ما سال 85ازدواج کرده ایم هر دو دارای مدرک فوق لیسانس مهندسی و شاغل می باشیم و هر دو از خانواده های متوسطی بوده و از نظر قومیت، سطح طبقاتی ،فرهگی و مذهبی کاملاً مشابه می باشیم همسرم 3 سال بزرگتر از من است . از طریق یک سایت اجتماعی با هم آشنا شدیم،بعد از 3 ماه ارتباط کاملاً معمولی اینترنتی، با هم ملاقات کردیم و بعد از چند بار ملاقات که حدود 3 ماه به طول انجامید ،خواستگاری و بعد از یکسال عقد ،زندگی مشترکمان را شروع کردیم. در ابتدای ازدواجمان ،همسرم از نظر مالی هیچ سرمایه ای نداشت و کل مخارج اولیه را من دادم ، و خانواده ها از این موضوع مطلع نبودند،زندگی مشترکمان را با قناعت کامل ولی سرشار از عشق شروع کردیم خلاصه به شکل خیلی عجیبی حتی بدون داشتن وسایل اولیه زندگی مثلاً تلویزیون، لباسشویی ،فرش و ... ،زندگیمان را شروع کردیم ناگفته نماند که درآمدمان در طول یکسال دوران عقد را خرج خرید یک آپارتمان کوچک کرده بودیم،(آغاز زندگی مشترک) در طول این چند سال با تلاش هردویمان توانستیم رفاه قابل قبولی برای خود فراهم کنیم و هیچ مشکل مالی ای نداریم. 3 سال اول زندگی بسیار شیرینی داشتیم ولی از 2 سال پیش احساس می کنم که عشق در زندگیمان کمرنگ شده است. چند سال اول ازدواجمان همیشه موبایلش را چک می کردم و بهش گیر می دادم ولی الان بیش از 6 ماه است که اصلاً موبالیلش را چک نکرده ام حال مشکل من با همسرم اینست که 2 سال پیش از طرف محل کارش رفته بود چین و بعد از برگشتن از چین به طور اتفاقی ایمیلش را با یک دختر چینی دیدم ،به بهانه یاد گرفتن زبان چینی با او وارد صحبت شده بود و چند تا جمله دوستانه برای او نوشته بود که من بسیار ناراحت شدم، موضوع را بهش گفتم و او هم کلی معذرت خواهی کرد ولی بی اعتمادی در من ریشه کرد، پارسال رفت روسیه(ماموریت کاری) که باز هم متوجه شدم که با یک خانم روسی که در آن شرکت روسی بود با کلمات محبت آمیز اس ام اس داده است و باز هم به او گفتم و باز معذرت خواهی کرد تا اینکه چند روز پیش خودش گفت چند ماهی است با یک خانم مجردی که قبلاً همکارش بوده و مشکل پیدا کردن کار داشته است وارد صحبت شده و چند جا آن خانم را برای پیدا کردن کار معرفی کرده است و در طول این چند ماه با آن خانم همصحبت شده و گاهی اوقات هم کلمات محبت آمیز رد و بدل شده و الان آن خانم همسر من را از خود رانده و همسر من هم دچار عذاب وجدان شده و موضوع را به من گفت. خودش می گوید به قصد کمک به آن خانم بود و قصد بدی نداشته و...(ارتباطاش صرفاً ایمیل و تلفنی بوده) خلاصه دنیا روی سرم خراب شده ،دیگر اصلاً انگیزه زندگی کردن باهاش رو ندارم،خواهش کرد که ببخشمش و بهش فرصت جبران بدم . چه جوری می تونم دوباره بهش اعتماد کنم؟ ولی نمی دانم الان چیکار کنم؟
سلام .دوست گرامی ، چرا به این راحتی زندگی خودتان را خراب می کنید! آیا به عواقبش فکر کردید ؟ آیا فکر کردید که اگر این سردی شما خدای نکرده منجر به این بشود که ایشان به سراغ دیگری بروند و نهایتا منجر به جدایی شما از ایشان شود چقدر پشیمان می گردید ؟ به گفته ی خود شما ، ایشان ارتباط عمیقی با دیگری بر قرار نکرده است و فقط چند مرتبه پایش لغزیده است . آیا خود ما نشده است که در زندگی بارها پایمان در زمینه های مختلف بلغزد ؟ آیا خداوند متعال ما را از خودش رانده است ؟ حتی اگر – خدای نکرده – ایشان رابطه ی عمیق تری هم با دیگری برقرار می کرد ، شما باید دو مرتبه دلش را به چنگ می آوردید . البته نمی خواهم اشتباه او را توجیه کنم ، بلکه اهمیت قوام پیدا کردن زندگی را می خواهم خدمتتان گوشزد کنم که مبادا با احساساتتان ، زندگی را از هم بپاشید و بعد هم یک عمر حسرتش را بخورید . نکته ی آخر : آن چه که شما را به هم ریخته است ، (سوء ظن) می باشد که بسیار برای شما و آرامش شما مضر خواهد بود . سعی کنید که به هر نحو ممکن این حالت را از خودتان بیرون کنید( از توسل هم در این زمینه غافل نشوید) . خصوصا مراقب باشید که با تجسس کردن در کار شوهرتان این حالت را شدت ندهید و گرنه اولین کسی که لطمه می بیند خود شما هستید. سعی کنید که با محبت به شوهرتان ، اجازه ندهید که دلش به سمت کسی دیگری مایل گردد . بگونه ای رفتار کنید که بدون آنکه شما بگویید ، ایشان از کارهای اشتباهشان ، احساس عذاب وجدان بکنند . موفق باشید
عنوان سوال:

ما سال 85ازدواج کرده ایم
هر دو دارای مدرک فوق لیسانس مهندسی و شاغل می باشیم و هر دو از خانواده های متوسطی بوده و از نظر قومیت، سطح طبقاتی ،فرهگی و مذهبی کاملاً مشابه می باشیم
همسرم 3 سال بزرگتر از من است . از طریق یک سایت اجتماعی با هم آشنا شدیم،بعد از 3 ماه ارتباط کاملاً معمولی اینترنتی، با هم ملاقات کردیم و بعد از چند بار ملاقات که حدود 3 ماه به طول انجامید ،خواستگاری و بعد از یکسال عقد ،زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
در ابتدای ازدواجمان ،همسرم از نظر مالی هیچ سرمایه ای نداشت و کل مخارج اولیه را من دادم ، و خانواده ها از این موضوع مطلع نبودند،زندگی مشترکمان را با قناعت کامل ولی سرشار از عشق شروع کردیم خلاصه به شکل خیلی عجیبی حتی بدون داشتن وسایل اولیه زندگی مثلاً تلویزیون، لباسشویی ،فرش و ... ،زندگیمان را شروع کردیم
ناگفته نماند که درآمدمان در طول یکسال دوران عقد را خرج خرید یک آپارتمان کوچک کرده بودیم،(آغاز زندگی مشترک)
در طول این چند سال با تلاش هردویمان توانستیم رفاه قابل قبولی برای خود فراهم کنیم و هیچ مشکل مالی ای نداریم.
3 سال اول زندگی بسیار شیرینی داشتیم ولی از 2 سال پیش احساس می کنم که عشق در زندگیمان کمرنگ شده است.
چند سال اول ازدواجمان همیشه موبایلش را چک می کردم و بهش گیر می دادم ولی الان بیش از 6 ماه است که اصلاً موبالیلش را چک نکرده ام
حال مشکل من با همسرم اینست که 2 سال پیش از طرف محل کارش رفته بود چین و بعد از برگشتن از چین به طور اتفاقی ایمیلش را با یک دختر چینی دیدم ،به بهانه یاد گرفتن زبان چینی با او وارد صحبت شده بود و چند تا جمله دوستانه برای او نوشته بود که من بسیار ناراحت شدم، موضوع را بهش گفتم و او هم کلی معذرت خواهی کرد ولی بی اعتمادی در من ریشه کرد، پارسال رفت روسیه(ماموریت کاری) که باز هم متوجه شدم که با یک خانم روسی که در آن شرکت روسی بود با کلمات محبت آمیز اس ام اس داده است و باز هم به او گفتم و باز معذرت خواهی کرد تا اینکه چند روز پیش خودش گفت چند ماهی است با یک خانم مجردی که قبلاً همکارش بوده و مشکل پیدا کردن کار داشته است وارد صحبت شده و چند جا آن خانم را برای پیدا کردن کار معرفی کرده است و در طول این چند ماه با آن خانم همصحبت شده و گاهی اوقات هم کلمات محبت آمیز رد و بدل شده و الان آن خانم همسر من را از خود رانده و همسر من هم دچار عذاب وجدان شده و موضوع را به من گفت.
خودش می گوید به قصد کمک به آن خانم بود و قصد بدی نداشته و...(ارتباطاش صرفاً ایمیل و تلفنی بوده)
خلاصه دنیا روی سرم خراب شده ،دیگر اصلاً انگیزه زندگی کردن باهاش رو ندارم،خواهش کرد که ببخشمش و بهش فرصت جبران بدم .
چه جوری می تونم دوباره بهش اعتماد کنم؟
ولی نمی دانم الان چیکار کنم؟


پاسخ:

سلام .دوست گرامی ، چرا به این راحتی زندگی خودتان را خراب می کنید! آیا به عواقبش فکر کردید ؟ آیا فکر کردید که اگر این سردی شما خدای نکرده منجر به این بشود که ایشان به سراغ دیگری بروند و نهایتا منجر به جدایی شما از ایشان شود چقدر پشیمان می گردید ؟ به گفته ی خود شما ، ایشان ارتباط عمیقی با دیگری بر قرار نکرده است و فقط چند مرتبه پایش لغزیده است . آیا خود ما نشده است که در زندگی بارها پایمان در زمینه های مختلف بلغزد ؟ آیا خداوند متعال ما را از خودش رانده است ؟ حتی اگر – خدای نکرده – ایشان رابطه ی عمیق تری هم با دیگری برقرار می کرد ، شما باید دو مرتبه دلش را به چنگ می آوردید . البته نمی خواهم اشتباه او را توجیه کنم ، بلکه اهمیت قوام پیدا کردن زندگی را می خواهم خدمتتان گوشزد کنم که مبادا با احساساتتان ، زندگی را از هم بپاشید و بعد هم یک عمر حسرتش را بخورید . نکته ی آخر : آن چه که شما را به هم ریخته است ، (سوء ظن) می باشد که بسیار برای شما و آرامش شما مضر خواهد بود . سعی کنید که به هر نحو ممکن این حالت را از خودتان بیرون کنید( از توسل هم در این زمینه غافل نشوید) . خصوصا مراقب باشید که با تجسس کردن در کار شوهرتان این حالت را شدت ندهید و گرنه اولین کسی که لطمه می بیند خود شما هستید. سعی کنید که با محبت به شوهرتان ، اجازه ندهید که دلش به سمت کسی دیگری مایل گردد . بگونه ای رفتار کنید که بدون آنکه شما بگویید ، ایشان از کارهای اشتباهشان ، احساس عذاب وجدان بکنند . موفق باشید





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین