به نام خدا سلام و خسته نباشید دختری مجرد و دانشجوی کاردانی معماری غیرانتفاعی قزوین ساکن ناحیه غرب شهر تهران هستم در خانواده ای متوسط زندگی میکنم دو برادر و یک خواهر دارم پدرم راننده بازنشسته اداره برق و مادرم خانه دار است برادر بزرگم بعد از طلاقی که در سال گذشته داشته دوباره ازدواج کرده ، خواهرم سال گذشته در بحبوحه طلاق برادرم از دخترخاله ام با یکی از فامیل هی دور ازدواج کرد و به ژاپن رفت برادر دیگرم هم معتاد به شیشه و در خانه است بعد از تصادف برادر کوچکم که 3 سال از من بزرگتر است ( من فرزند آخرم) دچار اوضاع بد مالی شدیم البته همیشه عالی نبودیم اما به این حالت هم نبودیم مادرم سیگار میکشد پدرم سعی میکنه به جای حل مشکلات صورت مساله را پاک کند با پیکانی که دارد کمابیش مسافرکشی می کند هزینه ترم اول دانشگاهم را خواهرم پرداخت کرد و ترم های بعدی را هم با قرض پرداخت کردیم مدت کوتاهیست که با کامپیوتر کارهای تایپ و نقشه کشی انجام میدهم اما اوضاع روحی ام اصلا مناسب نیست برای دور شدن از این محیط هم اجازه ندارم چون برادر کوچکترم بدبین است اجازه نمیدهد بیرون بروم پدر و مادرم هم که وقتی باهاشون جایی میرم مدام بحث می کنند مادرم هم که پا درد دارد خودش نمی تواند منو بیرون ببرد واقعا خسته ام نمی دونم واقعا نمی دونم چیکار کنم خصوصا این که فشار روحی باعث فشار به قسمت هایی از بدنم میشه طوری که احساس می کنم افکارم وزن دارن و بدنم رو فشار میدن خواهش می کنم راهنماییم بفرمایید
سلام. از شنیدن وضعیت شما متأثر شدم . لطفا برای راهنمایی کامل تر به قسمت مربوطه مراجعه کنید اما من کتابی را به شما معرفی می کنم ؛ آن را با حوصله بخوانید و به آن عمل کنید ؛ عمل به آن ، شیرینی را به زندگی شما بر خواهد گرداند .بهشت سعادت در سراچه دل. مؤلف: حسین درگاهی. انتشارات نیستانموفق باشید
عنوان سوال:

به نام خدا
سلام و خسته نباشید
دختری مجرد و دانشجوی کاردانی معماری غیرانتفاعی قزوین ساکن ناحیه غرب شهر تهران هستم در خانواده ای متوسط زندگی میکنم دو برادر و یک خواهر دارم پدرم راننده بازنشسته اداره برق و مادرم خانه دار است برادر بزرگم بعد از طلاقی که در سال گذشته داشته دوباره ازدواج کرده ، خواهرم سال گذشته در بحبوحه طلاق برادرم از دخترخاله ام با یکی از فامیل هی دور ازدواج کرد و به ژاپن رفت برادر دیگرم هم معتاد به شیشه و در خانه است بعد از تصادف برادر کوچکم که 3 سال از من بزرگتر است ( من فرزند آخرم) دچار اوضاع بد مالی شدیم البته همیشه عالی نبودیم اما به این حالت هم نبودیم
مادرم سیگار میکشد پدرم سعی میکنه به جای حل مشکلات صورت مساله را پاک کند
با پیکانی که دارد کمابیش مسافرکشی می کند
هزینه ترم اول دانشگاهم را خواهرم پرداخت کرد و ترم های بعدی را هم با قرض پرداخت کردیم
مدت کوتاهیست که با کامپیوتر کارهای تایپ و نقشه کشی انجام میدهم
اما اوضاع روحی ام اصلا مناسب نیست
برای دور شدن از این محیط هم اجازه ندارم چون برادر کوچکترم بدبین است اجازه نمیدهد بیرون بروم پدر و مادرم هم که وقتی باهاشون جایی میرم مدام بحث می کنند مادرم هم که پا درد دارد خودش نمی تواند منو بیرون ببرد
واقعا خسته ام
نمی دونم واقعا نمی دونم چیکار کنم
خصوصا این که فشار روحی باعث فشار به قسمت هایی از بدنم میشه طوری که احساس می کنم افکارم وزن دارن و بدنم رو فشار میدن

خواهش می کنم راهنماییم بفرمایید


پاسخ:

سلام. از شنیدن وضعیت شما متأثر شدم . لطفا برای راهنمایی کامل تر به قسمت مربوطه مراجعه کنید اما من کتابی را به شما معرفی می کنم ؛ آن را با حوصله بخوانید و به آن عمل کنید ؛ عمل به آن ، شیرینی را به زندگی شما بر خواهد گرداند .بهشت سعادت در سراچه دل. مؤلف: حسین درگاهی. انتشارات نیستانموفق باشید





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین