باسلامدوست گرامی به طور قطع تاثیر مادران(چه مثبت و چه منفی) در زندگی فرزندان را نمی توان انکار کرد اما از طرف دیگر اکثریت فرزندان منکر این مساله هستند یعنی در عمل شباهت بسیار با مادران خود دارند اما نه خودشان به این مساله باور دارند و نه صحبت دیگران را قبول می کنند.توصیه من به شما این است که در هنگام صحبت با همسرتان اصلا اشاره ای به نقش و تاثیر گزاری مادرشان نداشته باشید و سعی کنید صرفا در مورد مشکلات خودتان دو نفر صحبت کنید.لازم است که مساله محرم و نامحرم برای یکبار به کلی در زندگی شما دو نفر رفع شود. اینکه یک روز بتوانید سلام و احوال پرسی با مردان فامیل داشته باشید و روز دیگر این اجازه صادر نشود ، امکان پذیر نیست لذا در یک جلسه گفتگوی رسمی که می دانید همسرتان سرحال است و حوصله شنیدن صحبتهای شما و سپس اظهار نظر را دارد در این مورد با ایشان صحبت کرده و از ایشان بخواهید که یک نظر روشن و قطعی در مورد این مساله بدهد.در ابتدای صحبت به همسرتان بگویید: قبول داری که در دین ما تمام نامحرمها یکسان هستند چه این نامحرم مرد همسایه باشد، چه راننده تاکسی و چه پسر عمو یا داماد خانواده... در هر حال طرز برخورد با همه مردان نامحرم یکسان است. اما من در ارتباط با تو دچار تضاد شده ام. با برخی می توانم صحبت کنم اما با برخی دیگر نمی توانم. در برابر برخی مردان حتی اجازه سلام هم ندارم اما در برابر برخی دیگر این اختیار به من داده می شود. هدف من از صحبت با تو این است که این مساله را یکبار برای همیشه حل کنیم و برای من روشن کنی که توقع تو از من چیست؟ من به طور کامل به این مساله واقفم و تصور می کنم مطابق با شئونات اسلامی رفتار می کنم اما می خواهم نظر تو را هم بدانم. در نهایت هم نظر خودتان را در مورد حد و حدود رابطه با مردان نامحرم بگویید و هم نظر قطعی همسرتان را بپرسید و در انتهای جلسه یک تصمیم نهایی بگیرید تا مشخص شود که در هر حال تکلیف شما چیست؟سپس هر تصمیمی که گرفته شد باید در برخورد با همه مردان صورت گیرد. یعنی اگر قرار است شما یک سلام و احوال پرسی عادی با مردان نامحرم با هر نسبی داشته باشید این در مورد همه مردان چه شوهر خواهران شما و چه شوهر خواهر همسرتان یکسان است. اگر هم باز هم در این مورد مشکلی ایجاد شد باید به جلسه ای که پشت سر گذاشته اید استناد کنید تا همسرتان به یاد آورند که این رفتار ناشی از توافق قبلی تان است.ضمنا در صورت امکان حتما به اتفاق هم نزد مشاور مراجعه داشته باشید.با تشکر از تماس شما
سلام با توجه به سووالاتی که پرسیده بودید باید بگم نه فکر نمی کنم بد بین باشد ولی بر خلاف انچه می گوید خیلی تحت تاثیر مادرش است یعنی هر کس که مادرش بخواهد کمتر سختگیری می کند مثل شوهر خواهرش وهر کس ان بخواهد بیشتر مثل خانواده مادرم می گوید دلیلش حفظ مساله محرم ونامحرم است اما همانطور که گفتم من خودم به این مسایل پایبندم و رعایت می کنم ان گاهی حتی اجازه سلام واحواپرسی ساده را هم نمی دهد تابه حال پیش مشاور نرفتیم ممنون
باسلامدوست گرامی به طور قطع تاثیر مادران(چه مثبت و چه منفی) در زندگی فرزندان را نمی توان انکار کرد اما از طرف دیگر اکثریت فرزندان منکر این مساله هستند یعنی در عمل شباهت بسیار با مادران خود دارند اما نه خودشان به این مساله باور دارند و نه صحبت دیگران را قبول می کنند.توصیه من به شما این است که در هنگام صحبت با همسرتان اصلا اشاره ای به نقش و تاثیر گزاری مادرشان نداشته باشید و سعی کنید صرفا در مورد مشکلات خودتان دو نفر صحبت کنید.لازم است که مساله محرم و نامحرم برای یکبار به کلی در زندگی شما دو نفر رفع شود. اینکه یک روز بتوانید سلام و احوال پرسی با مردان فامیل داشته باشید و روز دیگر این اجازه صادر نشود ، امکان پذیر نیست لذا در یک جلسه گفتگوی رسمی که می دانید همسرتان سرحال است و حوصله شنیدن صحبتهای شما و سپس اظهار نظر را دارد در این مورد با ایشان صحبت کرده و از ایشان بخواهید که یک نظر روشن و قطعی در مورد این مساله بدهد.در ابتدای صحبت به همسرتان بگویید: قبول داری که در دین ما تمام نامحرمها یکسان هستند چه این نامحرم مرد همسایه باشد، چه راننده تاکسی و چه پسر عمو یا داماد خانواده... در هر حال طرز برخورد با همه مردان نامحرم یکسان است. اما من در ارتباط با تو دچار تضاد شده ام. با برخی می توانم صحبت کنم اما با برخی دیگر نمی توانم. در برابر برخی مردان حتی اجازه سلام هم ندارم اما در برابر برخی دیگر این اختیار به من داده می شود. هدف من از صحبت با تو این است که این مساله را یکبار برای همیشه حل کنیم و برای من روشن کنی که توقع تو از من چیست؟ من به طور کامل به این مساله واقفم و تصور می کنم مطابق با شئونات اسلامی رفتار می کنم اما می خواهم نظر تو را هم بدانم. در نهایت هم نظر خودتان را در مورد حد و حدود رابطه با مردان نامحرم بگویید و هم نظر قطعی همسرتان را بپرسید و در انتهای جلسه یک تصمیم نهایی بگیرید تا مشخص شود که در هر حال تکلیف شما چیست؟سپس هر تصمیمی که گرفته شد باید در برخورد با همه مردان صورت گیرد. یعنی اگر قرار است شما یک سلام و احوال پرسی عادی با مردان نامحرم با هر نسبی داشته باشید این در مورد همه مردان چه شوهر خواهران شما و چه شوهر خواهر همسرتان یکسان است. اگر هم باز هم در این مورد مشکلی ایجاد شد باید به جلسه ای که پشت سر گذاشته اید استناد کنید تا همسرتان به یاد آورند که این رفتار ناشی از توافق قبلی تان است.ضمنا در صورت امکان حتما به اتفاق هم نزد مشاور مراجعه داشته باشید.با تشکر از تماس شما
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما . من سه سال پیش در سن شانزده سالگی مشرف به مکه مکرم شدم و با توجه به شناخت از خود و تاثیر حج توقع داشتم پس از بازگشت انسان مومن تری شوم ولی... نمیدانم بگم تاثیر محیط بود یا خودم مقصرم نمیدونم ولی متاسفانه نمازم یک خط در میان شد و دیگر خبری از آن سجاده مفصل نیست و از اون طرف خدا رو صد هزار مرتبه شکر همان سفر باعث شده قبل یا پس از انجام کاری به اشتباه خودم پی ببرم و چون من موقعیت کاری ام طوری است که وقت زیادی برای اینکه پا منبری کسی شم یا با بچه مومن ها باشم ندارم (من در بازار کامپیوتر رضا کار می کنم و بیش از صد ارباب رجوع داریم که تعداد قابل توجه آنها خانم های جوان هستند) و من نسبت به نوع برخورد آنها که خیلی اروپایی و به اصطلح به روز است نمیتونم عکس العمل نشان بدم (به خاطر یه خورده حرمتی که واسش دارم) و این موضوع باعث شده که نگاه اطرافیان نسبت به من عوض شود و نمیتونم به راحتی به کارم ادامه بدم و من هم باید مثل اونها شم. شما رو به خدای احد و واحد قسم میدم به من کمک کنید . منی که میخوام از شر ارتباط با دختر رها شم باید چی کار کنم .مگه نمیگن دست زدن به نا محرم گناه کبیره است و پس چرا من نمیخوام مرتکب گناه شم باید هم رنگ جماعت شم . از شما خیلی ممنون هستم و خیلی خوشحال میشوم که به من جواب بدهید و به یک جوان نوزده ساله که پاش لغزیده ولی یک ته دلی معتقد است کمک کنید اگر هم نمی توانید جواب مفصل دهید شما در هر جای تهران که منبر داشته باشید به من این اجازه را بدهید که پا منبری شما شوم. با کمال تشکر پیمان زاهدی
- [سایر] با سلام و خسته نباشید. راستش از دیدن سایت و این حجم سوال و بیشتر از اون، پاسخهای شما هیجان زده شدم. واقعاً ممنون راستش من 28سالمه، کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور هستم. دو سال هست که ازدواج کردم. با پسری که به قول مادرش بسیار متقی است و البته من که نمیدونم ملاکهای تقوا چیه؟ ولی الان بخاطر برخی مسایل دچار مشکل هستم که هم راهنمایی برای خودم میخوام و هم برای کسای دیگه ای که مثل من هستند(البته ببخشید که صریح صحبت میکنم): همسر من به لحاظ میل جنسی بسیار قوی هست اما خیلی به من راغب نیست و این موضوع را به این دلیل میدونه که من اندام خوش تراشی ندارم. کمی بعد از ازدواج به من گفت که قبلا با دخترخانمی صیغه محرمیت خوانده و فقط نیازهای جنسی اش را برطرف می کرده، فیلمها و عکسهایی را در اینترنت سرچ میکنه که بسیار زننده است. حتی برای همین موضوع اقدام به خرید ماهواره کرد که من بارها به طرق گوناگون صحبت ردم و نهایتاً با دعوا از دست کانالهای ماهواره راحت شدم. تمام این مسایل با این توجیه بوده که وضعیتش نسبت به من که همسرش هستم بهتر میشه حتی من رو مجبور میکرد براش دنبال زن صیغه ای بگردم تا به عنوان جایزه کمی به من توجه کنه وووو من بسیار در فشار هستم چون خودم هم نیازهایی دارم و خیلی کم و مطابق شرع اسلام 4ماه یکبار برآورده میشه. خیلی کارها کردم که بهتر بشه، خیلی خرج ظاهرم کردم اما بنظر میرسه همه اش بهانه است و یکی از بهانه ها این است که اشان از نظر عاطفی حساس هستند اگر مثلا اسم یکی از اعضای خانواده شان را بیاورم روی احساسشان نسبت به من تاثیر منفی می گذارد. من چه کار باید بکنم؟ برای همسرم؟ برای رفع نیاز خودم؟ واقعاً ملاکهای تقوا چیه؟
- [سایر] سلام حاج آقا سال نو مبارک لطفا فقط خوتون مطالعه کنیدو اگر میشه سریع جواب بدهید من می خواستم با مشاور صحبت کنم ولی مشاور مطمئن یکی بیشتر نمیشناسم که تا خرداد وقت ندارن من هم با مشاوره با هر کسی میترسم که تازه گمراه بشم لطفا جواب بدید. ... و خودم هم تقریبا نسبت به بقیه دوستان مذهبی تر هستم تا امروز خاستگاران زیادی داشتم که بیشتر اونها به خاطر سخت گیری من در مسائل مذهبی رد شدن البته مسائل دیگه مثل ظاهر هم برام مهم بوده حدود یک ماه پیش از طریق چت با پسری 28ساله کارشناسی ارشدالکترونیک هستند و مادرشون دکترا روانشناسی و پدرشون دکتر مغز و اعصاب آشنا شدم که بر خلاف بقیه خاستگارهام تمام مواردی که مد نظر من بود رو داشت ( تحصیلات و ایمان و اخلاق )من اهل دوستی نبوده و نیستم اون هم قصدش ازدواج بود من هم از طریق تلفن ارتباط رو ادامه دادم و چون مطمئن بودم قصدش ازدواج و خواستگاری رسمی مادرم رو در جریان گذاشتم (البته ایشون نمیدونن که مادرم مطلع هستن )ولی چون ایشون اهل تهران بودند دیدار به زودی امکان پذیر نبود قرار شد هرکدوم یه فیلم کوتاه از خودمون ارسال کنیم همین اتفاق افتاد (البته فیلم من با حجاب کامل و فقط تبریک سال جدید بود)بعد از ارسال فیلم و عکس من راستش زیاد خوشم نیومد ولی گفتم اگر همه چیزهایی که گفتن درست و راست باشه شاید بشه این مورد رو در نظر نگرفت بعد از اون مورد من گفتم به نظر من در حد آشنایی لازم ما به قدرکافی صحبت کردیم بهتر بقیه موارد بمونه برای وقتیکه شما به طور رسمی اومدین ایشون شماره منزل ما رو داشتن من هم ادرس خانه و محل کار و شماره تلفن منزلشون رو داشتم که گفته بودم اگر با خانواده مطرح کردم برای تحقیقات بدن ایشون هم داد بعد از 2 روز که تماس قطع شد تماس گرفتن و با لحن دعوا چرا خودت تصمیم گرفتی ؟ چرا زنگ نزدی ؟ و....... نمیدنم چرا من هم قبول کردم که تماسها ادامه پیدا کنه ولی دچار شک شدم از اون زمان ایشون خیلی با اطمینان به اینده هرچی حرف مزدند من و تو خطاب میکردن ولی من می گفتم من مطمئن نیستم تا اینکه یک روز گفتم اگر جواب من منفی باشه شما چیکار می کنید ایشون تهدید کردن که من زنگ میزنم خونتون با برادرت صحبت می کنم و آبروت رو میبرم و تو از اول من و سر کار گذاشتی قصدت اذیت کردن بود و ... من گفتم نه ولی من حق انتخاب دارم شاید نتونم قبول کنم ایشون به تهدید ادامه داد راستش اول ترسیدم بعدا گفتم من که گناهی مرتکب نشدم که بترسم زنگ زدم گفتم اصالا جواب من منفی شما هم هر کاری میخواین بکنید من هم از دست شما شکایت می کنم اون موقع ماجرا عوض شد شروع به عذرخواهی کرد و گفت ببخشید من اشتباه کردم عصبی شدم همه اینکارا به خاطر اینکه تو رو از دست ندم و.... من قبول دارم عصبی هستم البته من قبلش هم فهمیده بودم از شنیدن نه عصبی میشن ولی قبول کرده بود با هم بریم پیش روانشناس تا مداوا کنه گفت من حتی سه سال پیش مادرم گفت بیا درمانت کنم قبول نکردم ولی حالا به خاطر تو پیش هرکسی که بگی حاضرم برم برای مداوا .الان من ارتباط تلفنی رو قطع کردم ولی مطمئن هستم از طریق مادر یا خواهرش برای خواستگاری رسمی اقدام میکنه نمیدونم کلا بی خیال این ماجرا بشم یا اینکه خواستگاری رو قبول کنم راستش اگر این موضوع عصبی شدن نبود به نظرم مورد خوبی یود ولی نمیدونم اصلا قابل درمان هست یا نه؟ مادرم میگن این آدم روانیه، نمیشه باهاش زندگی کرد ولی من دیدم وقتی عصبی نیستند همه چیز خوبه از نظرمذهبی هم نسبت به خیلی از همسن هاشون اطلاعات خوبی دارند و البته گفتن که رعایت هم میکنن به نظر شما من چیکار کنم ؟خواستگاری رو قبول کنم یا نه؟ از اینکه وقتتون رومیگذارید ممنون
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.
- [سایر] با سلام. همانطور که می دانیم یکی از امورمهم در زندگی هر فردی ازدواج است.و اسلام نیز در این زمینه بسیار تاکید کرده و نوعی از ازدواج را نیز به عنوان ازدواج موقت تعریف کرده است.احادیث و روایاتی در این زمینه وجود دارد .از جمله :((امام باقر (ع) فرمودند : زنی که مالک نفس خود ( آزاد) باشد و سفیه ، مجنون و کودک نباشد . در چنین حالی شوهر کردن او بدون اجازه ولی جائز است.امام صادق (ع) فرمودند : هر زنی که بخواهد اگر مالک نفس خود باشد ( یعنی کنیز یا دیوانه نباشد ) می تواند ازدواج کند و اگر آن زن بخواهد می تواند وکیل بگیرد.امام صادق (ع) فرمودند : بکر و غیر بکر مساوی است که باید نکاح به اذن آنها باشد و هیچ زنی را نکاح نمی توان کرد مگر به امر و رخصت او .ابو عبد الله (ع) فرمودند : باکره می تواند بدون اجازه پدرش ازدواج کند.امام صادق (ع) فرمودند : اگر دختر راضی شود بدون رضایت پدرش ازدواج موقت نماید اشکالی ندارد.امام صادق (ع) فرمودند :ازدواج موقت با دختر اشکالی ندارد . تا زمانی که دختر از باکره بودن خارج نشود . به خاطر آنکه ممکن است باکره نبودن دختر برای خانواده دختر یک عیب حساب شود.و روایتی را در این زمینه شنیده ام که ائمه صیغه های موقتی که شرط عدم مقاربت در آنها باشد را بدون اذن ولی برای دیگران می خواندند. ازدواج موقت بین دختر و پسر از نظر اسلامی مانند ازدواج دائم است ولی اسلام شناسان و مراجع تقلید از زمان کهن تا به حال درباره اینکه دختر بتواند بدون اذن ولی ازدواج نماید اختلاف نظر داشته اند و بسیاری از آنان به خاطر دوری از هرج و مرج و فساد اذن ولی را شرط عقد می دانسته اند و می دانند . ولی بسیاری بر این عقیده اند که در اسلام بنابر حکم اولیه اذن ولی در عقد دختر بالغ و رشیده شرط نیست چرا که ائمه اطهار (ع) در بسیاری از اخبار رسیده اذن ولی را در ازدواج باکره رشیده شرط نمی دانند و حتی در برخی از روایات ازدواج موقت دختران را بدون اذن ولی و در صورت عدم ازاله بکارت جایز می دانند.حال بسیاری از مراجع به علت مسائل اجتماعی ازدواج موقت را با اذن پدر احتیاط واجب یا واجب و لازم دانسته اند.که به حق می توان گفت صحیح است.با وجوداینکه حکم مراجع تقلید سند است و باید به آن عمل شود از حضرت عالی می خواستم بپرسم آیا گفته های مرا تایید می کنید یا در برخی جملات آن ایراداتی مشاهده می کنید.لطفا آنها را ذکر کنید. من مشغول به تحقیق در این زمینه هستم. سوال دوم من این است.من و دختر خانومی که به هم علاقه داشتیم،از طریق تلفن و پیام کوتاه و گاهی نیز به شکل حضوری ارتباط داشتیم. ارتباط ما فقط در حد صحبت کردن با یکدیگر بود.اما مرجع تقلیدم این ارتباط را جایز نمی دانستند.من در آن زمان حکم دقیق مرجع تقلیدم را در مورد ازدواج موقت نمی دانستم و بی اذن ولی دختر او را به عقد موقت خود در آوردم. شرط عقد ما این بود که ارتباط ما به احترام پدر دختر با وجود محرم بودن در همان حد صحبت کردن باقی بماند واز آن حد تجاوز نکند. (آیا تا اینجا به دلیل اینکه که عالم نبودیم گناهی مرتکب شدیم؟) اما بعدا فهمیدم که ما می بایست تکلیفا از پدر دختر اجازه می گرفتیم.و عقد ما صحیح است اما دختر مرتکب گناه شده است. ولی ما عقدمان را به هم نزدیم و ارتباط خودمان را به همان شکل حفظ کردیم.و از حد صحبت تجاوز نکرد.به یکدیگرجملات عاشقانه می گفتیم اما از گفتن خیلی از جملات نیز خودداری می کردیم.آیا با بر هم نزدن عقد بعد از آگاه شدن از حکم صحیح آن،مرتکب گناه شدیم؟آیا با گفتن جملات عاشقانه به یکدیگرمرتکب گناه شدیم؟لازم به ذکر است که بعدا به لطف خداوند خانواده های خود را از علاقه مان به یکدیگر آگاه ساختیم و الان نیز با هم زن و شوهر هستیم.
- [سایر] سلام و سال نو مبارک هفته اخر اسفند پیامی برایتان فرستادم و چون مستاصل هستم هر روز پیگیری کردم ولی الان می بینم پاسخ پیامهایی جدید آمده ولی من پاسخ پیام خود را پیدا نکردم خواهش می کنم راهنمایی کنید چون واقعا فکرم را مشغول کرده دختری هستم 37 ساله و مجرد دارای بالاترین مدرک تحصیلی از بهترین دانشگاه کشور یک شغل خیلی خوب دارم و استقلال مالی در زندگی شغلی و درسی آدم موفقی بوده و هستم با پدرو مادر پیرم زندگی میکنم و از نظر خانوادگی زندگی سطح متوسط رو به پایینی داریم خانواده ای مذهبی و مقید دارم هیچگاه در رفتار و گفتار و ظاهر به طریقی عمل نکردم که جلوه گری باشد یا جلب توجه جنس مخالف را بکند از دوران نوجوانی تا اکنون که شاغل و در دهه سی زندگی هستم (اصلا این کارها را بلد نیستم) همیشه با اقوام، همکلاسیهای دانشگاهی و حالا با همکاران و مراجعان مرد خیلی سنگین و جدی و بدون هیچ ترنم زنانه برخورد کرده ام حتی نمونه هایی از همکاران بودند که فکر می کردم آدم مناسبی برای ازدواج هستند و به انها علاقه داشتم اما به خودم اجازه ندادم طوری رفتار کنم که آنها متوجه تمایل و احساس من بشوند ... از زمان دبیرستان خواستگارانی داشتم ولی به دلایل زیر هنوز ازدواج نکردم: - اوایل می گفتم می خوام برم دانشگاه و رد می کردم - کمی بعد تر به دلایل بچه گانه آنها را رد می کردم - چند سال بعد جدی تر به مساله ازدواج فکر کردم اما خیلی از آنها از نظر معیارهای اصلی و مهم با من همخوان نبودند - البته مواردی هم بودند که خودشان دیگر پیگیری نمی کردند - کمی که سنم بالاتر رفت تعداد خواستگارها کم شد بویژه از زمانی که آخرین خواهر کوچکم ازدواج کرد اغلب اطرافیان فکر می کنند من واقعا قصد ازدواج ندارم شاید به دلیل اینکه در دوران نوجوانی می گفتم از مردها خوشم نمی آید استقلال خوب است و .... الان خیلی احساس تنهایی می کنم و واقعا نیاز عاطفی دارم که ازدواج کنم اما نمی توانم از معیارهایم پایین بیایم که مهمترین آنها ایمان، شخصیت، اخلاق، تطابق فرهنگی، تناسب سنی و تا حدودی تحصیلی، مجرد بودن و خانواده خوب داشتن است. در سالهای اخیر مواردی بوده اند اما یا سنشان از من کمتر بوده یا قبلا ازدواج کرده بودند و این مسایل باعث شد انها را نپذیرم. چند سالی است که هیچ پیشنهادی نداشتم در حالیکه خیلی نیاز دارم احساس تنهایی شدید می کنم و فکر می کنم دارم دچار افسردگی می شوم مجبورم از بسیاری از علایق و تفریحات صرف نظر کنم چون بعضی از آنها برای یک دختر تنهای مجرد محجبه با مخاطرات و مشکلاتی همراه است اما کسی به عنوان همراه و همپا و همصحبت و همدل ندارم والدین که پیر و ناتوانند، خواهران و برادران مشغول زندگی و خانواده و همسر خود هستند، دوستان و سایر همسالان هم که همگی ازدواج کرده اند و با همسر و فرزندان خود هستند غرور و عزت نفس و فطرت زنانه اجازه نمی دهد نیاز خود را با کسی مطرح کنم برای آرامش خاطر پدرو مادرم که نگران آینده من هستند (اگر چه هیچگاه اشکارا به رویم نمی آورند) مجبورم در ظاهر اظهار راحتی و خوشنودی از وضع موجود (عدم ازدواج) بکنم شما راهنمایی کنید چه کنم؟ من که به عنوان یک خانم نمی توانم پا پیش بگذارم و خودم دنبال همسر بگردم حتی غرورم اجازه نمی دهد با کسی از اطرافیان مطرح کنم و مثلا بگویم کیس مناسب می شناسند یا خیر، عزت نفسم چه می شود؟ پس چه کنم؟ شما راهنمایی کنید فقط تو را بخدا راهکار عملی بدهید نه توصیه به صبر و توکل چون در تمام این سالها همین کار را کرده ام اعتقاد دارم هیج کاری بدون خواست خدا محقق نمی شود اما با توجه به شرایط فرهنگی جامعه ما می دانید که دختران مجرد در سنین بالا چه مشکلات و ناملایمات اجتماعی زیادی را متحمل می شوند آنقدر زیاد که اغلب از ظرفیت صبر و تحمل یک فرد خارج است بخصوص اگر از قشر مدهبی باشی این ناملایمات و محدودیتها بیشتر هم می شود شاید یک فرد غیر مذهبی لااقل نیاز عاطفی خود را به نحوی برآورده سازد ولی ما به علت تقیداتی که داریم نمی توانیم همسریابی اینترنتی را هم با توجه به پیامدهای احتمالی کار درست و معقولانه ای نمی دانم اگر چه از سر استیصال چند بار این فکر به ذهنم رسیده... نظر شما چیه؟ در هر حال بگویید چه کنم؟ همین و متشکرم ...ممنون
- [سایر] سلام خدمت حاج آقای مرادی واقعا خسته نباشین ... یه مدته با سایتتون آشنا شدم ... خیلی ازش چیزی یاد گرفتم ... ولی واقعا به قول دکتر خراسانی میترسیم ازین که روزی این دلخوری کاربران از جواب ندادن های شما و گلایه کردنهای نابجا شما رو دلسرد کنه، از طرفی هم ناراحتیم که چرا واقعا این همه سوال تکراری هست و وقت شما رو میگرند تا شما واقعا سوالا و پیامایی که حقشونه خونده بشند و جواب بهشون داده بشه رو نداشته باشین ... و این که درحالی که میشه مشکلاتی حل بشه با این رعایت نکردن های کاربران این امکان از دست بره ... چند پیشنهاد دارم ... 1- میشه امکان ارسال پیام رو محدود کرد ... مثلا فقط هر جمعه از ساعت 8 تا 10 بخش ارسال پیام باز باشه ... و شما در طول هفته به پیامها جواب بدین ... اینجوری بیشتر درک میکنند که وقت شما محدود هست ... و اینکه چون مجبور میشند صبر کنند تا زمان مقرر، مطمئنا به جوابها و یادداشتهای شما برای دیگران مراجعه میکنند و جستجو میکنند و مسلما با این کار تعداد سوالای تکراری خیلی کمتر میشه و خیلی ها جوابشون رو میگیرند و یا متوجه میشن که سوالی که میخوان بپرسن بیهوده یا غیر منطقی هست ... و اونایی که سوالای بیهوده میخوان بپرسند یا هی پیام بدند که چی شد جواب ما و به قول آمارهایی که خودتون میدین به 200 تا 300 پیام هم برسه پیامهاشون فقط صبر کردن رو یاد میگیرند ... و مسلما آرامش شما حفظ خواهد شد ... و در هنگام مراجعه به سایت لذت میبرید تا این که هی حسرت بخورید که چرا اینا اینجوری رفتار میکنند و بازم ...... 2- میشه که شما از بین همین کاربرانی که هی میان سر میزنند به سایتتون چند تا رو انتخاب کنین تا تو اداره سایت به شما کمک کنند، درسته که سایت شخصیه ولی مدیریت با شما باشه ... مثلا سوالاتی که از شما میشه رو دسته بندی کنند و تکراری ها رو خودشون لینک بدند به جوابای مشابه، و گلایه ها رو جواب بدند و جواب سوالای مهمتر و اصلی تر رو به خودتون بسپارند و اینجوری تک تک دقایقی که شما به سایت میاین دیده خواهد شد، و میبینیم که هر دفعه شما پیامی جدید و سوالات نو رو جواب میدید ... این میتونه برای استمرار مراجعه به سایتتون توسط کاربران رو به همراه داشته باشه و اینکه میزان رضایت به حداکثر برسه ... البته که نمیشه همه رو راضی کرد و لازم هم نیست ولی چه خوب میشه که اکثریت که خواسته های منطقی دارند، کاملا راضی باشند 3- چه خوب میشد اگه سایت بخش بندی میشد و هرکس بنا به ابهاماتی که تو اون لحظه تو ذهنش داره به قسمت مورد نظر بره ... در حالی که این میتونه پرداختن به موضوعات مختلف رو برای خودتون هم راحت تر کنه جوری که بین مسائل اصلی بنا به درخواست کاربران و بازدیدها و استقبال مساوات رعایت بشه ... مثلا بخش بندی سایت به این گونه باشه که دینی – فرهنگی – ازدواج – گناه و توبه و خیلی ها که خودتون بیشتر میدونین تقسیم بشه ... شما میتونین با جایگاهی که دارین برای مثال از کلاسهایی که با طلبه های جوان دارید اونایی که بهتر و منطقی تر هستند و از لحاظ علمی پر بارترند و با نت آشنا هستند و علاقه دارند رو برای قسمت دینی خودتون معرفی کنید و اونا سوالات سطحی رو پاسخ بدند و سوالات عمقی رو خودتون پاسخ بدین ... میشه که مثلا در بخش فرهنگی شما بعضی مسائل رو بیان کنین البته به عنوان سوال مثلا همین بنرهای سطح شهر که راجع بهش صحبت کردید یا پیامک یا امثال آن و چند روزی کاربران راجع بهش نظراتشون رو بدند و در پایان یه نفر جمع بندی کلی از نظرات مخالف و موافق رو تیتر وار به شما ارائه بده و شما باتوجه به صحبت بچه ها و طبق تیتر بندی ها بگین کجاها رو دارند اشتباه میکنند و کجاها رو دارند درست میرند ... این کار میتونه به لحاظ فرهنگی هم روی کاربرانتون یک تاثیر فوق العاده بذاره ... مگه خودتون نمیگین به لحاظ فرهنگی کمبود حس میشه، خوب این کمبود میتونه از همین راه ها جبران بشه ... 4- مطمئن باشین خیلی ها اگه شما بخواین دوست دارند که به بهتر شدن سایت شخصی شما و البته کمک به بقیه هموطنان قدمی بردارند، البته اگه شما مایل باشین و با تجاربی که دارین این راه رو موثر بدونین ... مثلا همون کسی که اومده بود کل مطالب سایت و نوشته ها رو تو چند تیتر خلاصه کرده بود ... 5- ثبت نام از کاربران خوب هست ولی تو این سایت برنامه ای نداره، جز این که خودتون آماری از کاربران داشته باشین ... کاش میشد ثبت نام کرد و هر کس با نام کاربری خودش پیام بذاره ... بعد از اون توسط کسانی که خودتون انتخاب کردین تا پیامها رو دسته بندی کنند پیامها خونده بشه و اگه تکراری یا سوال بیهودست تذکر داده بشه ... و اگه سوال مهمی هست نگاه به ارسال پیام بشه که آیا پیام با رعایت کلیه ضوابط فرستاده شده یا نه؟ مثلا مثل من اینقدر طولانی نوشته و ضوابط رو رعایت نکرده، یا اسمش رو بد انتخاب کرده، درمانده، بیچاره، بدبخت، یا از جهنم، از گورستان، و امثال این یا این که فینگیلیش نوشته شده باشه، میشه تمام موارد رو زیر پیامشون ذکر بشه و تحویل شما بشه و شما پاسخ بدین و به رویت کاربران برسه ... بعد به جز امتیاز دادن امتیاز فرهنگی دادن هم باشه، و این امتیازها در مجموع زیر نام کاربری کاربران و همیشه باهاشون باشه ... اینجوری همه تشویق میشند که رعایت کنند و از امتیاز فرهنگی خوبی برخوردار باشند ... بهر حال اینا میتونه انگیزه ای برای کاربران باشه ... البته همه اینها فقط نظر یک کاربر ساده بود ... خودتون بیشتر صلاح میدونین که کدوم به صلاح هست یا نه، بعنوان کسی که یه مدت خیلی کوتاه تجربه وب نویسی رو داشتم اینا به نظرم اومد، و یک سوال چرا نباید وقتی این قدر محبوبیت دارین و استقبال میشه از سایتتون خیلی ها سرخورده برگردند؟ چرا نمیشه که شما حتی یک شرکت کوچک رو راه اندازی کنین و کارمند برای سایتتون استخدام کنین؟ چرا نباید سایت های دینی و اسلامی و فرهنگی و نمونه از هر نظر جزو دسته سایتهایی باشند که توسط یک شرکت 100 نفره و با مدیریت شما مدیریت نشند؟ البته درسته که هنوز واسه همچین حرفایی زوده ولی خودتون هم میدونین که میشه ... خیلی ببخشید که این قدر طولانی شد ... در ضمن خودمم قبلا سوال پرسیده بودم، ولی چون میدونم اصلا وقتش رو ندارین انتظاری واسه جوابش ندارم، ولی کاش میشد که اونایی که سوالای مهمتر دارند جرات سوال پرسیدن داشته باشند و مطمئن باشند که خیلی زود توسط شما جواب داده میشه ... البته یه موضوع رو هم در نظر داشته باشیم، بعضی ها از دوست داشتن زیاد هست که میگردند یه سوالی پیدا میکنند تا بالاخره باشما یه ارتباط کوچیک هم اگه شده با داشته باشند، که البته تعداد زیادیشون به هدفشون نمیرسند و سرخورده میشند و اون قضاوتهای عجولانه رو میکنند، شاید با اون سوالاتی که خودتون مطرح میکنین و میگین که دوستان نظرشون رو بگن و در پایان حرفشون رو تصدیق یا رد میکنین میتونه این نیازشون رو برآورده کنه ... هرجا هستین موفق و پیروز باشین ... اگه سایت به همین منوال باشه، قول میدم دیگه به جز پیگیری برای این مطلبم پیام دیگه ای ندم و فقط خواننده سایت باشم ... خدایی در همین نزدیکیست که نیت خیر شما رو داره میبینه! بازم ممنون ... راستی از خیر سوالای قبلمم گذشتم ... فقط این پیاممو میخوام بخونین ... جواب هم نمیخواد فقط بخونینش ... به هر حال سلیقه و تدبیر و هدف خودتون اصله! خدانگهدار ...