با سلام. دوست عزیز به نظر میاد این حالات در کودک شما انعکاس رفتار های اطرافیان است . وفور احساسات در رابطه با کودکان و ابراز علائق و محبت به کودک و داشتن رابطه قوی و دوستانه و تاثیر گذار باعث می شود که او هم یاد بگیرد تا احساسات خود را راحت بروز دهد و از ابراز علائق خود ابایی نداشته باشد .هم شما و هم پدر که تا این حد تاثیر گذار هستند خوب است که علاوه بر داشتن رابطه ای دوستانه گاه کودکتان را آگاه کنید تا با هشیاری بیشتری در جامعه حضور یابد بدون ایجاد بدبینی و بی اعتمادی به او آموزش دهید که در ارتباط با افراد اجتماع محتاط تر عمل کند . مثلا به او بیاموزید که گاه افرادی هستن که با اهداف دوستی قصد آزار رساندن به ادم ها دارند و یا گاه می خواهند پول ادم ها رو مال خودشون کنند و ... اموزش ها باید بسیار آرام آرام صورت گیرد تا در او ترس و یا بدبینی ایجاد نکند .فقط هشیاری کافی است .هم مهربان باشید و هم قاطع. او را با برنامه های زندگی و قوانین ان آشنا کنید و به او متوجه کنید که هر زمان اقتضائات خاصی دارد . احتمالا کودک شما از هوش هیجانی بالایی برخوردار است که می تواند عامل موفقیت او در امور باشد .به او کمک کنید تا هیجانات و احساسات خود و دیگران را بشناسد و با دیگران هم همدلی داشته باشد . لذا احساسات خود و او را در رابطه با او مطرح کنید .
با سلام
ساکن تهران وضعیت مالی متوسط تعداد اعضای خانواده سه نفر
من فرزند دختری 6 ساله دارم دخترم خیلی احساساتی است و به همه احساساتش را بروز می دهد مثلاً وقتی فامیل یا دوستی به منزل ما می آید به آن فرد خیلی می چسبد فرد مذکور را می بوسد و مرتب به آن شخص محبت می کند حتی دست آن فرد را بوس می کند و حتی دوست ندارد آن فرد برود یا دوست دارد با آن شخص به منزل شان برود و من از این موضوع نگران هستم که مبادا در خانه خودمان موردی او را ناراحت می کند من شاغل می باشم و دخترم پیش مادربزرگش یعنی مادر خودم بیشتر وقت روز می باشد و وقتی من از سرکار به منزل مادرم می روم او را به پارک یا خیابان برای قدم زدن می برم و او دوست دارد دیر به خانه برویم البته وقتی به منزل می رویم گریه یا ناراحتی نمی کند سریع مشغول بازی می شود ولی نمی دانم ابتدا که می گویم برویم خانه دوست دارد تا آنجا که می شود بیرون از خانه باشد پدرش فرد مهربانی است بطوری که خیلی بیشتر از من که مادرش هستم به او محبت دارد و با او بازی و شوخی می کند آیا این مورد اقتضای سنش است؟
با سلام. دوست عزیز به نظر میاد این حالات در کودک شما انعکاس رفتار های اطرافیان است . وفور احساسات در رابطه با کودکان و ابراز علائق و محبت به کودک و داشتن رابطه قوی و دوستانه و تاثیر گذار باعث می شود که او هم یاد بگیرد تا احساسات خود را راحت بروز دهد و از ابراز علائق خود ابایی نداشته باشد .هم شما و هم پدر که تا این حد تاثیر گذار هستند خوب است که علاوه بر داشتن رابطه ای دوستانه گاه کودکتان را آگاه کنید تا با هشیاری بیشتری در جامعه حضور یابد بدون ایجاد بدبینی و بی اعتمادی به او آموزش دهید که در ارتباط با افراد اجتماع محتاط تر عمل کند . مثلا به او بیاموزید که گاه افرادی هستن که با اهداف دوستی قصد آزار رساندن به ادم ها دارند و یا گاه می خواهند پول ادم ها رو مال خودشون کنند و ... اموزش ها باید بسیار آرام آرام صورت گیرد تا در او ترس و یا بدبینی ایجاد نکند .فقط هشیاری کافی است .هم مهربان باشید و هم قاطع. او را با برنامه های زندگی و قوانین ان آشنا کنید و به او متوجه کنید که هر زمان اقتضائات خاصی دارد . احتمالا کودک شما از هوش هیجانی بالایی برخوردار است که می تواند عامل موفقیت او در امور باشد .به او کمک کنید تا هیجانات و احساسات خود و دیگران را بشناسد و با دیگران هم همدلی داشته باشد . لذا احساسات خود و او را در رابطه با او مطرح کنید .
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید ساکن تهران، کارمند، من یک دختر 6 ساله دارم دختر من خیلی احساساتی می باشد مثلاً وقتی در خیابان راه می رویم دست من را بوس می کند یا در خانه مرتب دوست دارد بغلش کنم یا به من می گوید که برایم شبها لالایی بخوان طوری که می خواهد تمام توجه من به او باشد من شاغل هستم و پدرش هم خیلی به او ابراز احساسات می کند و محبت می کند ولی دخترم طوری رفتار می کند که من فکر می کنم در رابطه ما شاید اشکالی وجود دارد و شاید در جایی من دارم کم کاری می کنم و یا شاید اضطرابی دارد البته خیلی با اعتماد به نفس می باشد طوری که در مهد یا هر کلاسی حاضر می شود خیلی راحت با دیگران ارتباط برقرار می کند. این حالتهای دخترم اقتضای سنش می باشد؟
- [سایر] سلام علیکم ، احتراما\" اینجانب مردی میانسال هستم که حدود 20 سال پیش ازدواج و سه فرزند دخترو پسر دارم مشکل من مربوط به رفتار همسرم میباشد من ازهمان اوایل زندگی همراهی و همدلی از او در مورد کمک به مشکلاتم نمی دیدم وحتی اوقاتی که بعلت فشار عصبی حتی حال خوردن نهار نداشتم و اول در اتاق خواب کمی استراحت و سپس غذا می خوردم بجای دلداری و روی خوش از من فاصله می گرفت و بارها در مورد قضاوتهایش به او میگفتم که فقط خودت را می بینی وبه فکر خودت هستی وهر کاری را از منظر خوشامد خودت تفسیر و موافقت یا مخالفت میکنی ولی وی اهمیتی نمیداد از رفتارهای غلط وی در مواقعی بود که همراه من به بازار یا جایی میرفتیم هی میگفت که تو چشم چرانی میکنی و با عکس العمل های غلطش مرا غیر مستقیم به اینکار حریص می کرد و زمانی به خودم آمدم دیدم که واقعا\" به این عادت زشت آلوده شده ام . او همیشه سعی داشته خودش را بین من وبچه ها قرار دهد و هر وقت با آنها صحبت میکنم زودتر از آنها به من جواب دهد و من دلیل این کارها را چندی قبل و پس از گلایه ازهمسرم به یکی از برادرانش ( که در سفرعید اعصابم را خرد کرده بود ) از صحبت بین آنها متوجه شدم که خانواده ایشان زن سالاری بوده و رفتار همسرم در همین راستا و مشابه با آن است ( رفتاری که موجب دق کردن پدرشان واز هم پاشیدن خانواده شان شد ) و عبوس بودنش را که موروثی وکاری منفی است به اوگوشزد کرد وبا اشاره به وضع فعلی مادرش او را نصیحت میکرد تا کاری نکند با این رفتارش به مکافات دچار شود . من کارمند یک شرکت هستم و بعضی مواقع با فشار کار پر مسئولیتم دچارحالت استرس و عصبی میشوم ولی چون هدف من راحتی خانواده است و به لطف خداهم از نظر مالی توانسته ام خانواده ام را تأمین کنم با مشکلات مختلف می سازم و هیچ وقت هم نخواسته ام با انتقال مشکلات بیرون ازخانه آنها را نگران نمایم ولی نتیجه طوری شده بود من که عادت به بیرون رفتن غیر ضروری از خانه و دوست بازی ندارم برای رفتن به خرید چیزی یا موقع برگشتن از شرکت یا بازار به هر علتی تأخیر میکردم باید توضیح میدادم . این دمل وقتی سرباز کرد که من درتماس تلفنی شبانه ام با یکی از همکارانم در درب منزل به او گفتم : جانم ،(البته به این نوع خطاب عادت دارم و خودش هم میداند) که همسرم با شنیدن آن داد و هوار براه انداخت و خطاب به بچه ها فریاد می کشید که دیدید من درست می گفتم و او با زنان هرزه رابطه دارد و بی توجه به این که من گوشی را در اختیارش گذاشتم و گفتم بیا خودت زنگ بزن و از فلانی بپرس که تو بودی ؟ چرا اینوقت شب زنگ زدی ؟ تا ببینی راست میگویم یا نه ، ولی بجای اینکار آنقدر به من و خانواده ام فحاشی کرد که خسته شد وبه یک تماس تلفنی هم اشاره کرد که بله انوقت به من گفت تو با هرزه هاارتباط داری . فردای آن به محل کارم آمد وبا وقاحت کشوهای میزم و فایل های کامپیوتر را بازرسی کرد و به تلفن ارباب رجوع جواب میداد تا شاید بهانه و مدرکی برای توجیه حرفها وفحاشیهایش پیدا کند و من هیچ نگفتم فقط از همکارم خواستم اتاق را ترک کند و به او هم گفتم که اگر تمام شد برویم خانه . او در این مدت پسرم را وادار به خبرچینی از من کرده و میکند و بعضی مواقع حتی حین مکالمه با موبایل کنارم می آمد به صدای طرف مقابل گوش میکرد که زن است یا مخاطبم همان است که می گویم . من اهل فسق وفجور نیستم و دوستان و فامیل های هر دو ما این را بارها اظهار کرده اند وحتی وقتی که من با برادربزرگش در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردم خانواده اش میگفت که ما از تو مطمئن هستیم و زندگی شما را چشم زده اند و آن برادر دیگرش را ( که قبلا\" او را نصیحت کرده بود ) برای حل مشکل فرستادند و او که همراه یکی دیگر از اقوامشان به خانه ما آمده بود از حرفها و طرز فکرهمسرم جدا\" ناراحت شده بودند و من همچنین به ایشان گفتم که اگر روزی احساس نیاز کنم دنبال گناه نمیرم و همسر جدیدی اختیار میکنم که خلاف شرع هم نیست ومطمئن باشید دنبال خلاف وگناه نمیروم وبشماهم اطلاع می دهم . او دراین مدت که بطور متناوب و چند روز یکبار بگو مگو داشته ایم بارها گفته کاری میکنم تا دق کنی . در این مدت چند ماهه او اصرار دارد که تو ارتباط نامشروع با دیگران داری یا مثلا\" با هم اتاقیت در شرکت با هم اینکاره هستید یا با فلان دوستت که آن روز به جایی رفتی برای کار خلاف بوده و چون میداند من در زندگی ام اهل قسم نیستم بارها از من خواسته که اگر اینطور نیست به قرآن قسم بخور یا وقتی خانواده را به مشهد بردم تا حال و هوایشان عوض شود آنجا اصرار شدید داشت باید برویم حرم و تو قسم بخوری ومن فقط حرفم این بوده که تو این ادعا ها کردی و به من و خیلی ها تهمت و بهتان زده ای اگرمطمئن هستی خودت قسم بخور . از او خواسته ام پیش یک روا نشناس خانواده برود ولی میگوید من از خودم مطمئنم تو برو تا سال شوی ، در نهایت هم که به هیچکاری جز اعتراف من به فسق و زنا و گناه راضی نمی شود به خودش و برادرانش گفته ام : مگر من آدم خلافکار و اهل گناه و هوسران نیستم ؟ در اینصورت اصلا\" شایسته زندگی با انسان صالحی مثل تو نیستم پس طلاق بگیر ، آنوقت هم می گوید این زندگی و خانواده که وجود دارد مال من است اگر تو ناراحتی برو خوش آمدی . من در این موقعیت مانده ام چون علاوه بر ما سه فرزند ما ناراحتند نمی دانم که چکارکنم اقدام به دادخواست طلاق کنم ؟گاهی هم بخودم میگویم برای اینکه ادعاهای همسرم دروغ نشود و ( یا شاید انتقام ) بروم دنبال زندگی جدید و بی خیال اینها بشوم و می بینم آنهم دردسرهای خودش را دارد . او به برنامه ها و سخنرانی شما در تلویزیون نگاه میکند حالا از شما می خواهم راهنمایی بفرمایید . با نهایت احترام و التماس دعا - عبدی