خودشان می خواهند با این رفتارها او را از چشم شما بیندازند غافل ازاینکه تنها سوهان روح شما شده اند و شرایطی را به وجود آورده اند که شما به فرار فکر می کنید. اما این را بدانید فرار همیشه و هرجا آخرین راه است. این را بدانید در صورت فرار مشکلاتی برای تان پیش خواهد آمد که هرگز قابل به حل کردن آن نیستید. ضمن اینکه نامزد شما بایستی بتواند مسائل را بدون فرار کردن حل کند. فرار زمانی صورت می گیرد که شما از آیند مطمئن باشید و به اینجا هیچ امیدی نداشته باشید. اما در حال حاضر شما خانواده ای داریدکه بیش از اندازه نگران شما هستند. توصیه من به شما این است که مدتی دست نگه دارید و اصلا درباره ایشان در خانه صحبت نکنید. به ایشان هم پیغام دهید به جای اینکه اینقدر با شور و هیجان رفتار کند، تلاش کند تا خودش را به خانواده شما ثابت کند. یک سال زمان کمی است. بهتر است 2 سال به ایشان و خودتان فرصت دهید تا هم بتواند شغل مناسبی دست و پا کند و هم به همه ثابت کند که دیگر آدم سابق نیست. باتوجه به سنتان اصلا دیر نمی شود. بالاخره ایشان باید خودش را به شما هم ثابت کند. الان چون همه چیز هیجانی و پرتلاطم است نه می توان با کسی صحبت کرد و نه می توان دست به عملی عاقلانه زد. پس بهتر است مدتی همه چیز را مسکوت بگذارید. بگذارید پدر و مادر خیال کنند شما فعلا قصد ندارید این موضوع را ادامه دهید. تنها راهتان این است که نامزد شما در این 2 سال خودش را به همه ثابت کند و بعد با افتخار به خواستگاری شما بیاید و اعلام کند که شایسته شماست. پیروز باشید





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین