من دختری هستم 23 ساله و خیلی تحصیل و ادامه آنرا دوست دارم و ورودم به دانشگاه و کارشناسی ارشد بدون کنکور بوده ولی هر کس که از من خواستگاری میکند مادر و خواهر بزرگ من بدون مشورت با من جواب رد به انها میدهند بطوریکه شخصی را که من خیلی دوست داشتم را با لفظ ادامه تحصیل رد کردند و من این موضوع را بعد از ازدواج او فهمیدم و به مدت یک ماه از سردردهای شدید امان نداشتم و الان هم وقتی او را میبینم سردرد شدید به سراغم میاد. یا اینکه بخاطر لجبازی با کسانیکه واسطه میشوند افرادی را که من دوست دارم رد میکنند. ولی الان حس میکنم که خسته شدم و دیگر تحملش برای من سخت شده، این کار انها باعث دلسردی من از تحصیل شده. انها همه موقعیت های خوب زندگی من را خراب میکنند و دل به اینده و یک همسر رویایی بستند و باعث شدند اعتماد بنفس من از بین بره. همه اطرافیان من ازدواج من را بهانه ای برای خفه کردن من کردند و خودم احساس میکنم واقعا اعتماد بنفسم را از دست دادم . خود آنها مقابل من از ازدواج نکردن دیگران انتقاد میکنند ولی ازدواج را برای من مانع تحصیلم میدانندو من هم به همین خاطر هم خیلی کم حرف و گوشه گیر شدم و دیگران هم این رفتار من را دلیل بر مظلومیت من میدانند. شما راهنمایی بفرمایید من چکار کنم. ممنون از لطف شما
سلام دوست عزیز واقعیت همان چیزی است که شما هم از آن مطلع شده اید؛ مادر و خواهر شما بی دلیل در زندگی شما دخالتهای زیادی می کنند و به نوعی به جای شما تصمیم میگیرند. اما راهش این نیست که با گوشه گیری و کم حرفی میدان را به آنها واگذار کنید. شما بایستی در مقابل آنها بایستید. هر بار که خواستگاری می آید اگر آنها بازهم چنین رفتاری را تکرار کردند بایستی حسابی جلوی آنها در آیید. اول به زبان خوش و با احترام و اگر نشد به شیوه ای که متوجه بشوند شما حضور دارید و آدم مستقلی هستید. برای اینکار اول کاغذ و قلم برمی دارید و مواردی را که باید به آنها بگویید روی کاغذ لیست می کنید. سپس در مقابل آینه می ایستید، در چشمان خود نگاه می کنید، سر خود را صاف می گیرید و فکر می کنید که آنها جلوی شما هستند، شروع می کنید به گفتن موارد نوشته شده . آنقدر این کار را بکنید تا دلهره تان از بین برود. این کار را دستکم یک هفته انجام دهید. شبها هم هنگام خواب بارها این حرفها را تکرار کنید تا حسابی ملکه ذهنتان شود. وقتی با آنها در ذهن خود حرف می زنید جوابهای آنها را پیش بینی کنید و برای این جوابها، جواب مناسبی بیاندیشید. پس از مدتی که دیگر از حرف زدن با آنها دلهره نداشتید، همین موضوعات را به آنها بگویید. این روش کمی از خودخواهی آنها در مواجهه با موارد دیگر می کاهد. اما به هر حال بایستی خود را آماده کنید که آنها شما را آدمی با اعتماد به نفس و دارای درایت بشناسند. این نسخه را پیاده کنید و پس از آن با ذکر نام خودتان نتیجه را به من بگویید تا گام بعد را برایتان بگویم. پیروز باشید
عنوان سوال:

من دختری هستم 23 ساله و خیلی تحصیل و ادامه آنرا دوست دارم و ورودم به دانشگاه و کارشناسی ارشد بدون کنکور بوده ولی هر کس که از من خواستگاری میکند مادر و خواهر بزرگ من بدون مشورت با من جواب رد به انها میدهند بطوریکه شخصی را که من خیلی دوست داشتم را با لفظ ادامه تحصیل رد کردند و من این موضوع را بعد از ازدواج او فهمیدم و به مدت یک ماه از سردردهای شدید امان نداشتم و الان هم وقتی او را میبینم سردرد شدید به سراغم میاد. یا اینکه بخاطر لجبازی با کسانیکه واسطه میشوند افرادی را که من دوست دارم رد میکنند. ولی الان حس میکنم که خسته شدم و دیگر تحملش برای من سخت شده، این کار انها باعث دلسردی من از تحصیل شده. انها همه موقعیت های خوب زندگی من را خراب میکنند و دل به اینده و یک همسر رویایی بستند و باعث شدند اعتماد بنفس من از بین بره. همه اطرافیان من ازدواج من را بهانه ای برای خفه کردن من کردند و خودم احساس میکنم واقعا اعتماد بنفسم را از دست دادم . خود آنها مقابل من از ازدواج نکردن دیگران انتقاد میکنند ولی ازدواج را برای من مانع تحصیلم میدانندو من هم به همین خاطر هم خیلی کم حرف و گوشه گیر شدم و دیگران هم این رفتار من را دلیل بر مظلومیت من میدانند. شما راهنمایی بفرمایید من چکار کنم. ممنون از لطف شما


پاسخ:

سلام دوست عزیز واقعیت همان چیزی است که شما هم از آن مطلع شده اید؛ مادر و خواهر شما بی دلیل در زندگی شما دخالتهای زیادی می کنند و به نوعی به جای شما تصمیم میگیرند. اما راهش این نیست که با گوشه گیری و کم حرفی میدان را به آنها واگذار کنید. شما بایستی در مقابل آنها بایستید. هر بار که خواستگاری می آید اگر آنها بازهم چنین رفتاری را تکرار کردند بایستی حسابی جلوی آنها در آیید. اول به زبان خوش و با احترام و اگر نشد به شیوه ای که متوجه بشوند شما حضور دارید و آدم مستقلی هستید. برای اینکار اول کاغذ و قلم برمی دارید و مواردی را که باید به آنها بگویید روی کاغذ لیست می کنید. سپس در مقابل آینه می ایستید، در چشمان خود نگاه می کنید، سر خود را صاف می گیرید و فکر می کنید که آنها جلوی شما هستند، شروع می کنید به گفتن موارد نوشته شده . آنقدر این کار را بکنید تا دلهره تان از بین برود. این کار را دستکم یک هفته انجام دهید. شبها هم هنگام خواب بارها این حرفها را تکرار کنید تا حسابی ملکه ذهنتان شود. وقتی با آنها در ذهن خود حرف می زنید جوابهای آنها را پیش بینی کنید و برای این جوابها، جواب مناسبی بیاندیشید. پس از مدتی که دیگر از حرف زدن با آنها دلهره نداشتید، همین موضوعات را به آنها بگویید. این روش کمی از خودخواهی آنها در مواجهه با موارد دیگر می کاهد. اما به هر حال بایستی خود را آماده کنید که آنها شما را آدمی با اعتماد به نفس و دارای درایت بشناسند. این نسخه را پیاده کنید و پس از آن با ذکر نام خودتان نتیجه را به من بگویید تا گام بعد را برایتان بگویم. پیروز باشید





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین