باسلامدوست گرامی واقعا به جز چت کردن راهی برای یافتن همسر مناسب نداشته اید؟برای داشتن یک ازدواج موفق باید به سه مساله توجه خاص داشت:- اشراف: یعنی طرف مقابل را خوب بشناسیم(آیا در فضای مجازی واقعا این امکان بوده؟ آیا شما از شرایط خانوادگی این اقا اطلاعی دارید)- تفکر: یعنی ببینیم واقعا با وی تناسب و هماهنگی و کفویت داریم؟(یعنی آیا واقعا می توانید با مردی زندگی کنید که در اینترنت با وی اشنا شده اید؟ چنین فردی می تواند همسری مطمئن برای شما باشد؟ آیا بعد از ازدواج دایما در مورد وی روابطش دچار شک نمی شوید؟ )- عاقبت اندیشی: بررسی کنیم و ببینیم که آینده زندگی ما در کنار این فرد چگونه خواهد بود؟ مثلا با این ازدواج چه عاقبتی در انتظارتان است؟ خوشبختی و ارامش یا تردید دایمی در مورد گذشته ایشان و روابطی که الان با هم دارید؟به تک تک این سوالات جواب دهید. اینکه چه تصمیمی می خواهید بگیرید با خودتان است. من به عنوان یک مشاور تنها توصیه های لازم را به شما ارایه می دهم و خوشحال می شوم که از تجربه من استفاده کنید اما اگر به این صحبتها توجهی هم نکنید تنها اسیب به خودتان وارد می شود نه به کس دیگر.عمدتا به جوانان توصیه می شود اگر در دنیای واقعی دارای شرایط ازدواج هستند وارد دنیای مجازی نشوند حتی من توصیه می کنم به جای اینکه در فکر یافتن مورد مناسب در فضای مجازی باشید سعی کنید مراودات اجتماعی خود را زیاد کنید تا در فضای واقعی فرصتهای ازدواج بیابید نه در فضای اینترنت. چون اصلا معلوم نیست قضاوت خانواده ها نسبت به ین ازدواج چه خواهد بود؟
حدود یک سال است که با پسری از طریق اینترنت آشنا شده ام.الان قصد ازدواج داریم. من کرمان زندگی میکنم او در شهر دیگری است. به نظر خودم به 1 شناخت کلی نسبت بهش رسیدم که طبیعتا خیلی کمه. ولی تا خانواده ها در جریان نباشند به شناخت بیشتر نمیشه رسید. قبل از اقدام به هر کاری میخوام با یک مشاور مشورت کنم و نظر کلیشونو بدونم.
باسلامدوست گرامی واقعا به جز چت کردن راهی برای یافتن همسر مناسب نداشته اید؟برای داشتن یک ازدواج موفق باید به سه مساله توجه خاص داشت:- اشراف: یعنی طرف مقابل را خوب بشناسیم(آیا در فضای مجازی واقعا این امکان بوده؟ آیا شما از شرایط خانوادگی این اقا اطلاعی دارید)- تفکر: یعنی ببینیم واقعا با وی تناسب و هماهنگی و کفویت داریم؟(یعنی آیا واقعا می توانید با مردی زندگی کنید که در اینترنت با وی اشنا شده اید؟ چنین فردی می تواند همسری مطمئن برای شما باشد؟ آیا بعد از ازدواج دایما در مورد وی روابطش دچار شک نمی شوید؟ )- عاقبت اندیشی: بررسی کنیم و ببینیم که آینده زندگی ما در کنار این فرد چگونه خواهد بود؟ مثلا با این ازدواج چه عاقبتی در انتظارتان است؟ خوشبختی و ارامش یا تردید دایمی در مورد گذشته ایشان و روابطی که الان با هم دارید؟به تک تک این سوالات جواب دهید. اینکه چه تصمیمی می خواهید بگیرید با خودتان است. من به عنوان یک مشاور تنها توصیه های لازم را به شما ارایه می دهم و خوشحال می شوم که از تجربه من استفاده کنید اما اگر به این صحبتها توجهی هم نکنید تنها اسیب به خودتان وارد می شود نه به کس دیگر.عمدتا به جوانان توصیه می شود اگر در دنیای واقعی دارای شرایط ازدواج هستند وارد دنیای مجازی نشوند حتی من توصیه می کنم به جای اینکه در فکر یافتن مورد مناسب در فضای مجازی باشید سعی کنید مراودات اجتماعی خود را زیاد کنید تا در فضای واقعی فرصتهای ازدواج بیابید نه در فضای اینترنت. چون اصلا معلوم نیست قضاوت خانواده ها نسبت به ین ازدواج چه خواهد بود؟
- [سایر] با سلام و خسته نباشید من 1 سال پیش با پسری اشنا شدم که یکی از دوستانم معرفی کرده بود من شیراز و پسری که با او اشنا شدم در تهران زندگی میکند من 6 ماه پیش در مورد این موضوع به مادرم گفتم و ایشان با شرایط او موافق بودند خانواده ما مذهبی نیستند ولی خانواده او مذهبی هستند ولی از این نظر مشکلی نداشتیم اودانشگاه میرود و من میخواهم به تهران بروم برای ادامه تحصیل و پشت کنکوری هستم او 4 دفعه برای دیدن من به شیراز امده او هنوز به مادر خود در این مورد نگفته ومیگوید 80 درصد امکان دارد که خانواده اش مرا قبول نکنند و انها نیز شمالی هستند و میگوید خانواده اش میخواهند همسری برای او انتخاب کنند که هم رشته خودش و از شهر خودشان باشد و ما مشکلمان بر سر این است که چگونه خانواده اش را راضی کنیم فکر میکنم خیلی سر سخت باشند. با تشکر
- [سایر] با سلام خدمت شما من پسری 24 ساله دانشجوی رشته معماری در مقطع لیسانس هستم و ساکن استان گیلان شهر رشت. قصد ازدواج دارم اما نمیدونم با شرایطی که من دارم درست هست به سمت ازدواج برم یا نه ؟ همان طور که گفتم من دانشجو هستم تقریبا کمتر از 1 سال دیگه درسم رو تموم میکنم بعد باید برم سربازی که این خودش کلا 2.5 تا 3 سال طول میکشه .خانواده من از نظر مالی در حد متوسط رو به پایین هستیم یعنی خرج ازدواج رومی تونن در حد معمولی بدن اما مشکل من بعد از عقد و ازدواجه من در حال حاظر دانشجو هستم می خواستم برم یه کاری پیدا کنم که خرجم در بیاد اما درسها اینقدر زیاد بود که نمیشد دو تا کار رو با هم انجام بدم حالا میخواستم نظرتون رو بدونم در مورد اینکه منتظر بمونم تا پایان سربازی یا نه الان اقدام کنم؟ خیلی ممنون
- [سایر] سلام به مشاور محترم من با پسری که از دانشگاه با هم آشنا شدیم حدودا یک سال هست ارتباط داریم و حدود 5ماه که قصد ازدواج پیدا کردیم.اما مشکلاتمون خیلی زیاد هست.از لحاظ اعتقادی به هم نزدیک نیستیم من سعی خودم رو کردم اما واقعا سخته تو چند ماه آدم مذهبی بشه اما من واقعا حاضرم اینطوری بشم . خانواده هامون هم از لحاظ سیاسی کاملا دیدگاه مخالفی دارند .این مسائل فقط مشکلات کلی و اساسی ما هست.به بن بست رسیدیم ما همدیگرو خیلی میخوایم اما جفتمونم میدونیم با این شرایط ازدواج کنیم اختلاف ها زندگی رو خراب میکنه.تو رو خدا یه راهی به غیر از جدایی اگر میشه بگید خیلی ممنون
- [سایر] با سلام ، من از دست همه ی شما روانشناسا خسته شدم یعنی من دانشجو به خاطر اینکه معلوم نیست کی برم سر کار نباید ازدواج کنم ؟ ببخشید اینقدر بد شروع کردم واقعا معذرت میخوام قبول کنید که شما اشتباه میکنید که پسری که کار نداره نمیتونه ازدواج کنه ، من با دختری آشنا هستم که دقیقا 1 سال هست باهمیم و خیلی واقعا عاشق هم هستیم ولی مشکل اینجاست که خانواده من میگن چون کار نداری نمیشه ، چون درس میخونی نمیشه ، یعنی من باید پیر بشم که همه ی شور و هیجان جوونیم از بین بره ، سالها گناه بکنم تا ازدواج کنم ، واقعا خستم از خودم از بقیه از همه خستم ، یعنی شمام میخواین مثل بقیه روانشناسا که مامانم مخفیانه باهاشون حرف زدنه بگین زوده ؟؟؟؟
- [سایر] با سلام من و همسرم حدود سه ماه است که به صورت پنهانی از خانواده هایمان با هم ازدواج کردیم (من و همسرم هر دو مطلقه هستیم و صیغه موقت کردیم) و میخواهیم که عقد دائم کنیم و برای همیشه در کنار هم زندگی کنیم و الان مشکل ما گرفتن رضایت خانواده هاست و میخواهیم که زودتر بتونیم رضایتشون رو کسب کنیم ، ما سال پیش از طریق سایت ازدواج با هم آشنا شدیم و هر دو خانواده در جریان بودن و نظر من و خانواده ام مساعد نبود و با وجود اصرار خواهر همسرم برای اجازه واسه خواستگاری و آشنایی بیشتر من قانع نشدم و ایشون رو رد کردم تا اینکه امسال آشنایی ما دوباره شروع شد و با توجه به اینکه الان ازشون شناخت درستی دارم به عقد ایشون در اومدم ولی خانواده همسرم تقریبا تمایلی واسه اومدن به خواستگاری من ندارن و یه ذهنیت منفی نسبت به تغییر عقیده من راجع به پسرشون پیدا کردن در حالیکه همسرم بهشون گفته که من گفتم تصمیم پارسال من اشتباه بوده و شناخت درستی ازش نداشتم (همسرم پارسال در همون اوایل آشنایی اشتباهاتشون رو گفتن و منم که مدت زیادی از جداییم نمیگذشت نسبت به ایشون بدبین شدم ) مخصوصا پدر ایشون مخالفند و یکی از دلایلشون دوربودن راهمون هست من اهل چناران(خراسان رضوی) و ایشون اهل بیرجند هستند ، لطفا راهنمایی بفرمایید که از چه راه هایی میتونیم خانواده ها رو راضی کنیم واسه این ازدواج؟ مخصوصا همسرم چطور میتونه خانواده اش رو واسه اومدن به خواستگاری و ازدواج مون راضی کنه؟ خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید؟
- [سایر] با سلام لطفا اینو از روان شناستون یا مشاور خانواده یا هرکی میتونه کمک کنه بپرسی لطفا اگه چنتا جواب از چند مشاوره مختلف باشه بهتره ممنون-با سلام من مدتیه به دلیل نیاز به ازدواج فکر رکدمو میکنم به خانوادم اطلاع دادم که برای ازدواج دائمم فکری کنن و برام کاری کنن ولی درس و وضع مالی و سنو دلیل مخالفتشون قرار دادن بازم فکر کردم مشاوره گرفتم و به این نتیجه رسیدم که اره سنم کمه خامم و زوده برام ولی هنوز نیاز به ازدواج رو حس میکنم لطفا نگین تحذیبه نفس کن و روزه بگیر به اینا فکر کردم وبلدم الان دیگه به ازدواج موقت فکر میکنم اول خواستم مخفیانه ازدواج موقت کنم ولی بعد به خودم گفتم اگه به خانوادم بگم و قبول کنن خودشون برام پیدا میکنن دیگه دلهره اینکه طرفم مورده اطمینانه یا نه یا رفتن تو خیابون نکنه کسی ببینمون تازه اگه اونا پیدا کنن دیگه دنبال مسافرخونه و از از این حرفا نیستم خلاصه خیلی از دغدغه های فکریم حل میشه حالا دو دلم بگم یا نه خواستم نظر شما رو بدونم اگه سوالی ازم دارین بگین تا بیشتر توضیح بدم ممنون.
- [سایر] با سلام 7 سالی می شود که خانواده خاله ام برای ازدواج پسرشون با من پافشاری میکنن،قبلا از کسانی شنیده بودم که او کسی دیگر را دوست دارد و او را به خانه اشان هم اورده،تو این مدت دوست دختر هم داشته است.من ساکن تهران هستم و تهران بزرگ شده ام،اما او ساکن اهواز است و انجا بزرگ شده و من اختلاف فرهنگی زیادی بینمون احساس میکنم البته سالی یا دو سالی چند ساعت هم را دیدیم.اما جدیدا خودشم برای ازدواج با من پافشاری میکنه و ابراز علاقه شدید میکنه و مرتب به همه چی قسم میده که باهاش ازدواج کنم. چون پسر خاله ، برزگم هستش به احترامش فامیل کسیو برای ازدواج به من معرفی نمیکنن، البته خواستگارانی از همسایه ها داشتم که به دلایلی نشده است. خواستگاری پسر خاله من سالی چند بار اتفاق میفته،چون 26 سال دارم وخانواده ام نگران میباشند ،سری قبل با اصرار خانواده با او صحبت کردم.میگفت با شخصیت من نمیخوات اشنا بشه،چون منو میشناسه!انتظاراتم از زندگی هرچی که باشه براورده میکنه و خودش از من انتظاری نداره!گفته هر چی از شوهر در نظر من باشه،شخصیتش همونه و حرفی نزد!خیلی قسم میده و منو ازار میده. در ضمن من هیچ احساسی نسبت بهش ندارم. از لحاظ مال از خانواده ما پایینتر میباشند. من خودم روحیه تلاشگری دارم و در 24 سالگی فوق لیسانس گرفتم، الان دارم تحصیل زبان انگلیسی میکنم و دنبال کار میگردم پسر خالم ، دو سال از من برزگتر اس و لیسانس گرفته و سرباز می باس و کاری ندارد. حالا دوباره خواستاگاری با فشارهای خانوده اش برمن و خانوده ام مطرح شده،لطفا کمکم کنید که بتونم تا حدودی که برای ازداج لازم است به شناخت برسم و مرحله به مرحله با شما جلو بروم. با تشکر
- [سایر] با سلام 7 سالی می شود که خانواده خاله ام برای ازدواج پسرشون با من پافشاری میکنن،قبلا از کسانی شنیده بودم که او کسی دیگر را دوست دارد و او را به خانه اشان هم اورده،تو این مدت دوست دختر هم داشته است.من ساکن تهران هستم و تهران بزرگ شده ام،اما او ساکن اهواز است و انجا بزرگ شده و من اختلاف فرهنگی زیادی بینمون احساس میکنم البته سالی یا دو سالی چند ساعت هم را دیدیم.اما جدیدا خودشم برای ازدواج با من پافشاری میکنه و ابراز علاقه شدید میکنه و مرتب به همه چی قسم میده که باهاش ازدواج کنم. چون پسر خاله ، برزگم هستش به احترامش فامیل کسیو برای ازدواج به من معرفی نمیکنن، البته خواستگارانی از همسایه ها داشتم که به دلایلی نشده است. خواستگاری پسر خاله من سالی چند بار اتفاق میفته،چون 26 سال دارم وخانواده ام نگران میباشند ،سری قبل با اصرار خانواده با او صحبت کردم.میگفت با شخصیت من نمیخوات اشنا بشه،چون منو میشناسه!انتظاراتم از زندگی هرچی که باشه براورده میکنه و خودش از من انتظاری نداره!گفته هر چی از شوهر در نظر من باشه،شخصیتش همونه و حرفی نزد!خیلی قسم میده و منو ازار میده. در ضمن من هیچ احساسی نسبت بهش ندارم. از لحاظ مال از خانواده ما پایینتر میباشند. من خودم روحیه تلاشگری دارم و در 24 سالگی فوق لیسانس گرفتم، الان دارم تحصیل زبان انگلیسی میکنم و دنبال کار میگردم پسر خالم ، دو سال از من برزگتر اس و لیسانس گرفته و سرباز می باس و کاری ندارد. حالا دوباره خواستاگاری با فشارهای خانوده اش برمن و خانوده ام مطرح شده،لطفا کمکم کنید که بتونم تا حدودی که برای ازداج لازم است به شناخت برسم و مرحله به مرحله با شما جلو بروم. با تشکر
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما بزرگوار 25 سالمه مجرد هستم و حدود 1 ساله که با آقا پسری که 26 سالشونه آشنا شدم و در این مدت با توجه به شناختی که پیدا کردم بیشتر ملاک هایی که مد نظرم بوده رو دارا هستن فقط مشکلی که از اول ایشون و بنده رو درگیر کرده یه مسئله أس.. من اهل تهران هستم و ایشون اهل مشهد موقع شروع آشنایی و ارتباط ایشون کارمند معمولی یه شرکت بودن که میتونستن در صورت اوکی شدن و به توافق رسیدن هر دومون به تهران بیان و انتقالی بگیرن ولی الان از برج 6 با 4 نفر شریک شدن که الان تو یه کاری افتادن که یکم زمان میبره و به قولی یه راهی باز شده تا بتونن آینده ی خوبی رو برای خودشون درست کنن و مستقل بشن و از حالت کارمندی با حقوق معمولی پا تو یه کاری گذاشتن که آینده أش روشنه و الان به بنده میگن نمیتونن تهران بیان شرایط نیست و حتی نمیشه که از شراکت انصراف بدن! منم دختری به شدت وابسته به خانواده ام هستم به ویژه پدرم و شدیداً احساساتی ، حالا الان ما بر سر دو راهی هستیم نه من میخوام ایشون رو با داشتن خیلی خصوصیات اخلاقی خوب از دست بدم و نه از خانواده أم دور بشم .. ایشون هم دغدغه أشون همینه و میگن درست نیست دختر رو از خانواده جدا کرد و حتی اگر خانواده من کلی بهتون محبت کنن که احساس تنهایی نکنید و حتی اگه من برات قصر هم درست کنم باز ته دلت خالیه که از خانواده أت جدا هستی .. منم فقط گفتم میتونم تا یه تایمی مشهد بیام تا کارتون به سرانجامی برسه ولی ایشون گفتن هیچی مشخص نیست و قولی ندادن که تا چه زمانی من باید مشهد بمونم! حالا از شما بزرگوار راهکار میخوام .. اول علاقمندم نظرتون رو بدونم و بعد اگر راهکاری هست که بشه جلوی پای ما بذارید که مشکل حل بشه ممنونتون میشم .. با سپاس
- [سایر] سلام عرض میکنم خدمتتون...((خیلی کوتاهش کردم)) دختری 18 ساله هستم.خانواده ای مذهبی دارم و بسیار خوب.کمتر از 1 ساله که با پسری 19 ساله از طریق چت آشنا شدم.میدونم کار اشتباهی بود.اما من این اشتباه رو کردم.از همه نظر شبیه همیم.هدفم از اول ازدواج بود(توی دل خودم) اما اون نه.اینو بهش حق میدم چون سن زیادی نداره که بخواد قطعی قول بده.هر دو امسال کنکور دادیم و امیدمون به دانشگاهه.هنوز همدیگرو از نزدیک ندیدیم. اما میتونم بگم پسر خوبیه و تنها گناهش همین دوستیه. ازین دوستی عذاب وجدان گرفتم.دارم سعیمو میکنم که خیلی زود تموم بشه خوب یا بد.بعد از اینکه تو دانشگاه همدیگرو دیدیم بهش میگم تصمیمشو بگیره.بهش علاقه دارم و میخوام این ریسک رو بکنم.آقای مرادی این رابطه رو سراسر گناه نبینید.اگه اینم نباشه دیگه امیدی به زندگی ندارم.دیگه هیچ چیز این زندگی برام قشنگ نیست. بهم بگید امیدی بهم هست؟ آدما میتونن چنین ریسک هایی تو زندگیشون بکنن؟و ناراحتیهای احتمالیشو به جون بخرن؟ شما میگید این راه اشتباهه؟؟؟؟هنوزم گاهی دودلی میاد سراغم. ((جوابهای نامه های دیگران رو خوندم و مشابه نبود.ببخشید مزاحم وقتتون شدم.لطف کنید خیلی کوتاه جواب ندید.نیاز به کمک جدی دارم))