خواهر گرامی سلامبدانید هرکس به شکلی در زندگی خود گرفتاری دارد و بالاخره زندگی این دنیایی با مشکلات گره خورده اند. اما باید دقت نمود که تناسب و اندازه مشکلات به چه قدر است. ارزش گذاری و درجه بندی کرد و پرسید چگونه وتا کجا باید تحمل کرد. کسی را سراغ دارید که بی دردسر زندگی کرده باشد. انچه که تکراری شنیده اید ولی واقعیتی است مثال زدنی که باید نیمه پر لیوان را دید و در برابر سختی ها سبک وسنگین کرد. مشکل شما مشکل سنتی زنان ایرانی است. یعنی زندگی کردن با خانواده همسر.ولی با اندکی تدبیر می توان انرا مدیریت کرد و نگذاشت تبدیل به معضل شود. شما نگاهی به هم سن وسالان خود در اطراف این شهر کنید و ببینید که از حداقل های زندگی شما بی بهره اند. امکانات و امنیت شما را ندارند و در ارزوی یک شب خواب ارام مثل شما مانده اند. خوب این همه نعمت را باکمی سختی و توان مدیریت ان مقایسه کنید. انصافا مشکل کوچکی است. شما با رعایت حرمت پدر همسرتان و رعایت اولیات واجب زندگی هم دیگر را حساس نکنید. برای مثال اگر حوصله مهمانی منزل پدر همسرتان را ندارید بالاخره یک خط درمیان با حضور و و یک دفعه با اجازه از انان برای عدم حضور هم انان را راضی نگه دارید هم به فکر ارامش خود باشید. بالاخره زندگی یک رفتار اجتماعی محدود است . دراین تعامل اجتماعی انسانهای موفق کسانی هسستند که خود را در برابر مشکلات قرار نمی دهند بلکه از کنارشان عبور می کنند. صبر و توکل برخدا کمک حالتان است قطعا.
lبا سلام و خسته نباشید <br />اینجانب پنج سال پیش زندگی مشترکی را در یک واحد آپارتمان (متعلق به همسرم) تهران آغاز نمودم . این واحد آپارتمانی در ساختمانی سه واحدی می باشد که طبقه بالایی پدر شوهرم و طبقه همکف (مستأجر) واقع شده است.از همان ابتدای زندگی عدم احساس آزادی و استقلال اینجانب را آزار میداد.دخالتی از سوی خانواده شوهرم در زندگی ندارم لیکن در برخی رفت و آمد بستگانم در صورتیکه از خانواده همسرم دعوت ننمایم باعث کدورت می گردد . از سویی دیگر چنانچه آشنایان خانواده همسرم در خانه پدر شوهرم دعوت باشند حضور ما در آن مهمانی الزامی است . در هنگام مأموریت چند روزه همسرم تمایل دارم به خانه پدری بروم که پدرشوهرم از من میخواهد در خانه بمانم .بسیار ناراحت و معذب هستم و تمام تلاشم این است که باعث رنجش آنها نگردم .بصورت مکرر از همسرم درخواست تعویض خانه را نموده ام لیکن ایشان با این توجیه که خانه فعلی از لحاظ امنیت (هنگام مأموریت / مسافرت) , آرامش (عدم وجود همسایه مزاحم) و موقعیت (همسایه خانه پدر شوهر و فاصله تقریباً نزدیک به خانه پدری و دسترسی به امکانات شهری) در وضعیت مطلوب می باشد و از سوی دیگر سرمایه کافی جهت تبدیل به احسن وجود ندارد سر باز می زند.<br />دیگر خسته شده ام لطفاً مرا راهنمایی نمایید چگونه با این شرایط کنار بیایم یا چگونه همسرم را به تعویض خانه متقاعد نمایم.
خواهر گرامی سلامبدانید هرکس به شکلی در زندگی خود گرفتاری دارد و بالاخره زندگی این دنیایی با مشکلات گره خورده اند. اما باید دقت نمود که تناسب و اندازه مشکلات به چه قدر است. ارزش گذاری و درجه بندی کرد و پرسید چگونه وتا کجا باید تحمل کرد. کسی را سراغ دارید که بی دردسر زندگی کرده باشد. انچه که تکراری شنیده اید ولی واقعیتی است مثال زدنی که باید نیمه پر لیوان را دید و در برابر سختی ها سبک وسنگین کرد. مشکل شما مشکل سنتی زنان ایرانی است. یعنی زندگی کردن با خانواده همسر.ولی با اندکی تدبیر می توان انرا مدیریت کرد و نگذاشت تبدیل به معضل شود. شما نگاهی به هم سن وسالان خود در اطراف این شهر کنید و ببینید که از حداقل های زندگی شما بی بهره اند. امکانات و امنیت شما را ندارند و در ارزوی یک شب خواب ارام مثل شما مانده اند. خوب این همه نعمت را باکمی سختی و توان مدیریت ان مقایسه کنید. انصافا مشکل کوچکی است. شما با رعایت حرمت پدر همسرتان و رعایت اولیات واجب زندگی هم دیگر را حساس نکنید. برای مثال اگر حوصله مهمانی منزل پدر همسرتان را ندارید بالاخره یک خط درمیان با حضور و و یک دفعه با اجازه از انان برای عدم حضور هم انان را راضی نگه دارید هم به فکر ارامش خود باشید. بالاخره زندگی یک رفتار اجتماعی محدود است . دراین تعامل اجتماعی انسانهای موفق کسانی هسستند که خود را در برابر مشکلات قرار نمی دهند بلکه از کنارشان عبور می کنند. صبر و توکل برخدا کمک حالتان است قطعا.