من چندین مشکل باهمسرم دارم1- ایشان بسیار به والدینش وابسته است. به طوری که هرکاری رابانظر ومشورت ایشان انجام داده وعلاوه برآن حتی مسایل شخصی مرا نیز باآنها درمیان میگذارد برایش هم بارها توضیح داده ام که حریم شخصی زندگی مان اهمیت داده ومن به استقلال اواهمیت می دهد اما اونسبت به حرف های من بی توجه است وفقط میگوید که توبه خانواده من حسادت میکنی البته باید بگویم که وابستگی های ایشان شدیدا ازطرف خانواده هم تشویق می شود.نظرات خانواده اش مستقیما درزندگی دخالت داده میشه. 2- مسئله خساست ایشان است معمولا از دادن پول البته به اندازه ای که میخواهم تفره می رود ودقیقا باید برایش توضیح دهم که پول راچه کردم فقط در یک صورت خسیس نیست آنهم وقتی پای خرید کادوهای گرانقیمت برای خانواده اش به ویژه برای مادرش در میان باشد جمله همیشگی شوهرمن ندارم است البته این رابگویم که درآمدش بد نیست اماهمیشه خودش رابدتر جلوه میدهدو آبروی آدم را میبرد. 3-بعدازوابستگی واجازه دخالت وکنترل والدینش درمسائل زندگی چیزی که خیلی آزارم میدهد بی توجهی به من اهمیت ندادن به نظرات من وتصمیمگیری تومسائل مهم برمبنای خودرایی است مثال این که بعداز اینکه شوهروابسته من مشورت هاش روبا والدینش برای خرید خانه کرد جاومکان زندگی مون روپدرش تعیین کرد ووالدینش خانه را دیدند بدون اینکه من خانه راببینم وبپسندم وبامخالفت من درمورد محله که نازی آباد بود خانه خریده شدو سند هم به نام مادرش زده شد البته علت زدن سند به نام مادرش مشخص است چون مادائم درمورد دخالتهای والدینش والبته استقبال شوهر من از این کنترل گریها مشکل داریم(البته اومشکلی نداردمن باوابستگی اش مسئله دارم)بعد از همه اینا کارما به دعوامیکشد وگاهی روزی چندبار حرف طلاق بیشتر اهم ازطرف اوبه میان می آید برایم سوال است چطور نمیتوانم اندکی موثرباشم ودراونفوذکنم ؟چرا دراین مدت 4سال ازدواج نتوانستم اورا به طرف خود جذب کنم؟چرا باهربرخورد کوچکی حرف طلاق راپیش میکشد؟ البته دراوایل ازدواج این نوع دخالت ها برایم سخت تربود وخودم صحبت این چیزها را به میان می آوردم وقصد واقعی هم نداشتم اما الان اوآن هم به شکل جدی میگوید چون بارها گفته اگر مشکل مهریه ات است آن راقسطی میدهم چیکارکنم همه چیزرادرموردش تحمل کردم اما من هم خیلی وقتا خسته میشم ازنادیده انگاشته شدن خودم خودم را نادیده نمیگیرم اماچکارکنم که همسرم وجود وحضور مرا جدی بگیرد؟ چیکارکنم که شوهرم رفتارش تغییرکند؟ چیکارکنم تادیگران کمتراجازه دخالت درزندگیم رابه خودشان بدهند البته این راخوب میدانم که اگر رفتارشوهرم تغییرکند والدینش هم کمتردخالت خواهند کرد چگونه شوهرم رامجذوب خودم کنم من درمورد این مسایئل بااوصحبت کرده ام امامیبینم هرچقدر اواز نقطه ضعف من بیشتر میداند بیشترهم سوء استفاده میکندهرچقدر بیشتر محبت میکنم این محبت را دلیل برضعف من میداند چه کنم؟ 4-4سال اززندگی مشترکمان گذشته آیا بااین اوضاع بچه دار شوم یعنی زندگی مشترک من باتوجه به حساسیتهایی که دارم درطولانی مدت دوام می آورد؟
سلام. تغییر انسانها ساده نمی باشد و نیاز به حوصله و فرصت دارد .فکر کنید و ببینید که مهمترین و در عین حال ساده ترین خواسته ای که از همسرتان دارید و انجام آن برای همسرتان آسان است و اگر از او بخواهید ، قاعدتا انجام خواهد داد ،چیست . ( مثلا (در مقابل دیگران با من این برخورد را نداشته باش) ). دقت کنید که یک خواسته ی ساده و بنیادین اگر چه ممکن است که تأثیر ابتدایی آن کم باشد ، اما می تواند به مرور مشکل را حل کند. فرصتی را با همسرتان خلوت کنید . مثلا بگویید (می توانی چند دقیقه به حرفهایم گوش کنی ؟ ) . سعی کنید که موقعیتی کاملا عاطفی بر قرار کنید ( مثلا دستهای او را در دست بگیرید و ..) . ابتدا از ایشان بپرسید که آیا از شما خواسته یا انتظاری دارند ؟ بعد از این که ایشان گفتند ، شما خواسته ی خود را به ایشان بگویید .نکته ی بسیار مهم این است که وقتی همسرتان خواسته شما را انجام داد ، هم از او تشکر کنید و هم احساس خود را از بابت انجام شدن آن کار به همسرتان منتقل کنید که ایشان هم از تأثیر کارش در گرم شدن زندگی اطلاع پیدا کند و هم به انجام آن ترغیب شود.دقت کنید که چنین جلسه ای باید هر چند وقت یک بار تشکیل گردد و شما خواسته های خود را به تدریج به ایشان بگویید .هر کس اگر بخواهد می تواند که مشکلات زندگی مشترکش را برطرف کند ؛ یک اراده جدی می خواهد ویک صبر و حوصله زیاد . در این زمینه هم مقاله زیر را بخوانید .ازدواج ، تکامل یا افول: http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=167639موفق باشید .
عنوان سوال:

من چندین مشکل باهمسرم دارم1- ایشان بسیار به والدینش وابسته است. به طوری که هرکاری رابانظر ومشورت ایشان انجام داده وعلاوه برآن حتی مسایل شخصی مرا نیز باآنها درمیان میگذارد برایش هم بارها توضیح داده ام که حریم شخصی زندگی مان اهمیت داده ومن به استقلال اواهمیت می دهد اما اونسبت به حرف های من بی توجه است وفقط میگوید که توبه خانواده من حسادت میکنی البته باید بگویم که وابستگی های ایشان شدیدا ازطرف خانواده هم تشویق می شود.نظرات خانواده اش مستقیما درزندگی دخالت داده میشه.
2- مسئله خساست ایشان است معمولا از دادن پول البته به اندازه ای که میخواهم تفره می رود ودقیقا باید برایش توضیح دهم که پول راچه کردم فقط در یک صورت خسیس نیست آنهم وقتی پای خرید کادوهای گرانقیمت برای خانواده اش به ویژه برای مادرش در میان باشد جمله همیشگی شوهرمن ندارم است البته این رابگویم که درآمدش بد نیست اماهمیشه خودش رابدتر جلوه میدهدو آبروی آدم را میبرد.
3-بعدازوابستگی واجازه دخالت وکنترل والدینش درمسائل زندگی چیزی که خیلی آزارم میدهد بی توجهی به من اهمیت ندادن به نظرات من وتصمیمگیری تومسائل مهم برمبنای خودرایی است مثال این که بعداز اینکه شوهروابسته من مشورت هاش روبا والدینش برای خرید خانه کرد جاومکان زندگی مون روپدرش تعیین کرد ووالدینش خانه را دیدند بدون اینکه من خانه راببینم وبپسندم وبامخالفت من درمورد محله که نازی آباد بود خانه خریده شدو سند هم به نام مادرش زده شد البته علت زدن سند به نام مادرش مشخص است چون مادائم درمورد دخالتهای والدینش والبته استقبال شوهر من از این کنترل گریها مشکل داریم(البته اومشکلی نداردمن باوابستگی اش مسئله دارم)بعد از همه اینا کارما به دعوامیکشد وگاهی روزی چندبار حرف طلاق بیشتر اهم ازطرف اوبه میان می آید برایم سوال است چطور نمیتوانم اندکی موثرباشم ودراونفوذکنم ؟چرا دراین مدت 4سال ازدواج نتوانستم اورا به طرف خود جذب کنم؟چرا باهربرخورد کوچکی حرف طلاق راپیش میکشد؟ البته دراوایل ازدواج این نوع دخالت ها برایم سخت تربود وخودم صحبت این چیزها را به میان می آوردم وقصد واقعی هم نداشتم اما الان اوآن هم به شکل جدی میگوید چون بارها گفته اگر مشکل مهریه ات است آن راقسطی میدهم چیکارکنم همه چیزرادرموردش تحمل کردم اما من هم خیلی وقتا خسته میشم ازنادیده انگاشته شدن خودم خودم را نادیده نمیگیرم اماچکارکنم که همسرم وجود وحضور مرا جدی بگیرد؟ چیکارکنم که شوهرم رفتارش تغییرکند؟ چیکارکنم تادیگران کمتراجازه دخالت درزندگیم رابه خودشان بدهند البته این راخوب میدانم که اگر رفتارشوهرم تغییرکند والدینش هم کمتردخالت خواهند کرد چگونه شوهرم رامجذوب خودم کنم من درمورد این مسایئل بااوصحبت کرده ام امامیبینم هرچقدر اواز نقطه ضعف من بیشتر میداند بیشترهم سوء استفاده میکندهرچقدر بیشتر محبت میکنم این محبت را دلیل برضعف من میداند چه کنم؟
4-4سال اززندگی مشترکمان گذشته آیا بااین اوضاع بچه دار شوم یعنی زندگی مشترک من باتوجه به حساسیتهایی که دارم درطولانی مدت دوام می آورد؟


پاسخ:

سلام. تغییر انسانها ساده نمی باشد و نیاز به حوصله و فرصت دارد .فکر کنید و ببینید که مهمترین و در عین حال ساده ترین خواسته ای که از همسرتان دارید و انجام آن برای همسرتان آسان است و اگر از او بخواهید ، قاعدتا انجام خواهد داد ،چیست . ( مثلا (در مقابل دیگران با من این برخورد را نداشته باش) ). دقت کنید که یک خواسته ی ساده و بنیادین اگر چه ممکن است که تأثیر ابتدایی آن کم باشد ، اما می تواند به مرور مشکل را حل کند. فرصتی را با همسرتان خلوت کنید . مثلا بگویید (می توانی چند دقیقه به حرفهایم گوش کنی ؟ ) . سعی کنید که موقعیتی کاملا عاطفی بر قرار کنید ( مثلا دستهای او را در دست بگیرید و ..) . ابتدا از ایشان بپرسید که آیا از شما خواسته یا انتظاری دارند ؟ بعد از این که ایشان گفتند ، شما خواسته ی خود را به ایشان بگویید .نکته ی بسیار مهم این است که وقتی همسرتان خواسته شما را انجام داد ، هم از او تشکر کنید و هم احساس خود را از بابت انجام شدن آن کار به همسرتان منتقل کنید که ایشان هم از تأثیر کارش در گرم شدن زندگی اطلاع پیدا کند و هم به انجام آن ترغیب شود.دقت کنید که چنین جلسه ای باید هر چند وقت یک بار تشکیل گردد و شما خواسته های خود را به تدریج به ایشان بگویید .هر کس اگر بخواهد می تواند که مشکلات زندگی مشترکش را برطرف کند ؛ یک اراده جدی می خواهد ویک صبر و حوصله زیاد . در این زمینه هم مقاله زیر را بخوانید .ازدواج ، تکامل یا افول: http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=167639موفق باشید .





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین