سلام از پاسختون بسیار سپاسگزارم من محدثه هستم پاسخ شما دلنشین بود ولی من می خواستم با شما در ارتباط باشم و چند تا سوال دیگه هم ازتون بپرسم اول اینکه گاهی وقتا بدون اینکه هیچ دلیلی داشته باشه دلم می خواد به یه جای خیلی دور برم وهیچ کس مزاحمم نباشه حتی همسرم خیلی شبا دلم می خواد از خونه برم بیرون و یا مثلا با اون دعوا کنم احساس می کنم تمام مغزم داره خورده می شه و بعداز مدتی این حالت فروکش می کنه البته فکر نکنید من دیوانه ام نه فقط وقتی با مشکلات مواجه می شوم دوست دارم برم اما بعد از مدتی این حالت رفع می شود دوم اینکه شما به من گفتید به یک زندگی جدید فکر کنم اما الان 27 سالمه من دلم می خواست آموزشهای کامپیوتری دیده باشم مثلا شبکه بلد باشم و خلاصه یک کاری انجام بدم اما به زور پدرم و با اینکه درسهام خیلی عالی بود حوزه علمیه درس خوندم و با معدل عالی در سطح دو فارغ التحصیل شدم شوهرم هم حرفای شما رو می زنه و می گه برای رشد کردن هیچ وقت دیر نیست ولی من فکر می کنم خیلی عقبم واقعا تو زندگیم هیچی ندارم نه حرفه خاصی بلدم نه به آرزوهام رسیدم اغلب هم سن و سالای من یا در زبان پیشرفت کردند یا در کامپیوتر یا یک رشته مهندسی و فنی خوانده اند و خلاصه برای خودشان کسی هستند به نظر شما برای من دیر نیست که تازه بخواهم از نو شروع کنم.
با سلام . احساسات خودت رو درک کن و اگر نیاز به تنهایی داری این رو با همسر و اطرافیانت در میان بگذار و تنها شو اما در تنهایی به تخلیه هیجانی خودت کمک کن و سعی کن ب افکار ارام بخش و مثبت زود تر خودت را به زندگی عادی برگردانی .شما هنوز سنی نداری که فکر می کنی فرصت ها رو از دست دادی . این خیلی خوبه که به علائقت بپردازی . از این طریق می تونی خودت رو بهتر پیدا کنی و روحیه ات رو باز سازی کنی .در ضمن توانایی خود را هم دست کم نگیر فارغ التحصیل علوم حوزوی هیچ استعداد و توانایی کمتر از دیگران نداره . از همین امروز شروع کن و علائق خودت رو پی گیری کن البته با برنامه ای که از عهده اش بر بیای و باعث افت کارکرد شما نشه . اهسته و پیوسته .
عنوان سوال:

سلام از پاسختون بسیار سپاسگزارم من محدثه هستم پاسخ شما دلنشین بود ولی من می خواستم با شما در ارتباط باشم و چند تا سوال دیگه هم ازتون بپرسم اول اینکه گاهی وقتا بدون اینکه هیچ دلیلی داشته باشه دلم می خواد به یه جای خیلی دور برم وهیچ کس مزاحمم نباشه حتی همسرم خیلی شبا دلم می خواد از خونه برم بیرون و یا مثلا با اون دعوا کنم احساس می کنم تمام مغزم داره خورده می شه و بعداز مدتی این حالت فروکش می کنه البته فکر نکنید من دیوانه ام نه فقط وقتی با مشکلات مواجه می شوم دوست دارم برم اما بعد از مدتی این حالت رفع می شود دوم اینکه شما به من گفتید به یک زندگی جدید فکر کنم اما الان 27 سالمه من دلم می خواست آموزشهای کامپیوتری دیده باشم مثلا شبکه بلد باشم و خلاصه یک کاری انجام بدم اما به زور پدرم و با اینکه درسهام خیلی عالی بود حوزه علمیه درس خوندم و با معدل عالی در سطح دو فارغ التحصیل شدم شوهرم هم حرفای شما رو می زنه و می گه برای رشد کردن هیچ وقت دیر نیست ولی من فکر می کنم خیلی عقبم واقعا تو زندگیم هیچی ندارم نه حرفه خاصی بلدم نه به آرزوهام رسیدم اغلب هم سن و سالای من یا در زبان پیشرفت کردند یا در کامپیوتر یا یک رشته مهندسی و فنی خوانده اند و خلاصه برای خودشان کسی هستند به نظر شما برای من دیر نیست که تازه بخواهم از نو شروع کنم.


پاسخ:

با سلام . احساسات خودت رو درک کن و اگر نیاز به تنهایی داری این رو با همسر و اطرافیانت در میان بگذار و تنها شو اما در تنهایی به تخلیه هیجانی خودت کمک کن و سعی کن ب افکار ارام بخش و مثبت زود تر خودت را به زندگی عادی برگردانی .شما هنوز سنی نداری که فکر می کنی فرصت ها رو از دست دادی . این خیلی خوبه که به علائقت بپردازی . از این طریق می تونی خودت رو بهتر پیدا کنی و روحیه ات رو باز سازی کنی .در ضمن توانایی خود را هم دست کم نگیر فارغ التحصیل علوم حوزوی هیچ استعداد و توانایی کمتر از دیگران نداره . از همین امروز شروع کن و علائق خودت رو پی گیری کن البته با برنامه ای که از عهده اش بر بیای و باعث افت کارکرد شما نشه . اهسته و پیوسته .





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین