سلام،من ساکن تهران و خانه دار هستم 8 سال است ازدواج کردم و یک پسر 5/2 دارم.ما در دوره ی عقدمان خیلی از طرف خانواده ی من تحت فشار بودیم و رفتارهای به شدت بدی با من و همسرم داشتند که تا متولد شدن پسرم ادامه داشت و باعث شد من و همسرم از آنها دلگیر شویم اما هیچ حرفی نزدیم با ازدواج خواهرم و دوره ی عقد او خانواده ام متحول شدند و همه ی محدودیتها کنار گذاشته شد و همسرم دیگر نمی توانست تبعیضها را تحمل کند و من همیشه به او حق می دادم اما منعکس کردن این رفتارها به خانواده ام هیچ فایده ای که نداشت بلکه شمشیر را از رو می بستند بطوریکه یک بار که کمی به مادرم گفتم ناراحت شد وبا دعوا تلفن را قطع کرد و دیگه جواب نداد.حالا ما بچه داریم و خانواده ام اصرار دارند که ما بیشتر پیش آنها باشیم و در تفریحات و مهمانی های آنها شرکت کنیم اما همسرم از آنها خوشش نمی آید البته حق دارد ولی من باید چه کنم که دوباره رفتارهای بد آنها شروع نشود شاید باور نکنید من مثل یک مهمان به منزل مادرم می روم همیشه ساعت 4 و 5 بعد از ظهر برمیگردیم منزل ،همسرم صبح که سر کار می رود ما را دم خانه ی آنها پیاده می کند و وقتی از سر کار می آید ما باید برویم من دلم نمی خواهد مادرم یا خواهرم حرفی به او بزنند اما می ترسم این اتفاق بیفتد ... مثلا اگر شام جایی باشیم ساعت 5/10 بلند می شویم می گوید خسته است و می خواهد بخوابد اما وقتی به خانه می آییم گاهی تا صبح و گاهی هم تا ساعت 2 و 3 پای تلویزیون است من واقعا ناراحت می شوم گاهی احساس می کنم اصلا در زندگی او مهم نیستم با اینکه می دانم اینطور نیست او 32 ساله است،لیسانس شیمی دارد،آدم با اعتماد به نفسی است،کم صبر است ،اوایل خیلی به خانواده اش وابسته بود به طوریکه اجاره خانه می دادیم اما دایم خانه ی مادرش بودیم تقریبا 2 سال است که بهتر شده اصلا اهل رفت و آمد نیست مگر اینکه مجبور شود یا کسی را دوست داشته باشد من هم زیاد اهل رفت و آمد نیستم اما الان این رفتار همسرم آزارم می دهد دایم فکر می کنم اگر سنش بالاتر رود حتما بدتر می شود نمی دانم باید چه کنم ،کمکم کنید.
سلام دوست گرامی ، در وهله ی اول این مهم است که شما از رفتار همسرتان ناراحت نشوید و پله ی بعدی این خواهد بود که شما رفتار ایشان را تغییر دهید . آیا تا کنون از خودتان سوال کرده اید که چرا از این رفتار ایشان ناراحت می شوید ؟ همانطور که گفتید معنای این رفتار ایشان بی توجهی به شما نیست . بله شما دوست می دارید که ایشان بیشتر با خانواده ی شما باشند اما همانطور که اشاره کردید ، ممکن است که به ایشان بی احترامی بشود . پس چرا خود را ناراحت می کنید ؟! در پله اول باید سعی کنید که این ناراحتی را کم کنید و برایتان مهم نباشد . در پله دوم سعی کنید که به دنبال موقعیت بگردید تا هم نظر خانواده ی خود را نسبت به شوهرتان عوض کنید و هم نظر ایشان را نسبت به خانواده ؛ برای تغییر نظر می بایست منتظر فرصتی مناسب بود تا بتوان از نظر عاطفی فرد یا خانواده را تغییر داد . خیلی به دنبال بحث منطقی نباشید بلکه باید از در احساسات و عاطفه در تغییر هر دو طرف وارد شوید . امیدوارم که هر چه زود تر به خواسته ی خود برسید . موفق باشید .
عنوان سوال:

سلام،من ساکن تهران و خانه دار هستم 8 سال است ازدواج کردم و یک پسر 5/2 دارم.ما در دوره ی عقدمان خیلی از طرف خانواده ی من تحت فشار بودیم و رفتارهای به شدت بدی با من و همسرم داشتند که تا متولد شدن پسرم ادامه داشت و باعث شد من و همسرم از آنها دلگیر شویم اما هیچ حرفی نزدیم با ازدواج خواهرم و دوره ی عقد او خانواده ام متحول شدند و همه ی محدودیتها کنار گذاشته شد و همسرم دیگر نمی توانست تبعیضها را تحمل کند و من همیشه به او حق می دادم اما منعکس کردن این رفتارها به خانواده ام هیچ فایده ای که نداشت بلکه شمشیر را از رو می بستند بطوریکه یک بار که کمی به مادرم گفتم ناراحت شد وبا دعوا تلفن را قطع کرد و دیگه جواب نداد.حالا ما بچه داریم و خانواده ام اصرار دارند که ما بیشتر پیش آنها باشیم و در تفریحات و مهمانی های آنها شرکت کنیم اما همسرم از آنها خوشش نمی آید البته حق دارد ولی من باید چه کنم که دوباره رفتارهای بد آنها شروع نشود شاید باور نکنید من مثل یک مهمان به منزل مادرم می روم همیشه ساعت 4 و 5 بعد از ظهر برمیگردیم منزل ،همسرم صبح که سر کار می رود ما را دم خانه ی آنها پیاده می کند و وقتی از سر کار می آید ما باید برویم من دلم نمی خواهد مادرم یا خواهرم حرفی به او بزنند اما می ترسم این اتفاق بیفتد ...
مثلا اگر شام جایی باشیم ساعت 5/10 بلند می شویم می گوید خسته است و می خواهد بخوابد اما وقتی به خانه می آییم گاهی تا صبح و گاهی هم تا ساعت 2 و 3 پای تلویزیون است من واقعا ناراحت می شوم گاهی احساس می کنم اصلا در زندگی او مهم نیستم با اینکه می دانم اینطور نیست او 32 ساله است،لیسانس شیمی دارد،آدم با اعتماد به نفسی است،کم صبر است ،اوایل خیلی به خانواده اش وابسته بود به طوریکه اجاره خانه می دادیم اما دایم خانه ی مادرش بودیم تقریبا 2 سال است که بهتر شده اصلا اهل رفت و آمد نیست مگر اینکه مجبور شود یا کسی را دوست داشته باشد من هم زیاد اهل رفت و آمد نیستم اما الان این رفتار همسرم آزارم می دهد دایم فکر می کنم اگر سنش بالاتر رود حتما بدتر می شود نمی دانم باید چه کنم ،کمکم کنید.


پاسخ:

سلام دوست گرامی ، در وهله ی اول این مهم است که شما از رفتار همسرتان ناراحت نشوید و پله ی بعدی این خواهد بود که شما رفتار ایشان را تغییر دهید . آیا تا کنون از خودتان سوال کرده اید که چرا از این رفتار ایشان ناراحت می شوید ؟ همانطور که گفتید معنای این رفتار ایشان بی توجهی به شما نیست . بله شما دوست می دارید که ایشان بیشتر با خانواده ی شما باشند اما همانطور که اشاره کردید ، ممکن است که به ایشان بی احترامی بشود . پس چرا خود را ناراحت می کنید ؟! در پله اول باید سعی کنید که این ناراحتی را کم کنید و برایتان مهم نباشد . در پله دوم سعی کنید که به دنبال موقعیت بگردید تا هم نظر خانواده ی خود را نسبت به شوهرتان عوض کنید و هم نظر ایشان را نسبت به خانواده ؛ برای تغییر نظر می بایست منتظر فرصتی مناسب بود تا بتوان از نظر عاطفی فرد یا خانواده را تغییر داد . خیلی به دنبال بحث منطقی نباشید بلکه باید از در احساسات و عاطفه در تغییر هر دو طرف وارد شوید . امیدوارم که هر چه زود تر به خواسته ی خود برسید . موفق باشید .





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین