با سلام. دوست عزیز من احساس می کنم نوعی بی قراری وتشویش در وجود شما هست که باعث همه این حالات و احساس هاست . ناارامی لذت از هر چیز رو از بین می بره . وقتی آرامش نداشته باشی دیگه هیچ چیز به نظرت شیرین و جذاب نیست .بنابراین باید به گذشته برگشت و بررسی کرد و علت این تشویش را جویا شد . علاوه بر ریشه یابی سعی کنید تمرین های ریلکسیشن رو در روز یک بار انجام بدین و تمام تلاش خود رو برای لذت بردن از اون داشته باشید . به اون تنوع بدین و مناظر و تصاویر متنوع و ارام را دذهن تصور کنید .تمرین بعد اینکه در کنار دلزدگی و یکنواختی فعالیت خود را ترک نکنید . شما عادت کردید که هر کاری رو نیمه کاره رها کنید . و به دنبال جذاب تر از اون باشید لذا باید اتمام فعالیت و به سرانجام رسوندن رو در خود تقویت کنید . در هر یکنواختی یک چیز جدید یافت میشه اون رو کشف کنید . و بخواهید که لذت ببرید . این کار با میل شما در ارتباط مستقیم است.از وضعیت اعتماد به نفس، اشتها، خواب، روابط با دیگران در مورد خود برای ن بنویسید و مشگلات احتمالی را که باعث چنین شرایطی شده بازگو کنید .
سلام من پروین هستم 25 سالم تموم شده رفتم توی 26 خیلی تنهام همیشه توی خونه هستم خیلی زود خسته میشم از مطالعه کار با کامپیوتر و حتی از محیط کار من یک مدت هم توی شرکت کار کردم 4 ماه . از بودن توی خونه وحتی بیرون از خونه لذت نمی برم من جدیدا" آموزش رانندگی ثبت نام کرم هنوز 3 جلسه مونده تموم بشه ولی از رانندگی هم خسته شدم و برام دیگه جذاب نیست ... همچیز رو فقط برای یه مدت کوتاه دوست دارم .
نه از تنهایی لذت می برم نه از با دیگران بودن هیچ هدف وبرنامه ای ندارم واحساس میکنم همچیز تکراری وکسل کننده است مخصوصا" آدما همه یه جورن همه مشکلات مختلفی دارند و هیچ کس خوشبخت کامل نیست . وحتی موسیقی ها مزخرف وتکراریند و من توی این همه تکرار گیر کردم . دوست دارم تغییر کنم از ته دل بخندم با دوچرخه برم یه جای آرومتر بی صدا وسرسبز ... خوب نمیشه اگه می شد هم از اون هم خسته می شدم مثل دو هدفته پیش که رفتیم و همش میگفتم برگردم .
از دست خودم خسته شدم دوست ندارم کسی رو ببینم واین احساس عجیب رو که خیلی وقت با خودم دارم به کسی منتقل کنم وقتی با دیگران هستم سعی میکنم احساسم رو بروز ندم واین منو بیشتر خسته می کنه و ترجیح میدم تنها باشم . گاهی وقتا دعا می خونم وگریه می کنم و سعی می کنم به خدا نزدیکتر باشم اما نمی دونم چرا اینجوریم .
واما نظرات دیگران در موردم افاده ای مغرور در برخورد اول وبعد از یک مدتی آروم مهربون وغیر قابل پیش بینی مرموز و..... شاید چیزهای زیاد دیگهای هم هست ولی من همینا رو در مورد خودم شنیدم . مطمعنم که چیزهایی بدی هست در وجودم که یکی از اونا سادگی وکسی بهم نمی گه نمی تونم دروغ بگم حالم بد میشه ومدام عذاب میکشم .
لطفا" راهنماییم کنید
با سلام. دوست عزیز من احساس می کنم نوعی بی قراری وتشویش در وجود شما هست که باعث همه این حالات و احساس هاست . ناارامی لذت از هر چیز رو از بین می بره . وقتی آرامش نداشته باشی دیگه هیچ چیز به نظرت شیرین و جذاب نیست .بنابراین باید به گذشته برگشت و بررسی کرد و علت این تشویش را جویا شد . علاوه بر ریشه یابی سعی کنید تمرین های ریلکسیشن رو در روز یک بار انجام بدین و تمام تلاش خود رو برای لذت بردن از اون داشته باشید . به اون تنوع بدین و مناظر و تصاویر متنوع و ارام را دذهن تصور کنید .تمرین بعد اینکه در کنار دلزدگی و یکنواختی فعالیت خود را ترک نکنید . شما عادت کردید که هر کاری رو نیمه کاره رها کنید . و به دنبال جذاب تر از اون باشید لذا باید اتمام فعالیت و به سرانجام رسوندن رو در خود تقویت کنید . در هر یکنواختی یک چیز جدید یافت میشه اون رو کشف کنید . و بخواهید که لذت ببرید . این کار با میل شما در ارتباط مستقیم است.از وضعیت اعتماد به نفس، اشتها، خواب، روابط با دیگران در مورد خود برای ن بنویسید و مشگلات احتمالی را که باعث چنین شرایطی شده بازگو کنید .