با سلام . همان طور که قبلا هم به شما گفتم تمامی این افکار بی دلیل و بدون پشتوانه است . هیچ دلیلی نداره بهشون اعتنا کنی و حتی در مورد منطقی بودنشون هم تردید داشته باشی . مهم ترین راه هم اینه که با بی اعتنایی از میزان وقوعشون پیشگیری کنی . لذا اگر به شخصه قدری این بی اعتنایی را داشته باشی باید ادامه دهی و تمرین کنی اما اگر توان بی توجهی و به حاشیه سپردن را نداری باید از دارو درمانی استفاده کنی . برای تجویز دارو باید به روان پزشک مراجعه کنید نه روان شناس. البته روان شناس می تونه در کنار مصرف دارو در تمرین های رفتاری به شما کمک کنه .می تونی برای تمرین ابتدا از چند مورد در روز شروع کنی. تکنیک گفتن "بس" هم می تونه موثر باشه . با این تکنیک هر زمان که از این نوع افکار به شما روی اورد لحظه ای کار رو متوقف کنید به یاد تاکید های من به عنوان غیر منطقی بودن فکرتون بیفتید با یک کلمه بس از ادامه ان جلوگیری کنید و در صورت موفقیت یک آفرین با صدای بلند به خود بگید . همین طور رفتار های بعدی را هم با همین روش مهار کنید .
خانم کهتری عزیز ، با سلام
در ارتباط با سوال 764962 .من پسر فعال و پر انرژی هستم.ارتباطم با همه زیاده.همیشه از زندگیم لذت بردم.اما الان چندین ماهه به دلیل دچار شدن به این افکار مزاحم زندگی برام سخت و عذاب آور شده.وقتی یک فکر وسواسی سراغم میاد دچار تپش قلب شدید سر درد و بعضی مواقع هم حالم به هم میخوره و ...و خانوادم همه نگران من هستن که چرا اینجوری شدم.اما هیچ کس از دل من خبر نداره که بیماری من روانیه نه جسمانی.الان هم زمان امتحانتم هست و اصلا نمیتونم درس بخونم.چون وضع جسمانیم و روحیم جوریه که تعریف کردم.
چندین جلسه پیش روانشناس رفتم و کمکم کرد که مقابله کنم.خوب بود .اما وقتی افکار مزاحم رو اهمیت نمیدم به یک شکل جدید خودشونو نشون میدن.
((مثلا موقع غذا خوردن یک احساس بهم میگه اگه یک دونه برنج از قاشقم افتاد یعنی زمان ازدواج برادرم من میمیرم...))
من اهمیت نمیدم در ظاهر.اما انگار دستم نا خواسته به سمت تکرار اون عمل میره تا اون احساس ازم دور بشه.
وقتی که بار اول فکر وسواسی به سراغم میاد بهش عمل نکنم تا 1 ساعت بعد کاملا از ذهنم دور میشه.اما اگه فقط یک بار بهش عمل بکنم دیگه نمیتونم ترکش کنم و بارها و بارها تکرار میکنم و متاسفانه همیشه بار اول ناخواسته پیش میاد.(مثل مثال قاشق که گفتم)
انگار منتظرم بهم یه چیزی مثل وحی به من بگه این افکار حقیقت نداره که دیگه تکرار نکنم و هر چی روانشناس میگه این افکار پوچ هستند احساس میکنم روانشناس حس درونی من رو نمیدونه که احساس میکنم واقعا مثلا فلان اتفاق رخ میده و چون اینو میدونم که آدم با فکر کردن به یک مثلا ممکنه براش اتفاق بیفته یه چیزی مثل تکنولوژی فکر ،همش نگرانم نکنه این افکار بد من هم اتفاق بیافتن.
دیگه واقغا زندگی کردن برام سخت شده
لطفا کمکم کنید
با سلام . همان طور که قبلا هم به شما گفتم تمامی این افکار بی دلیل و بدون پشتوانه است . هیچ دلیلی نداره بهشون اعتنا کنی و حتی در مورد منطقی بودنشون هم تردید داشته باشی . مهم ترین راه هم اینه که با بی اعتنایی از میزان وقوعشون پیشگیری کنی . لذا اگر به شخصه قدری این بی اعتنایی را داشته باشی باید ادامه دهی و تمرین کنی اما اگر توان بی توجهی و به حاشیه سپردن را نداری باید از دارو درمانی استفاده کنی . برای تجویز دارو باید به روان پزشک مراجعه کنید نه روان شناس. البته روان شناس می تونه در کنار مصرف دارو در تمرین های رفتاری به شما کمک کنه .می تونی برای تمرین ابتدا از چند مورد در روز شروع کنی. تکنیک گفتن "بس" هم می تونه موثر باشه . با این تکنیک هر زمان که از این نوع افکار به شما روی اورد لحظه ای کار رو متوقف کنید به یاد تاکید های من به عنوان غیر منطقی بودن فکرتون بیفتید با یک کلمه بس از ادامه ان جلوگیری کنید و در صورت موفقیت یک آفرین با صدای بلند به خود بگید . همین طور رفتار های بعدی را هم با همین روش مهار کنید .