سلام. خوشحال شدم که انگیزه ی توسل پیدا کردید دوست گرامی ، یکی از مهمترین فایده های توسل این است که گرمی رابطه ای را انسان تجربه می کند که لذتش با هیچ یک از لذتهای دنیا قابل مقایسه نیست ؛ حتما تجربه کرده اید ؛ لحظاتی از حرم امام رضا علیه السلام که احساس نزدیکی و انس با حضرت می کنید ؛ احساس می کنید که گویا در آغوش حضرتید و آن بزرگوار ، چون پدری مهربان، درد دل ها را می شنوند و دلداری می دهند ؛ نوازش می کنند و آرامش می دهند . چه شیرین لحظاتی!لذت ابدی و آرامش دائمی در انس و رفاقت با این بزرگواران است . آنان دوستانی هستند که هیچگاه به انسان بدی نمی کنند و همیشه آغوششان برای پذیرش ما باز است . مشکل از ماست که با آنها رفاقت نمی کنیم . یکی از حکمتهای مشکلاتی هم که برای انسان پیش می آید این است که رفاقتش را با خدا و حضرات معصومین درست کند و لذتی بی انتها ببرد ؛ آنان پناه بی پناهان هستند.در گفتگوی با حضرت ، خودِ او را بخواهید و لذت انس با ایشان را . اگر مشکلتان حل شد از ایشان تشکر کنید واگر نه ، ناراحت نشوید ؛ آن بزرگوار، بهترینها را برای دوستانشان می خواهند . مراقب باشید که لذت گفتگوی با ایشان را با هیچ چیز عوض نکنید ؛ حتی با گرفتن حاجتتان . اگر به جای آنکه حواستان به شیرینی گفتگو باشد ، فقط به دنبال گرفتن حاجت باشید ، معامله را باخته اید . در معامله ی با حضرتش ، فقط خودشان را بخواهید ؛ بیشترین سود را خواهید کرد و لذت زندگی دنیا را خواهید برد . مشکلتان هم ان شاء الله حل خواهد شد . امتحان کنید .موفق باشید.
سلام آقای دکتر. ممنونم که جواب سوالم را داید.به نظر شما با توسل مشکل من حل میشود. چون همیشه به امامان ازجمله امام هشتم متوسل شده ام.40روز پشت سر هم به پابوسش رفتم اما جوابی نگرفتم. هفت 4شنبه به زیارت رفتم اما باز...جواب شما انگیزه بیشتری به من داد که همچنان به توسلاتم ادامه دهم.متشکرم والتماس دعای مخصوص
سلام. خوشحال شدم که انگیزه ی توسل پیدا کردید دوست گرامی ، یکی از مهمترین فایده های توسل این است که گرمی رابطه ای را انسان تجربه می کند که لذتش با هیچ یک از لذتهای دنیا قابل مقایسه نیست ؛ حتما تجربه کرده اید ؛ لحظاتی از حرم امام رضا علیه السلام که احساس نزدیکی و انس با حضرت می کنید ؛ احساس می کنید که گویا در آغوش حضرتید و آن بزرگوار ، چون پدری مهربان، درد دل ها را می شنوند و دلداری می دهند ؛ نوازش می کنند و آرامش می دهند . چه شیرین لحظاتی!لذت ابدی و آرامش دائمی در انس و رفاقت با این بزرگواران است . آنان دوستانی هستند که هیچگاه به انسان بدی نمی کنند و همیشه آغوششان برای پذیرش ما باز است . مشکل از ماست که با آنها رفاقت نمی کنیم . یکی از حکمتهای مشکلاتی هم که برای انسان پیش می آید این است که رفاقتش را با خدا و حضرات معصومین درست کند و لذتی بی انتها ببرد ؛ آنان پناه بی پناهان هستند.در گفتگوی با حضرت ، خودِ او را بخواهید و لذت انس با ایشان را . اگر مشکلتان حل شد از ایشان تشکر کنید واگر نه ، ناراحت نشوید ؛ آن بزرگوار، بهترینها را برای دوستانشان می خواهند . مراقب باشید که لذت گفتگوی با ایشان را با هیچ چیز عوض نکنید ؛ حتی با گرفتن حاجتتان . اگر به جای آنکه حواستان به شیرینی گفتگو باشد ، فقط به دنبال گرفتن حاجت باشید ، معامله را باخته اید . در معامله ی با حضرتش ، فقط خودشان را بخواهید ؛ بیشترین سود را خواهید کرد و لذت زندگی دنیا را خواهید برد . مشکلتان هم ان شاء الله حل خواهد شد . امتحان کنید .موفق باشید.
- [سایر] سلام حاج آقا [دیشب] به خاطر بحثی که در مورد سال روز 8 شوال کردید ازتون یک دنیا ممنونم...انقدر که نمیتونم بیان کنم. فردا که حرم آقا امام رضا رفتم از طرفتون نماز میخونم و براتون دعا میکنم. ازتون یک سئوال داشتم میخواستم بدونم علاوه بر زیارت های مخصوص کربلا/سامرا/نجف که در مفاتیح اومده زیارت مخصوص خاص دیگه ای هست که در این 3 مکان مقدس انجام بدیم؟
- [سایر] دوست شفیق حجت الاسلام آقای مرادی با سلام قبل از هر چیز به دلیل فرصت دعاوتوجه جمعی از هم وطنان به موضوع صالح که توسط شما ایجادوباحسن استقبال کاربران مواجه شد تشکر می کنیم الحمدلله از آن روزی که شما صالح را دیدید بهتر است مدتی است که حرکاتش بهتر شده البته هنوز خوابیده. هفته ای دو یا سه روز با کمی سختی به مدرسه می بریمش (کلاس اول ) که باوجود حضور کم، نسبت به سایر هم کلاسان ،جزءشاگردان ممتازکلاس خودش می باشد وهمین موضوع و همچنین صبر وبردباری صالح برای ما دلگرم کننده است وما را در این مسیر واقعا دشوار یاری میکند ؛ بعضی وقتها واقعا در برابر روحیه بالای صالح کم می آوریم با وجود این همه بیماری که دارد با اعتماد به نفس کامل میگوید مامان من که چیزیم نیست. هر موقع حرف دعا میشود این دو دعا را می کند فرج امام زمان ورفتن به زیارت امام رضا(چون کم کم ؛ سه سال شدکه به مشهد نرفته ) ومی گوید نمی دانم چرا امام رضا ما را دعوت نمی کنند.به هر حال صالح هنوز روی تخت است وهنوز محتاج دعای دوستان .از شما وکاربران محترمتون میخواهیم که برای[شفای کامل صالح و برای] صبرما واینکه تو این آزمایش الهی پیروز بشیم دعا بفرمایند چون... یک بار دیگر ازشما وهمه کار براتون ممنونیم
- [سایر] چند روایت محدود (چهار یا پنچ) روایت به این مضمون وجود دارد که: حضرت امام حسن و امام حسین (ع) بر سینه پیامبر (ص) بازی می کردند یا در برخی از روایات وارد شده است که در هنگام کودکی بر سینه پیامبر (ص) بول (ادرار) می کردند، یا درباره امام صادق (ع) چنین وارد شده است که زمان کودکی بعضی از پرندگان مانند پرستو را در صحن مسجد الحرام اذیت می کردند، به طوری که امام سجاد یا امام باقر (ع) ایشان را از این کار نهی می کردند. این دسته از روایات که دلالت بر افعال بچه گانه از طرف امامان معصوم (ع) در زمان طفولیت آنان دارد چگونه است؟ با این که در برخی دیگر از روایات مانند روایت امام رضا (ع) یا در برخی از آیات قرآن که از انبیا و زندگی آنان صحبت به میان آمده است؛ مانند حضرت عیسی، حضرت یحیی، حضرت یوسف و حضرت سلیمان آیاتی وارد شده است که چنین مطالبی در آن نیست. آیا رویاتی نداریم که در آن در ضمن شمردن علامات امام معصوم (ع) می فرماید: طهارت ولادت (حلال زاده بودن)، داشتن آثار فضل و کمال از کودکی، و اهل لهو و لعب نبودن. یا امیر المؤمنین (ع) در بیان این خصوصیات می فرمایند: ( امامی که شایسته مقام امامت است دارای علاماتی است؛ از آن جمله این که از تمام گناهان کوچک و بزرگ معصوم باشد، لغزشی در فتوا نداشته باشد و جواب خطا ندهد و در نهایت سهو و نسیان نداشته و لهو و بازی در امور دنیا ندارد. همان طور که می دانیم بدرستی که برخی از امامان ما در کودکی به امامت رسیدند؛ از جمله امام جواد (ع) و حضرت حجت (عج) و ما هم در زیارت جامعه کبیره آنان را مورد خطاب قرار می دهیم که "او شما را بعلم خود برگزیده، و برای خزانه داری مخازن غیب خود پسندیده، و برای پاسداری سرّ خود انتخاب کرده، و بقدرت خود اختیار فرموده، و به هدایت خود عزیز ساخته، و به برهان خود اختصاص داده، و برای مشعل داری نور خود برگماشته، و به روح خود تأیید فرموده، و بخلافت شما در زمین خودش، رضایت داده، و شما را حجّت های خود بر خلق خویش و یاران دین و حافظان سرّ و خازنان علم، و ودیعت گاه حکمت، و مترجمان وحی، و ارکان توحید، و شاهدان بر خلق، و نشانههای راهنما برای بندگان، و نورافکنها در شهرها، و راهنمایان به صراط خود قرار داده است. او شما را از لغزش ها مصون داشته، و از دستبرد فتنهها ایمنی بخشیده، و از پلیدی ها پاک ساخته، و ناپاکی را از ساحت قدستان دور گردانده، و شما را بینهایت پاکیزه داشته، و از این رو، شما جلالش را عظیم داشتید، و شأنش را بزرگ ساختید، و کرمش را تمجید کردید، و ذکرش را دوام بخشیدید، و پیمانش را مؤکّد نمودید، و ..). امیدوارم به طور مفصل پاسخ دهید، چرا که این شبهه در میان شیعیان پخش شده و برخی که خودشان را به شیعه منسوب می کنند و مقام ائمه را در سطح یک مفتی یا مبلغ می دانند با تفسیر این روایات در صدد تقلیل مقام و شأن ائمه و امامان معصوم (ع) هستند. مجددا از شما می خواهم با دادن پاسخ دقیق و عمیق به این شبهه، آن را از اذهان شیعیان پاک کنید. با تشکر
- [سایر] سلام .نمی دونم چی بگم قبل از این که ارسال پیام را باز نمایم خیلی حرف ها برای گفتن داشتم اما وقتی تومار موارد ممنوعه شما را ملاحظه کردم شاید بیشتر برای خودم متأسف شدم برای این که هنوز هم ذره ای خوش بینی در من باقی مانده بود مثل این که همین ذره را هم باید به صفر برسانم . اصلا\" از گفتن حرفهایی که می خواستم بزنم پشیمان شدم . ما زیاران چشم یاری داشتیم!!!شنیدم ائمه خیلی راحت با مردم زمان خودشان ارتباط برقرارمی کردند .شنیدم امام رضا(ع) حتی به بالین مسیحی برای عیادت هم رفتند. اما واقعا\" برای خودم و امثال خودم متأسفم که در اخر الزمان حتی از برقراری تلفن و تماس حضوری هم با کسانی که راه ائمه را می خواهند ادامه دهند ،معذوریم . آقای؟ وقت ندارند آقای؟ سمت جدید گرفتند نمی توانند وقتشان را به مردم عادی بدهند . آقای؟ سفر خارج رفتند برای ارشاد و تبلیغ !! شاید بگویید این همه مشاور دیگه این همه روحانی دیگه!آقای شهاب از بین چند نفری که حرفهاشون روی من اثر می گذارد و قبولشون دارم شما آخرین نفری بودید که با تومار ملاقات و حرف و تلفن ممنوعتان و که این جوابتان را نمی دهم آب پاکی را روی دستم ریختید . به نظر من اگر شما فقط در روز یک ساعت از وقتتان را به پاسخگویی به سئوالات و برقراری ارتباط خصوصا\" با قشر جوانی که به خاطر عدم همین ارتباطات مفید سردرگم شدند اختصاص دهید فکر می کنم ازهزار سال عبادت هم ارزشش بیشتره . آقای شهاب الان همه فقط شعار می دهند که چرا جوانان این طوری شدند چرا حتی اون عده هم که اعتقاد داردند دچار تضاد شدند ؟ ولی هیچ کس حاضرنیست قدمی در این راه بردارد .صحبت های شما صبح درتلویزیون وقتی همه گرفتار کار و در آوردن یک لقمه نون هستند زمان مناسبی نیست . وقت شمارا بیش از این نمی گیرم .ملاقات ما پل صراط اماخدارا شکر اون جا جوابی دارم برای این که به خداوند متعال بدهم !!! موفق و سلامت باشید.
- [سایر] مدت ها برایم عجیب و مسخره بود که چرا کسی به خاطر این که فکر می کرد عدد 13 نحس است، پلاک خانه خود را 1 + 12 می گذاشت؟ یا این که روز 13 فروردین از خانه اش بیرون می رفت. آن موقع پیش خودم می گفتم همین که سیزدهمین روز رجب، روز میلاد امیرالمومنین (ع) است باید دلیل خوبی باشد تا این عدد را نحس ندانیم. اما حالا حدود 9 ماه است که به خاطر اتفاق وحشتناکی که برایم در سیزدهمین روز یک ماه افتاده بود نسبت به این عدد حساس شده ام. کلا در هر کاربردی! وقتی پشت چراغ قرمز ایستاده ام و تایمر آن به عدد 13 می رسد، وقتی به سیزدهمین روز از هر ماه می رسم، وقتی به سیزدهمین ساعت از هر روز می رسم، همین طور در مورد 13 دقیقه یا 13 ثانیه و ... . وقتی کالایی را 1300 تومان یا 13000 تومان یا ... می خرم، وقتی با کسی 13 دقیقه حرف می زنم و ... . آقای مرادی عزیز، این افکار حقیقتا آرامش را از من گرفته است. چه کنم که این مشکل حل شود؟ ممنونم. (ضمنا من صداقت در گفتار را رعایت کردم و مشخصاتم را درست نوشتم. شما قبلا جواب یک سوال من را داده بودید، اگر این را هم لطف کنید ممنون می شوم. حقیقتا بدجوری مشغولش شدم.)
- [سایر] این دفعه ششم هست که این پیام رو براتون میفرستم و نهضت همچنان ادامه دارد. سلام آقای مرادی من میلاد هستم 23 سال دارم... خیلی دوستتون دارم. مخصوصا\" از وقتی که اومدین زاهدان و توی اون جلسه شما رو دیدم.خیلی احساس خوبی نسبت بهتون دارم و از معدود آخوندهایی هستین که به دل آدم میشینه .هر وقت هم که شما رو توی تلویزیون می بینم، یاد اون شب جلسه و صحبت های شیرین اون شب میوفتم و واقعا\" شاد می شم و احساس سرور می کنم. خیلی دوست دارم یک بار دیگه هم منت بر سر ما بزارید و به زاهدان تشریف بیارید. مطمئن هستم که شما همیشه خدا رو به خاطر اینکه اینقدر در دل مردم جای دارید شکرگزار هستید و به نظر من این نعمتی هست که هرکس لیاقت داشتنش رو نداره. آقای مرادی (شب عید غدیر،شبکه یک)داشتین از شادی و عید و اینجور چیزها صحبت می کردید.و اما مشکل من.... من فردی هستم که با دوستان و خانواده ام رابطه ی خوبی دارم و همیشه خنده و شوخی همراهم هست ولی توی خودم خیلی احساس تنهایی می کنم.دوستام همه پسر هستند و دوست دختر هم ندارم، از این بابت که از روابط سطحی و زودگذر بین دختر و پسرها اصلا\" خوشم نمیاد و دوستان اطرافم هم مثل خودم هستند. واقعا\" نمیدونم چرا توی دل خودم احساس تنهایی می کنم،بعضی وقتها فکر میکنم شاید با ازدواج کردن مشکلم حل بشه ولی من الان دانشجو هستم و اصلا\" شرایط ازدواج رو ندارم،و می دونم یکی از انگیزه های غلط ازدواج فرار از تنهایی است ، نمیدونم چکار کنم؟ در ضمن رابطه ام با خدای خودم هم خیلی خوبه
- [سایر] جناب آقای مرادی سلام علیکم با عرض خسته نباشید، تشکر و داشتن ایام سراسر خوش(خَش) و عذر خواهی. حضورتان را در شهر یزد گرامی داشته و منتظر دیدار هرچه سریعتر شما در آینده نزدیک در شهر دارالعباده می باشیم. ...خصوصی... لطفاً جوابش را بدهید اگر نه حداقل بنویسید که نامه جوابی ندارد... در این مدت حضورتان در یزد فکر میکنم بسیاری با اخلاق و رفتارتان آشنا شدم اما اصلاً فکر نمی کردم که اینججور شخصیت، اخلاق و طرز تفکر منحصر به فردی داشته... تمایل بسیاری داشتم از نزدیک در خدمت شما باشم ولی خب به دلیل برخی مسائل قادر نشدم به جز در مجالسی که بار عام داده بودید خدمتتان مشرف شوم... خواهشمندم برای مردم یزد برنامه متناوب و مرتبی در نظر بگیرید. حاجی التماس دعا دارم. به خدا خیلی محتاج دعاهستم. برام دعا کن. خیلی مشکل دارم می خواستم بیام خدمتتون ولی به خدا روم نشد.آخه هر چی بخوام بهتون بگم تف سر بالاست. فقط می تونم بگم و ازتون میخوام اگه قابل میدونی پیش خدا برام دعا کن. سید علی م م
- [سایر] سلام وقتتون بخیر.ببخشد که من بقیه پیامها را نخوانده برایتان پیغامی میگذارم که شاید تکراری باشد ولی واقعاَ از سر ناچاری می باشد.من دختری 29 ساله هستم که حدود 12 سال است که به آقایی آشنا شدم و...بعد از 4 سال ایشون به خواستگاری بنده امد و خانواده من تنها از یک نفر که از دوستان برادرم بودند تحقیق کرده و در تحقیق گفته شد که ایشون آدم مشروب خور وزن...هستند که خودشان به شدت انکار کردند.و خانواده من که بسیار خانواده مقیدی هستیم با این ازدواج مخالفت کردن.بعد از مدتی من با حس زنانه خودم و دلشوره ای که از ان صحبتها داشتم متوجه شدم که ایشون با یک دختر خانمی دوست هستند آن زمان 7 سال از اشنایی ما گذشته بود که عین آن 7سال ایشون با اون دختر خانم هم دوست بودند و...ولی دل من عقلمو کنار گذاشت و باز هم به این رابطه ادامه دادم البته او با آن دختر قطع رابطه کرد.بعد از 2 یا 3 سال باز هم همان اتفاق افتاد و من از آن موقع تا به حال مثل ادمهای مریض هستم همیشه حتی کارم به بیمارستان هم رسید.معذرت میخواهم که بی پروا صحبت میکنم ولی مجبورم من نه دوستی دارم که بتوانم مشورت کنم نه خانوادهام اینگونه هستند.او به من خیلی ابراز علاقه میکند و گاهی اوقات از جون و دل برای من میزندحتی من زیارت امام رضا(ع) هم میرم هرطور شده می آید خلاصه اینکه محبت واقعی به من دارد و از رفتار گذشته اش پشیمان است.الان نه من میتوانم ازدواج کنم نه او (راستی او 32 سال دارد)و نه خانواده من بعد از چندین بار خواستگاری آنها راضی به این ازدواج نیستند.شما مرا راهنمایی کنید که ما دو نفر چه کنیم یک راهنمایی کارساز از جدایی نگویید که مشکل است.البته من چون به مسایل دینی مقیدم چند سال است که صیغه محرمیت خوانده ایم.ببخشد که طولانی شد مجبور بودم خواهش می کنم کمکمان کنید.ممنون
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )
- [سایر] به نام خدا سلام حاج آقا. 1=نمی دونم از کجا بگم ولی یک بیوگرافی مختصری از خودم میدم 2-دختری بیست وسه ساله ام.دانشجوی فوق رشته بیوتکنولوژی کشاورزی 3-دریک خانواده فرهنگی وبه اعتقاد خودمون مذهبی به دنیا آمدم 3-من از دوران دبیرستان نمی دونم یک چیزی در درونم بود ولی از حدودسه سال پیش یک تلنگر بیدارم کرد. 4-قبل از این سه سال برای قرآن،ائمه وامامان ارزش بیشماری قائل می شدم ولی انجام اعمال مذهبی وصرفا گریه برای امام حسین وبه فکر امام حسین بودن مخصوص محرم بود.برای مثال عرض کردم. 5-از سال آخر دانشگاه و حرف با بعضی از دوستای جدید وازهمه مهمتر خواست خدا تلنگر به من زده شد 6-خیلی چیزا به لطف خدا درمن تغییرکرد.سعی درتغییرافکاری داشتم که یک عمر در ذهن من خوانده می شد ومن به ظاهر فکر میکردم بی تفاوتم ولی قاعدتا در من تاثیر میگذاشت 7-بگم که خدایی نکرده قصد بدگویی از خانواده ام را ندارم که من اساسا مدیون پدرومادرم هستم،اگر بگویم که مثلا برایم هیچ کاری نکردند که دروغ محض است،چرا که باعث خیلی از شکل گیری های مثبت در من شدند،همینقدر که باعث به وجودآمدن من هستند،مدیون آنها هستم. 8-امااما،خوب دید من،نظرمن،دیدگاه من راجب مذهب،سیاست،با آنها فرق کرده،من فهمیدم که نماز وروزه صرف مسلمانی که مدنظراولیا وپیغمبرست،نخواهدبود.متوجه شدم که امام حسین فقط برای محرم نیست،امام علی مخصوص شبهای قدر. 9-فهمیدم اسلام برنامه زندگی است،همه چی من باید منطبق با اسلام باشد.ولی سر این مسائل با خانواده مشکل دارم،شکرخدا دراین مسائل مشکلاتم کمتر شده. 10-مثلا می گویند که همه چی سر وقت خودش،موسیقی به وقتش،امام حسین به وقتش!!!!!!! 11-این مسائل یک شبه برای من حادث نشد،طی این سه سال هربار تغییراتی. 12-حتی من رشته لیسانسم که خودم انتخاب نکرده بودم ومتاسفانه با علاقه نبود که در رشته کشاورزی مشغول به تحصیل بوده ام ،خواستم رشته ام را در فوق عوض کنم که با مخالفت شدید پدر مواجه شدم. 13-درنتیجه با مشورت با بعضی اساتید که مورد اعتماد بنده بودند،فرمودن دعای خیر پدرومادر بیش از اینها می ارزد که به لطف بینهایت خدا که همیشه شامل این بنده سروپاتقصیرشده ودعای آنها در دانشگاه رشته خودم همان کشاورزی قبول شدم. 14-اما درکنارآن کتابهایی که دوست دارم را مطالعه میکنم؛حتی در دانشگاه مجازی امام خمینی به طور مجازی رشته معارف را انتخاب و درحال تحصیلم البته خانواده ازآن خبرندارند!!لزومی نداردخبردارشوند. 15-اما درقبال سیاست،متاسفانه پدرم بدی های زیادی به قول خودشان از بقیه دیدن،پدرم به شدت امام خمینی را دوست داشتند ولی الن به علت اینکه میبیند یک عده ازاین موقعیتها به راحتی ها استفاده می کنند واسلام در برخی موارد ازحالت انقلابی به تشریفاتی تبدیل شده،ازهمه چی زده شدند. 16-به همه اعتماد ندارند وسرشان درلاک خوشان است اما این بی اعتمادی تا حدود خیلی کمی به من هم منتقل شده در واقع من خیلی چیزها ازسیاست ورهبری وولایت فقیه نمی دانستم،اما شکر،شکر که مسئله با کلی درگیری ذهنی که داشتم برایم حل شده. همین طور از انقلاب.راستی من همیشه خودم رو مدیون شهدا می دونستم ومی دونم.دلم براشون می تپه. 17-خودم با سخنرانی هایی از استادرحیم پورازغدی،مطاله کتب استاد مطهری به خیلی چیزا رسیدم.ولی هنوز نتونستم به همه چی اعتمادکنم وراحت سراغ هرکتابی برم که نکنه دروغ باشه وسرهم کردن مسائل باشه،یه جور میخوام که انگار به خانواده امم ثابت کنم چیزی که میخونم عالیه. 18-دیشب که توبرنامه بی نظیر پارک ملت،حرف از کتاب زدین به نظرم رسید این مشکل که چه عرض کنم را به شما بگم تا شما منوراهنمایی کنید که چه کنم؟؟ 19-اینکه چه کتابهایی بخونم به کی اعتمادکنم؟؟درضمن استاد من عاشق کتاب خوندنم،قبلا از دکتر شریعتی هم کتاب خوندم.ادبیات ایشونو خیلی دوست دارم نه دیدگاهشونو گرچه بعضی از دیدگاهشون درست بود 20-ودرضمن با فرمایش آقای شهیدی فر هم کاملا درمورد شریعتی با ایشون موافقم. 21-درآخرشرمنده طولانی شد.هم ازشما متشکرم.وتشکر من رابه آقی شهیدی فر هم منتقل کنید بابت برنامه فوق العاده شون،تواین بی برنامه گی تلویزیون،برنامه عالیه.وحال من را خیلی خوب می کند.چرا که ایشان هم دغدغه اصلیشان مذهب واخلاق است.