با سلام و احترامو عرض خسته نباشیدممنون از این که وقت می گذارید و پاسخ اینجانب را می دهیدبنده و همسرم حدود 5 ماه است که ازدواج کردیم و تقریبا هر سه یا چهار روز با هم دعوا داریم. علی رغم این که یک سال با هم عقد بوده ایم اما حالا که وارد زندگی مشترک شده ایم می بینم کلی اختلاف داریم. من از بچگی روی پای خودم ایستاده ام و در یک خانواده پدر سالار بزرگ شده ام. دبیر هستم و دانشجوی ترم سوم دکتری هستم. همسرم فوق لیسانسه اما نمیدونم چرا حرف من رو نمی فهمه. همسرم در یک خانواده زن سالار و فرزند سالار بزرگ شده و پدرش همیشه پیرو حرفهای بچه هایش و زنش بوده است.همسرم مانتویی بود و زیاد به حجابش حساس نبود اما اهل نماز روزه است. قبل از ازدواج گفتم باید چادر بپوشی و حجابت رو بیشتر رعایت کنی اون موقع ها می گفت مشکلی ندارم و دوران قبل از عقد بخوبی اجرا می کرد اما از بعد از عقد تا کنون ربانم مو درآورد بسکه بهش تذکر میدم فلان جاتو بپوشون و ...به همسرم میگم موقع احوالپرسی با مردها یا پدر و برادرم سنگین تر برخورد کن بیشتر و کاملتر احوالپرسی کن اجتماعی تر باش اما اصلا به حرف من توجهی نمی کند می گوید تو غیر عادی هستی همه دوستام مثل من و بدتر از من هستندبهش میگم پیش پدر و مادرم اگر حتی غمگین و ناراحت هستی احترام نگه دار و خوش برخورد باش اما افسوسوقتی تو خونه داره کار نظافت و آشپزی رو برای خودمون دونفر انجام میده بعدا سرکوفت میزنه میگه من شدم نوکر تو این خونهتو فامیلای ما همه از لحاظ تحصیلی پایین تر هستند و شوهراشون کارگر یا بنا هستند ولی همه شوهراشونو با لفظ آقا صدا می کننند اما چند بار از همسرم خواستم که به من هم در جمع آقا رضا بگوید اما بهانه می آورد انگار که باعث کسر شانش می شودپدرومادرم بارها از من خواستند تا این نکاتی را که برای شما گفتم به او تذکر بدهم اما خودم چندین بار گفتم افاقه نکرد. فکر کردم که اگر این حرفها را پدرم بگوید چون بزرگتر است همسرم قبول کند و نصیحتش را بپذیرد اما افسوس که کار بدتر هم شدهمسرم 26 ساله است اما انگار 12 سالشه و مثل بچه ها رفتار میکنه. هنوز بزرگ نشدهنصیحت پذیر نیست.تورو خدا راهنماییم کنید. بدجوری به هم ریختم. اصلا نمیدونم چی کار کنم. می ترسم زندگیم از هم بپاشه. نمیدونم راه حل این مساله چیهممنون از لطف شماتشکر
سلام دوست عزیز رابطه صمیمانه 5 اصل بنیادین دارد که بسیار به همدیگر مربوط هستند. دو تا ازاین ها عبارتند از پذیرش و عدم کنترل گری. این دو خیلی به هم مربوط می شوند. همسر شما تفاوتهایی با شما دارد که کاملا طبیعی است و ریشه در تفاوتهای تربیتی دارد. تفاوتهایی که خود شما هم به بخشی از آنها اشاره کرده اید. بخشی از تفاوتها نیز ناشی از تفاوت در فهم جهان توسط زنان و مردان است. زنان و مردان واقعا جهان را متفاوت ادراک می کنند. آنها حتی رنگها را دقیقا مثل هم نمی بینند. برای شناخت این تفاوتها به شما توصیه می کنم کتابی در باب تفاوتهای زنان و مردان بخوانید. اما در مورد تفاوتهای ناشی از تجربه متفاوت زندگی بایستی بگویم که شما امروز دارید با همسرتان زندگی می کنید، اما باید ببینید چقدر از عقاید و رفتارهای او را واقعا پذیرفته اید. او یکبار برای احترام به شما و پذیرش عقاید شما تلاش کرده مقداری پوشش خود را تغییر دهد. شما نیز بهتر است همسر خود را همین طور که هست بپذیرید و سعی در تغییر او نداشته باشید. اگر تلاشتان در جهت تغییر ایشان را همینطور ادامه دهید حتما کار به جای باریکی خواهد کشید. چون ایشان حس می کند که در خانه شما زندانی است و بنابراین از شما سرد می شود. و این موضوعات مثل قطره جوهری که در یک پارچ آب می افتد زندگی را به کام هردوتان زهرآلود می کند و دعواها روزمره می شود. پس بهتر است همسر خود را با تمامی نکات مثبت و منفی اش یکجا بپذیرید و در مقابل خانواده خود از او حمایت کنید. حتی اگر آنها از ایشان پیش شما گله می کنند، حتما سعی کنید حتی به دروغ رفتار همسرتان را توجیه کنید. اجازه ندهید والدینتان فکر کنند شما در زمین آنها بازی می کنید. این موضوعات در بلندمدت آسیب جدی به شما و رابطه خانوادگی تان خواهد زد. در مورد احساساتش اول با او همدلی کنید، مثلا بگویید می دانم الان غمگین هستی ولی اگر جلوی پدر و مادرم این غم را نشان ندهی خوشحال تر خواهم شد. البته بدانید که نبایستی بر ایشان فشار وارد کنید که احساساتش را پنهان کند. در عوض اگر پدر و مادرتان بابت این موضوع به شما گله کردند، به آنها بگویید همسرم کمی کسالت داشته و قصد بی احترامی نداشته است نه اینکه پیام والدین تان را به او منتقل کرده و اجازه دخالت به بقیه بدهید. خانمها وقتی خسته می شوند، با کلمات منفی احساسات خود را بیان می کنند، اگر همسر شما خسته شده است و می گوید در خانه شما دارد، زحمت می کشد، معنای آن جملات این است که الان نیازمند این است که شما او را در آغوش بگیرید و از زحماتش قدردانی کنید. در چنین وضعیتی کافی است او را در آغوش بگیرید و به با کلمات احترام آمیزی از زحماتش تشکر کنید. با او جوری رفتار کنید که انگار یک ملکه است. در مورد گفتن آقا رضا خیلی به او گیر ندهید. می توانید محترمانه از او بخواهید که چون عرف خانواده این است این را رعایت کند تا بقیه نیز بیشتر احترام شما را نگه دارند. وی احتمالا وقتی از آقا رضا استفاده می کند، احساس صمیمت کمتری می کند. به هر حال این موضوع قابل حل است به شرطی که به اندازه کافی بانک عاطفی همسرتان را پر کرده باشید. هر سه چهار روز دعوا در ابتدای رابطه خوب نیست اما متأسفانه در ایران اول ازدواج اغلب همین جوری است چون همگی بدون هیچ آموزشی وارد این برهه مهم از زندگی خود می شوند. ما برای رانندگی گواهینامه می گیریم اما متأسفانه برای رفتار با همسر و تشکیل خانواده آموزشی نمی بینیم. پیروز باشید
عنوان سوال:

با سلام و احترامو عرض خسته نباشیدممنون از این که وقت می گذارید و پاسخ اینجانب را می دهیدبنده و همسرم حدود 5 ماه است که ازدواج کردیم و تقریبا هر سه یا چهار روز با هم دعوا داریم. علی رغم این که یک سال با هم عقد بوده ایم اما حالا که وارد زندگی مشترک شده ایم می بینم کلی اختلاف داریم. من از بچگی روی پای خودم ایستاده ام و در یک خانواده پدر سالار بزرگ شده ام. دبیر هستم و دانشجوی ترم سوم دکتری هستم. همسرم فوق لیسانسه اما نمیدونم چرا حرف من رو نمی فهمه. همسرم در یک خانواده زن سالار و فرزند سالار بزرگ شده و پدرش همیشه پیرو حرفهای بچه هایش و زنش بوده است.همسرم مانتویی بود و زیاد به حجابش حساس نبود اما اهل نماز روزه است. قبل از ازدواج گفتم باید چادر بپوشی و حجابت رو بیشتر رعایت کنی اون موقع ها می گفت مشکلی ندارم و دوران قبل از عقد بخوبی اجرا می کرد اما از بعد از عقد تا کنون ربانم مو درآورد بسکه بهش تذکر میدم فلان جاتو بپوشون و ...به همسرم میگم موقع احوالپرسی با مردها یا پدر و برادرم سنگین تر برخورد کن بیشتر و کاملتر احوالپرسی کن اجتماعی تر باش اما اصلا به حرف من توجهی نمی کند می گوید تو غیر عادی هستی همه دوستام مثل من و بدتر از من هستندبهش میگم پیش پدر و مادرم اگر حتی غمگین و ناراحت هستی احترام نگه دار و خوش برخورد باش اما افسوسوقتی تو خونه داره کار نظافت و آشپزی رو برای خودمون دونفر انجام میده بعدا سرکوفت میزنه میگه من شدم نوکر تو این خونهتو فامیلای ما همه از لحاظ تحصیلی پایین تر هستند و شوهراشون کارگر یا بنا هستند ولی همه شوهراشونو با لفظ آقا صدا می کننند اما چند بار از همسرم خواستم که به من هم در جمع آقا رضا بگوید اما بهانه می آورد انگار که باعث کسر شانش می شودپدرومادرم بارها از من خواستند تا این نکاتی را که برای شما گفتم به او تذکر بدهم اما خودم چندین بار گفتم افاقه نکرد. فکر کردم که اگر این حرفها را پدرم بگوید چون بزرگتر است همسرم قبول کند و نصیحتش را بپذیرد اما افسوس که کار بدتر هم شدهمسرم 26 ساله است اما انگار 12 سالشه و مثل بچه ها رفتار میکنه. هنوز بزرگ نشدهنصیحت پذیر نیست.تورو خدا راهنماییم کنید. بدجوری به هم ریختم. اصلا نمیدونم چی کار کنم. می ترسم زندگیم از هم بپاشه. نمیدونم راه حل این مساله چیهممنون از لطف شماتشکر


پاسخ:

سلام دوست عزیز رابطه صمیمانه 5 اصل بنیادین دارد که بسیار به همدیگر مربوط هستند. دو تا ازاین ها عبارتند از پذیرش و عدم کنترل گری. این دو خیلی به هم مربوط می شوند. همسر شما تفاوتهایی با شما دارد که کاملا طبیعی است و ریشه در تفاوتهای تربیتی دارد. تفاوتهایی که خود شما هم به بخشی از آنها اشاره کرده اید. بخشی از تفاوتها نیز ناشی از تفاوت در فهم جهان توسط زنان و مردان است. زنان و مردان واقعا جهان را متفاوت ادراک می کنند. آنها حتی رنگها را دقیقا مثل هم نمی بینند. برای شناخت این تفاوتها به شما توصیه می کنم کتابی در باب تفاوتهای زنان و مردان بخوانید. اما در مورد تفاوتهای ناشی از تجربه متفاوت زندگی بایستی بگویم که شما امروز دارید با همسرتان زندگی می کنید، اما باید ببینید چقدر از عقاید و رفتارهای او را واقعا پذیرفته اید. او یکبار برای احترام به شما و پذیرش عقاید شما تلاش کرده مقداری پوشش خود را تغییر دهد. شما نیز بهتر است همسر خود را همین طور که هست بپذیرید و سعی در تغییر او نداشته باشید. اگر تلاشتان در جهت تغییر ایشان را همینطور ادامه دهید حتما کار به جای باریکی خواهد کشید. چون ایشان حس می کند که در خانه شما زندانی است و بنابراین از شما سرد می شود. و این موضوعات مثل قطره جوهری که در یک پارچ آب می افتد زندگی را به کام هردوتان زهرآلود می کند و دعواها روزمره می شود. پس بهتر است همسر خود را با تمامی نکات مثبت و منفی اش یکجا بپذیرید و در مقابل خانواده خود از او حمایت کنید. حتی اگر آنها از ایشان پیش شما گله می کنند، حتما سعی کنید حتی به دروغ رفتار همسرتان را توجیه کنید. اجازه ندهید والدینتان فکر کنند شما در زمین آنها بازی می کنید. این موضوعات در بلندمدت آسیب جدی به شما و رابطه خانوادگی تان خواهد زد. در مورد احساساتش اول با او همدلی کنید، مثلا بگویید می دانم الان غمگین هستی ولی اگر جلوی پدر و مادرم این غم را نشان ندهی خوشحال تر خواهم شد. البته بدانید که نبایستی بر ایشان فشار وارد کنید که احساساتش را پنهان کند. در عوض اگر پدر و مادرتان بابت این موضوع به شما گله کردند، به آنها بگویید همسرم کمی کسالت داشته و قصد بی احترامی نداشته است نه اینکه پیام والدین تان را به او منتقل کرده و اجازه دخالت به بقیه بدهید. خانمها وقتی خسته می شوند، با کلمات منفی احساسات خود را بیان می کنند، اگر همسر شما خسته شده است و می گوید در خانه شما دارد، زحمت می کشد، معنای آن جملات این است که الان نیازمند این است که شما او را در آغوش بگیرید و از زحماتش قدردانی کنید. در چنین وضعیتی کافی است او را در آغوش بگیرید و به با کلمات احترام آمیزی از زحماتش تشکر کنید. با او جوری رفتار کنید که انگار یک ملکه است. در مورد گفتن آقا رضا خیلی به او گیر ندهید. می توانید محترمانه از او بخواهید که چون عرف خانواده این است این را رعایت کند تا بقیه نیز بیشتر احترام شما را نگه دارند. وی احتمالا وقتی از آقا رضا استفاده می کند، احساس صمیمت کمتری می کند. به هر حال این موضوع قابل حل است به شرطی که به اندازه کافی بانک عاطفی همسرتان را پر کرده باشید. هر سه چهار روز دعوا در ابتدای رابطه خوب نیست اما متأسفانه در ایران اول ازدواج اغلب همین جوری است چون همگی بدون هیچ آموزشی وارد این برهه مهم از زندگی خود می شوند. ما برای رانندگی گواهینامه می گیریم اما متأسفانه برای رفتار با همسر و تشکیل خانواده آموزشی نمی بینیم. پیروز باشید





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین